eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.9هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
30 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگی را مزه مزه کنید... بچه می‌خورد زمین. مادر می‌آید و او را در بغل می‌گیرد و فشارش می‌دهد. می‌دانید چه اتفاقی افتاد؟ باتری بچه خالی شد، خودش را باخت. مادر وقتی او را در سینه‌ی خودش فشار می‌دهد، دارد او را شارژ می‌کند. ندیدی بعد آرام می‌شود؟ این دارد شارژ می‌شود. بچه‌ها بسیاری اوقات موجب شارژ پدر و مادر می‌شوند. پدر خسته است، افسرده و بی‌حوصله است. بچه لبخندی به صورت پدر می‌زند و پدر شارژ کامل می‌شود. باید زندگی را مقداری مزه‌مزه کرد. باید زندگی را مقداری جوید و زیر دندان آورد و مزه‌اش را فهمید. در شرایط زندگی صنعتی و این حالت‌هایی که انسان همیشه در یک حالت تصنعی قرار گرفته، مزه‌ی بچه را هم نمی‌فهمد، مزه لبخند و معنی شاد شدن را هم نمی‌فهمد. 📚 راه رشد – جلد دوم کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۰۴ من متولد تهران سال ۵۹ هستم، دو برادر کوچکتر از خودم دارم، البته با فاصله سنی دوسال و سه سال. در دوران کودکی همیشه تنها بازی می کردم، تنها مدرسه می رفتم و همیشه آرزوی خواهر داشتم. خاله که نداشتم، مادر بزرگ مهربونم را هم زود از دست دادم. می دیدم برادرهام همش باهم بازی می کنن (دوچرخه سواری و فوتبال ...) گذشت و سال سوم دانشگاه با معرفی یکی از فامیلهای دور با یک مرد مذهبی و مقید و صد البته مهربان ازدواج کردم. پسر اولم را در سن ۲۳ سالگی و پسر دومم را در سن ۲۷ سال خدا بهمون هدیه داد. پسرم که مدرسه رفت، شروع کردم به یادگیری کارهای هنری، مشغول بودم ولی همیشه تنها. تا اینکه ۹سال پیش مسئله پیری جمعیت مطرح شد. من که دختر دوست‌ داشتم جرات کردم و به همسرم گفتم بچه می خوام، قبول نمی کرد ولی وقتی سخنان رهبری را در مورد فرزند آوری شنید، گفت به شرطه اینکه ده کیلو کم کنی راضیم. خلاصه وزن کم کردن و باردار شدنم یکسال طول کشید. تو سونوگرافی پنج ماهگی وقتی شنیدم دختره، بهترین و شاد ترین خبر زندگیم بود. ان شاالله قسمت همه مادرهای منتظر بشه. چهل هفته تما م شد که نزدیک اذان صبح دردهام شروع شد، تو بیمارستان زنگ زدن دکترم وقتی اومد ماما گفت زایمان تا بعد از ظهر طول میکشه. دکتر هم گفت، آمپول فشار بزن عجله دارم. ساعت ۱۰ باید برم مطب. آمپولو که زدن دردها شدت گرفت ولی چند دقیقه بعد خیلی کم شد، دکتر دستپاچه شد، گفتن اتاق عملو آماده کنید سر بچه تو لگن گیر کرده، با عمل سزارین ناخواسته دخترم تو ۳۷ سالگیم، سالم بدنیا اومد. روزهای خوبی داشتم ولی نمی خواستم دخترم کودکی شو مثل من با تنهایی قسمت کنه. وقتی از شیر گرفتمش راجب بچه دار شدن فکر می کردم ولی باوجود خانه ۷۰ متری و حقوق کارمندی و سه تافرزند و جو فامیل که دوتا بچه بسه، جرات بیان نداشتم. می خواستم به حرف امامم گوش کنم پس هر جا زیارت می رفتم از خدا کمک می خواستم. خدا خواست و باردار شدم، بعد از کلی استرس غربالگری و سندرم دان و آمینوسنتز، تو سه ماهگی فهمیدیم دختره، خیلی خوشحال شدیم. خانواده همسرم ناراحت بودن از اینکه ایشون کارش سنگینه، وضعیت اقتصادی بده و من باز باردار شدم، هر بار منو میدیدن میگفتن بخاطر خودت لوله ها تو ببند، حرفو عوض میکردم و راضی نبودم ولی همسرم فکری شد. روزی که برای تعیین وقت عمل رفتیم، دکتر اصرار می‌کرد به دروغ بنویسم چهل سالم تمام شده یا پنجمین فرزندمه تا عمل بستن لوله ها قانونی باشه. نمی خواستم کار غیر شرعی و غیر قانونی انجام بدم. دکتر بد اخلاق شد، به هر حال دختر دومم را در ۳۹/۵ سالگیم خدا بهمون داد. شادی و نشاط خونه مون هزار برابر شده. پارسال از قدم دخترها، خونه بزرگتر خریدیم. امسال پسر بزرگم سال دوم دانشگاه و پسر دومم دهم و دخترم کلاس اوله. همسرم دکتری می خونه و منم شاکر خدا هستم. مشکلات بارداری و شیردهی و حرف فامیل برای همه هست ولی می گذره کمی صبورتر باشیم. ان شاالله رزق همگی دوستان فرزند صالح و سالم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا