#پیام_مخاطبین
✅ فرزندتون رو از نعمت خواهر و برادر محروم نکنید.
#فرزندآوری
#فاصله_سنی_بین_فرزندان
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استاد_عباسی_ولدی
⚠️آینده هولناک....
🚨حرفی که یا خیلیها نشنیدهاند یا جدی نمیگیرند !!
#بحران_جمعیت
#سالخوردگی_جمعیت
#جمعیت_مولفه_قدرت
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#مقام_معظم_رهبری
⚠️فردا دیر است...
"نیازهای مربوط به آینده نیازهایی است که اگر شما امروز به فکر نیفتید و برایش کاری انجام ندهید، فردا درخواهید ماند؛ یعنی فردا گیر میکنید. مسئلهی فرزندآوری و تکثیر نسل که من این همه روی آن تأکید میکنم، از این قبیل است."
۱۴۰۰/۱۱/۲۸
#بحران_جمعیت
#سالخوردگی_جمعیت
#جمعیت_جوان_مولفه_قدرت
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
✅ نیمی از ایمان...
اَصمَعی (وزیر مامون) میگوید: روزی برای شکار به سوی بیابان روانه شدیم. من از جمع دور شدم و در بیابان گم شدم، در حالی که تشنه و گرسنه بودم. چشمم به خیمهای افتاد. به سوی خیمه رفتم، دیدم زنی جوان و باحجاب در خیمه نشسته. به او سلام کردم او جواب سلامم را داد و تعارف کرد و گفت بفرمایید. بالای خیمه نشستم و آن زن هم در گوشه دیگر خیمه نشست. من خیلی تشنه بودم، به او گفتم: یک مقدار آب به من بده: دیدم رنگش تغییر کرد، رنگش زرد شد. گفت: ای مرد، من از شوهرم اجاره ندارم که به شما آب دهم (یکی از حقوقی که مرد بر زن دارد این است که بدون اجازهاش در مال شوهر تصرف نکند) اما مقداری شیر دارم. این شیر برای نهار خودم است و این شیر را به شما میدهم. شما بخورید، من نهار نمیخورم. شیر را آورد و من خوردم.
یکی دو ساعت نشستم، دیدم یک سیاهی از دور پیدا شد. زن، آب را برداشت و رفت خارج از خیمه. پیرمردی سیاه سوار بر شتر آمد. پاها و دست و صورتش را شست و او را برداشت و آورد در بالای خیمه نشانید. پیرمرد، بداخلاقی میکرد و نق میزد، ولی زن میخندید و تبسم میکرد و با او حرف میزد. این مرد از بس به این زن بداخلاقی کرد من دیگر نتوانستم در خیمه بمانم و آفتاب داغ را ترجیح دادم. بلند شدم و خداحافظی کردم. مرد خیلی اعتنا نکرد، با روی ترشی جواب خداحافظی را داد، اما زن به مشایعت من آمد. وقتی آمد مرا مشایعت کند، مرا شناخت که اصمعی وزیر مامون هستم. من به او گفتم: خانم، حیف تو نیست که جمال و زیبایی و جوانی خود را به پای این پیرمرد سیاه بداخلاق فنا کردی؟ آخر به چه چیز او دل خوش کردی، به جمال و جوانیش؟! ثروتش؟! تا این جملات را از من شنید، دیدم رنگش تغییر کرد. این زنی که این همه با اخلاق بود با عصبانیت به من گفت: حیف تو نیست میخواهی بین من و شوهرم اختلاف بیندازی. "هُنَّ لِباس لَکم وَ اَنتُم لباس لَهُنَّ»
چون زن دید من خیلی جا خوردم و ناراحت شدم، خواست مرا دلداری دهد گفت: اصمعی! دنیا میگذرد، خواه وسط بیابان باشم، خواه در قصر. اصمعی! امروز گذشت. من که در بیابان بودم گذشت و اگر وسط قصر هم میبودم باز میگذشت. اصمعی! یک چیز نمیگذرد و آن آخرت است. من یک روایت از پیامبر اکرم شنیدم و میخواهم به آن عمل کنم. آن حضرت فرمود: "نیمی از ایمان، صبر و نیم دیگرش شکر است." اصمعی! من در بیابان به بداخلاقی و تند خویی و زشتی شوهرم صبر میکنم و به شکرانه جمال و جوانی و سلامتی که خدا به من عنایت فرمود، به این مرد خدمت میکنم که ایمانم کامل شود.
📚کتاب ازدواج و پندهای زندگی
#آداب_همسرداری
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
✨ امام على عليه السلام:
«هر كه درباره بسيارى از امور #بى_اعتنايى و #چشم_پوشى نكند، زندگيش تيره شود.»
📚ميزان الحكمه، ج ۸
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#مقام_معظم_رهبری
✅ با او بسازید...
اگر دیدید که همسرتان یک نقطه عیبی دارد ـ هیچ انسانی بیعیب نیست ـ و مجبورید او را تحمل کنید، تحمّل کنید که او هم همزمان، دارد یک عیبی را از شما تحمّل میکند. آدم عیب خودش را که نمیفهمد، عیب دیگری را میفهمد. پس بنا را بگذارید بر تحمّل...
اگر چنانچه قابل اصلاح است، اصلاحش کنید. اگر دیدید کاری نمیشود کرد، با او بسازید.
#آداب_همسرداری
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
✨امام حسن عسكرى عليه السلام:
"مجادله مكن كه احترامت از بين مى رود."
📚تحف العقول، ص ۴۸۶
🌺🍃 میلاد امام حسن عسکری علیه السلام را محضر حضرت ولی عصر (عج) و همه شیعیان تبریک عرض میکنیم.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۵۵۲
#آداب_همسرداری
#فرزندآوری
#سبک_زندگی_اسلامی
#برکات_فرزندآوری
#تربیت_فرزند
#قسمت_اول
۱۹ سالم بود که همسرم اومد خواستگاریم. با هم صحبت کردیم. ولی مهر همسرم به دلم نیفتاد ولی بخاطر اینکه طبق بررسی عقل محور، دلیل مهمی برای رد کردنشون نداشتم بعد از چند جلسه و صحبت قبول کردم.
ظاهرا از لحاظ اعتقادی بهم میخوردیم ولی وقتی عقد کردیم کم کم مشخص شد چقدددددر اختلاف سلیقه و عقیده داریم. و چقدر خانواده هامون باهم فرق میکنن که این مسئله خیلی منو اذیت میکرد.
مراسم عروسی رو جلو انداختم که بریم سر خونه زندگیمون و رابطه خانواده ها قطع بشه. آرامش مون بیشتر بشه. اما خودمون هم اختلاف سلیقه داشتیم. ولی در کل من با تمام نقطه ضعفهام و اینکه خیلی احساساتیم، دوست نداشتم کسی متوجه مشکلاتم بشه و اعتقاد دارم دنیا جای راحتی نیست و خود خداوند گفتن که انسان رو در سختی آفریدم. هر کس تو هر نقش و زندگی هست مشکلات و سختی خاص خودش رو داره. پس با زندگی ساختم.
من که دختر ناز نازی بابام بودم، دلمو به خوشی های زندگی گرم میکردم و سعی میکردم از مشکلاتم عبور کنم. در مقابل حرفهایی که ناراحتم میکرد، یه گوشم در بود یه گوشم دروازه و مقابل به مثل نمیکردم.
خیلی با دل شوهرم راه اومدم. یه وقتایی متوجه میشدم خودش میفهمه چقدر دارم باهاش راه میام. زندگیم خیلی با اون زندگی رویایی که دخترا تو ذهنشون دارن فرق داشت. نمیدونم شاید من نازک نارنجی بار اومدم.
به هرحال خودمو هر روز قویتر از دیروز میکردم به لطف و عنایت خدا. سعی میکردم مطالعه کنم و هرجا موقعیتی پیدا میکردم با مشاوره و روحانی یا دکتر یا آدم با تجربه صحبت می کردم.
بعضی مشاوره ها که میگفتن ازدواجتون اشتباه بوده و بعضی ها میگفتن خانم چه صبری داری. یه کاری کن. ولی من فقط با خدا معامله میکردم.
رو نکات مثبت اخلاق شوهرم و خانوادش زوم میکردم و اختلاف نظر ها رو ندید میگرفتم. شاید ظاهرا آدم، کودن به نظر برسه ولی راه ساختن زندگی و تربیت دیگران همینه.
شوهرم تو درس و رشته نقاشی حمایتم می کرد. به خاطر مشکلاتمون تا ۴ سال بچه نیاوردم ولی دیدم هرچی منتظر میمونم چیزی تغییر نمیکنه و فقط زمان و پختگی هست که داره کم کم رو مسائلمون در جهت مثبت تاثیر میذاره. دانشجو بودم و همزمان رشته نقاشی رو تو آموزشگاه فنی حرفه ای میخوندم.تصمیم گرفتم تا قبل از اینکه سنم بیشتر از این بشه بچه بیارم.
به لطف خدای مهربون اسفند سال ۹۵ یه گل پسر داد. ناگفته نماند که اون مشکلات همچنان تو بارداری هم منو بسیار اذیت کرد. حرفهایی که بشدت دلمو شکست. ولی میخوام بگم زندگی رویایی فقط تو قصه هاست.
با اومدن حسین آقا یه سری از مشکلاتمون کمتر شد چون ما مشغول نگهداری از بچه بودیم و من متوجه شدم یه سری مشکلات از سر بیکاریه. که آدما به هم گیر میدن.
گرچه همزمان شیردهی درس و نقاشی خیلی سخت بود ولی خداوند چنان برکتی به زمانم میداد که همه چی عالی انجام میشد. انگار آدم هرچی کارش بیشتره بهتر به برنامه هاش میرسه و هرچی کارش کمتر تنبل تر میشه و برکت از زمان میره.
من تو این صبوری ها فهمیدم که وقتی به دستورات خدا عمل میکنی و شیوه زندگیت رو روی قوانین اسلام و دین پیش میبری خدا چقدر حواسش بهت هست و چقدر کمک میکنه.
بچه داری و درس و ....در ظاهر وحشتناک ولی آدم توجه خدا و نگاه خدا رو لمس میکنه. پشیمون شدم از اینکه چرا زودتر بچه دار نشدم. چون الان ما یک کار مهم داریم و اونم تربیت یک انسان که از هر کاری بالاتر هست. به مرور که حسین بزرگتر میشه چقدر مارو قشنگ تربیت میکنه چون ما قبل از هر کار و بحث و تصمیمی باید حواسمون به بچه باشه و تربیتش و آیندش.
تو این سالها با توجه به تجربه و مطالعاتم فهمیدم که برای راحت زندگی کردن کنار آدما باید بدونی باهرکس چطور رفتار کنی. این معنیش دو رویی نیست. هوشمندانه زندگی کردنه. من سعی میکنم برای رسیدن به خواسته هام و آرامشم حرفی نزنم که همسرم خوشش نیاد و یا از لحنی که اون رو ناراحت میکنه استفاده نکنم. برای فهماندن حرف خودتون به دیگران نیاز به فریاد نیست. باید رگ خواب طرف مقابلتون رو دست بگیرید.
به خاطر اعتقادی که به تربیت بچه دارم از ۳ سالگی پسرم، تصمیم گرفتم بچه دوم رو بیارم. تقریبا دوسال طول کشید تا همسرم تقریبا راضی شد. تو آزمایشات قبل بارداری متوجه شدم بیمار شدم. به لطف خدا بعد از آزمایشات متعدد مشخص شد بیماریم بد خیم نیست و ۶ ماه بعد حدودا درمان شدم و اقدام کردیم برای بچه دوم.
به لطف خدا پسر دومم هم به دنیا اومد. الان بعد از دو بچه واقعا خیلی پخته تر شدیم. راحت تر باهم کنار میایم. سعی میکنم همدیگه رو عصبی نکنیم و برای تربیت بچمون وقت بذاریم.
👈 ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۵۵۲
#آداب_همسرداری
#فرزندآوری
#سبک_زندگی_اسلامی
#برکات_فرزندآوری
#تربیت_فرزند
#قسمت_دوم
الان پسرم ۱۱ماهه هست که چند روزه کانالتون رو مطالعه میکنم، هوای بچه سوم زده به سرم😐😐😐
با اینکه تو اتاق زایمان به خودم گفتم اگر از این در رفتی بیرون و با اینهمه مشکلات بارداری و زایمان، بازم هوس بچه کردی دیوونه ای😁😁😁
اما خب چه کنم که بخاطر همراهی نکردن خانواده ترجیح میدم چند وقت بگذره بعد انشاالله از خدا هدیه سوم رو بخوایم.
حتی همسرم که دومی رو به زور رضایت داد دلش یکی دیگه میخواد. انقدر که خدا به خودمون و زندگیمون برکت داده با این دوتا بچه.
از من به شما دوستان نصیحت. دنیا محل امتحان و سختیه، چه بهتر که این سختی، سختیه بچه داری باشه و عاقبتش بشه همدم فردا.
نیت کنید و برای امام زمان شیعه ی علی(ع) بیارید. خدا درهایی از برکت به روتون باز میکنه که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست.
هرکس ناراحتتون میکنه غرق نشید تو غصه. زمان به سرعت همه چیو میبره.عمرمون کوتاهه. خیلی زود دیر میشه. تنبلی و غفلت نکنید.
درگیر لذت های دنیایی نباشید که بخاطر درس و دانشگاه و تفریح و آسایش دنیا ،آرامش فردا رو از خودتون بگیرید.
....
....
....
...
کسانی هم که بچه اذیت کن دارن هر روز با صدای بلند سوره لقمان رو بخونن و به آب فوت کن. به حالت دمیدن. بچه ها بعد چند وقت حسابی حرف شنوی پیدا میکن.
فقط با خدا معامله کنید. رابطتون با خدا درست کنید خدا رابطه تون و با آدما درست میکنه. فرصت رو برای ازدیاد شیعه غنیمت بدونید.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
راستش این روزا قلبم بدجوری شکسته، تو رو خدا به پدر مادرا بگین اگر نمیخوان توی فرزندآوری و بزرگ کردن نوه هاشون، کمکی بکنند، حداقل با حرفهای زهردار و کنایه هاشون دل و روح ما رو آزرده نکنند.
ما سه تا فرشته پنج، سه و نیم و یک و نیم ساله داریم و اگر خدا توفیق بده قصد چهارمی رو هم داریم.
نه خونه داریم، نه ماشین داریم، نه طلا، نه سرمایه، نه بیمه و نه حتی یک هزار تومانی پس انداز....
اما الحمدلله با وجود بچه ها کلی برکت داره زندگیمون، تا حالا کم و کسری نداشتیم و همسرم بسیار تلاشگر هست و همه چی برای ما فراهم میکنه، منم سعی میکنم قناعت کنم و خرج های اضافی رو کنار میگذارم. با کم و زیاد ساختیم و سعی کردیم همیشه دلمون خوش و روحمون شاداب باشه. یعنی با وجود این سه تا فرشته بامزه و پرنشاط، واقعا ما هم کلی انرژی میگیریم.
تا حالا هیچ وقت از سختی ها به کسی چیزی نگفتم، حتی مادرم. یک نمونه کوچک از این سختیها رو میگم: چند ماه پیش یک شب تا صبح از دل درد به خودم پیچیدم. اما کسی نبود بیاد پیش بچه ها که بریم درمانگاه، اگر حداقل ماشین داشتیم میشد بچه ها رو بگذاریم توی ماشین و بریم دکتر. حتی همسرمم بیدار نکردم چون دیدم هیچ کاری از دستش برنمیاد. تا اینکه ساعت هشت صبح دیگه خودش بیدار شد و وقتی حال من رو دید زنگ زد به مادرش که بیاد پیش بچه ها ( چون خونه مادرش پنج دقیقه با خونه ما فاصله داره).
بالاخره ساعت ده بود که مادرش با کلی غر غر و منت اومد پیش بچه ها و رفتیم دکتر و آزمایش و سونو و سرم و آمپول و ... خداروشکر به خیر گذشت و حالا هم تحت درمانم.
هر وقت با مامانم صحبت میکنم به شدت اصرار میکنه دیگه بچه نیار، و چند روز پیش چیزی گفت که قلبم رو به درد آورده. بهم میگه " اینقدر بچه آوردی که به هیچی نمیرسین، بزرگتر که بشن خرج همینا رو هم نمیتونین بدین. چند سال دیگه شوهرت به فلانی نگاه میکنه که یک بچه داره و خونه و ماشین و وضع خوب ولی شما هیچی. با خودش میگه زن من رو نگاه، فقط بلد بود بچه بیاره."
دلم خیلی گرفته بود، خواستم اینجا بگم شاید پدر مادرای دیگه ای هم باشن که متوجه نباشن حرفاشون چقدر آزاردهنده است.
دعا گوی همه هستم و عاجزانه از همگی التماس دعا دارم.
#فرزندآوری
#خانواده_دوستدار_فرزند
#جامعه_دوستدار_فرزند
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1