eitaa logo
نوشته های یک طلبه
676 دنبال‌کننده
815 عکس
198 ویدیو
7 فایل
آتیش های بزرگ از جرقه های کوچیک به وجود میان🔥 یادداشت‌ها🌱داستان‌ها🍀دلنوشته‌ها🌿خاطرات🍁انتقادات☘️ پیرو مکتب استاد علی‌صفایی❤️ 📝در عرصه داستان‌نویسی دانش‌آموخته از اساتید: سرشار✨️ سالاری🧨 جعفری🎆 مخدومی🏅 ✍️محمد مهدی پیری✍️ @Mohammadmahdipiri
مشاهده در ایتا
دانلود
نوشته های یک طلبه
#مقر_تاریکی #قسمت_بیست_و_هشتم با پیشنهاد حمید، فرمانده جلسه ای گذاشت که در آن هاشم هم حضور داشت.
صحنه گردان جلسه اعضای شورا حمید بود؛ به تازگی جانشین فرمانده هم او را همراهی می کرد. جوانی قد بلند،لاغر و سبزه به اسم ناصر؛ او هم از مدعیان برکناری هاشم بود. فرمانده‌ و حمید عجب سیاستی داشتند؛ حمید با حزن و ناراحتی در حالی که سرش را به چپ و راست تکان میداد گفت: متأسفانه بعضی نوجوانان نمک نشناس در مقر برای هاشم عزیز حرف و حدیث درست کرده اند! فرمانده آهی کشید و گفت: ما همگی هاشم را دوست داریم و نمی خواهیم این جور مورد هجمه قرار بگیرد! پس فردا می‌خواهد ادامه زندگی بدهد با مشکل مواجه می شود. ادامه دارد...
نوشته های یک طلبه
#مقر_تاریکی #قسمت_بیست_و_نهم صحنه گردان جلسه اعضای شورا حمید بود؛ به تازگی جانشین فرمانده هم او را
جانشین گشت ناصر گفت: همه می دانیم که هاشم این کاره نیست باید جلوی این حرف ها را بگیریم! هاشم لبخندی بر لب داشت؛ نگاهش هم به زمین بود، انگار از نمایش خیمه شب بازی فرمانده و نیرو هایش می خواست استفراغ کند؛ در دلش هم می گفت: خر خودتان هستید! هاشم سرش را بالا آورد و گفت: من به این حرف ها اهمیت نمی دهم کار خودم را می کنم! اعضای شورا با شنیدن این کلام انگار آتشی در خشتک‌شان رها شد و هم دیگر را بر و بر نگاه می کردند. حمید رئیس گشت گفت: می دانم هاشم خودت می توانی جمع و جورش کنی اما توصیه ما این است که از بچه ها فاصله بگیری و با هم سن سال خودت بگردی! هاشم گفت: این خواسته همه اعضا هست؟ همه سری تکان دادند و تایید کردند؛ هاشم گفت: به خواسته تان فکر میکنم. از جلسه خارج شد. حالش مثل بازیکنان کشتی کجی بود که هفت هشت نفری بر روی سرش ریخته بودند و شل و پلش کرده بودند. ادامه دارد...
نوشته های یک طلبه
#مقر_تاریکی #قسمت_سی_ام جانشین گشت ناصر گفت: همه می دانیم که هاشم این کاره نیست باید جلوی این حرف ه
بالای صفحه ۴۰ دفتر خاطرات مهم می‌نویسم: امان از حسادت... هاشم در کمال ناباوری درخواست اعضای شورا را قبول می‌کند. نوجوانانی که داشتند از سایه وجود هاشم بهره مند می شدند همگی رها شدند. این نبود هاشم ضربه های چندانی به بچه ها زد. همچنین حرف و حدیث های پشت سر هاشم بیش و بیشتر شد. تا آنجا که نوجوانان می گفتند هاشم مرتکب کار بسیار زشتی شده است... نقشه بعدی حمید و فرمانده رسوایی هاشم بود که آن را هم به خوبی دنبال کردند. ادامه دارد...
ان شاءالله امشب عرضه کتاب مسابقه در مسجد علوی
جناح بازی باعث میشه واقعیت ها رو وارونه ببینیم.
نوشته های یک طلبه
#مقر_تاریکی #قسمت_سی_و_یکم بالای صفحه ۴۰ دفتر خاطرات مهم می‌نویسم: امان از حسادت... هاشم در کمال
هاشم همچنان در فضای مجازی عضو گروه کوچک تر ها بود. نقشه فرمانده عملی شد. شخصی ناشناس در گروه نوشت: ما جایی که بچه هامون رو به اسم دین ازشون سوء استفاده کنند نمی‌یاریم! فرمانده در جواب نوشت : چه کسی از بچه شما سوء استفاده کرده؟ شخص ناشناس: هاشم! هم زمان با ارسال این پیام موجی از شکلک های تعجب در گروه سرازیر شد. هاشم از گروه لفت داد. این شروع تاریکی مقر بود. این آبرو ریزی مانند چاه فاضلابی که لبریز شده باشد در همه جا پخش شد! ادامه دارد...
این تجارت بدی است که این امکانات محدود(دنیا) را با بهشت امنی که برای ما آراسته شده، معاوضه کنیم.