eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.5هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 مردی که خواب نمی‌دید/ ۶۸ خاطرات مهندس اسداله خالدی نوشته داود بختیاری ┄┅┅┅┅❀🧿❀┅┅┅┅┄ صدای تیر به گوش رسید. همه دویدند به طرف پنجره ها. لامپ‌های طبقه دوم ساختمان روشن بود. نگاه کردم به میلانی آهسته گفت: - علامت اعدام است. از آن شب به بعد چشمم به پنجره های طبقه دوم ساختمان روبه رو بود. پانزده شبی را که در جمشید آباد زندانی بودم لامپ‌های طبقه دوم روشن شدند و بعد صدای رگبار گلوله به گوش رسید. ◇◇◇ کشیده چنان محکم بود که یکهو نفس‌ام پس رفت. چشمانم تار شد. اتاق دور سرم چرخید. زانوهایم تا شد. دست انداختم به صندلی. بازجو با لگد کوبید به پایه صندلی، همراه صندلی خیز برداشتم رو زمین. با کف دست به زمین کوبیده شدم. قبل از این که لگد بازجو به پهلوام بخورد رو پاهایم ایستادم. - شنیده بودم جودوکار هستی .... خوبه .. نگاه کردم به چشمان پر از رگ بازجو، صورتش را جلو آورد و بنا کرد به قدم زدن. هیکل گنده ای داشت. - به من می‌گویند اسماعیلی. حتما اسمم را شنیده ای.....هم قماش‌های تو مرا می‌شناسند. عينهو جد پدری شان ... نمی‌شناختم‌اش. تو هفده سالگی در همان اتاق چنان کشیده ای را خورده بودم. اما نه از او. یادم نیست اسم بازجو چه بود. سال سی و یک بود. ۲۸ مرداد. وقتی به جرم پخش اعلامیه ای که آقای محسنی کبیر علیه فرقه بهائیت نوشته بود، دستگیر شدم. طاها و سپاسی هم با من بودند. آنها قبل از آن که دستگیر شوند فرار کردند. همه اعلامیه های را پخش کرده بودم. از میدان راه آهن تا خیابان شاه رضا و از شاه رضا تا میدان شهیاد. تو پارکینگ کارخانه پیسی کولا بود که گرفتندم. فولکس استیشن انگار از تو زمین زد بیرون. یکهو هفت هشت تا گردن کلفت از تویش بیرون ریختند. سبیل‌هاشان به دسته جارو می‌ماند. تا جا داشتم مشت و مالم دادند. بعد بردندم پیش رئیس‌شان، (حبیب الله)ثابت پاسال. پیسی کولا مال او بود. از آن بهایی‌های درجه یک گردن کلفت و بی‌رحم. همیشه تو جیب‌هایش پر از اسکناس بود. با همان اسکناس‌هایش بود که رئیس کلانتری ۱۹ را خرید. افسر نگهبان هم نامردی نکرد و فوری گزارشی تهیه کرد و استشهادی نوشت. چند نفر از اراذل زیرش را امضا کردند. از کلانتری فرستادنم به مرکز. همان زندان کمیته تو میدان توپخانه، تو همان اتاق. اگر آقای فلسفی تو مسجد شاه بالای منبر نرفته بود و داد و فریاد راه نینداخته بود خدا می‌داند چه بلایی سرم می‌آوردند. هیاهوی فلسفی تو تهران پیچید. حرف به گوش حضرت آیه الله حاج آقا بروجردی (ره) هم رسید. او هم اعتراض کرد. یک شب را تو یکی از اتاقهای ستاد کمیته ماندم. تا آن روز فقط خانم خانما تو زیرزمین خانه زندانی‌ام کرده بود. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
6.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 عملیات کربلای ۵ با گزارش محمد صابری یادمان باشد چه کسانی برای راحتی خیالمان در آتش رفتند ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ هر شب یک کلیپ دیدنی در کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 فساد دربار ۳ اسدالله علم وزیر دربار پهلوی ┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ 🔸 علم و کنترل مخالفین بعد از کودتای ۲۸ مرداد نیز شاه برای اجرای برنامه دموکراسی دو حزبی خود در ایران، علم را مأمور تشکیل حزب اقلیت می‌کند؛ اما علم در کنار این وظیفه رسمی، وظیفه غیررسمی دیگری را نیز بر عهده داشت و آن‌هم جذب افراد منتقدی بود که احتمال جذب آنها به سیستم وجود داشت. در این زمان علم توانست با وعده‌هایی به برخی از افرادی که سابقه فعالیت در حزب توده را داشتند، رضایت آنها را برای فعالیت در چارچوب رسمی فراهم کند. ازاین‌رو علم کانالی برای جذب افراد منتقد شد. به‌عنوان‌مثال در این سالها افرادی مانند رسول پرویزی، ناتل خانلری و محمد باقری توسط علم جذب سیستم شدند. ارتباط با افراد مخالف از دیگر فعالیتهایی بود که علم در قالب دبیر کل حزب مردم از سوی شاه انجام می‌داد. براین اساس علم به‌مثابه پل ارتباطی غیرمستقیم شاه با مخالفان عمل کرد و با برخی از آنها دیدار و نظرات آنها را به شاه و یا نظرات شاه را به آنها منتقل می‌کرد. این اقدام علم یک مجرای غیررسمی بین شاه و برخی از مخالفان من‌جمله برخی از اعضای جبهه ملی را فراهم می‌کرد تا حکومت آنها را تحت کنترل داشته باشد و هم اینکه در صورت امکان بتواند برخی از آنها را در سیستم جذب بکند. ◇ نشر همگانی در راستای جهاد تبیین◇ ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ادامه دارد @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 🔻اسدالله علم یار نزدیک شاه •┈••✾✾••┈• تفریح مورد علاقه محمدرضا پهلوی و علم، یافتن دختران زیباروی ایرانی و خارجی بود. علم در باب رواج و اشاعه بیش از حد فساد در دربار توضیح داده و این مسئله را آشکار ساخته است که بسیاری از درباریان «در مواقعی برای انجام خدمات غیراخلاقی‌شان [به محمدرضا پهلوی] با هم رقابت می‌کنند تا امتیاز بیشتری بگیرند». تنوع در برقراری رابطه با زنان و دختران به حدی زیاد بود که خود شاه آن را دیوانگی نامیده بود. تدارک خوشگذرانی‌های پرخرج محمدرضا پهلوی برعهده وزیر دربار بود و او هم در این زمینه کوتاهی نمی‌کرد. به نظر می‌رسد برای شاه و وزیر دربارش، تخریب شخصیت و شأن کشور در جوامع بین‌المللی در برابر ارضای هوس‌هایشان اهمیتی نداشت. ◇ نشر همگانی در راستای جهاد تبیین◇ •┈••✾✾••┈• @defae_moghadas 🍂
🍂 حقوق دلاری به پادشاهان افغانستان و یونان! 🔹 «اسدالله علم» معتمد «محمدرضا پهلوی» می‌نویسد: "(شاه) فرمودند «هزار دلار به ماهیانه ۱۰ هزار دلاری پادشاه افغانستان برای مخارج تحصیل بچه‌های او اضافه کن. هم چنین ماهیانه ۱۰ هزار دلار به پادشاه یونان بده. بعد هم یک منزل برای پادشاه افغانستان در رم بخرید. همه این پول را از بودجه سری دولت بگیرید»(۱) ... برای خود (پادشاه افغانستان) و دخترش دو منزل در رُم خریدیم. (شاه) ماهی ۲۰۰۰ دلار هم به دخترش مرحمت می‌کنند(۲)" 📚 منبع: ۱- خاطرات علم، جلد سوم، ص۳۷۲ ۲- خاطرات علم، جلد پنجم، ص۲۹۳ ◇ نشر همگانی در راستای جهاد تبیین◇ •┈••✾✾••┈• @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 بوسیدن صورت اسیر! ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ در آغاز بعثی‌ها دیوانه‌وار می‌جنگیدند، اما با کامل شدن حلقه محاصره اولین دسته از نیروهای عراقی خودشان را تسلیم کردند. یکی از بچه‌ها خواست مجروحان را با استفاده از اسرا به عقب بفرستد. وقتی فرمانده گردان، رنجبران، متوجه شد به او پرخاش کرد. رنجبران داد می‌زد برادر‌ها این عراقی‌ها با پای خودشان تسلیم شده‌اند، شما را به خدا با این‌ها بدرفتاری نکنید. شاید راضی نباشند کار کنند. بعد هم بلافاصله به طرف جلو صف اسرای عراقی رفت و به آن‌ها گفت: برانکارد‌ها و زخمی‌ها را زمین بگذارید. متوجه منظور علی اصغر نشدند. ایستادند، نگاهش می‌کردند. علی اصغر جلو رفت و برانکارد را از دست اولین اسیر خارج کرد و به زمین گذاشت. بعد هم صورت آن اسیر را بوسید و به آن‌ها گفت حرکت کنند. @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 خورشید مجنون ۱۲ حاج عباس هواشمی                •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔸 به تدریج نیروها جاده را خالی کردند و به ابتدای جاده آمدند و در کنار جاده یا در سنگرها و کانالها و حفره ها جای گرفتند. البته جاده هنوز به طور کامل تخلیه نشده بود. نیروهای مستقر در دژ و سنگرهای پشت آن کماکان مستقر بودند و مقاومت می‌کردند. حیدرپور سؤالی را چندین مرتبه از من پرسید؛ مثل این بود که از من جواب می‌خواست. مرتب می‌گفت: "به من به من به من بگو تکلیفم را انجام داده ام یا نه؟" این سؤال را آن روز و در آن چند ساعت مرتب از من می پرسید. این در حالی بود که هر آن ممکن بود یکی از ما دو نفر یا هردوی ما، ترکش بخوریم. آن روز تا من در آنجا بودم روی سقف سنگر کوچکی که ما در آن بودیم توپ نخورد اما صدای صدها ترکش که به دیوارهای بلوکی سنگر می‌خوردند شنیده می‌شد. هر چند دقیقه یک بار غلامپور و علی هاشمی از من گزارش می خواستند. من هم از وضع آنها می پرسیدم. می گفتند: «اینجا هم تعریفی ندارد! حدود ساعت بازده صبح دوباره غلام پور و هاشمی پرسیدند: آنجا چه خبره؟ بدون کد و رمز به آنها گفتم ،"اینجا کربلاست! لشکر عمر سعد بر طبل پیروزی می کوبد." بعد به سید طالب گفتم به آنها بگوید: «آنجا نمانند! چند دقیقه بعد از بی سیم ها صحبت های ناجوری شنیدم. از غلام پور پرسیدم "وضع جاده سیدالشهدا چطور است؟" - از آنجا هم دارند می آیند! تازه فهمیدم دشمن از طلائیه و پیچ کوشک به جفیر و سه راه فتح راه پیدا کرده است و از جاده مرزی و از روی سیل بند شرقی کنار هور به جاده سيد الشهدا رسیده و به طرف جزایر می‌آید و این یعنی تمام شدن کار ما در منطقه و به خصوص در جزایر خیبر، آتش شدید توپخانه هواپیماها و حرکت زرهی نیروهای دشمن نیز گویای همین وضع بود. مجدداً به غلام پور گفتم:" دیگر صلاح نیست شما در آنجا بمانیدا" ساعت یازده و نیم شده بود و هر لحظه به اضطراب و نگرانی ام افزوده می شد. خودم در شرایط بدی قرار داشتم ولی بیشتر دلهره غلام پور و علی هاشمی را داشتم.  تصورم این بود که جاده سیدالشهدا بسته شده است و می‌ماند فقط جاده شهید همت که این جاده هم به خاطر عقب نشينی نيروها باید خیلی پرترافیک و شلوغ باشد.             •┈••✾❀🏵❀✾••┈• ادامه دارد از کتاب قرارگاه سری نصرت      کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂