eitaa logo
دوتا کافی نیست
50.9هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
32 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شایسته بیشترین ها... 👌‌نکته‌ای که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره داشتن به بهداد سلیمی قهرمان وزنه‌برداری جهان و المپیک گفتند: "شماها که بهترین‌ها هستید، شایسته است که بیشترین‌ها را داشته باشید." کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۸۷۱ سال ۸۰ بود. من سوم دبیرستان بودم. ۵تا بچه بودیم. ۴تا خواهر و یک برادر. من بچه دوم بودم و یک خواهر بزرگتر داشتم که خیلی خیلی باهم رفیق و صمیمی بودیم. اون سال تو یکی از مراسمات کلی که پدرم با هم روستایی‌های خودشون هر ساله برگزار میکردن با همسرم آشنا شدم. یادمه با خواهرم تو مجلس نشسته بودم که موقع ناهار چشمم به پسر جوون و بسیار متین و نجیبی افتاد که اصلا برام آشنا نبود. با اینکه اکثر دوستان و اقوام تو اون مجلس بودن. به خواهرم گفتم اون پسرو میشناسی؟ 😅گفت فک کنم پسر آقای... از دوستان باباست. تو همون نگاه اول یک دل نه، صد دل عاشقش شدم و از خدا خواستم که این آقا همسر آینده من بشه🙈 سنی نداشتم و عقلم در همون حد می‌رسید. البته که همسرم و خانوادشون بسیار زیاد مورد علاقه و احترام پدرم بودن و من مطمئنم بودم پدرم ازینکه ایشون همسر من باشن، خیلیم خوشحال میشن. خلاصه با کلی نذر و نیاز و دعا و معجزات فراوان من و همسرم آذر ماه سال ۸۱ عقد کردیم. با فاصله ۲۰ روز از عقد خواهرم... دوران عقد بازهم فراز و نشیب‌های خودشو داشت. چون خانواده ها خصوصا مادرهمسرم کمی ناخواسته دخالت میکردن و من و همسرم چون هنوز شناخت کافی نداشتیم کمی به مشکل می‌خوردیم. خلاصه سال ۸۳ عروسی کردیم و راهی خونه اجاره ای کوچکی شدیم. همسرم بسیار مرد مومن و مهربانی هستن. اصلا بنظرم بهترین مرد روی زمینه😍 من از بچگی عاشق بچه ها بودم و یکی از دلایل ازدواجم بچه آوردن و مادر شدن بود. از همون سال اول به همسرم میگفتم بیا بچه دار بشیم. ولی خب ایشون میگفتن هنوز زوده. بذار یه کم مسافرت و خوش گذرونی کنیم بعد. خلاصه با اصرارهای من زمانی که حدود یک سال و نیم از عروسیم گذشته بود من باردار شدم. هنوز خونه اجاره ای بودیم. ولی از ماه ۷ به منازل سازمانی محل کار همسرم رفتیم و ۵ سال اونجا بودیم. بارداری راحتی داشتم شکر خدا و متاسفانه به اصرار خودم و از سر بچگی و ترس سزارین اختیاری کردم. سزارینم خوب بود و پسرم سال ۸۵ دنیا اومد. بعد از زایمان افسردگی بسیار بدی گرفتم طوریکه منی که عاشق بچه بودم اصلا نمیدونم چرا اینجوری شده بودم و داغون داغون بودم. ۴۰ روز خونه مادرم بودم و بعد ۴۰ روز هم با ناراحتی و غصه رفتم خونه ام. پسرم کولیک داشت و بیشتر درمونده میشدم. بعد از دوماهی حالم خوب شد و زندگی عادی شروع شد و من تونستم با بچه کوچیک دانشگاه روانشناسی بخونم. ولی باخودم عهد بستم دیگه بچه دار نشم تا ۷ یا ۸ سال، ولی بالاخره همسرم منو راضی کردن، سال ۹۲ باردار شدم و بارداری سختی بود چون اصلا وزن نمیگرفتم و حالم بد بود. راستش حال روحیم بدتر بود و یاد خاطرات افسردگی میفتادم و 😔😔خلاصه با ۶یا۷کیلو اضافه وزن دخترم سال ۹۳ با ۲۴۰۰ گرم وزن دنیا اومد. انگار تو بیمارستان دنیا رو سرم خراب شد. فکر میکردم چرا بچم اینقد ضعیفه و متاسفانه اطرافیان هم گاهی با کنایه هاشون حالمو بدتر میکردن. البته که من خیلی حساس بودم و اصلا چیز مهمی نبود. چون دخترم کاملا سالم بود. ولی امان از حرف اطرافیان... متاسفانه دخترم از دوماهگی آلرژی به پروتئین شیر گاو داشت و همیشه مدفوعش خونی میشد. ولی کلا بچه آرومی بود. باز دوباره سر این موضوع من کلی غصه و گریه تا دوسال خودم منع مصرف فرآورده های لبنی داشتم که باعث شد بعدها کمی مشکل پیدا کنم. خداروشکر بعد دوسال دخترم بهبود پیدا کرد. بعد از پنج شش سال ماشالله آنقدر خوب رشد کرد که الان نگرانم چرا داره تپل میشه😊😁 راستش من ذاتا آدم حساس و ترسو و ضعيف موقع بیماری بچه هام هستم و هر کار میکنم بازم نمیتونم این اخلاقم ترک کنم و شکر خدا که همسرم مرد قوی و محکمی هستن و در کنارش من آروم میشم. راستی یکسال قبل حاملگی دوم ما تونستیم با کمک پدرهمسرم که خداوند رحمتشون کنه و وام مسکن که گرفتیم خونه بزرگ و خوبی بسازیم. بعد دنیا اومدن دخترم هم یک ماشین صفر خریدیم و زندگی ما هر روز پربرکت تر از قبل میشد. و من شک ندارم که این رزق و روزی رو بچه ها باخودشون میارن. دیگه فکر میکردم خب یک دختر و پسر دارم و جنسم که جوره،چرا بچه بیارم. اصلا کلا به بچه دار شدن فکر نمیکردم که همسرم یک‌باره پیشنهاد دادن که بیا براي فرزند سوم اقدام کنیم. تا چندماه که اصلا قبول نمیکردم که بچه دار بشیم. ولی بازم همسری پیروز شد و پسرم سال ۹۸ دنیا اومد. سزارین سوم بود و دکتر موقع عمل گفت لوله هاتو ببندم؟ گفتم نه. ازش پرسیدم بازم میتونم بچه بیارم. حین عمل بهم گفتن دخترم میتونی هنوزم بچه بیاری. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075