eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.5هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻  هنگ سوم | ۸ خاطرات اسیر عراقی دکتر مجتبی الحسینی ‌‌‍‌‎‌┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 اقدامات دولت بعث قبل از شروع رسمی جنگ‌ با ایران ▪︎ طی دو هفته اقامت در آموزشگاه ، با مسائل جاری در ارتش آشنا شدم. گروه ما از چند نفر دندان پزشک و داروساز تشکیل یافته بود. روز سپتامبر ۱۳/۱۹۸۰ شهریور ۱۳۵۹ رادیو بغداد با پخش یک اطلاعیه نظامی اعلام کرد نیروهای عراق مناطق «سيف سعد» «هیله»، «خضر» و «زین القوس» را که در تصرف ایران بود. آزاد ساختند. همزمان با این رخداد نظامی یک اتفاق مهم سیاسی یعنی لغو قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر که بین دو کشور منعقد شده بود، به وقوع پیوست. قابل ذکر است که با انعقاد این قرارداد در آن سال، اختلافات مرزی و سیاسی بین رژیم عراق و دولت شاه معدوم برطرف گردیده بود. تلویزیون عراق یک جلسه فرمایشی از مجلس ملی عراق را به نمایش گذاشت و شخص صدام در این جلسه شرکت کرد و ضمن ایراد یک سخنرانی که طی آن دولت ایران را مورد انتقاد شدید قرارداد، شرایط زمانی انعقاد قرار داد الجزایر را تشریح کرد و آن را اجحافی در حق عراق دانست. صدام در پایان سخنرانی، قرارداد یاد شده را لغو و آن را پشت تریبون پاره کرد. در آن روز، عمل مضحکی از سوی اعضای مجلس ملی سرزد. آنها که خود را نمایندگان واقعی مردم به حساب می‌آوردند، به محض شنیدن عبارت قرارداد ۱۹۷۵ که بر زبان صدام جاری شده بود برای او کف زدند. واقعیت این است که صدام می‌خواست بگوید: ما قرارداد ۱۹۷۵ را ملغی به حساب می‌آوریم ولی حاضرین به او فرصت نداند عبارت «ملغی» را به زبان بیاورد. این نشان می‌دهد که نمایندگان تحمیلی از سوی رژیم بعث قبلاً از این تصمیم مطلع بودند و چاره ای نداشتند جزاین که مقابل دوربین تلویزیون برای رهبر خودشان ابراز احساسات کنند. معلوم می‌شود همان گونه که هنگام انعقاد قرارداد ۱۹۷۵ خواست و عقیده مردم عراق در نظر گرفته نشده بود، تصمیم لغو آن نیز مبتنی برمیل و اراده عمومی نبود. می‌دانیم که این قرارداد یک قرارداد بین المللی به ثبت رسیده در سازمان ملل متحد می‌باشد و هیچ یک از طرفین حق ندارند بدون مراجعه به کشور میانجی یعنی الجزایر و سازمان ملل متحد آن را زیر پا بگذارد. خوب است به این نکته اشاره کنم که رژیم صدام اختلاف مرزی و مداخله ایران در مسائل داخلی عراق را مطرح نکرد بلکه این قرارداد را به بهانه این که حقوق عراق تضمین نکرده است، لغو نمود. این مساله با ادعای دیگر رژیم صدام مبنی بر این که به خاطر نقص قرارداد ۱۹۷۵ از سوی ایران مجبور شد یک جانبه آن را لغو نماید کاملا منافات دارد. با این که این اتفاقات یکی پس از دیگری رخ داد، ولی جمهوری اسلامی سعی نمی کرد از طریق نظامی به این تحریکات و آتش افروزی های رژیم بغداد پاسخ دهد. مردم خوش باور نیز می گفتند که مساله از این حد تجاوز نمی کند و دولت عراق قصد ندارد کاری بیش از استرداد مناطق اشغالی صورت دهد. حتی شخص صدام در اطلاعیه نظامی که پس از حمله روز ٤ سپتامبر ۱۹۸۰ / ۱۳ شهریور ۱۳۵۹ پخش شد این مطلب را تصریح کرد. به ذهن هیچ کس خطور نمی‌کرد که روزی صدام، ایران را مورد هجوم گسترده قرار دهد. من با قلبی اندوهگین و روحی متاثر این حوادث را دنبال می‌کردم و دائم خبری را که دوستم چند ماه قبل در بیمارستان به من داده بود به خاطر می آوردم. دو هفته بعد در محوطه پادگان اجتماع کردیم و افسر مسئول دوره آموزشی دستور داد هر چه سریعتر بین واحدهای ارتش عراق تقسیم شویم و این در حالی بود که هنوز مدت آموزش را که از سـه ماه تجاوز نمی کرد به پایان نرسانده بودم        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ نشر همراه با لینک کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 قطعه فیلمی جذاب و کمتر دیده شده از کمک‌های مردم به جبهه‌های جنگ ، از ۵۷ تا ۴۰۳ ✌️ ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 مجذوب می‌شوم.. با هر نگاه تو مغلوب می‌شوم حال مرا مپرس وقتی که نیستی هر وقت آمدی، من خوب می‌شوم ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گزارش به خاک هویزه ۳۸ خاطرات یونس شریفی قاسم یاحسینی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 هنوز ابو حمیظه در دست عراقی‌ها بود. بعدها فهمیدیم که همان روزی که آنجا را به اشغال خود درآوردند ۵۸ نفر از مردان روستا را اسیر کرده و به عراق یا جای دیگری منتقل کرده اند. از سرنوشت این عده تا امروز هم هیچ اطلاعی در دست نیست. حتم دارم دشمن این عده را نیز در جایی تیرباران و در خاک مدفون کرده است. وقتی چند تانک دشمن توسط هوانیروز زده شد، با وجودی که سوسنگرد تقریباً در حال سقوط کامل بود و تنها یکی، دو خیابان و مسجد جامع هنوز سقوط نکرده بود دشمن دست به عقب نشینی زد. ما کمتر از ده نفر بودیم که اینجا و آنجا می جنگیدیم. به عراقی ها که در حال عقب نشینی بودند امان نمی دادیم و مرتب به سوی سربازان اشغالگر رگبار می‌بستیم و عده ای از آنها را به هلاکت می رساندیم. تصمیم گرفتیم به سه راهی جاده اهواز برویم. وقتی به آنجا رسیدیم دیدیم که چندین تانک دشمن در حال سوختن است. به ابو حمیظه نگاه کردم و وحشت کردم. حدود یک تیپ از سربازان دشمن داشتند به طرف ما پیشروی می کردند. معلوم نبود سر و کله آنها از کجا پیدا شده است. رگبار می بستند و جلو می آمدند. تیربارچی ما که وحشت برش داشته بود گفت - بچه ها دشمن دارد به طرف ما می آید و تعدادشان هم آنقدر زیاد است که هر چقدر آنها را بکشیم فایده ای ندارد. بهتر است به طرف آنها تیراندازی نکنیم و گوشه ای را گیر آوریم و کمین بگیریم. دیدم حرفش منطقی است. همانجا که ایستاده بودیم نشستیم تا دشمن ما را نبیند و از پا در نیاورد. تیربارچی خیلی مردد بود و از من پرسید: - چه کار کنم؟ بزنم؟ - نه نزن، بگذار ببینم چه می‌شود. خوب که به نیروهای دشمن نگاه کردم دیدم نحوه جلو آمدنشان به پیشروی شباهتی ندارد. خیلی درهم و آشفته در حال حرکت بودند. با دو به سمت ما می آمدند. تیربارچی گفت - بزنم! - نه همین طور که به عراقی‌ها نگاه می‌کردم دیدم برادر سلطانی فرماندار سوسنگرد هم دارد به طرف ما حرکت می‌کند! از دور شمایل او را دیدم و شناختمش. حدس زدم باید خبرهایی باشد. تا آن لحظه از هیچ جا خبری نداشتم و نمی‌دانستم خارج از شهر سوسنگرد چه اتفاقی افتاده. لحظه انتظار سقوط کامل شهر را داشتم و آماده بودم در آخرین لحظات از شهر دفاع کنم و کشته شوم. به تیربارچی گفتم: نزن! فکر می‌کنم اینها نیروهای خودمان هستند که عراقی ها را هم اسیر کرده اند. کمی بعد متوجه شدم بچه های گروه جنگهای نامنظم به رهبری دکتر مصطفی چمران به کمک هوانیروز ابو حمیظه را از دست عراقی ها گرفته و آزاد کرده اند و عده زیادی از نیروهای دشمن را نیز به اسارت درآورده اند. وقتی این اخبار را شنیدیم محمود یاسین که همراهم بود گفت: - یونس! باید سجده شکر بجا بیاوریم. همانجا و روی آسفالت سجده شکر بجا آوردم. بچه های همراهم نیز سر به سجده گذاشتند. احساس غرور می کردم و خوشحال بودم که با چنگ و دندان شهر را حفظ کردیم و نگذاشتیم سقوط کند و به دست دشمن بیفتد. با دستان خالی پیروز شدیم. الحاق صورت گرفت، بسیجی‌ها و نیروهای دکتر چمران ما را که دیدند و شناختند بغلمان کردند و صلوات فرستادند. برادر سلطانی فرماندار سوسنگرد مرا بغل کرد و به من و نیروهایم تبریک گفت. بغض گلویم را گرفته بود و از شادی دلم می خواست فریاد بزنم و گریه کنم. سلطانی مرا بوسید و گفت: - زنده ای؟ - بله! اما زود آمبولانسی بیاورید و مجروحان را ببرید. حالشان خیلی خراب است. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
بعضی خاطرات رو نمیشه با چشم و زبان خوند و گذشت. بلکه با دل و ذهن باید به اون فضا پرواز کرد. باید برون و قال رو گذاشت و درون رو دید و حال رو..
حاج یونس، اسم محمود یاسین رو اورد و سریع گذشت.. فقط یک اسم!
با محمود بزرگ شده بودیم محمودی که با اون سن کم و چهره نورانی و متفکر، برای خودش استادی تمام بود..
واقعا این نسل، در کوچیکی چقدر مرد بودند و بزرگ حیف واژه‌ها قاصرند و کم لطف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیکِ یا عقیله العرب و العجم یا زینب کبری سلام الله علیها @defae_moghadas
🍂 🔻 نوشتم تا بماند از روزنوشت های آیت الله جمی امام جمعه فقید آبادان •┈┈••✾•✾••┈┈• 59/8/17 ✍ طبق قرار قبلی که شب گذشته با آقای کیاوش داشته ام، ساعت 9/30 باید با تلفن مجلس شورای اسلامی با ایشان و آقای هاشمی رفسنجانی در رابطه با محاصره آبادان صحبت کنم، حدود ساعت ۱۰ با آقای هاشمی رفسنجانی تماس گرفته و گفتم با تأكيد شدید امام مبنی بر اینکه باید محاصره آبادان شکسته شود و خرمشهر از لوث وجود بعثیها پاک شود، مع ذلک تاکنون اقدام مؤثری نشده و شهر همچنان در حلقه محاصره ارتش عراق است که ایشان اطمینان دادند که در دست اقدام است. نزدیکیهای ساعت ۱۱ از منزل خارج شدم به اتفاق فرزندم محمود که راننده است و فعلا پیکانی دست و پا کرده ایم، به ستاد فرمانداری رفتم. ساعتی آنجا بودم و بعد به خیابان یک احمد آباد به حمام محمدی آمدم. ✍ به متصدی حمام گفتم که سعی کند حمام تعطیل نشود. که تنها این حمام به طور نیم باز کار می کند و برای تأمین آبش از طریق جهاد سازندگی اقدام شده است و من هم به نوبه خود به متصدی جهاد تأکید کرده ام که کوتاهی نکنید. راستی جنگ چه مشکلات و مسائل تازه ای بوجود می آورد. شهر پانصد هزار نفری آبادان که در هر گوشه اش حمامی بود، الان در تمام شهر یک حمام نیست چه اینکه آب نیست، برق نیست، نفت نیست، دیگر حمام چگونه باشد. فقط این حمام محمدی است که این هم فقط برای نیروهای رزمنده آن هم نیمه بازست. آب ندارد باید با تانکر برایش آب بیاورند که خیلی خواهش و تقاضا کردم که به دادش برسند و با تانکر آبی به او بدهند. تعجب نکنید که جنگ است و مشکلاتش عجیب و فراوان. مشکل سگها را دارد، مشکل گربه ها و گاوها ووو دارد. و حالا این سگها جدا مشکلی مهمی شده اند. گله گله سگ می بینی که توی شهر ولو[ا]ند - صاحبانشان که شهر را گذاشته و رفته اند و این بدبخت ها را همین طور رها کرده اند. حالا این حیوانات زبان بسته نه غذایی دارند نه مأوا و مکانی و همین طور سرگردان سر به هاری در آورده اند و به همه حمله می کنند و اسباب اشاعه بیماری و زردی شده اند. امروز در ستاد فرمانداری به آقای جعفری، شهردار، گفتم فکری برای این مشکل بکند. معلوم است که شهردار به فکر راحت کردن آن حیوانات است. آنها را از میان بردارند تا هم خودشان راحت شوند و هم مایه دردسر و زحمت برای قلیل مردمی که هستند، نشوند. و جعفری گفت این فکر را کرده ام. گربه ها هم حتما به همین زودی ایجاد مشکل می کنند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 مشق ما رو امام حسین مشخص کرده.. شهید احمد کاظمی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂