فتح خون از آوینی.pdf
865.7K
🍂 فتح خون
به قلم:
شهید #سید_مرتضی_آوینی
هر کس میخواهد ما را بشناسد داستان #کربلا را بخواند.
#شهید_آوینی
#کتاب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 از هجده کشور
در جنگ اسیر گرفتیم !!
و دشمنانی منتخب
از دهها کشور با تجهیزات متنوع نظامی
۶ اسفند سال ۱۳۶۲
شمالشرقی القرنه، جزیره مجنون
اسرای عراقی در منطقه عملیاتی خیبر
عراق در طول جنگ با ایران از نیروهایی
با تابعیت کشورهایی چون سودان، اردن ، مراکش و ... استفاده میکرد.
#اسرای_عراقی
#عملیات_خیبر
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 یازده / ۱۹
خاطرات پروفسور احمد چلداوی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
چیزی نگذشت که هر دو دست و ابرویم هم ترکش خورد. فقط خودم را به گونیهای ته کانال چسباندم. از شدت دود و آتش نمی توانستم بچه هایی که آن طرف بودند را ببینم. فقط صدای یکی از آنها که به نظرم خوانساری بود را میشنیدم که حالم را میپرسید و سعی میکرد به من روحیه بدهد. توان پاسخ دادن نداشتم و از هر دو دست و دو پا و صورتم خون جاری بود. یک لحظه فکری به سرم زد، با خودم گفتم اینجا نشستن که خودکشی است ولی اگر از روی آتش بدوم شاید زنده بمانم. اگر هم شهید شدم که تمام تلاشم را کرده ام و حرجی بر من نیست توان پا شدن را نداشتم با تمام توان فریاد زدم: «یا امام زمان!». ناگهان توانی در وجودم شکل گرفت و توانستم بایستم، با سرعت از روی آتش پریدم و در آن طرف کانال روی زمین افتادم. آنجا فهمیدم یاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف چگونه معجزه میکند. امدادگر یزدی بالای سرم آمد و زخمهایم را پانسمان کرد. دستم بی حس و بی حرکت شده بود. ترسیدم عصبش قطع شده باشد. گفتم؛ دستم حرکت نداره گفت: «باکش نیست» تعجب کردم، چون ما کلمه باک را مثلاً برای باک بنزین استفاده میکردیم. امدادگر بعد از پانسمان زخم هایم گفت حالا دنبالم بیا بریم. گفتم نمیتونم از جام بلند شم». گفت: «تو که تازه داشتی میدویدی» گفتم دیگه توانش رو ندارم. بچه ها را صدا کرد و به هر زحمتی بود مرا آوردند پایین تپه، مدتی پایین تپه منتظر ماندیم تا آمبولانس رسید و مرا سوار آمبولانس کردند رفتیم بیمارستان اندیمشک. آن جا یکی از ترکش های دستم که از یک طرف وارد شده و از طرف دیگر نوکش معلوم بود را در آوردند. دستم حسابی باد کرده بود. خیلی ترسیده بودم. یک ترکش هم رفته بود توی آرنج دست چپم و از طرف دیگرش خارج شده بود. یکی از ترکشهای پاهایم هم از طرف دیگر خارج شده بود اما ترکش پای راستم هنوز که هنوز است اذیتم میکند.
آنجا بسیجی که در کنارم زخمی شده بود را دیدم . الحمد لله وضعیتش خوب بود و مدتی بعد مرخص شده و به اهواز برگشت.
پزشکان مشکوک به قطع شدن عصب دستم بودند. به همین خاطر من را به
همراه چند مجروح دیگر جهت اعزام به تهران، به پایگاه هوایی دزفول فرستادند. در فرودگاه نظامی دزفول با یک هواپیمای C۱۳۰ مرا به تهران بردند. اولین باری بود که سوار هواپیما میشدم. هواپیما بعد از حدود یک ساعت به زمین نشست. نمی شد که به این زودی رسیده باشیم و اینجا تهران باشد، اما هوای سرد و لهجه تهرانی پرستاران قانعم کرد که اینجا تهران است. به بیمارستان سینا بخش مغز و اعصاب رفتیم. آن قدر تعداد زخمی ها زیاد بود که به جز پانسمان کار خاصی برایم نکردند. ترکش کوچکی که به آرنج خورده بود و از طرف دیگر خارج شده بود اگر چه کوچک بود اما حس و حرکت دست چپم تا انگشتان دست را از کار انداخته بود. با این دستم حتی نمی توانستم دکمه های لباسم را ببندم. تصور فلج شدن دستم اعصابم را به هم ریخته بود. میخواستم هر طور شده توجه پزشکان را به خودم جلب کنم تا بلکه کاری برایم بکنند. به همین خاطر یک روز که طبق معمول پرستار بخش تب سنج را زیر زبانم گذاشت، همزمان چای عصرانه را هم آوردند دیدم حالا وقتش است و بلافاصله تب سنج را توی لیوان چای گذاشتم تا درجه اش بالا برود. ولی چایی آن قدر داغ بود که باعث شد تب سنج توی لیوان بترکد. سریع درجه را سر به نیست کردم تا ضایع بازی نشود، خواستم چای را بخورم که دیدم ته لیوان ماده ژله مانند نقره ای رنگی وجود دارد. عصبانی شدم و داد و بیداد راه انداختم که: «این چه وضعیه! چرا توی لیوان چای چیزای عجیب و غریب پیدا میشه. پرستارها آمدند و با معذرت خواهی و سلام و صلوات آرامم کردند، بعداً متوجه شدم که دست گل را خودم به آب داده بودم و ماده ته لیوان همان جیوه تب سنج بود توی چای، خلاصه بعد از چند روز بدون نتیجه مشخصی مرخص شدم و به اهواز برگشتم بعدها علی رغم پیگیری و فیزیوتراپی های مکرر بی حسی آن انگشت مداوا نشد و الان هم که در حال نوشتن خاطراتم هستم هنوز مشکل به طور کامل رفع نشده است.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#یازده
لینک عضویت
کانال حماسه جنوب/ ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
@defae_moghadas
🍂
10.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 الهی بمیرم این روزا..
با مداحی
حاج مهدی رسولی
#توسل
#کلیپ
#نماهنگ
#ایام_فاطمه
کانال رزمندگان دفاع مقدس 👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
@defae_moghadas
🍂
حواستان هست ؛
اینها استخوانهای آن شهیدیست
که پای امام زمان خود ایستاد
مبادا جا بمانیم .....
#تفحص
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 وقایع سال آخر
8⃣
🔅 هواپیمای مسافربری
- ۲۹۰ نفر قربانی
┄┅┅❀💠❀┅┅┄
در جلسه فوق العاده شورا نماینده ایالات متحده، نه تنها حاضر نشد به تخلف و خطای ناو وینسنس اعتراف کند، بلکه وقایع را طوری تشریح کرد که گویی این هواپیمای مسافربری ایرانی بوده است که با رعایت نکردن موارد فنی و ایمنی موجب بروز حادثه شده است، اما آیا وقایع این حادثه واقعاً آن گونه که نماینده آمریکا ادعا کرد، بود؟ اگر اظهارات نماینده آمریکا درست است؛ بنابراین این گفته بوش، معاون وقت رئیس جمهوری آمریکا در شورای امنیت که «اگر ایران به جنگ خود با عراق پایان داده بود قطعاً، حادثه ایرباس اتفاق نمی افتاد»، چه معنایی داشته؟ شورا پس از شنیدن نظر هر دو طرف تصمیمهایی را بهشرح زیر اتخاذ کرد:
(۱) شورا استفاده از سلاح علیه هواپیماهای مسافربری را تقبیح می کند؛
(۲) شورا بر این اصل اساسی که کشورها باید از هدف قرار دادن هواپیمای غیر نظامی خودداری نمایند تأکید می کند همچنین از کشورهایی که ماده ۳ کنوانسیون شیکاگو را امضا نکرده اند میخواهد هر چه زودتر نسبت به امضای آن اقدام کنند. شورا از کشورها می خواهد تا از هر عملی که امنیت هوانوردی بین المللی را در منطقه با خطر روبه رو می نماید خودداری کنند؛
(۳) شورا از دبیرکل ایکائو میخواهد که تیم حقیقت یابی را برای بررسی حقایق مربوط به جنبههای فنی عواملی که به نابودی هواپیما منجر شده است، تشکیل دهد؛ (۴) از دو طرف درخواست میشود تا در بررسی موضوع همکاری کنند رئیس شورا و دبیرکل ایکائو نیز باید هر چه زودتر گزارش کاملی را به اجلاس (جلسه) ۱۲۵ شورا که در ماه سپتامبر سال ۱۹۸۸ برگزار می شود ارائه کنند؛ و (۵) از رئیس شورا و دبیرکل ایکائو خواسته میشود تا با همکاری کشورهای درگیر در منطقه هماهنگی لازم بین عملیات پروازهای نظامی و غیر نظامی را برای تأمین امنیت و سلامتی هواپیماهای غیر نظامی فراهم آورند.
┄┅┅❀❀┅┅┄
پیگیر باشید
#تاریخ_شفاهی
کانال حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
آخرین دستنوشته های غلامرضا بسیار خواندنی است:
شهیدان!، عزیزان!، چابک سواران!، شما رفتید و ما، کوله بار سنگین مسئولیت
را، چه سان و با چه قدرتی تحمل توانیم. الا به قدرت خدای شما.
ای عزیزان، از خدا بخواهید در درگاه ربوبی قدمهایمان نلرزد، دستانمان،
افکارمان، انحراف را حتی لحظه ای در پیش پایمان به استقبال ننهد.
شما میدانید اگر تنها مسئولیت خونتان و تنها مسئولیت انقلابتان، انقلابمان انقلاب امام زمانی ملت بزرگمان میبود آهنین اراده ی مردان را به زانو می نشاند.
حال چه گویم این سنگین امانت پربها را با غم رفتنتان، غم تنها شدنمان، سوز دلمان اشک دیدگانمان به باید کشاننده باشیم.
من با شما چه بگویم، چه دارم که بگویم، جز بر خاک تربت گلگونتان و یا بر غبار هجرت بی بازگشتتان سرشک غم ایثار کنم. خاطراتتان را چطور به فراموشی بسپارم! غم سنگین داغتان را به چه دارویی التیام بخشم؟ آوای قرآنتان درسم بود به رفتار و کردارتان معلم بودید. با چه روی در حضورتان سر بر گیرم.
شرم و خجلت از سیمای منورتان را چه سان پنهان دارم که لحظه ای در ادای دینتان استوار نبودم؟ داستان شیوای مهرتان و قصه غمبار هجرتتان را با که گویم که بزرگی و شرافت شما را و دل شکسته و افسرده مرا التیام بخشد.
#پنجاه_سال_عبادت
#گزیده_کتاب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
50سال عبادت.pdf
2.83M
🍂 #پنجاه_سال_عبادت
وصيتنامه و دلنوشته های ادبی و عاشقانه پنجاه تن از شهدا
📝 گروه فرهنگی شهيد ابراهيم هادی
#کتاب
#پنجاه_سال_عبادت
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf