eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.1هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
یک کوه رشید داده‌ام ای مردم! یک باغ امید داده‌ام ای مردم! مانند شما که اهل دردید هنوز من نیز شهید داده‌ام ای مردم! 🍂 آبادان، ۱ شهریور ۱۳٦۷ عکاس: افشین شاهرودی مادری در کنار قبر قهرمان‌ِ گمنام وطن پنج‌ روز پس از آتش‌ بس جنگ‌ تحمیلی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ شعر: سعیدی‌راد   کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس 👈عضو شوید↙️ @defae_moghadas            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃؛💫؛🍃 💫؛🍃 🍃 خاطرات اسرای عراقی 2⃣ "نبرد شلمچه" محقق: مرتضی سرهنگی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 اوایل سال ۱۹۸۸ نبردهای تازه ای در منطقه شمالی آغاز شد. در تاریخ ۱۹۸۸/۱۲/۱۲ نیروهای ایرانی منطقه حلبچه را شدیداً مورد هجوم قرار دادند و در تاریخ ۱/۱/ ۱۹۸۸ به دنبال سقوط حلبچه ما به سوی آن منطقه حرکت کردیم. ارتش کاری از پیش نبرده بود و عده ای از تیپ‌ها در خطوط پشتی استقرار یافته بودند. واحد آتشبار ما نیز به علت کمبود تجهیزات جنگی آمادگی شروع حمله را نداشت. پس از مدتی کوتاه دستور حرکت به منطقه فاو صادر گردید. وارد منطقه شدیم. تعداد نیروهای مستقر در آنجا بسیار اندک بودند. بلافاصله طرحی از سوی توپخانه برای ما پی‌ریزی شد. در آنجا چند تیپ از گارد ریاست جمهوری و چند تیپ گمنام که تاکنون آنها را ندیده بودم و نیز واحدهای آتشبار گردانهای توپخانه و نیروهای هوایی حضور داشتند. حمله از ساعت ۵ بامداد تا عصر روز دیگر ادامه یافت. ما در این حمله با تحمل خسارات بسیار، فاو را مجدداً به تصرف در آوردیم و واحد آتشبار به طرف منطقه شلمچه حرکت کرد. اواخر ماه آوریل همان سال به ما دستور دادند در مواضع دفاعی مستقر شویم. ماه بعد، نیروهای ما در ساعت ۹ بامداد نیروهای ایرانی را مورد تهاجم قرار دادند. در آن لحظه در پشت خط بودم و آرزو می‌کردم که ای کاش در مرخصی بسر می بردم. من بناچار هنگام ظهر وارد صحنه نبرد شدم. در همان روز نیروهای ما در خطوط مقدم خاکریزی را که در اشغال نیروهای ایرانی بود، بازپس گرفتند. خسارات جانی ما در مقایسه با عملیات شلمچه در سال ۱۹۸۷ بسیار ناچیز بود. نیروهای ما بعد از برقراری آرامش، به تحکیم مواضع خط مقدم پرداختند. در ساعت ۱۰ شب ۶/۱۲/ ۱۹۸۸ نیروهای ایرانی حمله وسیع خود را آغاز کردند و با پشت سرگذاشتن تیپ‌های ۲۸ و ٤۲۹ لشکر ۱۹ موسوم به نیروهای قتیبه را به محاصره در آوردند. گردان توپخانه در ساعت ۱۱ شب سقوط کرد. ما در طول شب دستوراتی از طریق دستگاه بیسیم دریافت می کردیم و به سمت نیروهای ایرانی آتش می گشودیم تا اینکه سپیده سر زد و ما در ساعت ۲ بامداد روز ۱۹۸۸/۶/۱۳ از مواضعمان گریخته و به پشت خط فرار کردیم، اما متوجه شدیم که منطقه پشت خط نیز تحت کنترل نیروهای ایرانی قرار دارد و چاره ای جز تسلیم نداشتیم. ┄═• ادامه دارد •═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 به پا الا دلاوران بسوی جبهه شو روان سپاه مهدی "عج" 🔸 حاج صادق آهنگران        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻  بابا نظر _ ۷۴ شهید محمدحسن نظر نژاد تدوین: مصطفی رحیمی                                 •┈••✾❀○❀✾••┈• 🔘 پس از یک ماه آقای قاآنی تماس گرفت و گفت: تشریف بیاورید. به اهواز رفتم و دیدم قرارگاهی در سه کیلومتری هـور بـه سـمت جنوب پاسگاه برزگر برپا کرده‌اند. قرارگاه تیپ ۲۱ امام رضا(ع) را به پنج طبقه های کنار جاده اهواز به اندیمشک آورده بودند. به آنجا رفتم و دیدم آقای قاآنی، علی پور، مسؤول مهندسی تیپ ۲۱ امام رضا(ع)، نجفی، رئیس ستاد، حاجی شریفی جانشین عملیات تیپ ۲۱ امام رضا(ع) و آقای جوان مسؤول یکی از محورها حضور دارند. 🔘 دی ماه ١٣٦٣ تیپ ۲۱ امام رضا به طور رسمی به لشکر ۲۱ امام رضا(ع) تبدیل شد. به لشکر ۲۱ امام رضا(ع) مأموریت شناسایی در هور را داده بودند. باید از جاده خندق به سمت راست الصخره و العزیر، شناسایی اولیه را انجام می‌دادیم. در جناح چپ ما، لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص)، لشکر سیدالشهدا، لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع)، لشکر ۳۱ عاشورا، تیپ ۵۵ ویژه شهدا تیپ قمربنی هاشم، تیپ ٥٧ ابوالفضل(ع) و تیپ ۱۹ فجر قرار گرفته بودند. قرارگاه کربلای دو که به تازگی برقرار شده بود تحت پوشش قرارگاه کربلا کار می‌کرد شب، از اهواز حرکت کردیم و با همان نیروهایی که نام بردم به کنار هورالهویزه رفتیم. در آنجا شریفی توضیح داد که باید اول جای پایی در داخل آب برای خودمان درست کنیم. 🔘 آقای سیدمجید مصباح مسؤول اطلاعات گفت که ما دو راه کار پیدا کردیم. یکی آبراه شعبان و دیگری آبراهی که همنام خودم، شریفی است. آبراه اصلی - شعبان - پیش از این حنین نام داشت. آبراه شریفی هم چند شاخه بـود کـه بـه یک چهارراه می‌رسید. چهار اکیپ شناسایی بودند. دو اکیپ در این طرف کار می‌کردند، دو اکیپ هم در آن طرف مشغول بودند. بعد از صحبت های شریفی آقای قاآنی رو به من کرد و گفت: شما نظرتان را بگویید. گفتم: صحبت کردن من زیاد فایده ندارد چون نمی گذارند من حرف بزنم. اگر بنا باشد بیایند وسط حرف من، فایده ندارد. قاآنی گفت: من اجازه نمی‌دهم کسی به شما بی احترامی کند. 🔘 گفتم: ما دو گروهان زیر نظر واحد اطلاعات تشکیل بدهیم. یک گروهان غواص هم زیر نظر تخریب باشد. یعنی بچه هایی که می‌خواهند تخریب یاد بگیرند کار اطلاعاتی را هم یاد بگیرند. طریقه حرکت ما هم سه موج باشد. موج اول غواصان باشند که خط دشمن را می شکنند. موج دوم نیروی ویژه ای تشکیل بدهیم تا با قایق های سریع السیر، به خط دشمن بزنند. وقتی آنها پاکسازی را آغاز می کنند، موج سوم یعنی نیروهای گردان وارد عمل بشوند تا خط را به طور کامل تصرف بکنند. در اینجا نیروهای پیشتاز غواص می‌توانند خودشان را عقب بکشند و آماده باشند. در هر قسمت که نیاز به غواص شد یا نیروهای ویژه، وارد عمل بشوند. طرف بلافاصله خواست حرف بزند که آقای قاآنی گفت: اتفاقا نظر آقای محسن رضایی هم همین است. 🔘 من هیچ نگفتم آقای قاآنی به او گفت: موقع رفتن، شما با ماشین من بیایید با شما کار دارم. طرف خیلی ناراحت شد و از لشکر ۲۱ امام رضا(ع) به لشکر ۵ نصر رفت. قرار بر این شد یک گردان غواص آماده بشود. آقای مصباح، آمــار درخواست را به آقای قاآنی داد. در آمار اجناسی مثل لباس غواصی، ساعت غواصی و لوله های اکسیژن بود. در همان زمان مسؤول تداركات لشکر ۵ نصر ابتکار به خرج داده بود که یک توپی را سر این لوله های اکسیژن بگذارند تا وقتی غواص فوت کرد، توپ بالا برود. به محض آنکه نفسش گرفت این توپ سر لوله بیفتد تا دیگر آب داخل لوله نرود. این تدبیر در عملیات بدر کارساز بود.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ نشر همراه با لینک کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 روی دور تند جنگ ۸ سال دفاع مقدس ۸ سال غیرت و ۸ سال مدینه فاضله        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 تربت خونبار کرب و بلا ای حرم و تربت خونبار حسین اینهمه لشکر آمده عاشق دیدار حسین. حاج صادق آهنگران ▪︎نفس‌هایتان گرم به دیدار حسین "ع"        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 کامل این کلیپ در کانال جانبی حماسه جنوب ↙️ https://eitaa.com/joinchat/3008430653C3e0ae475b7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 پشت تپه‌های ماهور - ۵۹ خاطرات آزاده فتاح کریمی مریم بیات تبار ✾࿐༅○◉○༅࿐✾ فصل دهم غروب رسیدیم به قصر شیرین. همین که از اتوبوس پیاده شدیم، سجده کردیم و به خاک ایران بوسه زدیم. بعضی‌ها خاک را مشت می‌کردند و به سرو صورت شان می‌پاشیدند. از حصیر و چادر، محوطه ای درست کرده بودند برای استقبال و استراحت که با ریسه‌های رنگارنگ تزئین شده بود. روی میزهای چوبی تنگ‌های پر از شربت گذاشته بودند که هر قدر دلمان می‌خواست؛ می توانستیم بخوریم. ساندیس و کیک هم چیده بودند که حسابی به دهن مان مزه می‌کرد. سرودهای انقلابی از بلندگوهای توی محوطه بلند بود و جا به جا نوشته هایی در وصف صبوری ما و پلاکاردهای خوش آمدگویی دیده می شد. عکسهای بزرگی از امام خمینی و شهدای شاخص در قسمت های مختلف محوطه نصب شده و زیر عکسها چند خطی از وصیت نامه های شان را آورده بودند. روی یکی از بیرق ها این جمله از وصیت امام نوشته شده بود، «اگر روزی اسرا برگشتند و من نبودم سلام مرا به آنها برسانید و بگویید: خمینی در فکرتان بود." با خواندش از ته دل منقلب شدم. برای اولین بار به خودم بالیدم از این که برای پیروزی انقلاب و شادی دل امام، توانستم آن همه سختی را با سربلندی تحمل کنم. در مراسمی که تدارک دیده بودند تیمسار امید فردیس فرمانده پایگاه هوایی نوژه بهمان خیر مقدم گفت و سخنرانی کوتاهی کرد. بعد از سخنرانی، نماز مغرب و عشاء را همان جا به جماعت خواندیم. بعد سوار اتوبوس شدیم و به طرف پادگان اسلام آباد غرب حرکت کردیم. پادگان متعلق به سپاه بود. آنجا هم استقبال گرمی ازمان شد. باید دو روز آن جا قرنطینه می‌شدیم تا سلامتی مان تأیید شود. همه جور امکانات فراهم بود. سرویس‌ها و حمام‌های صحرایی زیادی گذاشته بودند که می‌شد با آرامش دوش گرفت و سبک شد. چند سالن بزرگ پذیرایی داشتند. برای شام سفره رنگارنگی چیده بودند. من که با همان بوی غذا سیر شدم؛ چه برسد به خوردن سوپ و گوشت و انواع دسرها. اولش همه بهت زده بودیم و جرأت نمی‌کردیم دست به غذا بزنیم. کرمانی دیس پلو را برداشت و نصفش را خالی کرد توی بشقاب خودش، بعد نگاهی به بقیه کرد و گفت: "بسم.... برادرها این همه نعمت بهشتی جلومون گذاشتن بکشید جلو و بخورید اما اسراف نکنید." جمله ی آخر را با خنده گفت و ما هم دست به کار شدیم. بعد از آن همه فقر و فلاکت و گرسنگی، آن غذاهای رنگارنگ برای مان حکم مائده بهشتی را داشت. معده های مان کوچک شده بود و ظرفیت آن همه غذای خوش مزه را نداشت. یعنی تعجب کرده بود. آنهایی که پرخوری کرده بودند؛ بعد از شام بالا آوردند و یکی دو نفرشان هم اورژانسی شدند. توی پادگان چادرهای بزرگی علم کرده و کف‌اش را پتو انداخته بودند. جای مان بزرگ و تمیز و دنج بود. می‌توانستیم با خیال راحت دراز بکشیم و از هوای خنک لذت ببریم. آن شب سومین شبی بود که از شدت خوشحالی خوابم نمی برد. حال روحیه‌ام غیر قابل وصف بود. دراز کشیده و چشم دوخته بودم به پره های پنکه سقفی که تند و پرصدا می چرخیدند. یاد شب‌های اسارت می افتادم که پره ها می چرخیدند و امیدوارم می‌کردند به آینده ای نامعلوم. حالا در همان آینده ای به سر می‌بردم که آرزویش را داشتم. آن لحظه وعده آرامش خدا را با تمام وجودم احساس می‌کردم. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈عضو شوید ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🔻 چه داستان پر جزبه ای شده این خاطرات👌 راستش رو بخواهید سعی کردم خودم هم ادامه داستان رو پیشایش جلو نرم و مثل همه در شیرینی انتظار بقیه مطلب بمونم. داستان آزادگان عزیز همیشه شنیدنیه و دنیای متفاوتی نسبت به همه دفاع مقدس داشتن. خدا حفظ کنه زند‌هاشون رو و رفتگان رو محشور کنه با حضرت باب الحوائج علیه السلام 👋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 یک فتوکلیپ زیبا از سرداران شهید و رزمندگان دفاع مقدس و زیرصدای دلچسب جبهه‌ای        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 تلاطم عقب‌نشینی در کربلای ۴ سید حسن کربلایی ✾࿐༅༅࿐✾ ..... ده پانزده متری که شنا کردیم برای قایقی دست تکان دادند و قایق هم آمد. حمیدیان مقدم مرا بلند کرد و در قایق انداخت و خودش هم سوار شد. موقعی که در قایق قرار گرفتم، بی هوش شدم و نفهمیدم چه شد. وقتی به هوش آمدم متوجه شدم که دارند مرا از قایق پیاده می کنند. همینطور که در باتلاقها بودیم، لحظه ای چشمم به اروند افتاد؛ بچه ها را می دیدیم که شنا کنان به طرف ساحل خودی می آیند و عراقی ها از جایی که پاکسازی نشده بود به طرف ما و آنها با آرپی جی و تیربار گرینف و حتی با کلاش شلیک می کردند. بعضی ها در خود آب زخمی شدند و شاید هم بعضی در همانجا به شهادت رسیده باشند. صحنه، صحنه دردناکی بود و آدم را به یاد روز قیامت می انداخت. هرکس به فکر خودش بود و باید بر می گشت. آنقدر آتش شدید بود که بعضی در خود آب زخمی شدند و بعضی هم زمانی که به ساحل خودی می رسیدند. ساحل ما را با خمپاره و ۱۰۶ و حتی با دوشکا می زند. بعضی از بچه ها همین که رسیدند یک خمپاره کنارشان خورد و پنجه پای یکی را که غواص هم بود برد. زخمی هایی هم که بودند عده ای با کمک بچه ها برگشتند و تعدادی هم ماندند ولی شهید نادری به دلیل سنگینی اش ماند که بعدا شهید شده بود و جسدش را بعدا آوردند.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃؛💫؛🍃 💫؛🍃 🍃 خاطرات اسرای عراقی 3⃣ "نبرد شلمچه" محقق: مرتضی سرهنگی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 در شرایطی که نیروهای ایرانی ما را در محاصره خود قرار می‌دادند، یکی از افسران دستور داد که به واحد آتشبار خودمان بر کردیم. به واحد مربوطه مراجعت کردیم و سلاحها و دیگر جنگ افزارها را به گوشه ای رها کردیم. لحظاتی بعد ٤ سرباز ایرانی به سمت ما آمدند. دستگاه بیسیم را روشن کردیم و ضمن تماس با لشکر نیروهای قتیبه، به آنها اعلام کردیم که از هر سو محاصره شده و نیازمند نیروی کمکی هستیم. آنها گفتند که در برابر نیروهای ایرانی مقاومت کنید. برای شما زره پوش، تانک و هواپیما فرستاده ایم. در حالی‌که همه آن حرفها دروغ بود. ما هیچ چاره ای جز اینکه خود را به نیروهای اسلام تسلیم کنیم نداشتیم. در آن لحظه فرمانده واحد آتشبار ستوان یکم محمد جاسم حمادی با اتومبیل به یگان لشکر ۱۱ که در مجاورت ما قرار داشت، فرار کرد و در این فرار، عده ای از سربازان اطلاعات ارتش نیز او را همراهی کردند. در آن شرایط حساس دست دعا به سمت درگاه الهی بلند کردیم تا ما را از این وضعیت خطرناک و از گلوله بارانهای پیاپی نجات دهد. تا اینکه آن چهار سرباز ایرانی که متوجه حضور ما در واحد آتشبار شده بودند تفنگ‌های خود را به سمت ما نشانه گرفته و از ما خواستند که تسلیم شویم. هر چه در اختیار داشتیم رها کردیم و پرچم سفید را به علامت تسلیم بالا برده و از پشت خاکریز به طرف سربازان ایرانی روانه شدم. از آنها پرسیدم که آیا در امان هستم؟ گفتند: «کاملا در امان هستید.» بعد از من خواستند که گروهم را نیز بیاورم. افراد گروه را صدا کردم ؛ چهل نفر یا کمی بیشتر نیروهای ایرانی ما را در همان یگان آتشبار، جمع کردند و به عده ای از سربازان ما دستور دادند غنایمی از قبیل، دستگاه، تجهیزات و ادوات آتشبار را برایشان حمل کنند. ┄═• پایان این قسمت •═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🔻 خیر مقدم خدمت حاج عباس عزیز 👋 رزمنده و پیشکسوت با اخلاص که با ورودشون کانال رو به ۵ کا رسوندند. یعنی نفر پنج هزارمی هستن که افتخار دادن. اینم عرض کنم، بعد از اربعین ادامه اعترافات بعثی ها رو در خرمشهر ادامه میدیم. بهرحال احساساتی که این خاطرات برنگیخته می کرد اونم در این ایام، باید رعایت می شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻  بابا نظر _ ۷۵ شهید محمدحسن نظر نژاد تدوین: مصطفی رحیمی                                 •┈••✾❀○❀✾••┈• 🔘 قرارگاه به فرمانده لشکر ۲۱ امام رضا (ع) اعلام کرده بود آموزش‌ها باید ۲۵ روزه تمام شود. معلوم بود زمان عملیات، نزدیک است. از آن طرف هم به لشکر ۲۱ امام رضا(ع) دستور داده بودند که باید در هور برای پنج گردان با کلیه تجهیزات پشتیبانی کننده، قرارگاه زده شود. باید در مدت ده شب قرارگاه زده می شد. روزها هیچ فعالیتی در هور وجود نداشت. با مهندسی لشکر ۲۱ در مورد احداث پلهای خیبری و جایگاه گردانها جلسه ای داشتیم. اولین کاری که کردیم این بود که زاغه مهمات داخل هور تعبیه شد. داخل نیزار، پل خیبری زدن کار دشواری بود. 🔘 باید از کنار خشکی ده پانزده کیلومتر داخل آب می‌رفتیم و قرارگاه می‌زدیم. لجستیک از دو قرارگاه تغذیه و تعمیرات تشکیل می شد. مکانیک آورده بودیم و جایی درست کردیم که قایقها اگر خراب شد تعمیر کنند. شاخه ای در این قسمت به نام اجرائیات پشتیبانی قرار گرفته بود. یعنی کلیه مراجعاتی که می‌خواست صورت بگیرد به این شاخه مربوط می‌شد. هر قایقی که می آمد از یک قسمت مشخص دور می زد. این محدودیت به حفاظت اولیه قبل از عملیات بدر مربوط می‌شد. نباید بیشتر از این هم می‌دانستند. آنها نمی‌دانستند در قسمتهای دیگر نیزار چه می‌گذرد. نمی‌دانستند که زاغه ها کجاست. 🔘 قسمت بعدی، شبکه سوخت بود که به پشت قرارگاه مرکزی وصل می‌شد. اگر یک راننده قایق می‌خواست سوخت گیری کند خودش نمی‌توانست به مرکز سوخت برود. یک قسمت را دور می‌زد و بعد می‌آمد سوخت اولیه قایق را می گرفت. اگر اشتباه نکنم ۲۷ بهمن بود که آقای قاآنی می‌خواست به قرارگاه برود. به آقای احمدی گفت: آقای نظر نژاد و آقای شریفی باید در عرض ٤٨ ساعت برای پنج گردان جا آماده کنند. ایشان هم آمد با ما صحبت کرد و گفت ٤٨ ساعت دیگر مسؤولین قرارگاه برای بازدید می‌آیند. 🔘 مجبور شدیم با مهندسی کار کنیم. آقای علی پور آمد. با او صحبت کردیم و گفتیم ٤٨ ساعته این پنج قرارگاه را از ما می خواهند. هـر قرارگاهی هم برای سیصد چهارصد نفر نیرو باید آماده بشود. حساب کردیم و دیدیم برای هر دو نیرو باید یک پل کوثری در نظر بگیریم. یعنی برای هر گردان ۱۵۰ تا دویست پل کوثری لازم داشتیم. قایق‌های بزرگی بود که با آنها قایق های عاشورا را آماده کردیم. جلسه من و علی پور تا ساعت نه شب طول کشید. ساعت ده شب به منطقه آمدیم قایق‌ها را به آب انداختیم. پل‌هایی که مخفی کرده بودیم بیرون کشیدیم. 🔘 نیروهای هر لشکر، خودشان می‌رفتند و پلها را از قرارگاه تحویل می‌گرفتند و بار کفی می‌کردند و می آوردند. یک کار ضربتی را آغاز کردیم. آن شب ســه گـردان را به همین شکل به هم وصل کردیم و برای دو گردان در کنار آبــراه حنين جا پیدا کردیم. برای گردانهایی که میخواستند به سمت آبراه شریف بیایند، سه قرارگاه دیگر زدیم. سعی کردیم صدای موتور قایق‌ها آن طرف نرود. باید هر چه می‌توانستیم خودمان را به دشمن نزدیک می کردیم. آن وقت دیگر مشکل مان برای شب عملیات کمتر بود. 🔘 آقای علی پور گفت: یک دوشکا بیاورید و بر سر چهارراهی که آبراه ها را از هم جدا می‌کند بگذارید بعد هم به نیروهایش گفت: اگر شب بخواهید برگردید این دوشکا دستور تیراندازی دارد و شما را خواهد زد. هیچ کس حق برگشتن به عقب را ندارد. به سکانداران هم همین مطلب را گفتیم: باید شب تا صبح بمانید. فردا هم داخل نیزار مخفی باشید که شب کار کنیم. آن شب سه قرارگاه احداث کردیم یعنی چیزی بالغ بر چند صد پل را انتقال دادیم شاید تصور این عمل برای کسانی که بعدها فکر می کنند غیر ممکن باشد.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ نشر همراه با لینک کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار 🔸 با نوای حاج صادق_آهنگران ╌⊰᯽⊱╌ (اربعین حسینی) آمده کاروانی به دشتِ غاضِریه تا که کند ناله با جابر وبا عطیه        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 در مکتب بانوی صبر ؛ زینبیان همیشه صبورانه نظاره می‌کنند و شعار ما رأیت إلا جمیلا سر می‌دهند..! 🔸 همسر شهیدِ بی‌سر "جلال کاوند" دست همسرش را در دست گرفته با او وداع می‌کند.! ▪︎روزگارمان در مسیر حسین "ع"        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
1_6452598590.mp3
3.54M
؛ --------------------------------- 🍂 نوحه و مراثی اربعین حسینی 🔸 با نوای حاج صادق آهنگران ╌⊰⊱╌ ▪︎ (نوحه عربی) انامن ینصر دین المصطفی ▪︎ مقصد این راهیان میعادگاه کربلاست راه راه کربلاست راه راه کربلاست ▪︎ سرخاک تو بی خبر آمدم عزادارم وخون جگر آمدم ▪︎ حیدر حیدر حیدر ▪︎ عشق است کربلای تو، لبیک یاحسین ▪︎ مظهر صبر خدای حی داور زینبم یادگار حیدر و زهرای اطهر زینبم        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید کانال آثار حاج صادق آهنگران https://eitaa.com/joinchat/1434255644Cc4c900bf4b#ahangaran            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂 --------------------------------- ؛