🍂 خورشید مجنون ۴۳
حاج عباس هواشمی
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
🔸 در زمان آتش بس گاهی عراقیها به طرف خطوط ما اقدام به تیراندازی و آتش بازی میکردند. یک روز که به اهواز رفته بودم و تازه به منزل رسیده بودم، از قرارگاه تماس گرفتند و گفتند: «برادر غلام پور با شما کار دارد.» با قرارگاه کربلا تماس گرفتم احمد غلام پور گفت: «در جنوب پیچ کوشک عراقی ها از ظهر تا الان حدود دوازده گلوله خمپاره ۱۲۰ شلیک کرده اند. بلافاصله حرکت کردم. هنوز هوا روشن بود که به منطقه رسیدم. از مسئول محور پرسیدم تا این لحظه چند گلوله زده اند؟
- هفده گلوله
به ادوات گفتم هفده گلوله ۱۲۰ میلی متری به طرف عراقی ها شلیک کنید! در کمتر از ده دقیقه این کار را انجام دادند. نیروهای U.N خود را به منطقه رساندند. عراقی ها حدود هر نیم ساعت یک یا دو گلوله میزدند. ما هم جواب میدادیم. غلام پور با منطقه تماس داشت و پیگیری میکرد. گفت: "خیلی شلوغش نکنید!"
نیروهای UN می ترسیدند. بعضی از آنها می لرزیدند. البته هوا هم سرد بود
و مرتب به ما میگفتند: «نزنید!»
به آنها گفتم به عراقیها بگویید نزنند تا ما هم نزنیم.
آن ها نیز با نیروهای U.N مستقر در عراق تماس گرفتند. خلاصه حدود نیمه های شب این آتشباری به اتمام رسید. به یاد ندارم بعد از آن عراقیها این گونه به طرف خط ما اجرای آتش کرده باشند. نیروهای U.N از اینکه میدیدند نیروهای مستقر در خط با وجود آتشباری دشمن خیلی عادی بیرون از سنگرها هستند، تعجب میکردند.
•┈••✾❀🏵❀✾••┈•
ادامه دارد
#قرارگاه_نصرت #شهید_هاشمی
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻 مردی که خواب نمیدید/ ۱۰۲
خاطرات مهندس اسداله خالدی
نوشته داود بختیاری
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
شیطان باز شروع کرده بود به آزار و اذیتم. زیرلبی جوابش را میدادم. ول کن نبود. همه اش از خانه ۷۸۰ متری شیراز شمالی و اشرافیمان حرف میزد. از فرشهای تبریز ٢٤ متری و مبل و تلویزیون خارجی خانه میگفت طوری از استخر و فواره هایش میگفت که انگار ندیده بودمش. از حیاط پر از دار و درخت و باغچه پر گل و پارکینگ بزرگ خانه تعریف میکرد. در جوابش یک کلمه گفتم ، بعد برای آن که شرش را کم کنم پیشانی بندم را باز کردم و جمله رویش را خواندم.
- پیش به سوی حرم حسینی ... لبیک یا خمینی
غیبش زد. نفس عمیقی کشیدم و قرآن جیبی ام را درآوردم. از قم و اراک و خرم آباد گذشته بودیم. تابلو سبزرنگ اندیمشک را در هر چند کیلومتر یک بار میدیدم. اصلا یادم نبود. نماز مغرب و عشاء را کجا خوانده بودم. نگاه انداختم به بغل دستیام. عینهو خودم تمام راه را لام تا کام حرف نزده بود. جوان بود. هفده، هجده ساله، قد کوتاه و پوست روشنی داشت. چنان خوابیده بود که انگار صدشب بود چشم رو چشم نگذاشته. رو جیب پیراهنش را نگاه کردم. اسمی نوشته نشده بود. بی آن که بشناسم اش حس پدرانه به او پیدا کرده بودم. تو خودش مچاله بود. هوای سرد پاییز لرزانده بودش. اورکتم را از تو کوله پشتی بیرون کشیدم و انداختم رویش. هیچ فکر نمی کردم همسفرم تا آخرین روز اسارت کنارم باشد. چه کسی میتوانست آینده را حدس بزند؟
ساعت ۹ صبح بود که به خرمشهر رسیدیم. تن و بدنمان کوفته راه بود، آسمان پر بود از گلوله و آتش هواپیماهای عراقی. مثل اتوبوس شهری در رفت و آمد بودند. چشم چرخاندم تو شهر، یک جای سالم نداشت. ویران تر از قبل شده بود. غماش دلم را پر کرد. مثل غده چرکی بزرگی به گلویم چسبید. هول میزدم. زود تکلیفمان روشن شود. از بی حرکتی و کارنکردن و انتظار نفرت داشتم. باید زودتر به صحنه میرفتیم. صحنه نبرد جایی که میشد عراقیها را دید و جلوشان ایستاد. حتی کشتشان. از کشتن بدم می آمد. ولی جنگ یعنی کشتن و کشته شدن. چشم چرخاندم تا همسفرم را پیدا کنم. زیر درخت کُنار جلو مقر ایستاده بود. دودل به طرف اش رفتم. مانده بودم چه طور سر حرف را باز کنم.
کاش اسمش را بلد بودم ... اسم را که بگویی حرفها پشتش می آید. بی حرف کنارش ایستادم. صورتش از عرق خیس بود. چشمش که به چشمم افتاد زود با پشت دست صورتش را پاک کرد و گفت:
- اینجا زمستان ندارد ... حاجی ...
- بهتر ... گرما را میشود طاقت آورد .... سرما نیشش بیشتر است.
- بابت اورکت ممنون ...
- قابل نداشت .... سردت شده بود ... نصفه شبی
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#مردی_که_خواب_نمیدید
کانال حماسه جنوب/ ایتا
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 دفاع از شهر
روزهای مقاومت
🔅 باید مقاوم ماند
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#آبادان #زیر_خاکی
#نماهنگ
#کلیپ
هر شب با یک کلیپ دیدنی
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 حماسهای به نام خلبان خلعتبری
در یکی از عملیاتها حسین خلعتبری و عدهای دیگر از خلبانان پایگاه ششم شکاری از طرف فرمانده پایگاه برای زدن پل العماره مامور شده بودند. پل، درست وسط شهر بود و اتومبیلهایی که مشخص بود شخصی است، روی پل در حال حرکت بودند. خلعتبری وقتی روی پل میرسد، حملات ضد هوایی دشمن به اوج خود رسیده بود. با وجود همه خطراتی که حسین را تهدید میکرد، دیدند او از بالای پل دور زد و مسافتی را طی کرد و سپس هدفش را مورد اصابت قرار داد.
این رفتار حسین میان آنهمه گلولهای که به سمتش روانه میشد، تعجب همگان را به خود واداشت وقتی از او سئوال کردند، چرا چنین کردی، گفت: «فرزندی یکساله دارم، یک لحظه احساس کردم که ممکن است، توی ماشین بچهای مثل «آرش» من باشد و چگونه قبول کنم که پدری بچه سوختهاش را در آغوش بگیرد؟ »
👇👇👇
شهید سرلشکر خلبان حسین خلعتبری یکی از فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی ایران است که با استفاده از نبوغ نظامی، ابتکار عمل و تخصص خود، در بسیاری از عملیاتهای دوران دفاع مقدس، همراه با سایر همرزمانش حماسههای ماندگاری را آفرید.
وی در علمیاتهای مهمی از جمله حمله به اچ ۳، مروارید و… شرکت داشت و بیش از هفتاد پرواز برون مرزی را در طول دوران دفاع مقدس به انجام رساند. بارها در مجلههای آمریکایی از او به عنوان یک نابغه جنگی نام برده شد و در سال ۲۰۰۶ او را بهترین خلبان اف ۴ نامیدند. وی سرانجام در اول فروردین سال ۶۴ به شهادت رسید.
•┈••✾❀🏵❀✾••┈•
ادامه دارد
#ارتش #خاطرات
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 خواب دیدار
کبری گلابی زاهدی
تدوین: نرگس اسکندری
┄┅┅┅❀🌴❀┅┅┅┄
🔹 به خانه شهیدی در جاده مسجد سلیمان رفته بودیم. دعاهایمان را خواندیم و شروع کردیم به صحبت کردن با مادر شهید. از پسرش صحبت میکرد که وسط حرف هایش گفت:
- پس خونه همسایه ما نمیرین؟
- اسامی خانواده شهدا رو به ما میدن. اسم اون نبوده.
- همسایه ما خانواده شهیدن، هیچ کس تا حالا خونه شون نرفته. بیبی به من گفت: برو ببین اگه خونهن، یه سر بریم پیشش. مسیر طولانیه نخوایم دوباره این همه راه رو بیایم.
در را که باز کرد پیرزنی را دیدم که صورتش پر از چروک بود. پیراهنی بلند و مشکی به تن داشت با خوش رویی جواب سلامم را داد...
- حاج خانم ما گروهی هستیم به نام کاروان حضرت زینب (س) که به خانواده شهدا سر میزنیم. میخوایم بیایم پیشتون
یک دفعه زد زیر گریه
- چرا گریه میکنی؟
- پسر من چند ساله شهید شده کسی هم سراغم نیومده بود. دیشب خواب دیدم در خونه رو زدن. در رو که باز کردم
دیدم پسرمه
- چی شده اومدی؟ میدونی چقده ندیدمت؟
- فردا برات مهمون میاد. خونه رو آماده کن. حالا هم شما اومدی و خواب من تعبیر شد.
برگشتم و ماجرا را تعریف کردم. بی بی گفت:
- خدا رو شکر که قسمت شد دل مادر شهید رو شاد کنیم.
•┈••✾○✾••┈•
از کتاب: زنان جبهه جنوبی
#خواهران_رزمنده
#خرمشهر
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 مینویسم تا یادم نرود:
اگر شما نبودید
وطن صفا نداشت ...
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس
#یادش_بخیر
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 خورشید مجنون ۴۴
حاج عباس هواشمی
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
🔸 ما ضمن اینکه آتش بس را رعایت میکردیم اما هیچ اعتمادی به بعثی ها نداشتیم و احتمال میدادیم عراق به بهانه ای مجددا تهاجم خود را علیه جمهوری اسلامی شروع کند. تلاشهای زیادی برای بازسازی یگانها داشتیم و بسیاری از نقص ها را تا حدودی برطرف کردیم. مسئولان رده بالای کشور هم اعتمادی به عراق نداشتند و مرتب در جلسات سفارش میکردند که همچنان برای سازماندهی و تقویت یگانها بکوشیم.
به رغم گذشت حدود شش ماه از اجرایی شدن آتش بس، ارتش عراق همچنان نیروی زیادی در مقابل ما به کار گرفته بود. آن زمان عراق از چنگوله تا فاو هجده لشکر را در خط پدافندی خود به کار گرفته بود. یگانهایی که در مقابل سپاه ششم به کار گرفته شده بودند از جنوب به طرف شمال یا از پایین به بالا عبارت بودند از: لشکر ۳۱ ، لشکر ۲۵ ، لشكر الاهوار، و لشكر ۱۸ عراق در این زمان بیست و هفت لشکر را در کل منطقه جنوب مستقر کرده بود که شامل یگانهای در خط و یگانهای احتیاط می شد. چند ماهی از اجرایی شدن آتش بس گذشته بود که یک روز برای شرکت در جلسه ای به پایگاه هوایی دزفول دعوت شدم. فرماندهان قرارگاه ها حاضر بودند. فرماندهی کل سپاه و آقای هاشمی رفسنجانی و احمد غلام پور هم حضور داشتند. بنا شد قرارگاه ها از آخرین وضعیت و نحوه استقرار و استعداد خود گزارش بدهند. منطقه میان چند قرارگاه تقسیم شده بود. احمد سوداگر وضعیت حد فاصل دهانه اروندرود تا جنوب پیچ کوشک را گزارش داد؛ من نیز وضع موجود در حد فاصل جنوب کوشک تا تنگه چزابه را گزارش دادم. آقای هاشمی رفسنجانی مانند زمان جنگ به طور دقیق به گزارشهایی که می دادیم توجه داشت و هرجا ضعفی میدید همان جا دستور میداد برطرف شود. در آخر جلسه هم بعد از صحبتهای نسبتاً طولانی تأکید کرد که نباید به این وضع و این آتش بس اعتماد داشت و باید مواظب باشیم. سفارشاتی را نیز درباره بازسازی یگانها داشت.
برادران اطلاعات هم اخباری داشتند، حاکی از اینکه عراق به دنبال فرصت است تا به کمک منافقین یک تهاجم سراسری علیه جمهوری اسلامی داشته باشد.
•┈••✾❀🏵❀✾••┈•
ادامه دارد
#قرارگاه_نصرت #شهید_هاشمی
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 گویش سرخهای
در بیسیم های جبههها/ ۱
🔹 مردم سراسر کشورمان با توجه به استعدادهای ذاتی خود، هر کدام به نوعی با بهرهگیری از دانش و توانمندیهایشان، در جبههها حضور یافتند و یاری دهنده دیگر رزمندگان برای شکست دشمن بعثی بودند.
🔸 سرخهایها همواره به عنوان بیسیمچی در کنار فرماندهان، به رد و بدل کردن پیام آنها با فرماندهان دیگر میپرداختند و دشمن نیز به رغم شنود مکالمات آنها، به دلیل ویژگی خاص این گویش، موفق به رمزگشایی نمیشد.
🔹 این کشف عجیب در جبهه سبب شد تا بیسیمچیهای سرخهای به راحتی و بدون از دست دادن وقت و با اطمینان کامل از سری بودن رمزهایشان به نقل دستورات فرماندهان خود بپردازند.
▪︎▪︎▪︎
🔸 «نیمه شب بود، کمک بیسیمچی گردان بودم دیدم پیام میدهند. آن سوی خط مجتبی صحبت میکرد.
مجتبی جلوتر و نزدیک دشمن رفته بود. گفت: «داوود داوود» گفتم «مجتبی به گوشم» گفت: «کاشی برحی بقاتی» (یعنی دشمن چیزی که آقای کاشی میفروشد ـ. گاز ـ. زده است) بلافاصله خبر به رزمندگان اعلام شد و به این ترتیب آن شب بچهها از گازگرفتگی و شیمیایی شدن، نجات یافتند.
ادامه 👇
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#بیسیم_چی
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 گویش سرخهای
در بیسیم های جبههها ۲
🔹 حسین کلامی: سال ۶۱ و در عملیات رمضان شهید مهدی شاهدی فرمانده گردان ما بود. ۹ نفر سرخهای بودیم که اعزام شده بودیم. در لشکر ۱۷ قم به ما گفتند همه بچههای سرخه باید با بیسیم حرف بزنند.
طوری با هم صحبت کنید که بچههای شهرهای اطراف سرخه هم نفهمند. در این عملیات نخستین بار فرمانده مخابرات ناحیه سمنان «علیاکبر شیرعلی» بود و این موضوع سبب شد از این زبان بیشتر استفاده شود.
🔸 محمدرضا ادهم»: زبان سرخهای یک هزار حرف دارد.
به زبان سرخهای ما به گنجشک میگوئیم مارگیج امادر. استعاره همین کلمه معنی هواپیما و هلیکوپتر و وسایل پرنده دشمن را دارد. وقتی با زبان و لهجه غلیظ مادری خود صحبت میکنیم حتی جوانان کم سن و سال سرخهای حرفهای ما را نمیفهمند.
🔹 مهدینژاد: وقتی آتش دشمن سنگین بود به زبان سرخهای در بیسیم میگفتیم داماد را رخشت کرده اند یعنی روی سر داماد نقل و نبات میریزند و احتیاج به کمک داریم دو قفل کردن مکالمات با بهرهگیری از زبان سرخهای سبب میشد دشمن متوجه صحبتهای ما نشود.
🔸 «آرتور کریستین سن» شرقشناس دانمارکی در سفری که در سال ۱۹۱۴ میلادی به ایران داشت، یک هفته در سمنان اقامت گزید و با کمک گرفتن از میرزا حاج آقاجانی، به گردآوری واژهها و بررسی قواعد دستوری گویش سمنانی پرداخت و نتیجه مطالعات خود را در رسالهای به نام «بررسی اجمالی قواعد دستوری سمنانی» در سال ۱۹۱۵ در کپنهاگ پایتخت دانمارک به چاپ رسانید.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#بیسیم_چی
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂