امروز تولد شهید نویده.
اگه هنوز نمی دونین شهید نوید کیه این کتاب رو سفارش بدید. پشیمون نمی شین.
https://nashreshahidkazemi.ir/828/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%AF.html
#شهید_نوید
#مرضیه_اعتمادی
#نشر_شهید_کاظمی
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای پزشکیان عزیز...شما هم دیگر خادم ملت هستید. امیدوارم روزی که مسئولیت را به هر نحوی تسلیم خادم بعدی می کنید همه برایتان دعای خیر کنند و ازتان راضی باشند. همان طور که خدا.
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
هشدار هشدار.mp3
4.01M
🔔 مهم و فوری💯
📣 چند نکتۀ مهم و هشدار اساسی دربارۀ انتخابات
‼️ گوش کنید و به گوش بقیه برسونید.
🎙#محسن_عباسی_ولدی
🗳 #انتخابات
@abbasivaladi
امشب که رفتیم مسجد همه جا سیاه پوش شده بود.
شاید برای بقیه اتفاق خاصی نبود.
ولی برای منی که پسران نوجوانم دیشب تا دیروقت مشغول کمک به این کار بودند، خیلی شیرین بود.
همیشه احساسم به سیاهی های هیات شبیه چادر مادرم بوده که می توانستم مثل کودکی گریان بخزم زیرش و پناه بگیرم.
اما امشب سیاهی ها بادبان های کشتی امام حسین بودند که قرار بود در سرتاسر جهان سیرش بدهند. پرچم های ارادت و انتقامی بودند که به دست بچه هایم افراشته شده بودند. پرچم هایی که باید راه می افتادند وهمه مظلومان عالم را علیه ظالمان گردن کلفت می شوراندند.
من با سهیم شدن فرزندانم در سیاهپوش شدن مسجد قد کشیده بودم.
آرزوهایی در دلم جوانه زده بود.
اینکه از نقش گریه کن به نقش موثر ارتقا بیابم.
جامعه ی هدفم را بزرگ تر کنم. از آدم های امام حسینی ای که به این و آن رای داده اند بگذرم و برسم به آدم های امام حسینی ای که رای نداده اند و به آنها که اصلا امام حسین را قبول ندارند.
یعنی می شود؟ می توانم؟
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این شبها خونه نمونید
پاشین برین تو مجالس و اجتماع دوستداران ارباب رو باشکوه کنید.
ما جمع شدیم دورهم گریه کنیم
بر آن بدنی که عاقبت جمع نشد
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امسال دلم می خواد برخلاف همیشه که می رفتیم هیات های بزرگ، تو همین محله خودمون عزاداری کنم.
هرچند هیات های بزرگ کارکردهای خودشون رو دارند و خوبه که باشند.
ولی هیات های خلوت محله ای هم خیلی مهم اند و نباید تضعیف بشن.
#هیمنه_حسینی
#شور_عاشقی
#صدای_حماسه
#علم_حق
#پرچم_بالاست
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
همین طوری که بنشینیم راه دور می شود.
باید دنبال راهی وسیله ای چیزی بگردیم
که نزدیک تر شویم.
#آیه_نوش
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
هدایت شده از گاه گدار
ابنزیاد، سلطان استراتژیستهای دهه ۶۰
ابن زیاد در هفتههای آخر سال ۶۰ هجری به کوفه میرسد. به شهری که بیشتر از یک ماه است رسما به دست بسیجیها و حزباللهیها افتاده. شهری که تویش تقریبا همه مردم پای منبر «مسلم بن عقیل» جمع میشوند، شعارشان «ما همه سرباز توییم یا حسین، گوش به فرمان توییم یا حسین» است. وقتی مسلم را میبینند شاید شعار میدهند: «ما اهل کوفه نیستیم! مسلم تنها بنماند.»
در شهر کوفه چیزی حدود ۱۸ هزار نفر با مسلم بیعت کردهاند، حاکم شهر فرار کرده، حکومت دست مسلم است، آقای شهر مسلم است، نماینده امام زمان در شهر مسلم است، امید مردم شهر به نامهای است که مسلم میخواهد برای اباعبدالله بنویسد.
ابن زیاد در لحظه ورودش به شهر، بازنده است. اگر شمشیر بردارد و سربازان اندک دارالخلافه را به جنگ با مسلم ببرد، به نیمروز، کار خودش و نیروهایش تمام است.
ابن زیاد چون اهل سیاست است، میداند به جای جنگ با شمشیر باید سراغ جنگ با رسانه برود. برنامهریزی رسانهای ابنزیاد طوری دقیق و قدرتمند است که بیشتر حزباللهیهای دور مسلم در کوفه را تبدیل میکند به دشمنان امام در کربلا.
برنامه رسانهای ابنزیاد چند بخش دارد.
«ادامه دارد ...»
.
«محمدرضا جوان آراسته»
zil.ink/mrarasteh
هدایت شده از گاه گدار
ابنزیاد، سلطان استراتژیستهای دهه ۶۰
(ادامه ...)
اول، برچسبزنی. ابنزیاد بلد است از کلیدواژهها استفاده کند، برای همین در کمپین مبارزاتیاش کلیدواژه «خارجی» (یعنی از دین خارج شده) را برای امام استفاده میکند. میرود روی منبر و در قالب سخنرانیهای مناسبتی یا خطبههای نماز جمعه یا برنامههای عمومی شهر، میگوید: مردم حواستان را جمع کنید، حسین بن علی، از دین پیغمبر «خارج» شده. حسین بن علی یک آقازاده بیدین است. میگوید: فریب نام و عنوانش را نخورید، مثل پسر نوح که با بدان بنشست و عاقبت گمراه شد، حسین بن علی هم از دین، گمراه شده. بعد جارچیها را میفرستاد تا به عنوان خبرگزاریهای زنده، توی همه کوچهها خبر گمراهی اباعبدالله را پخش کنند. بعدش شایعهسازها را فعال میکند تا حرفهای درگوشی علیه امام در همه مهمانیهای خانوادگی و جمعهای مذهبی و گعدههای دوستانه پخش کنند.
چند روز بعد، همه سبزیفروشهای کوفه خبر موثق داشتند که حسین بن علی بیدین شده. همه بارکشهای دور میدان شهر میگفتند که خودشان دیدهاند اباعبدالله کفر گفته. خالهخانباجیها سرکتاب باز کرده بودند و خبر کفر یکی از فرزندان پیامبر را به چشم خودشان دیده بودند، راننده تاکسیهای کوفه تحلیلهای دقیقی داشتند که علت خروج حسین بن علی از دین جدش به خاطر قدرتطلبیهای بنیهاشمی است و ریشسفیدها و معتمدین شهر افسوس میخوردند که چه حیف شد، حسین میتوانست عاقبت به خیر بشود ولی به خاطر دنیا، آخرت خودش را خراب کرد.
دوم، دشمنهراسی. ابن زیاد در بستر همان ابزارهای رسانهای مردم را از لشکر پر تعداد و مجهز یزید ترساند. گفت: سایه جنگ بر سر کوفه و مردمش افتاده. گفت: تانکهای یزید تا نزدیکیهای دیوارهای کوفه رسیدهاند. گفت: بمبافکنهای یزید اگر به آسمان کوفه برسند، دوست و دشمن را با خاک یکسان میکنند. گفت: کشورهای همسایه را ببنید، پای لشکر یزید هر جا باز شده، همه چیز را ویران کرده، گفت ناوهای هواپیمابر یزید تا نزدیکی دجله و فرات آمدهاند.
توی کوفه، همه خبر لشکر یزید را شنیده بودند، نه یک بار و دو بار، توی همه خبرگزاریهای کوفه حرف سربازهای مسلح یزید بود، پیامهایی که اهل کوفه برای هم فوروارد میکردند درباره روشهای در امان ماندن از جنگ با یزید بود. بعضی روزنامههای کوفی درباره ذخیره مواد غذایی برای روزهای قحطی و جنگ مطلب منتشر میکردند و توی بازار قیمتها تحت تاثیر فاصله لشکر یزید تا دیوارهای شهر بالا و پایین میشد.
لشکر یزید البته هیچ وقت از شام سمت کوفه حرکت نکرد، اصلا هیج وقت برای چنین جنگی آمادهباش هم نداشت اما مردم کوفه طوری سایه جنگ را بالای سرشان میدیدند که شبها بارها از ترس از خواب میپریدند و روزها توی ذهنشان بارها نقشه فرار را در روز جنگ مرور کرده بودند.
مردم کوفه به واسطه بازی رسانهای ابن زیاد، از دشمنی که نبود شکست خوردند. از دشمنی که حتی از خانه خودش به سمت کوفه راه هم نیفتاده بود شکست خوردند.
سوم، سلبریتی مذهبی. نقطه کانونی عملیات رسانهای ابن زیاد، استفاده از سلبریتی مذهبی در کوفه بود. ابن زیاد هم در ماجرای برچسبزنی به امام و هم در ماجرای فرار از دست یاران هانی، پشت اعتبار بزرگترین سلبریتی مذهبی شهر پنهان شد. آقای قاضی شریح، مرد مورد اعتماد و یکی از نامدارترین چهرههای مذهبی شهر بود. دعوای خیلی از مردم را همین آدم صاف کرده بود، خطبه عقد خیلی از مردم کوفه را خودش خوانده بود، التماس دعای خیلی از مردم را با تواضع پاسخ داده بود، برای گرفتاریهای مردم استخاره گرفته بود، خیلی وقتها برایشان در مسجد سخنرانی کرده بود و احکام و عقائد به مردم یاد داده بود.
ابن زیاد در چند جا، حرف و ادعایش را با مهر و امضا و تایید قاضی شریح ثابت کرده بود. قاضی شریح آیتاللهی بود که در بازی رسانهای ابنزیاد هم خودش را باخته بود، هم دینش را باخته بود و تبدیل شده بود به کسی که حرفهای ابن زیاد را توییت میکرد و نظرات او را از زبان خودش پخش میکرد.
ترکیب عملیات برچسبزنی با دشمنهراسی در کنار بازی گرفتن از سلبریتیها ابن زیاد بازنده را تبدیل کرد به برنده سرزمین کوفه. همین ترکیب بچه حزباللهیهای کوفه را به جنگ با امام زمانشان فرستاد و مسلم بن عقیل را در شهر تنها کرد.
ابن زیاد در سال ۶۰ هجری رسانه را میشناخت و عملیات رسانهای را بلد بود. میدانست جان و ذهن آدمها را با شمشیر نمیشود فتح کرد ولی با رسانه خیلی رود آدمها دل و جان میبازند.
.
«محمدرضا جوان آراسته»
zil.ink/mrarasteh
کاغذهای مربعی کوچک را بین بچه های دور میز پخش کردم.
«اگر می شد یک تکنولوژی امروزی را برای شخصی در تاریخ بفرستید، چی را برای کی می فرستادید؟»
قرار شد بچه ها اول «چی» هایشان را بنویسند و بعد «برای کی» هایشان را.
جواب ها را پس دادند. همه را قاطی کردم و ریختم روی میز.
ـ چرخ خیاطی، دریل، ریکوردر، موبایل، دارو، تفنگ، موبایل، دوربین....
ـآدم و حوا، نوح، پیامبر، مسلم، ایوب، سرخپوستان آمریکا، امام حسین، موسی، ...
حالا باید «چی» ها را به «برای کی» های مناسب می رساندند.
حدس ها شروع شد و طول کشید تا به این گزاره ها رسیدیم.
نوح اگر دریل داشت کار ساختن کشتی زودتر تمام می شد.
ایوب اگر دارو می خورد مریضی هایش زودتر خوب می شدند.
سرخپوستان آمریکا اگر تفنگ داشتند از خودشان دفاع می کردند.
موسی اگر دوربین داشت از قول های بنی اسرائیل فیلم می گرفت که بعدا نزنند زیرش.
پیامبر اگر ریکوردر داشت همه ی حدیث هایش را ضبط می کرد که بعدا تحریفشان نکنند.
مسلم و امام حسین اگر موبایل داشتند، یک پیام سه کلمه ای جلوی فاجعه کربلا را می گرفت.
«حسین نیا کوفه.»
گزاره آخری اشکم را درآورد. گفتم به بچه ها ولی شما که موبایل دارید. برایش بنویسید: «حسین بیا به شهر ما. ما اهل کوفه نیستیم.»
#داستانک
#خیالبازی
#روز_اول
#جناب_مسلم
#یکی_جلوی_تاریخ_را_بگیرد
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دسته کوچک ما
تعداد بچه هامون بیش تر از بزرگاس.😊
از کنار این بوستان کوچیک رد می شدیم
دختر پسرهایی که با تیشرت رنگی و شال حداقلی روی نیمکت ها نشسته بودند هم با ما سینه می زدند. خیلی سعی کردم تشخیص بدم که دارن مسخره می کنن یا واقعی سینه می زنن نتونستم. واقعی بود انگار.
بعد اینجا دسته مون ایستاد. مداح گفت ای همه کسایی که توی خونه هاتون صدای ما رو می شنوین و دلتون می خواسته برنامه ای شرکت کنید و نتونسته اید ما برای همه تون دعا می کنیم.
و چند تا دعای خوب کرد در حق همه.
معلومه ندید بدیدم؟🙈
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رسیدیم در خونه یه خانواده شهید که مادر شهید پارسال که اومده بودن تو بستر بیماری بوده و امسال فوت کرده.😢
نواها شهدایی شد.
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
خانواده شهید با اسپند از دسته استقبال کردند و پذیرایی پخش کردند بین مان.
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
برگشتیم جلوی مسجد و اینجا مردا دور ایستادند و سینه زنی کردند و رفتگان سالهای قبل محله رو به اسم یاد کردند.
دسته مان هرچه گذشت تنوع پوشش و جمعیتش بیشتر شد.
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
این پیرغلامان هیات هم برامون یه چیز خوشمزه پخته اند که خیلی بوش خوبه.
فکر کنم سوپه.
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
حدسم درست بود...
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
ای خدایی که از عهده هرکاری برمی آیی
و همه چیز مال توست
من را لایق آمرزش کن
حتی اگر مستحق عذاب تو هستم.
#آیه_نوش
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
امروز از بچه ها خواستم چشمهایشان را ببندند. بروند توی بیابان کربلا بایستند و قبل از رسیدن کاروان امام حسین هرکاری که بلدند بکنند. شاید تاریخ جور دیگری رقم خورد. کاغذهای مربعی کوچک را پخش کردم بین شان. تا آنها مسیر تاریخ را تغییر بدهند، برای خودم چای ریختم. بعضی ها هنوز دست به قلم نشده بودند و بعضی با ولع می نوشتند. وقت تمام شد. به ردیف خواستم که برایم بخوانند.
ـ من یک تابلوی بزرگ قبل از کربلا می زدم و می نوشتم: «ورود هر گونه کاروان به کربلا ممنوع است. مخصوصا آنها که زن و بچه همراهشان باشد.»
ـ من زمین را می کندم و داخلش کلی قمقمه و کلمن پر از آب قایم می کردم. کاروان که می رسید، راهنمایی شان می کردم خیمه بچه ها را در آن قسمت برپا کنند.
ـ من توی غذای لشکر حر پودر لباسشویی می ریختم که همه شان مسموم شوند و نتوانند امام حسین را مجبور کنند که توی کربلا بایستد.
با شنیدن این جمله تخیل خودم هم شروع به کار کرد. ایستادم کنار اسب حر. چکمه های خاکی اش را بوسیدم. التماسش کردم. گفتم من که نقطه ضعفت را بلدم. نگاهی عصبانی به من انداخت که یعنی مردجنگی چه نقطه ضعفی می تواند داشته باشد. گفتم: «سردار! آن که می خواهی معطلش کنی تا سپاه ابن زیاد برسد و با او درگیر شود پسر فاطمه است. کمی به جمله ام فکر کن.» گرهی به ابروهایش افتاد و اسبش را هی کرد. من هم یک قلپ از چایم را نوشیدم. کاش آدم ها تصمیم های درستشان را قبل از این که دیر شود، می گرفتند.
#داستانک
#خیالبازی
#روز_دوم
#ورود_کاروان
#یکی_جلوی_تاریخ_را_بگیرد
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
امشب مهمان حضرت رقیه ایم...
#باب_الحوائج
#دست_های_کوچک_گره_گشا
#نازدانه_ارباب
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan