🍂 « #غنچههای_پرپر »
«قسمت سوم»
راوی: دکتر مسعود آیرم جانباز حادثه
°°°°°°°
🔸 درس قرآن داشتیم و معلم، درس جدید را شروع کرده بود. ما هم با آرامش سراپاگوش بودیم و به درس گوش میدادیم. چون زنگ آخر بود، نیم نگاهی هم به ساعت دیواری کلاس داشتیم که کی زنگ به صدا درمیآید و به خانه میرویم. معلم قرآن آقای جمعه شوری(هدایت پور) مشغول درس دادن بود. پانزده دقیقه از وقت کلاس گذشته بود.یک باره نور شدید نارنجی کلاس و مدرسه را روشن کرد. بدنبال آن صدای مهیبی مدرسه را به لرزه درآورد. گرد و خاک تمام کلاس را پر کرد و در تاریکی فرو برد. شیشههای شکسته شده پنجره که در اثر صدا و موج انفجار شکسته بود بر سر و روی ما فرود آمد و همه ما را زخمی و خون آلود کرد. مثل کامپیوتری که هنگ کرده، مات و مبهوت شده بودیم و نمیدانستیم چه اتفاقی افتاده است. تا اینکه صدای بچههایی که در حیاط ورزش داشتند و آنها هم برای لحظاتی گیج و منگ شده بودند و گوشهاشان چند دقیقهای کر شده بود به گوش ما رسید که فریاد میزدند:
_ خدا لعنت کنه صدام رو که به مدرسه موشک زد.
سراسیمه و وحشت زده، گریه کنان و کورمال کورمال درب کلاس را در میان تاریکی و گردوخاک پیدا کردیم و از کلاس بیرون زدیم و به حیاط دویدیم. متوجه شدیم که نصف مدرسه فرو ریخته و بچههای کلاسهایی که موشک خورده زیر آوار ماندهاند.
حسابی ترسیده و غرق خون بودیم. گریه کنان دنبال دوستانمان میگشتیم تا شاید آنها را سالم پیدا کنیم. معلمین و بزرگترها که سر و صورت خونین ما را دیدند کمک کردند و ما را با وانتی به بیمارستان فرستادند تا در آنجا زخمهای ما را پانسمان کنند. در بین راه که به بیمارستان میرفتیم مردم که سر و وضع خونین ما را می دیدند میپرسیدند:
_ کجا رو موشک زده؟
_ مدرسه شهید حمدالله پیروز موشک خورده.
آنها هم بر سر و روی خود میزدند و به طرف مدرسه میرفتند تا به بچههایی که زیر آوار ماندهاند کمک کنند.....
✍ حسن تقی زاده بهبهانی
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#خاطرات
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas
🍂
11.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 فیلمی دیده نشده از
صاحب صدای ماندگار سال های جنگ
" محمود کریمی علویچه "
همان روزهایی که با شنیدن صدای او، بی تاب رسیدن به عملیات میشدیم و به بی توفیقی خود بد و بیراه میگفتیم
یادش بخیر اون روزها
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#نماهنگ #کلیپ #یادش_بخیر
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 لیوان های قرمز پلاستیکی هم حکایتی داشت،
خصوصا چای خوردن های دسته جمعی ِصبح ها بعد از صبحانه و بعد از ظهرهای پاییزی بعد از خواب عصرانه.
آنهایی که خیلی کلاس بالایی داشتند برای خالی شدن یک شیشه مربا روزها کمین می کردند تا توفیق نصیب شان شود و از لیوان های پلاستیکی رها شوند...
... و امروز در حسرت یک چای داغ دسته جمعی زیر چادرهای گردان و گروهان و در جمع همان بچه های نابیم، که نه از لیوان خبری هست، نه از گردان و چادرها و نه خیلی از همان بچه ها..
یادش بخیر
گردان کربلای اهواز
ل7 ولیعصر "عج"
پادگان عملیاتی کرخه
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#عکس #یادش_بخیر
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
گزارش به خاک هویزه ۲۸
خاطرات یونس شریفی
قاسم یاحسینی
┄═❁๑❁═┄
🔸 وقتی آفتاب سر زد و نور خورشید پاشیده شد، تا دیدیم چشم کار میکند، تانک ها و نیروی زرهی دشمن مستقر شده است.
تانکها در ۵۰۰ متری ما مستقر شده بودند. دشت تا چشم کار میکرد پر از تانک بود. از بستان آمده بودند تا پشت محله ابوذر سوسنگرد.
وقتی آفتاب کاملاً در آمد، چهار، پنج دستگاه تانک دشمن حرکت کردند و رفتند بالای جاده سوسنگرد و هویزه و جاده را به طور کامل قطع کردند. چند تانک دیگـر هـم بـه طرف ابوحميظه رفتند و جاده آنجا به اهواز را نیز قطع کردند. سوسنگرد نیز به طور کامل و صد در صد به محاصره تانکهای دشمن درآمد.
هیچ کس نمی توانست از شهر خارج و یا داخل بشود. در همین هنگام بود که درگیری ما با دشمن شروع شد. شروع کننده نبرد هم عراقیها بودند. با گلوله مستقیم تانک به خاکریز ما شلیک کردند. من هیجان خاصی داشتم و می دانستم روز روز سرنوشت است و باید تا جان در بدن دارم مقابل دشمن مهاجم و اشغالگر ایستادگی کنم و بجنگم. کل تجهیزات ما بچه های سپاه هویزه عبارت بود از نفری یک مسلسل کلاش و سه، تا چهار خشاب تیر. یک موشک دراگن هم با ما بود. مقداری هم نارنجک داشتیم. این همه سلاح ما برای مقاومت با آن همه تانک و نیروی زرهی دشمن بود. جالب آنکه سه بار موشک دراگن را به طرف دشمن شلیک کردیم اما بر اثر دستپاچگی و بی تجربگی ما، هیچ کدام از موشک ها به دشمن یا تانک های آنها نخوردند. بچه ها اصلاً در آن هنگام با چنین تجهیزاتی آشنا نبودند. دانش نظامی همه ما در سطح باز و بسته کردن امیک، ژ سه و کلاش بود و البته میتوانستیم ضامن نارنجک هم بکشیم و سه شماره بشماریم و آن را برای انفجار پرت کنیم! اگر چه درگیری از همان طلوع آفتاب روز ۲۳ آبان شروع شد اما دشمن در آغاز فقط شلیک میکرد و اقدام به پیشروی تانکها نکرد. ما هم در حالی که پشت خاکریزهای خودمان به زمین چسبیده بودیم، منتظر قضا و قدر الهی بودیم. در آن وضعیت دشوار کار زیادی هم از ما ساخته نبود. مصداق کامل مشت و سندان شده بودیم.
دشمن کم کم و با احتیاط کامل شروع به پیشروی به طرف خاکریز کرد و ما مقاومت میکردیم و مرتب نیرویمان رو به ضعف و سستی می گذاشت. مرتب بچه های دور و اطرافم زخمی و شهید می شدند.
تأسف بارتر آنکه مرتب ام یکها و کلاش های مدافعین سوسنگرد خراب می شد و از کار می افتاد. مثل یک چماقی روی دست بچه ها ماند. اگر چه تیر تفنگ هیچ اثری بر روی کوه آهنی تانکهای دشمن نداشت و مثل وز وز پشه فقط صدا می کرد.
عده ای نیز فشنگهایشان تمام شده بود و هاج و واج مانده بودند چه بکنند. دلهره و اضطراب همه وجودم را گرفته بود، طوری که در آن آغاز روز، دهانم خشک شده بود. دشمن جلوی چشمان منتظـر مــن داشت گام به گام شهر را به اشغال خود در می آورد و عملاً هــم کـاری از من ساخته نبود. منتظر بودم هر لحظه هدف گلوله ی مستقیم تانک دشمن قرار گیرم و متلاشی شوم. صدای ناله و التماس مجروحان آزارم می داد. کسی نبود مجروحان را به جای امنی برساند و یا اجساد کشته شدگان را از منطقه دور کند.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#گزارش_بخاک_هویزه
کانال رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
1.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 شجاع باشید
مرگ یکبار به سراغتان میآید
امیرالمؤمنین علی علیه السلام
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#نماهنگ #کلیپ
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 اختلاف
همسر شهد اسماعيل دقایقی
فرمانده لشکر بدر
┄═❁❁═┄
سر مسئلهاى به توافق نرسیدیم. بحث کردن هم فایدهاى نداشت. هر کداممان روى حرف خودمان پافشارى میکردیم تااینکه اسماعیل عصبانى شد. اخم توى صورتش خودنمایى میکرد. لحن تندى هم به خود گرفت.
از خانه بیرون رفت، ولى شب که به خانه بازگشت،
با روحیه خوش و متبسم گفت:
«بابت امروز صبح معذرت میخواهم.»
میگفت که نباید گذاشت اختلاف
خانوادگى بیشتر از یک روز ادامه پیدا کند.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#خاطرات_کوتاه #شهید
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 « #غنچههای_پرپر »
«قسمت چهارم»
راوی: دکتر مسعود آیرم جانباز حادثه
°°°°°°°
🔸 بعد از پانسمان زخمهایمان مجدد به مدرسه برگشتیم. مردم اجساد غرق بخون و تکه تکه شده بچهها را از زیر آوار بیرون میآوردند. همه اشک میریختند و به صدام و آنهایی که از او پشتیبانی میکنند لعنت میفرستادند. در بین شهدا احمد حاجوی و مهدی دعاوی از هم محلهایهای من که با هم به مدرسه میآمدیم هم بودند. بشدت ناراحت و افسرده شدم. چون همیشه باهم به مدرسه میآمدیم و دیگر آنها در بین ما نیستند. با خودم گفتم دیدی آخر همون طور شد که در بین راه میگفتیم، خدا نکنه به مدرسه ما موشک بزنه والا خیلی از بچهها رو از دست میدیم. حالا مدرسه ما موشک خورده بود و نیمی از آن ویران شده بود. من که مجروح بودم یک هفتهای را در منزل بستری شدم تا بهبودی پیدا کردم. آن روزها در بهبهان غوغایی بپا بود. مردم با سوز دل و اشک چشم شهدا را تشییع میکردند. بر سر و سینه خود میزدند و شهدای مدرسه، آن غنچههای پَرپَر را در گلزار شهدای بهبهان به خاک سپردند و قطعهای را به آنها تخصیص دادند.
من که بهبودی پیدا کرده بودم به همراه تعداد دیگری از دوستان در مراسم هفتم شهدای مدرسه که در گلزار شهدا برگزار شده بود شرکت کردم و یاد دوستان شهیدمان را گرامی داشتیم.
در آن مراسم حاج صادق آهنگران هم نوحه سرایی کرد. مدرسه برای چند ماهی تعطیل شد و ما را به مدرسههای دیگر فرستادند. چون مدرسه خودمان قابل استفاده نبود.
یاد این حادثه تلخ تا ابد بر تارک شهرستان بهبهان ماندگار است و سندی است بر بیکفایتی سازمانهای مدعی حمایت حقوق بشر که از حمایت حقوق بشر فقط اسمی را با خود یدک میکشند. در آن حادثه چهار معلم بنامهای: شهیدان عبدالرسول صمدی، محمدطاهر خلفیان، نجفقلی ویسیان و منصور آموزش به شهادت رسیدند. شهید عبدالرسول نژادصادقی سرایدار مدرسه و ۶۹ دانش آموز هم به شهادت رسیدند. تنها یک دانش آموز از آن کلاسی که همه آنها به شهادت رسیدند زنده مانده بود که او هم در طول دوران دفاع مقدس مرتب به جبهه رفت تا اینکه عاقبت در عملیات کربلای پنج به دوستان شهیدش پیوست.
پایان
✍ حسن تقی زاده بهبهانی
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#خاطرات
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas
🍂
4.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 غنچههای پرپر
مدرسه پیروز بهبهان
موشکی که نامردی دشمن را نشان داد
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#نماهنگ #کلیپ
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
ahangaran (3).mp3
زمان:
حجم:
5.34M
🍂 نواهای ماندگار
🔸 با نوای
حاج صادق آهنگران
نوحه کامل
سوی دیار عاشقان ، رو به خدا میرویم
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#نواهای_صوتی_ماندگار
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂