🍂 مینویسم تا یادم نرود:
اگر شما نبودید
وطن صفا نداشت ...
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس
#یادش_بخیر
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 خورشید مجنون ۴۴
حاج عباس هواشمی
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
🔸 ما ضمن اینکه آتش بس را رعایت میکردیم اما هیچ اعتمادی به بعثی ها نداشتیم و احتمال میدادیم عراق به بهانه ای مجددا تهاجم خود را علیه جمهوری اسلامی شروع کند. تلاشهای زیادی برای بازسازی یگانها داشتیم و بسیاری از نقص ها را تا حدودی برطرف کردیم. مسئولان رده بالای کشور هم اعتمادی به عراق نداشتند و مرتب در جلسات سفارش میکردند که همچنان برای سازماندهی و تقویت یگانها بکوشیم.
به رغم گذشت حدود شش ماه از اجرایی شدن آتش بس، ارتش عراق همچنان نیروی زیادی در مقابل ما به کار گرفته بود. آن زمان عراق از چنگوله تا فاو هجده لشکر را در خط پدافندی خود به کار گرفته بود. یگانهایی که در مقابل سپاه ششم به کار گرفته شده بودند از جنوب به طرف شمال یا از پایین به بالا عبارت بودند از: لشکر ۳۱ ، لشکر ۲۵ ، لشكر الاهوار، و لشكر ۱۸ عراق در این زمان بیست و هفت لشکر را در کل منطقه جنوب مستقر کرده بود که شامل یگانهای در خط و یگانهای احتیاط می شد. چند ماهی از اجرایی شدن آتش بس گذشته بود که یک روز برای شرکت در جلسه ای به پایگاه هوایی دزفول دعوت شدم. فرماندهان قرارگاه ها حاضر بودند. فرماندهی کل سپاه و آقای هاشمی رفسنجانی و احمد غلام پور هم حضور داشتند. بنا شد قرارگاه ها از آخرین وضعیت و نحوه استقرار و استعداد خود گزارش بدهند. منطقه میان چند قرارگاه تقسیم شده بود. احمد سوداگر وضعیت حد فاصل دهانه اروندرود تا جنوب پیچ کوشک را گزارش داد؛ من نیز وضع موجود در حد فاصل جنوب کوشک تا تنگه چزابه را گزارش دادم. آقای هاشمی رفسنجانی مانند زمان جنگ به طور دقیق به گزارشهایی که می دادیم توجه داشت و هرجا ضعفی میدید همان جا دستور میداد برطرف شود. در آخر جلسه هم بعد از صحبتهای نسبتاً طولانی تأکید کرد که نباید به این وضع و این آتش بس اعتماد داشت و باید مواظب باشیم. سفارشاتی را نیز درباره بازسازی یگانها داشت.
برادران اطلاعات هم اخباری داشتند، حاکی از اینکه عراق به دنبال فرصت است تا به کمک منافقین یک تهاجم سراسری علیه جمهوری اسلامی داشته باشد.
•┈••✾❀🏵❀✾••┈•
ادامه دارد
#قرارگاه_نصرت #شهید_هاشمی
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 گویش سرخهای
در بیسیم های جبههها/ ۱
🔹 مردم سراسر کشورمان با توجه به استعدادهای ذاتی خود، هر کدام به نوعی با بهرهگیری از دانش و توانمندیهایشان، در جبههها حضور یافتند و یاری دهنده دیگر رزمندگان برای شکست دشمن بعثی بودند.
🔸 سرخهایها همواره به عنوان بیسیمچی در کنار فرماندهان، به رد و بدل کردن پیام آنها با فرماندهان دیگر میپرداختند و دشمن نیز به رغم شنود مکالمات آنها، به دلیل ویژگی خاص این گویش، موفق به رمزگشایی نمیشد.
🔹 این کشف عجیب در جبهه سبب شد تا بیسیمچیهای سرخهای به راحتی و بدون از دست دادن وقت و با اطمینان کامل از سری بودن رمزهایشان به نقل دستورات فرماندهان خود بپردازند.
▪︎▪︎▪︎
🔸 «نیمه شب بود، کمک بیسیمچی گردان بودم دیدم پیام میدهند. آن سوی خط مجتبی صحبت میکرد.
مجتبی جلوتر و نزدیک دشمن رفته بود. گفت: «داوود داوود» گفتم «مجتبی به گوشم» گفت: «کاشی برحی بقاتی» (یعنی دشمن چیزی که آقای کاشی میفروشد ـ. گاز ـ. زده است) بلافاصله خبر به رزمندگان اعلام شد و به این ترتیب آن شب بچهها از گازگرفتگی و شیمیایی شدن، نجات یافتند.
ادامه 👇
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#بیسیم_چی
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 گویش سرخهای
در بیسیم های جبههها ۲
🔹 حسین کلامی: سال ۶۱ و در عملیات رمضان شهید مهدی شاهدی فرمانده گردان ما بود. ۹ نفر سرخهای بودیم که اعزام شده بودیم. در لشکر ۱۷ قم به ما گفتند همه بچههای سرخه باید با بیسیم حرف بزنند.
طوری با هم صحبت کنید که بچههای شهرهای اطراف سرخه هم نفهمند. در این عملیات نخستین بار فرمانده مخابرات ناحیه سمنان «علیاکبر شیرعلی» بود و این موضوع سبب شد از این زبان بیشتر استفاده شود.
🔸 محمدرضا ادهم»: زبان سرخهای یک هزار حرف دارد.
به زبان سرخهای ما به گنجشک میگوئیم مارگیج امادر. استعاره همین کلمه معنی هواپیما و هلیکوپتر و وسایل پرنده دشمن را دارد. وقتی با زبان و لهجه غلیظ مادری خود صحبت میکنیم حتی جوانان کم سن و سال سرخهای حرفهای ما را نمیفهمند.
🔹 مهدینژاد: وقتی آتش دشمن سنگین بود به زبان سرخهای در بیسیم میگفتیم داماد را رخشت کرده اند یعنی روی سر داماد نقل و نبات میریزند و احتیاج به کمک داریم دو قفل کردن مکالمات با بهرهگیری از زبان سرخهای سبب میشد دشمن متوجه صحبتهای ما نشود.
🔸 «آرتور کریستین سن» شرقشناس دانمارکی در سفری که در سال ۱۹۱۴ میلادی به ایران داشت، یک هفته در سمنان اقامت گزید و با کمک گرفتن از میرزا حاج آقاجانی، به گردآوری واژهها و بررسی قواعد دستوری گویش سمنانی پرداخت و نتیجه مطالعات خود را در رسالهای به نام «بررسی اجمالی قواعد دستوری سمنانی» در سال ۱۹۱۵ در کپنهاگ پایتخت دانمارک به چاپ رسانید.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#بیسیم_چی
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻 مردی که خواب نمیدید/ ۱۰۳
خاطرات مهندس اسداله خالدی
نوشته داود بختیاری
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
..چند تا آیفا و بنز خاور ردیف شدند جلو مقر. از یکی از راننده ها پرسیدم
- با اینها میرویم؟
- بله حاجی ... با همین ها .....
برگشتم طرف همسفرم. زود گفت
- اسمم محمود است ... محمود شعبانی .
- اسم من هم اسد الله خالدی است ...
با فریاد لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) دویدیم به طرف ماشینها. در یک چشم به هم زدن پر شدند. معلوم بود همه هول رفتن داشتند. کنار محمود ایستادم دست گذاشت. رو شانه ام. بازوش را فشار دادم. هر دو خندیدیم. دلام قرص شد که باهم دوست شدیم. این بار آیفاها به طرف کرخه نرفتند، سر کج کردند تو بیراهه ای که آخرش به جنگلی پنهان ختم میشد. یک جنگل واقعی. تا آن روز چنان جنگلی ندیده بودم. درست در اولین ردیف در هم پیچیده درخت ها کیوسک دژبانی با زنجیر قطورش تو چشم میزد. با افتادن زنجیرها، ایفاها گاز دادند به داخل جنگل. از بین درختها جاده خاکی کشیده شده بود. درست مثل دالانی سبز و بی انتها. بیشتر درختها تاغ بود و گز. بید مجنون میانشان گم شده بود. با ترمز ناگهانی راننده ریختیم رو هم. فریاد بچه ها بلند شد. راننده فقط نیشش را تا بناگوش باز کرد. بی آن که کسی چیزی بگوید پریدیم پایین. تونل درختها کوتاه شده بود ولی جاده پوشیده از برگ ادامه داشت. پر شدیم پشت وانتهایی که تو جاده ردیف شده بودند. از آن همه پیاده و سوار شدن پاهایم به درد افتاده بود. رو زانوهایم مشت کوبیدم. محمود مثل پسر بچه ای نگران نگاهم میکرد. قبل از آن که چیزی بگوید گفتم:
- پیری است دیگر .... محمود جان ...
- پیر بودید اینجا نمی آمدید ... حاجی .... دلتان جوان است ...... سروصدای گنگ و یکنواخت جنگل با افکارم قاتی شده بود. تقلا میکردم متمرکز شوم تو جنگل پر رمز و راز. چه منظره زیبایی داشت.
آن جنگل پنهان جای خوبی برای اردوگاه جنگلی بود.
- راستی اسم این اردوگاه چه است؟ قبل از آن که محمود جواب دهد یکی از نیروها که بیشتر میان سال بود تا جوان گفت:
- کوثر، نزدیک اردوگاه تابلو زده اند ... وقتی رسیدیم میبینی.
پستی و بلندی ها دل و رودهمان را بالا و پایین می کرد. ولی باد خنکی که قاتی بوی جنگل شده بود بهمان جان تازه میداد. تا به اردوگاه برسیم از رطوبت خیس شدیم. لباس هامان چسیده بود به تنمان. انگار سر تا پایمان را سریش مالیده بودند. وانتها نزدیک گودالی به بزرگی صد و پنجاه، دویست متر ترمز کردند. بهت زده از بالای وانت گودال را نگاه کردم. معلوم بود زمان جنگ کنده شده. پر از چادرهای کوچک و بزرگ بود. با یک نظم خاص، ولی مثل اردوگاههای نظامی خشک و بیروح نبود. قبل از ورود به گودال هم فضای باز بسیار بزرگی درست شده بود. بعدها فهمیدم جایی برای جمع شدن کل لشکر ۱۰ سیدالشهدا بود.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#مردی_که_خواب_نمیدید
کانال حماسه جنوب/ ایتا
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
7.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 نواهای ماندگار
🔹 حاج صادق آهنگران
نماهنگ
فضای جبهه حق
شورشی افکنده بر جانم
با تصاویر ناب عملیاتی
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ
#نماهنگ
هر شب با یک کلیپ دیدنی
@defae_moghadas
🍂
شوک الکتریکی در زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری تنها یکی از شکنجههای زجرآور و دردناک بر تن نحیف «رضوانه دباغ» ۱۴ساله بود؛ شکنجهها آنقدر سخت بود که عوارض آن تا سالها در جسم و روان او باقی ماند.
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
#ساواک
#دباغ
#فساد_دربار
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 گرگصفتان ساواک/۱
مرضیه دباغ (حدیدچی)
┄❅✾❅┄
او را به جرم اینکه فقط چند اعلامیه امامخمینی (ره) را نوشته بود به کمیته مشترک ضدخرابکاری بردند و در مقابل چشمان مادرش مرضیه دباغ (حدیدچی) که از مبارزان شجاع و انقلابی بود، به نحو بسیار بدی شکنجه کردند. همراه با رضوانه دباغ، روایتهایی از شکنجههای ساواک در کمیته مشترک خرابکاری را مرور میکنیم.
شکنجه دختر برای اعتراف گرفتن از مادر
من در همان سن نوجوانی پیامهای حضرت امام (ره) را که از رادیو عراق پخش میشد روی کاغذ مینوشتم. با کاربن، از آنها کپی میگرفتم و بهصورت مخفیانه در مدرسه توزیع میکردم. زمانی که ساواک برای تفتیش به خانه ما آمد، دستنوشتههایی از اعلامیههای امامخمینی (ره) در منزلمان پیدا کرد. آنها را نوشته بودم تا در مدرسه توزیع کنم. مأموران دستخط من را شناسایی کردند. در آن زمان مادر بهدلیل جراحتهای بدنی در اثر شکنجه در بیمارستان و تحت نظر ساواک بود. وقتی من را دستگیر کردند، مادر هم به زندان برگردانده شده بود و ساواک میخواست از طریق شکنجه دادن من، مادر را مجبور به اعتراف کند تا اسامی دیگر نیروهای انقلابی را به ساواک لو بدهد.
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
ادامه دارد
#ساواک #دباغ
#فساد_دربار
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂