eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.1هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 دوستانی دارم ، بهتر از برگ درخت ...! که دعایَم گویند ، و دعاشان گویم ...! یادِشان در دل من ، قلبشان منزل من ...! صافىِ آب مرا ، ياد تو انداخت، رفيق ...! تو دلت سبز ... لَبَت سرخ ... چراغت روشن ... چرخِ روزيَت ، هميشه چرخان ...! نفست داغ، تنت گرم ؛ دعايت با من ...! صبحتان بخیر وخوشی @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻عزاداری در دزفول در پادگان کرخه مستقر بودیم و منتظر ماموریتی جدید. چهل روز عزاداری کرده بودیم و سینه زده بودیم. عزاداری در جبهه مناسبتی نمی خواست و تشریفاتی نداشت. کافی بود بلندگوی تبلیغات یکبار اعلام مراسم کند تا همه بیایند و مجلسی شکل بگیرد. به روز اربعین رسیده بودیم و باید چهلم شهدای کربلا را بصورت ویژه می گرفتیم. آن روز خبر رسید که اتوبوس آورده‌اند تا برای اربعین به دزفول برویم و آنجا عزاداری کنیم. همه سوار شدیم و قبل از شهر ایستادیم و مسیر را تا مرکز شهر پیاده رفتیم تا در مراسم آنجا شرکت کنیم. تصور ما این بود که جنگ است و باید شهر خالی از سکنه باشد، ولی اشتباه می کردیم، به هر محله ای که وارد می شدیم صدای عزاداری بر پا بود، هر گوشه ای را حسینیه کرده بودند و اشک می ریختند. در يكی از حسینه های محلی وارد شدیم که حاج صادق آهنگران هم پیدایش شد و مجلس خوبی شکل گرفت و دلمان به آرامش رسید که توانستیم دور از حرم آقا و در روز اربعینش، عرض ارادتی کرده باشیم. جهانی مقدم 🔸 کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
@defae_moghadas
السلام علیک یا جوادالائمه و رحمت اله و برکاته
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
گمشده هور 👇
🍂🍂 🔻 5⃣4⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی میهمان ها یکی یکی دارند می روند و برایم آرزوی خوشبختی میکنند. - سيد فردا ساعت ۸ اینجا باش. - بابا حالا چند روز جزیره رو ول کن به حال خودش، ناسلامتی دامادی. - نه بابا نمیشه کارها مونده، جنگ که منتظر من نمی مونه. قرار شده بود من و رسمیه مدتی در یکی از اتاق های منزل عمویم بمانیم تا من جایی را کرایه کنم. هر چه فکر میکنم میبینم نمیتوانم از ننه و بچه ها دور باشم. یک اتاقی روبروی خانه خودمان هست که صاحبخانه اش آدم خوبی است و خانه اش را اجاره میدهد. صحبت کردم قرار شده همان جا را کرایه بگیریم. وسایل که زیاد نداریم جمع کرده ایم و آورده ایم در همین اتاق. کوچک است اما خوبی اش به این است که وقتی از منطقه می آیم، هم رسميه را می بینم و هم یک سری به ننه و بقیه میزنم. خیالم هم راحت است که رسمیه کنار خودمان است و بچه ها هوایش را دارند تا دلتنگی نکند. و در قرارگاهم که احمدپور تماس میگیرد. تا گوشی را بر می دارم میگویم - به به، آفتاب از کدوم طرف در اومده؟ همیشه ما سراغ شما رو میگیریم چی شده شما به یاد فقير، بیچاره ها افتادید؟ " - هیچی، یک نامه داده بودید که قرارگاه نصرت ماشین نداره، ماشین میخوایم. - بله، خیر باشه، قراره ماشین ها را تحویل بدید؟ - بله، یک سری ماشین به این شماره پلاک. - خب آقای احمدپور اینها دیگه چیه؟ تا حالا رسم نبود شماره پلاک از پشت تلفن برامون بخونید. - چطور نمی شناسی؟ این شماره پلاک ماشین هایی که در مجلس عروسی شما شرکت کردند. همش برای بچه های نصرته. از روی پشت بام همه رو برداشتم. شما که اینقدر ماشین دارید واسه چی درخواست میدید؟ رودست خورده بودیم. خودم را جمع و جور میکنم که کم نیاورم. - بابا ما اصلا از خیر ماشین گذشتیم. برای خودتون. ولی ما برای کارامون بیشتر از اینها احتیاج داریم. - فعلا بیشتر نداریم که بدیم با همینها کار کنید. - چشم، به روی چشم. گوشی را می گذارم، ولی همین طور دارم با خودم فکر میکنم که احمدپور روی کدام یک از پشت بام ها رفته و همه ی شماره ماشین ها را نوشته همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂
@deffects_moghadas
پذیرایی از اسرای عراقی در خط مقدم #کربلای 5 @defae_moghadas 🍂
این راه رفتنی است، چه با پا، چه بی پا #کربلای 5 @defae_Moghadas 🍂
🍂 🔻 یادش بخیر 👈 عملیات بیت المقدس 👈 دژ مرزی کوشک ، کلاه عراقی ها شده بود ظرف غذامون هم با اون برنج و خورشت می گرفتیم و هم جهت پذیرایی از مهمانمون ( شهید علی زندی ) توش کمپوت می ریختیم. یادش بخیر چه صفایی داشت. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 ما همان سربازان پیاده ایم... سواری نیاموخته ایم..... سوای شما نیز نیستیم.. ما همان دیروزی هستیم.. تعداد ما میدانید در ۸ سال چه تعداد بود؟؟ ۳ونیم درصد از جمعیت ایران... اما مردم تنهایمان نگذاشتند. آری همه ی ما ۸سال بودیم... با هم در کنار هم تو هم بودی.. آری همه بودند. نگاه محبت آمیز آن دوران به ما.... هدایای مادران وپدران شما به جبهه... گذشتن از شام شب و هدیه به جبهه. گذشتن از فرزند واعزام فرزند دیگر. تحمل بمباران.. تشییع رفیقان ما.. دیدار وعیادت ودلجویی از جانبازان ما.. آری مردم بودند ایستادند مقاومت کردند . تلخی چشیدند اما به رخ ما نکشیدند.... ما هنوز مدیون لقمه های سفره های شما هستیم که بیدریغ به سنگر های ما هدیه کردید... ما هنوز به آنسو و این سو بدهکاریم... طلبی نداریم..... اما بدانید... قرار "دیروز "آنچنان بود.... از امروز شرمنده ایم... ما غارت را آموزش ندیده بودیم. غیرت را تجربه کردیم. اینان از مانیستند. اینان از ما نیستند اینان گرگانی هستند که صد پیراهن یوسفان رادریده اند از مانیستند. نمک به زخم دل مان نزنید. یارمان باشید تا بار را با هم برداریم تا راه را با هم رهیم. ............ کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
🍂🍂 🔻 6⃣4⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی حاج آقا اصفهانی پیش نماز قرارگاه، داخل اتاق می آید، - سلام حاج آقا، این طرفا! صفا آورديد. دستهایم را به گرمی می فشارد و روی صندلی کنار میز می نشیند، " - علی آقا قصد گله کردن و این حرفها نیست. اما انگار بچه های اینجا با همه جا فرق دارند من جاهای دیگه که بودم همه نماز جماعت شرکت می کردند. مراسم دعا و توسل میگذاشتند. اینجا چه طوریه؟ اصلا مقيد نیستند نه دعایی، نه نمازی شرکت نمی کنند. اگه میشه شما یک تذکری بدید. مسئول قرارگاه هستید. شاید وضع بهتر بشه. - چشم حاج آقا، تذکر میدم، امر دیگه ای باشه؟ - نه عزیز، عرضی نیست، ما هم می خوایم به وظیفمون عمل کنیم. - چشم حاج آقا. امرتون مطاع. حاج آقا که می رود، اقتصاد را که حالا مسئول ستادی است صدا میکنم و میگویم: - این طور که نمی شود حاج آقا صدایش در آمده، یک شب جمعه ای برای دعای کمیل هماهنگ کنید. - نمیشه. على آقا. بچه ها می رند شناسایی، می آیند خسته اند. نمیشه مجبورشون کرد. کاراشون با هم فرق دارد، هماهنگ نمیشند. اینجا که مثل قرارگاه های دیگه نیست. - میدونم ولی هماهنگ کنید. به بچه ها بگو همه شب جمعه دعای کمیل شرکت کنند. این بنده خدا هم که اومده اینجا میخواد به کاری انجام داده باشه. شب جمعه است و بالأخره بچه ها جمع شده اند. تا حاج آقا آمد بسم الله را بگوید و دعا را شروع کند یکی از بچه ها از ته صف داد میزند - حاج آقا ما اومدیم به شرط اینکه دعا رو یک ربعه تموم کنی. - آخه چه جوری؟ دعای کمیله. - ما نمی دونیم. شما لطف کن یک ربعه تمومش کن. حاج آقا هم شروع کرده و تند و تند دعا را می خواند تا یک ربعه تمام شود. دعا تمام شده و نشده بچه ها دارند متفرق می شوند. معطل میکنم و می نشینم، شاید حاج آقا بخواهد حرفی بزند اما چیزی نمی گوید. بلند می شود همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂
@defae_moghadas
🍂 آنان که قلبشان ز تو رخصت گرفته بود سربندشان به نام تو زینت گرفته بود از لحظه‌ای بگو که شلمچه غرور داشت صدها محب فاطمه در آن حضور داشت #یازهرا(س) @defae_moghadas 🍂
🔴 تصویر برگزیده امروز فضای مجازی @defae_moghadas 🍂
مهر دل ما مدام تقديم شما عمري كه شود به كام تقديم شما پيدا نشد آن هديه كه در شأن شماست يك باغ گل سلام تقديم شما صبح تون بخیروخوشی @defae_moghadas 🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
گمشده هور 👇
🍂🍂 🔻 7⃣4⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی بچه های مهندسی خبر داده اند تا بروم لندی گرافی را که شناور کرده اند ببینیم. همه چیزش خوب و حساب شده است. وقتی جواد مراحل کار را توضیح می دهد، میبینم که حساب همه جایش را کرده. - جواد، باید به آقا محسن بگم تا جایی رو ترتیب بده شناور رو ببریم و آزمایشش کنیم. - بله، علی آقا حتما باید آزمایش بشه. برای آزمایش شناور به همراه فرماندهی کل به بوشهر آمده ایم. همگی سوار شناور می شویم و به دریا می رویم. دو تا قایق کابین دار هم همراهمان آمده است تا اگر در حین آزمایش مشکلی پیش آمد کمکمان کند. هوا ابر است و دریا کمی طوفانی شده، جلیقه های نجات را پوشیده ایم و روی عرشه ایستاده ایم. بچه ها دائم دارند به آقا محسن میگویند که به داخل کابین برود. آقا محسن که می رود با حالتی که شوخی و جدی ام خیلی مشخص نیست رو میکنم به غلامپور، . - من هم برم پیش آقا محسن؟ احمد هم خیلی سریع انگار که دنبال بهانه باشد می پرسد: - چرا؟ نمیخوای چیزی رو که خودتون ساختید ببینی چه طور کار میکنه؟ - من که از کار بچه های خودم مطمئنم اما شنا که میدونی بلد نیستم. پیش آقا محسن میرم که اگه قرار شد نجاتش بدند من هم نجات پیدا کنم. - باشه برو. اما زیاد مطمئن نباش که نجاتت بدیم. در - بچه ها خسته نباشید. شناور خیلی خوب جواب داد. فرماندهی و بقیه راضی بودند. همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂
حرف هاے دلت را آن قدر مرور مے کنم تا همرنگ باورهایت شوم... وصیت نامه ات حرف هاے دلت شبیه خودت هستند .... #مردان_بے_ادعـا @defae_moghadas 🍂
‍ 🍂 🔻 طنز جبهه 👈 سلامتی راننده صدا به صدا نمی‌رسید. همه مهیای رفتن و پیوستن به برادران مستقر در خط بودند. راه طولانی، تعداد نیروها زیاد و هوا بسیار گرم بود. راننده خوش انصاف هم در کمال خونسردی آینه را میزان کرده و به سر و وضعش می‌رسید. بچه‌ها پشت سر هم صلوات می‌فرستادند، برای سلامتی امام، بعضی مسئولین و فرمانده لشگر و ... اما باز هم ماشین راه نیفتاد. بالاخره سر و صدای بعضی درآمد: «چرا معطلی برادر؟ لابد صلوات می‌خواهی. اینکه خجالت نداره. چیزی که زیاد است صلوات.» سپس رو به جمع ادامه داد: «برای سلامتی بنده! به رحم اومدن راننده، گیر نکردن دنده، کمتر شدن خنده، حال اومدن شنونده، یک صلوات راننده پسند! بفرستید.»😂 @defae_moghadas 🍂
@defae_moghadas
🍂🍂 🔻 8⃣4⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی عبدالرضا توی فکر رفته. - حالا نمی خواد خیلی فکر کنی. راه بیفت زودتر بریم باید به جلسه برسم به هویزه رسیده ایم. - عبدالرضا شما برو به کارت برس. من از جلسه میرم خونه یک سری به ننه و بچه ها بزنم. یکی از محورهای جلسه روشن کردن تكليف گردان انصار الحسين که از نیروهای عشایر و بومی منطقه اند می باشد. باید برایشان پرونده تشكيل بشود و سازماندهی شوند. تا همین الان هم خیلی در امن کردن هور و جزایر کمک کرده اند. خیلی از کمین های عراقی به دست آنها خنثی شده است. به در خانه رسیده ام. هنوز در نزده ام که ننه در را باز میکند. چشمانش برق میزند. هرچند که می خواهد خوشحالی اش را پنهان کند اما نمی تواند. - بیا تو عزیزم، عینی. چشمم به این در خشک شد تا تو بیای. فکر کردم زن می گیری پابند زندگی میشی. انگار نافت افتاده تو جزیره. اصلا به ما سر نمیزنی. حالا ما هیچی! به رسميه زنت نباید بیای سر بزنی؟ - ننه خیالم از رسميه راحته تا شما هستید اصلا نگرانی ندارم. - آره ننه راست میگی خیالت راحته که نمی آی. نه اینکه الآن اینطوری باشی آ. از بچگی ات همین طور بودی. مسجد که می رفتی، شده بودی خادم مسجد، قالی می شستی. حیاط می شستی. خونه نمی اومدی. یادته ننه ماه مضمون بود. حالت خیلی بد شده.... - ننه جان، تو درست میگی حالا میذاری بیام تو یا نه؟ - آره ننه، عینی(نور چشمم) بفرما. - ننه جان من هر وقت قول دادم، اومدم. درست میشه ان شاء الله بالأخره یک روز این جنگ هم تموم میشه. نوبت شما هم میرسه. ولی خوب، همه کارهای من یادت مونده ها. - چه کار کنم دیگه ننه، مادرم. دیر به دیر که می آی گله گزاریم شروع میشه. این بابات هم اینطوری نگاه نکن اونم بهانه ات رو میگیره. نگاهم با نگاه بابا یکی میشود. غرورش اجازه نمی دهد گله کند. چاره ای نیست، جنگ است و باید صبوری کرد. خودم را سرگرم میکنم با نقش های قالی و سرم را بلند نمیکنم. - ننه، چایی ات یخ کرد، بخور دیگه. نگفتی کی نوبت ما میشه علی؟ - چشم. سهم شما محفوظ، این عملیات هم تموم بشه. دیگه زود به زود میآم همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂
🍂 🔴 نواهای ماندگار 💢 حاج صادق آهنگران 🔰 نوحه خوانی دفاع مقدس ⏪ ای راهیان کربلا وقت پیکار است 🔻 حجم : 2:23 🔻 مدت آهنگ: 10:21 دقیقه 🔻 شاعر: عتیق بهبهانی 🔻اجرا: 1364 تقدیم به شما 🔴 به ما بپیوندید ⏪ در کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 👈 🍂