eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.1هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 خیر مقدم خدمت حاج عباس عزیز 👋 رزمنده و پیشکسوت با اخلاص که با ورودشون کانال رو به ۵ کا رسوندند. یعنی نفر پنج هزارمی هستن که افتخار دادن. اینم عرض کنم، بعد از اربعین ادامه اعترافات بعثی ها رو در خرمشهر ادامه میدیم. بهرحال احساساتی که این خاطرات برنگیخته می کرد اونم در این ایام، باید رعایت می شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻  بابا نظر _ ۷۵ شهید محمدحسن نظر نژاد تدوین: مصطفی رحیمی                                 •┈••✾❀○❀✾••┈• 🔘 قرارگاه به فرمانده لشکر ۲۱ امام رضا (ع) اعلام کرده بود آموزش‌ها باید ۲۵ روزه تمام شود. معلوم بود زمان عملیات، نزدیک است. از آن طرف هم به لشکر ۲۱ امام رضا(ع) دستور داده بودند که باید در هور برای پنج گردان با کلیه تجهیزات پشتیبانی کننده، قرارگاه زده شود. باید در مدت ده شب قرارگاه زده می شد. روزها هیچ فعالیتی در هور وجود نداشت. با مهندسی لشکر ۲۱ در مورد احداث پلهای خیبری و جایگاه گردانها جلسه ای داشتیم. اولین کاری که کردیم این بود که زاغه مهمات داخل هور تعبیه شد. داخل نیزار، پل خیبری زدن کار دشواری بود. 🔘 باید از کنار خشکی ده پانزده کیلومتر داخل آب می‌رفتیم و قرارگاه می‌زدیم. لجستیک از دو قرارگاه تغذیه و تعمیرات تشکیل می شد. مکانیک آورده بودیم و جایی درست کردیم که قایقها اگر خراب شد تعمیر کنند. شاخه ای در این قسمت به نام اجرائیات پشتیبانی قرار گرفته بود. یعنی کلیه مراجعاتی که می‌خواست صورت بگیرد به این شاخه مربوط می‌شد. هر قایقی که می آمد از یک قسمت مشخص دور می زد. این محدودیت به حفاظت اولیه قبل از عملیات بدر مربوط می‌شد. نباید بیشتر از این هم می‌دانستند. آنها نمی‌دانستند در قسمتهای دیگر نیزار چه می‌گذرد. نمی‌دانستند که زاغه ها کجاست. 🔘 قسمت بعدی، شبکه سوخت بود که به پشت قرارگاه مرکزی وصل می‌شد. اگر یک راننده قایق می‌خواست سوخت گیری کند خودش نمی‌توانست به مرکز سوخت برود. یک قسمت را دور می‌زد و بعد می‌آمد سوخت اولیه قایق را می گرفت. اگر اشتباه نکنم ۲۷ بهمن بود که آقای قاآنی می‌خواست به قرارگاه برود. به آقای احمدی گفت: آقای نظر نژاد و آقای شریفی باید در عرض ٤٨ ساعت برای پنج گردان جا آماده کنند. ایشان هم آمد با ما صحبت کرد و گفت ٤٨ ساعت دیگر مسؤولین قرارگاه برای بازدید می‌آیند. 🔘 مجبور شدیم با مهندسی کار کنیم. آقای علی پور آمد. با او صحبت کردیم و گفتیم ٤٨ ساعته این پنج قرارگاه را از ما می خواهند. هـر قرارگاهی هم برای سیصد چهارصد نفر نیرو باید آماده بشود. حساب کردیم و دیدیم برای هر دو نیرو باید یک پل کوثری در نظر بگیریم. یعنی برای هر گردان ۱۵۰ تا دویست پل کوثری لازم داشتیم. قایق‌های بزرگی بود که با آنها قایق های عاشورا را آماده کردیم. جلسه من و علی پور تا ساعت نه شب طول کشید. ساعت ده شب به منطقه آمدیم قایق‌ها را به آب انداختیم. پل‌هایی که مخفی کرده بودیم بیرون کشیدیم. 🔘 نیروهای هر لشکر، خودشان می‌رفتند و پلها را از قرارگاه تحویل می‌گرفتند و بار کفی می‌کردند و می آوردند. یک کار ضربتی را آغاز کردیم. آن شب ســه گـردان را به همین شکل به هم وصل کردیم و برای دو گردان در کنار آبــراه حنين جا پیدا کردیم. برای گردانهایی که میخواستند به سمت آبراه شریف بیایند، سه قرارگاه دیگر زدیم. سعی کردیم صدای موتور قایق‌ها آن طرف نرود. باید هر چه می‌توانستیم خودمان را به دشمن نزدیک می کردیم. آن وقت دیگر مشکل مان برای شب عملیات کمتر بود. 🔘 آقای علی پور گفت: یک دوشکا بیاورید و بر سر چهارراهی که آبراه ها را از هم جدا می‌کند بگذارید بعد هم به نیروهایش گفت: اگر شب بخواهید برگردید این دوشکا دستور تیراندازی دارد و شما را خواهد زد. هیچ کس حق برگشتن به عقب را ندارد. به سکانداران هم همین مطلب را گفتیم: باید شب تا صبح بمانید. فردا هم داخل نیزار مخفی باشید که شب کار کنیم. آن شب سه قرارگاه احداث کردیم یعنی چیزی بالغ بر چند صد پل را انتقال دادیم شاید تصور این عمل برای کسانی که بعدها فکر می کنند غیر ممکن باشد.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ نشر همراه با لینک کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار 🔸 با نوای حاج صادق_آهنگران ╌⊰᯽⊱╌ (اربعین حسینی) آمده کاروانی به دشتِ غاضِریه تا که کند ناله با جابر وبا عطیه        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 در مکتب بانوی صبر ؛ زینبیان همیشه صبورانه نظاره می‌کنند و شعار ما رأیت إلا جمیلا سر می‌دهند..! 🔸 همسر شهیدِ بی‌سر "جلال کاوند" دست همسرش را در دست گرفته با او وداع می‌کند.! ▪︎روزگارمان در مسیر حسین "ع"        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
1_6452598590.mp3
3.54M
؛ --------------------------------- 🍂 نوحه و مراثی اربعین حسینی 🔸 با نوای حاج صادق آهنگران ╌⊰⊱╌ ▪︎ (نوحه عربی) انامن ینصر دین المصطفی ▪︎ مقصد این راهیان میعادگاه کربلاست راه راه کربلاست راه راه کربلاست ▪︎ سرخاک تو بی خبر آمدم عزادارم وخون جگر آمدم ▪︎ حیدر حیدر حیدر ▪︎ عشق است کربلای تو، لبیک یاحسین ▪︎ مظهر صبر خدای حی داور زینبم یادگار حیدر و زهرای اطهر زینبم        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید کانال آثار حاج صادق آهنگران https://eitaa.com/joinchat/1434255644Cc4c900bf4b#ahangaran            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂 --------------------------------- ؛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 پشت تپه‌های ماهور - ۶۰ خاطرات آزاده فتاح کریمی مریم بیات تبار ✾࿐༅○◉○༅࿐✾ فصل دهم چند دقیقه ای چشم‌هایم را می‌بستم و سریع بازشان می‌کردم. م‌ترسیدم همه اینها فقط یک خواب شیرین باشد. لحظاتی که چرتم پاره می‌شد با دقت به اطرافم نگاه می‌کردم و از خودم می پرسیدم: «یعنی من واقعاً تو ایرانم؟» خم می‌شدم و صورت محمود هاشمی را نگاه می‌کردم. چشم های او هم باز بودند. چندبار توی صورت هم نگاه کردیم و با تعجب از هم پرسیدیم یعنی راستی راستی ما آزاد شدیم؟ می خندیدیم و راستی راستی باورمان می‌شد که آزاد شده ایم. روز اولی که آن جا بودم یکی از آشناهای دور مادرم به دیدنم آمد. صبح روز دوم، بعد از صبحانه اطلاع دادند فیلم رحلت امام خمینی(ره) نیم ساعت دیگه برای آزاده ها نمایش داده می‌شه. هرکی دوست داره اونو ببینه به سالن شهید همت بره. با شنیدن این خبر هیاهویی بین بچه ها افتاد. آرزوی همه ما دیدن صحنه ای بود که فقط تعریف غلطش را از زبان عراقی‌ها شنیده بودیم. در عرض چند دقیقه چادر خالی شد و خودمان را به سالن بغلی رساندیم. ابتدای فیلم گوینده اخبار را نشان داد که خبر رحلت امام را با صدای حزن آلود اعلام کرد و بعد این آیه از سوره والفجر را خواند. «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي» با شنیدن این آیه در وصف امام انگار یک دیگ آب داغ روی سرم ریختند. قلبم داغ شد و بی اختیار به سینه ام کوبید. برایم باورکردنی نبود. من از یک ونیم سال پیش، همیشه بعد از نمازهایم سوره والفجر را برای شادی روح امام می‌خواندم، حالا درست همان آیه را در وصف امام خواندند. از خودم پرسیدم چه طور شد که از میان آن همه سوره های مختلفی که حفظ بودم؛ این یکی را برای امام انتخاب کردم؟ هرچه فکر کردم جوابی نیافتم چون دلیلی برای انتخابم نداشتم. نمی‌دانم این قضیه یک اتفاق شانسی بود یا یک جور ارتباط قلبی، هرچه بود، آن را به فال نیک گرفتم. اگرچه تا مدت ها در بهت و تعجب بودم. امام خمینی واقعاً مصداق همین آیه بود: "تو ای نفس مطمئن ! خشنود و پسندیده به سوی پروردگارت بازگرد و به صف بندگان من در آی و به بهشت من داخل شو." با تماشای فیلم، حال بچه ها دگرگون شده بود. این بار با خیال راحت می توانستیم عزاداری کنیم و با صدای بلند گریه سر دهیم. بعد از دو روز قرنطینه بهمان ساک و لباس ایرانی و مقداری پول دادند. بچه های مناطق مختلف را از هم جدا کردند و صبح روز چهاردهم شهریور راهی شهرهای مان شدیم. من، رحمان گرامی و سه نفر دیگر اهل زنجان بودیم. با بچه های سنندج و کردستان سوار یک اتوبوس شدیم. توی مسیر بچه های سنندج را پیاده کردیم و ساعت سه ظهر رسیدیم به سپاه بیجار. ناهار را آنجا خوردیم و به طرف زنجان حرکت کردیم. مردم زیادی برای استقبال بچه های سنندج و کردستان آمده بودند. با خودم گفتم یعنی از ما هم استقبال خواهد شد؟ خیلی بیشتر از چیزی که انتظارش را داشتم به استقبال مان آمده بودند. در ورودی شهر چندتا از ماشین‌های سپاه بهمان پیوستند و از جلو و عقب ما حرکت کردند. روی یکی از ماشین‌ها بیرق بزرگی با این عنوان زده بودند: «صل علی محمد آزادگان خوش آمد» ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈عضو شوید ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 اربعین تمرین دنیای ظهور        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 دیروز، رو در رو امروز دوشادوش در مسیر اهل بیت "ع" دیدار در مشایه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳ دیدار آزاده سرافراز ایرانی «آقا ابراهیم فخاری» با اسیر عراقی « سید عبدالعالی» در مسیر پیاده روی اربعین (طریق الجنه) «عمود ۴۵۷» موکب حوراء زینب سلام الله علیها        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃؛💫؛🍃 💫؛🍃 🍃 خاطرات اسرای عراقی 1⃣ "نیروی اطلاعاتی" محقق: مرتضی سرهنگی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 در اکتبر سال ۱۹۸۱هجوم ما با همراهی تیپ‌های ۲٤ و ۲۹ به فکه ایران آغاز شد و این منطقه به تصرف عراق درآمد. ما در این ماه تا دوراهی شوش دزفول پیش رفتیم و سپس مناطق اشغالی به تیپ ۳۰ زرهی واگذار گردید. به منظور سازماندهی به منطقه فکه عراق بازگشتیم و پس از شش ماه در پنجم مه ۱۹۸۲ برای شرکت در نبردی که نیروهای عراقی آغاز کرده بودند به منطقه بستان اعزام شدیم. این نبرد، صبح روز بعد از ورود ما، به نفع عراق خاتمه یافت. با استقرار در موضع پدافندی، برخی از افراد ارتش خانه های شهر بستان را مورد هجوم قرار داده و قالیچه ها، طلاها، و وسایل برقی را به سرقت بردند. تا آنکه سرهنگ ستاد محمود شکر شاهین، فرمانده تیپ، دستور تخلیه شهر را داد. توپخانه می‌بایستی شهر را با خاک یکسان می کرد. به گونه ای که دیگر قابل سکونت نباشد. ایستگاه برق بستان را نیز منهدم کردیم و پس از آن به سمت تپه های شنی الله اکبر هجوم بردیم. دو روز در آنجا ماندیم و بار دیگر دستور بازگشت به بستان، به منظور پاکسازی آن منطقه را دریافت نمودیم. در حین انجام پاکسازی به کودک شیر خواری درون گهواره برخوردیم. این موضوع را به اطلاع فرمانده تیپ رساندیم. او کودک را به ستوانیار دینار حسین که ازدواج کرده ولی دارای فرزندی نبود، بخشید و یک مرخصی ده روزه نیز به او داد. آن کودک، هشت ماهه می‌نمود. مدتی بعد تیپ ما در منطقه فکه ایران استقرار یافت و پس از سه روز به همراه فرمانده جدید سرهنگ ستاد «صبيح عمران الطرفه» پیشروی کرده منطقه شوش و دزفول را مورد هجوم قرار داد. این درگیری ۱۵ روزه ، منجر به استقرار تیپ ما در این منطقه گردید، اما ۱۵ روز بعد نیروهای جمهوری اسلامی با انجام یک حمله شدید و گسترده منطقه شوش را بازپس گرفتند. در آن حال ارتش عراق به دنبال از دست دادن گردان کامل که تقریباً همگی به اسارت جمهوری اسلامی ایران در آمده بودند، به طرف فکه ایران عقب نشینی کرد. ┄═• ادامه دارد •═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🍂 یادش بخیر آن روزها ╌╌⊰○⊱╌╌ به همین سادگی می‌ایستادند و دکمه دوربین رو می‌فشردن و از حال و هوای خود برای تاریخ عکسی به یادگار می‌گذاشتن. آنهم عکسی که دنیایی مطلب در خود داشت.... جوانی و جنگ دلباختگی به ولایت سادگی و سادگی و سادگی خنده‌های بی‌ریا صفای باطن یک رنگی و یک زبانی که این روزا خیلی جاش خالی‌ست        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻  بابا نظر _ ۷۶ شهید محمدحسن نظر نژاد تدوین: مصطفی رحیمی                                 •┈••✾❀○❀✾••┈• 🔻 مقدمات عملیات بدر 🔘 [در ادامه آماده سازی زمینه عملیات] دو قرارگاه سمت راست را هم تمام کردیم. سه جایگاه برای قبضه های ۱۰۷ درست شد.. آن زمان آقای بخارایی مسؤول ادوات لشکر ۲۱ بود. وقتی جایگاه ها را دید از شادی پر در آورد. قرار شد روزی دو موشک شلیک کنند تا هم ثبت تیر کنند و هم امتحان شلیک کردند و دیدند که خوب روی هدف می آید. برای بازدید نهایی مرتضی قربانی جانشین قرارگاه، غلام پور و رحیم صفوی با قاآنی آمدند. من اینها را بردم و قرارگاه ها را یکی یکی نشان دادم. 🔘 بعد از پایان کار برگشتیم. آقای غلام پور یک سکه بهار آزادی به من داد. این هدیه به خاطر سرعت کار بود. شب ششم اسفند ١٣٦٣ بود که آقای قاآنی از برپایی آخرین جلسه در قرارگاه تاکتیکی لشکر ۲۱ خبر داد. شب بود و باید با چراغ خاموش حرکت می‌کردیم. از این طرف هم کمر شکن ها مرتب امکانات لشكرها را می آوردند. 🔘 جاده سیدالشهدا پر از چاله شده بود. آقای شریفی پشت فرمان بود. معرکه ای بود. ایشان با صد تا سرعت می‌آمد. وحشت مرا برداشته بود. به ایشان گفتم که ما را می‌کشی. ساعت یازده یا دوازده شب بود که به قرارگاه رسیدیم. تمام فرماندهان گردانها، گروهانها و مسؤولین واحدها حضور داشتند. قرار بود فرمانده گردانها مانور گردانشان و فرماندهان گروهانها هم مانور گروهان خود را توضیح بدهند. وارد جلسه شدیم آقای قاآنی دستور داد که اولین فرمانده گردان جواد جامی توضیح بدهد. 🔘 اولین گردانی که می‌خواست به خط بزند گردان ایشان بود. ایشان مانور گردان خود را از سمت آبراه شریف توضیح داد. فرمانده گروهانهای ایشان نیــز بـه ترتیب توضیح دادند. گردان دوم گردان الحدید به فرماندهی علی ابراهیمی بود که توضیح داد. این گردان باید از سمت راست می‌آمد و وارد جاده خندق می‌شد. بعد آقای بصیر، فرمانده گردان کوثر توضیح داد. همه گروهان ها نیز روی نقشه توجیه شده بودند. بعد هم علی حافظی فرماندهی گردان یاسین، مشهور به دندان طلا، سیدهاشم موسوی فرمانده گردان پنجم، آقای مصباح فرمانده گردان غواصی و اطلاعات، آقای دوستی جانشین ایشان و آقای آرام به عنوان یکی از فرماندهان شناسایی ایشان به ترتیب مأموریت خودشان را توضیح دادند. 🔘 جلسه ای هم بین مسؤولین واحدهای اطلاعات و عملیاتی و فرمانده قرارگاه کربلا گذاشته شد. بحثی که آنجا صورت گرفت این بود که اگر نتوانستید جایی را بگیرید یا گرفتید و نتوانستید بایستید طرح عقب نشینی تان چیست؟ البته نمی‌خواستند در روحیه گردانها و نيروها تأثير بگذارند. غرض اطلاع مسؤولان در جلسه بود. طرحی که من به عنوان مسؤول اطلاعات عملیات تهیه کرده بودم مورد قبول آقای غلام پور قرار گرفت. 🔘 طبق طرح باید از سه کیلومتری انتهای جاده خندق به سمت دجله می‌آمدیم و به دشمن می‌زدیم. از طرف دیگر هم لشکر ۵ نصر به سمت سه راه می رفت و به دجله می رسید. بر اساس طرح اگر هدفها را می گرفتیم، باید به طور کامل پاک سازی می‌کردیم تا به تدریج نیروهایمان را خارج کنیم. اگر هم نمی توانستیم از این دو آبراه یکی حُنین و دیگری شریف نیروهایمان را به عقب می کشیدیم. آن وقت می‌توانستیم از داخل نیزارها به قسمت پشت قرارگاه کربلای دو برسیم.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ نشر همراه با لینک کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نماهنگ زیبای "اشک آئینه" 🔸 خواننده " میلاد هارونی "        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 رفتند و رسیدند وما... خیلی گله داریم از این فاصله ها ماندیم و گذشتند همه قافله ها ماندیم و کشیدیم غم رنج فراق زین گردش تکراری و این مشغله ها رفتند و رسیدند به کام دل خویش یاران، ز دعای سحر و نافله ها رفتند رفیقان و رسیدند و ما در داغ شب حمله و آن غلغله ها ماندیم و نشستیم در این معبر تنگ این راه پر از محنت و این مرحله ها ▪︎ روزهایتان سرشار از وفا، به عهد شهیدان        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ شعر: غلامعلی فتحی کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا