#تجربه_من ۶۶۲
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#توکل_و_توسل
#سبک_زندگی_اسلامی
من متولد سال ۱۳۷۱ هستم، سال ۸۸ عقد کردیم و ۸۹ عروسی گرفتیم و خونه مادر شوهرم زندگیمونو شروع کردیم.
یه سال از عروسی مون گذشت و تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم یه چند ماه گذشت ولی خبری از بچه و بارداری نبود، ایام محرم وصفر شد، مادر همسر مراسم روضه خوانی داشت، خونه ما طبقه بالا بود، پر از سیاهی کردیم در و دیوار رو، من و همسر متوسل شدیم به حضرت سیدالشهدا...
همون روزا بود که رفتم آزمایش و جواب مثبت شد، همسرم اشک شوق میریخت وقتی جواب آزمایش رو گرفت، حسین آقا رمضان سال ۹۱ به دنیا اومد.
سال ۹۴ دوباره تصمیم گرفتم باردار بشم که بچه بعدی با حسین فاصله نداشته باشه و خدا رو شکر خدا بهمون لطف کرد و زینب خانم سال ۹۵ به دنیا اومد، دقیقا ۲۵ رجب آخه من خیلی دوست داشتم زایمان هام تو ماه رجب، شعبان و رمضان باشه.
سال ۹۶ حسین میخواست بره پیش دبستانی، تو شهر مشهد به برکت وجود امام رضا جان مهدالرضا داره که خوب نسبت به جاهای دیگه هزینه نداره و آموزش های عالی داره ولی تو منطقه ما مهدالرضا نبود، با اقا جانمون امام رضا متوسل شدم و آستان قدس موافقت کردن و تو مسجد منطقه ما یه شعبه زدن و به شکلی معجزه وار شرایط فراهم شد من دوره ها رو گذرونم و خودم رو قبول کردن به عنوان مربی مهدالرضا که اطرافیانم اصلا باورشون نمیشد، همش رو از برکت آقا امام رضا نصیبم شد.
سال ۹۶ دوتا بچه داشتم وحالا مربی هم شده بودم، اول سال تحصیلی بود که محسن حججی رو به اون نحو به شهادت رسوندن خیلی گریه میکردم، همسرم از این همه گریه من تعجب میکرد، میگفتم نگاه کن خوش به سعادت شون عجب فرزندی تربیت کردن. دلم میسوخت دوست داشتم از این بچه ها نصیب ما هم بشه، تو همین ایام بود که متوجه شدم باردارم من و همسرم شوکه شده بودیم، همسرم میگفت از بس که گریه کردی به حال این شهید حسرت خوردی میگفتم حالا که خدا خودش خواسته و داده ان شاالله مثل همین شهید حججی ها بشه.
اون سال خیلی با امام رضا و حرم رفتن مانوس شدم، مادرای کلاسم هر وقت باهام در دل میکردن همه رو ارجاع میدادم حرم میگفتم هرچی میخواین برین پیش امام رضا علیه السلام...
یه روز تو ایام بارداری به همسرم گفتم برم به امام رضا بگم که این بچه شب تولد خودتون به دنیا بیاد آقاجان، همسرم گفت نه اینجوری یه ماه زودتر میشه و بچه ضعیف ولی من دلم میخواست شب تولد امام رضا بدنیا بیاد.
تو ماه هشت بارداری شرایط جوری شد که استراحت مطلق شدم، تکون نمیخوردم ولی همه چی خودش داشت انجام میشد، درد داشتم، کیسه آبم تو خونه پاره شد و وقتی رسیدم بیمارستان بچه به دنیا اومد، درست شب تولد اقا امام رضا، محمد رضا ما به دنیا اومد با وزن ۱،۸۰۰ گرم اصلا تو دستگاه هم نرفت.
فردای اون شب خادم های حرم اومدن بیمارستان و برای همه بچهها هدیه آوردن و براشون اذان واقامه گفتن، شادی تو بیمارستان پیچیده بود.
سال ۱۴۰۰، همسرم گفتن باید یه بچه دیگه بیاریم، حضرت آقا تاکید دارن به فرزندآوری، الان مهم ترین وظیفه ما فرزند آوری...
خیلی تلاش میکردم توی اقوام یا تو مهد با مادر بچه ها و یا هرکجا که با کسی هم صحبت می شدم در مورد بحران جمعیت و اهمیت فرزندآوری حرف بزنم.
توکل به خدا کردیم و گفتم خدایا اینو برای خودت میارم، دی ماه ۱۴۰۰ تست بارداریم مثبت شد و برا بار چهارم باردار شدم، که خودش یک تبلیغ عملی بود.
۹ ماه دوران حاملگی گذشت، شهریور ماه ۱۴۰۱ تاریخ زایمانم بود، سحر ۱۴ شهریور درد داشتم رفتم بیمارستان گفتن علایم زایمان نداری، اومدم خونه، بعداز ظهر درد شدید داشتم با شوهرم رفتیم بیمارستان از خونه مون تا بیمارستان ۴۰ دقیقه راه بود، تو راه ترافیک بود و تصادف شده بود، منم از درد شدید فقط حضرت زهرا رو تو دلم صدا میزدم، بچه داشت بدنیا میومد و ما وسط انبوهی از ترافیک بودیم.
بچه بدنیا اومد من فقط بهش نگاه میکردم، و همسرم داد میزد و گریه میکرد، تو اون شرایط هیچ کاری از دستمون بر نمیومد، فقط تلاش می کردیم به بیمارستان برسیم، تا اینکه رسیدیم بیمارستان، پرستارا میگفتن حالش خوبه ولی بعد فهمیدیم که بستری شده، گفتن چون تو ماشین به دنیا اومده، سرمای بسیار شدیدی خورده، خونریزی گوارش کرده اوضاعش اصلا خوب نیست. ایام اربعین بود و همه برای ما دست به دعا برداشته بودن...
بعد از این موضوع ما امیدوار تر منتظر ماندیم، تا اینکه بعد از دوازده روز بستری بودن، دقیقا روز اربعین پرستارا بهم گفتن بیا بچه تو شیر بده همون پرستارایی که میگفتن این بچه اوضاعش اصلا خوب نیست، حالا میگفتن معجزه شده....
علی کوچولوی ما با توکل به خدا و توسل به ائمه و شهدا حالش خوب شد و بعد از ۲۱روز بستری به خونه برگشت والان علی ما شش ماهش و هر روز بهتر و شیرین تر از روز قبل...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم»
#برکت_خانه
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#آیت_الله_حائری_شیرازی
✅ نقش و جایگاه خداوند در زندگی مشترک...
در یک ازدواج، زن و مرد، میبایست همچون دودست چپ و راست باشند. از خود، رأیی نداشته باشند بلکه تابع مافوق خود باشند، همانطور که اراده انسان، مافوق دودست راست و چپ او است، اراده خدا و حکم خدا و فرمان او، باید برتر از حرف زن و حرف شوهر باشد.
کلمهالله هِیَ اَلعُلیاء (توبه، آیه40)، کلمهی خدا باید بالاتر باشد. اگر مرد یک حرفی بزند و شما به او بگویید که خدا اینطور گفته است، باید بگوید: «اگر خدا اینطور گفته باشد من دیگر حرفی ندارم، روی حرف خدا حرفی نمیزنم و حرف خدا بالای حرف من است». اگر زن هم یکحرفی بزند و به او بگویند: «خدا اینچنین نگفته است، خدا جور دیگری میگوید». زن باید بگوید: «اگر خدا طور دیگری میگوید، من هم همان را میگویم».
آنجا که خدا در کار باشد، زن و مرد مانند دو دست چپ و راست عمل میکنند اما آنجا که خدا در کار نباشد، زن و مرد، همانند دو فرد جدا از یکدیگر میشوند.
اگر شوهر یکی باشد و زن هم برای خودش یکی دیگر باشد، اینها دو نفر میشوند و کار درست نمیشود. در زندگی، زن و مرد باید باهم آنچنان باشند که گویی مرد، یکدست و زن دست دیگر است و حکم خدا و فرمان پروردگار فرماندهشان به شمار می آید.
#آداب_همسرداری
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
نذرها کردم که سربازت شوند...
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#نسل_مهدوی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌بدون شرح...
#بحران_جمعیت
#سالخوردگی_جمعیت
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#جمعیت_مولفه_قدرت
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075