eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
13.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
334 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
. 📋 شب پنجم که می رسد از راه (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شب پنجم که می رسد از راه روضه را غرق آه باید خواند از یتیم حسن که می‌گوییم روضه‌ی قتلگاه باید خواند روز آخر نیامده است اما روضه رفته است داخل گودال مثل مرغی که بال او کَنده است حسنی زاده می‌زند پَر و بال لحظه‌ی آخر است و این میدان گرچه مَرد نَبرد می‌خواهد حسنی زاده! پیش عمه بمان بعد از این، خیمه مرد می‌خواهد حیف از آن دست حیف از آن بازو دست خود را به تیغ نسپاری پیش زینب بمان که بعد عمو عَلَم و مشک را تو برداری پیش زینب بمان که می‌ترسم روضه‌ی پشت در شود تکرار مادرم بازوی کبودی داشت دست خود را به تیغ‌ها نسپار شیر اگر بچه باز هم شیر است آن شغال زبون نفهمیده اینکه دست تو را ز تن انداخت دست عباس دیده ترسیده *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 من پسر حسنم (ع) (س) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ لشکر اندکی صبر کرد، یهو دیدند به سوی حضرت دوباره حمله‌ور شدند؛ برگشتند. یهو دیدند لشکر دورِ گودال حلقه زده، عبدالله بن حسن از خیمه بیرون اومد. اومد کنار عموش حسین ایستاد، بی‌بیم دنبالش داره دَوان دوان میره، عبدالله میدَوه، زینبم از این طرف داره پشت سرش داره میدوه. یه مرتبه با اون حالش ابی عبدالله توو گودال افتاده داره دست و پا میزنه؛ لشکرم احاطه کرده دورِ گودال و. یهو ابی عبدالله صدای بی‌رمقش بلند شد:« خواهرم بگیرش این بچه‌ رو محبوسش کن، یعنی ببرش یه جایی زندانیش کن منو نبینه»... به شدت امتناع میکرد عبدالله، و اینجوری صدا زد:« عمه جان! به خدا قسم اینجوری عموم و تنها نمی‌ذارم، از من نخواه از عموم جدا بشم، من پسر حسنم، من پسر یه آقاییم که توو کوچه‌ها مادرش رو تنها نگذاشت، من پسر همون آقام که توو کوچه مادرش و زدند اومد از مادرش دفاع کرد»... اون روزم حسن کوچیک بود کم سن و سال بود، اما یه جوری از مادر دفاع کرد، اینجام توو کربلا عبدالله نوجوونه، کوچیکه... میگه اون نانجیب شمشیرش رو به سمت ابی عبدالله بلند کرد؛ - آیا میخوای عموی منو بکشی ای پسر خبیثه، ای پسر زِنا زاده؟! میخوای عموی منو بکشی؟! شمشیرش و بلند کرد زد، عبدالله دستش و سپر کرد. همچین که این دستش و سپر کرد؛ شمشیر به دستش خورد این دست به پوست آویزان شد. صدای این بچه بلند شد یا اُماه. یهو تا شمشیر به دستش خورد صداش بلند شد وای مادر! اگه اون روز، روزِ پُر سوز، یکمی بودم بزرگتر توی کوچه، میشدم من، سپر بلای مادر آخه همچین که شمشیر به دستش خورد، وای مادر و که گفت؛ گفت خدا رو شکر از عموم تونستم دفاع کنم، نذاشتم شمشیر بهش بخوره... آخه توو کوچه که بابام همچین دستش و بلند کرد. ایستادم به روی پنجه‌ی پایم اما دستش از روی سرم رد شد و.... بالاخره از خونواده‌ی امام حسنیا یه نفر تونست آبروداری کنه. توو کوچه که هرکاری کرد بابام نشد نشد نشد.امام حسن از این داغ پیر شد... گرچه اینا آبروی عالمند، همه میان از در این خونه آبرو میگیرند... فراموشی نعمتیه، مگه به این راحتیه گودیِ قتلگاه من، اون کوچه‌ی لعنتیه دستت سیاهه نزن امام حسین عبدالله رو بغل گرفت توو آغوش گرفت، به سینه چسبانید. صدا زد:« پسر برادرم صبر کن، صبر کن، صبر کن». آروم آروم ملحق میشی به بابات به اجدادت، به مادرم فاطمه.... یه تیری زد به حلقومش؛ این تیرو که زد نمیدونم چه جوری زد که میگه «فَذَبَحَ» یعنی سر جدا شد، سر این بچه توو دامن حسین افتاد... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. 📋 گریه کن های حسینیم و گدای حَسَنیم حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گریه‌کن‌های حسینیم و گدای حَسَنیم خاکِ پاهای حسینیم و برای حسنیم جمع ما را حسن آورد سوی کرب و بلا کربلایی شده‌‌ی خیرِ دعای حسنیم صورِ أَیْنَ الحَسَنیون  که قیامت بزنند با حسین بین صفوفِ رفقای حَسَنیم «حسن جانم، حسن جانم؛ حسن جانم جانم» کوریِ چشم همان‌ها که رهایش کردند تا خداییِ خدا هست به پای حسنیم  نوکر آن است که قربانیِ یارش باشد هم فداییِ حسینیم و فدای حسنیم ما به این کرب و بلا شهر حسن میگوییم که در آن خیره به شش‌گوش طلای حسنیم کربلا آمده‌ای خرجیِ تو با حسن است اربعین ما همه مهمان عطایِ حسنیم «حسن جانم، حسن جانم؛ حسن جانم جانم» شاعر : ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👇
. 📋 نوکرِ خونواده‌ی حسین منم حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نوکرِ خونواده‌ی حسین منم سنگِ امامم رو به سینه میزنم مثل شهیدای نوجوون منم پیرو عبدالله بن الحسنم راهِ حسین یا مسیرِ شیطون برای من مهم‌ترین تصمیمه حسین انتخابمِ برا مثال پیرهن سیاه لباس سربازیمه «من امام حسینیم، من امام حسینیم» تکلیفِ امروزم مشخصه این پرچم برای من مقدسه امام حسین برای من همه کَسه وَاللّٰهِ امام حسین برام بَسه هرکس داشته باشه بوی کربلا باهاش رفیق میشیم بی‌مُعطلی باطل یعنی هرچی غیرِ حسین حق یعنی راهِ حسین بن علی «من امام حسینیم، من امام حسینیم» مدرسه و کلاسِ من سنگرمه مدادِ من اسلحه‌ی باورمه مجاهدم دستِ خدا یاورمه سایه‌ی سید علی روی سَرمه اگه حواسم و بِدَم خطا نرم منم یه سربازِ درست حسابیم با مدد خدا و صاحب الزمان نوجوون مؤمنِ انقلابیم «من امام حسینیم، من امام حسینیم» *شاعر: ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. 📋 رها کن عمه دستم و بزار برم پیشِ عموم حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رها کن عمه دستم و، بزار برم پیشِ عموم نذار که اینجا بِشکنه، بغضی که مونده توو گلوم بزار برم تا نبینم، کارِ حرم میشه تموم افتاده رو خاک/ تشنه غرقِ خون/ نمیشه از این بدتر هرجوری که هست/ میرم تا باشم/ واسه‌ش سربازِ آخر توی گریه‌ها/ رو لبهای من/ أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَر گرفته بینِ قتلگاه، دورِ عموم و یک سپاه پناهِ عالم بی‌پناه، شده توو گودال «عمو حسین، عمو حسین» عموم و دارن می‌کُشن، این از خدا بی‌خبرا رمق نمونده توو صداش، تا که بگه جلو نیا طاقت ندارم ببینم، تنش رو زیرِ دست و پا خدا می‌دونه/ به پای عموم/ همه هستیم و میدم با هر سختی بود/ خودم و آخر/ توی قتلگاه دیدم دستم که شکست/ به یادِ مادر/ باریدم و نالیدم به آرزوهام رسیدم، از زندگی دل بُریدم سمتِ بابام پَر کشیدم، از دلِ گودال «عمو حسین، عمو حسین» جون داره میره از تَنت، تَوون نداره بَدنت دارن با سنگ میزننت، ای عموجونم، ای مهربونم سخته برام عمو جون، غربتت و ببینم تو بین دشمنایی، چه طور راحت بشینم این لشکر دیگه، جون به لبت رسونده سر تو رو شکونده، نفس برات نمونده ای وای ای وای از، هجومِ سنگ و شمشیر دشمن داره با تکبیر، می‌زنه نیزه و تیر «عمو حسین، عمو حسین» هم واسه من هستی امام، هم مثل بابایی برام دنیا رو بی‌تو نمی‌خوام، ای عمو جونم، ای مهربونم دلِ بابام و حالا، میخوام بدست بیارم دست و سرم رو باید، به پای تو بذارم مثل عمو دست من، جدا شد از پر با ضربه‌های دشمن، می‌خوام فدات بشم من حالا که به زخم، تیغ و تیر اسیرم تو رو بغل می‌گیرم، توو بغلت بمیرم «عمو حسین، عمو حسین» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👇
. 📋 من یه عمره که به عشقت اسیرم حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ من یه عمره که به عشقت اسیرم از درِ این خونه جایی نمیرم آرزومه توی لحظه‌ی آخر سرم رو پای تو باشه بمیرم آره میدونم بَدم/ اما رو زدم/ دردِ منو میدونی آبرو نمیبری/ من رو می‌خری/ بسکه تو مهربونی اون که با غمت آقا دل بریده از دنیا یارِ رو سفیدت میشه هرکی آرزوش باشه اشکت آبروش باشه آخرش شهیدت میشه «یا ثارَ اللّٰه، حسین یا مولا» تویی که ساکن عرشِ خدایی خونه‌ خدایی أبا الشهدایی یه نگاه کن مثِ حر و زهیرت دلِ منم بشه کرب و بلایی با همه گناهم و/ روی سیاهم و/ رو به تو انداختم من اگه شهید نشم/ رو سفید نشم/ زندگیم و باختم ذکر تو میده حاجت هر دقیقه هر ساعت اسمت و رو لب می‌خونم تا که لحظه‌ی آخر مثل تو بشم بی‌سر پای تو بریزه خونم «یا ثارَ اللّٰه، حسین یا مولا» هستیِ من همه به زیر دِینه آقایی که شاه عالمینه جَنَّةُ الْأَعْلَى باشه واسه اهلش بهشتِ من تماشای حسینه دخیلم و بسته‌ام/ دل شکسته‌ام/ به شیش گوشه ارباب بشم شبیه بُرِیر/ عاقبت بخیر/ توو آغوش ارباب هرکی عاشقت باشه یارِ صادقت باشه پای عشقِ تو می‌مونه نوکرت چه خوشبخته بی‌تو زندگی سخته دنیا بی‌حرم زندونه «یا ثارَ اللّٰه، حسین یا مولا» ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. 📋 عشقِ تو کرده به همه سرایت حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ عشقِ تو کرده به همه سرایت کمتر شنیده شده این روایت قالَ النَّبیِّ المُصطَفی المؤتَمَن حَسَنٌ مِنّي وَ أنَا مِنْ حَسَن کریم حسن، زندگیم حسن کل سال و میگیم حسین امشب و میگیم حسن پیمبر حسنیه، حیدر حسنیه حسنی‌ان همه، فاطمه بیشتر حسنیه اباالفضلِ علی تا محشر حسنیه این و من مطمئنم علی‌اکبر حسنیه «حسن جانم، حسن جانم» اگه یه روزی بقیع از طلا شِه حرمِ تو شبیه کربلا شه هک میشه روی ایوونت این سخن حَسَنٌ مِنّي وَ أنَا مِنْ حَسَن امام حسن، السلام حسن کافیه ازم جون بخوای میگم روی چشمام حسن رقیه حسنیه، قاسم حسنیه به خدا عقیله‌ی بنی هاشم حسنیه مجنون حسنیه، لیلا حسنیه یه دوشنبه شب میریم ان‌شاءالله حسنیه «حسن جانم، حسن جانم» *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. 📋 می‌خوام مثِ گذشته‌ها یادِ شهیدا کنم حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ می‌خوام مثِ گذشته‌ها یادِ شهیدا کنم عقده‌ی قلبم و به یادِ شهدا وا کنم گناه یه کاری کرده نورِ قلبا خاموش شده توو زندگی یادِ شهیدامون فراموش شده یادش بخیر قدیما حال و هوایی داشتیم با شهدا توو روضه چه گریه‌هایی کردیم به یادِ هور و مجنون دوکوهه و هویزه من اومدم با شهدا دوباره بیعت کنم سفره‌ی دل وا کنم و دوباره صحبت کنم کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی کجایید ای سبک بالان عاشق پرنده‌تر ز مرغان هوایی «حسین جانم حسین، جانم حسین جانم جانم حسین جانم، جانم حسین جان» حماسه‌های شهدا که انتها نداره دل که حسینی بشه ترسی از بلا نداره میخوام که یادی کنم از فَکّه و دشت عباس از اونایی که دستشون بود توی دستِ عباس با لبِ تشنه موندن پا عهدشون تا اینکه به کرب و بلا رسیدن قمقمه‌های خالی به سَرسِپُردگی و جنون گواهی میدن با یادِ خشکیه لبِ تموم رزمنده‌ها روضه‌ می‌خونیم واسه‌ی تشنه لبِ کربلا اگر کشتن چرا آبت ندادن چرا زان دُرّ نایابت ندادن اگر کشتن چرا خاکت نکردن کفن بر جسم صد چاک نکردن «حسین جانم حسین، جانم حسین جانم جانم حسین جانم، جانم حسین جان» گذشتن از نام و نشونشون نشونه‌ی قیمته لازمه‌ی قیمتی بودن به خدا غیرته می‌خوام بگم از اون رفیقایی که بی‌پلاکن از اونایی که تا ابد گنجینه‌های خاکن طلائیه، شلمچه همیشه شرمنده‌ی مادرای شهیدن مادرایی که واسه دیدن بچه‌هاشون زندگی‌شون و میدن با مادرای شهدا دوباره روضه‌خونیم شبیه زینب توی گودال بلا می‌خونیم گلی گم کرده ام؛ میجویم او را به هر گل میرسم، میبویم او را گلِ من؛ یک نشانی در بدن داشت یکی پیراهنِ کهنه، به تن داشت «حسین جانم حسین، جانم حسین جانم جانم حسین جانم، جانم حسین جان» *شاعر: ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. 📋 گریه زیاد کردم روضه زیاد خوندم حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گریه زیاد کردم، روضه زیاد خوندم گریه زیاد کردم، روضه زیاد خوندم پشت سرت خیلی وَإِن يَكَاد خوندم وَإِن يَكَادُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ، نیزه فرو شد به تنت وَإِن يَكَادُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ، خودت بگو از کفنت یکی دم مغرب، موت و پریشون کرد با تنِ صد پاره‌ت، یه ختم قرآن کرد اونی که از گودال، سرت رو حالا برد روی سَرِ زینب، صداشو بالا برد جلوی نامحرما معذبم، من زینبم، خواهرِ تو جلوی نامحرما معذبم، چی بگم از حنجرِ تو جلوی نامحرما معذبم، من چی بگم از دخترِ تو یکی داره پیراهن می‌دزده پیراهن که نه کفن می‌دزده یکی داره با یه کهنه خنجر سر و از روی بدن می‌دزده «ای حسینم، ای حسینم ای ضیاء هر دو عینم» داره نیزه به تنت می‌ریزه خستگی از بدنت می‌ریزه مگه چی گفتی عَدو سنگت زد داره خون از دهنت می‌ریزه یه سپاه داره سرت می‌ریزه نیزن داره به تنت می‌ریزه مگه گودال چقدر جا داره یه سپاه داره سرت واجب الاحترام بودی تو اولین امام بودی که بین یک حصیر بودی مونده روی زمین، پیکر تو رها السلامُ علیٰ مَن دَفَنَ اهلِ قُری خواهرت اگه نیست، رفته شام بلا ریگ و رمل بیابان برات گرفتن عزا همه منتظرن، مادرش برسه کاش صدای برادر، به خواهرش برسه دست قاتل اگه، به سرش برسه آخ خدا به داد موی دخترش برسه «سیدالشهدا ، سیدالشهدا سیدالشهدا یا مقطع الاعضا» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. 📋 مشکِ اشکِ من همیشه کارِ زمزم می‌کند حاج سید رضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مشکِ اشکِ من همیشه کارِ زمزم می‌کند هر نمش دارد گناهان مرا کم می‌کند بی‌گمان محکم در آغوش خودت می‌گیری‌اش ریسمانِ پرچمت را هر که محکم می‌کند کتری‌ات یک جور پیرِ روضه‌خوانِ هیئت است اشک را در استکانِ چشم ما دَم می‌کند نذری ارباب‌ها از دخل رعیت می‌رسد این چه غوغایی‌ست که ماهِ محرم می‌کند! سائلِ پشتِ درت بارِ خودش را بسته است با همین فقری که دارد کارِ هاتم می‌کند از رسول ترک‌ها حُرّ ساختن کارِ شماست آدمت بودن مرا یک روز آدم می‌کند دستِ عباسِ تو می‌افتد حسابِ محشرش آن میانداری که صف‌ها را منظم می‌کند هرکه دارد اشک می‌ریزد برای داغِ تو در حقیقت گریه بر داغِ حسن هم می‌کند هر زمانی از ته دل گفتم جانم حسین مطمئنم حضرت زهرا نگاهم می‌کند گوشه‌گیرم گوشه‌ی شش‌گوشه‌ی من را بده نوکرت کُنجِ حرم خود را مسجم می‌کند این گدا دلشوره دارد جا بماند اربعین داغِ دوری از حرم پشتِ مرا خَم می‌کند ای که جمع و جور کردی زندگیم را حسین پیکرت را نیزه و شمشیر دَرهم می‌کند جسمِ تو مثل سرابی روی خاک افتاده است نعلِ مرکب‌ها تنت را سخت مبهم می‌کند با همین انگشتری که شاهِ ما بخشیده است ساربان را بی‌نیاز از کل عالم می‌کند ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. 📋 گوشه‌ی خیمه شور و حالی داشت سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گوشه‌ی خیمه شور و حالی داشت دیده اش اشک لایزالی داشت دائماً از خودش سؤالی داشت: دیشب او مژده‌ی وصالی داشت پس چرا راه رفتنم سد شد؟ التماس پریدنم رد شد؟ من که از عاشقان او هستم دست پرورده‌ی عمو هستم حال که غرقِ آرزو هستم تشنه‌ی جنگ با عدو هستم کاش می شد مرا خطاب کند روی جانبازی‌ام حساب کند کُنج بستر که جای ماندن نیست می‌زنم پر که جای ماندن نیست خیمه دیگر که جای ماندن نیست بعد اکبر که جای ماندن نیست گر بمانم ز غصه میمیرم آخر اذن جهاد میگیرم دست خطی اگر که رو بشود از برادر که گفت و گو بشود ذکر مادر که پیش او بشود زیر و رو سینه‌ی عمو بشود آه، انگار پَر در آوردم من هم از عشق سر درآوردم وقت، وقتِ فدا شدن شده است نوبت جنگِ تن به تن شده است وقت رزم یلِ حسن شده است دشمن انگشت بر دهن شده است جای جوشن به تن کفن دارم ارث بسیار از حسن دارم گفته بابا به من که قاسم جان گرچه من نیستم ولی تو بمان پیش پای عمو برو میدان جان خود کن برای او قربان سینه‌ات را سپر برایش کن هرچه را داشتی فدایش کن گفت اگر نیزه خورد پهلویت زیر سم‌ها شکست ابرویت یا اگر خون گرفت گیسویت جان که دیگر نداشت زانویت زیر لب روضه‌ی مدینه بخوان روضه‌ای از شکسته سینه بخوان آه عمو وقت خواهش آمده است تیغ و نیزه به بارش آمده است لحظه‌های نوازش آمده است قامتم را ببین کش آمده است مست "احلی من العسل" هستم تشنهی جرعه‌ای بغل هستم ناله‌اش در هوارها گم شد بین گرد و غبارها گم شد وسط نیزه دارها گم شد زیر سمّ سوارها گم شد مقتلش روضه‌ی مگو شده است قدش اندازه‌ی عمو شده است نیزه‌ها بر تنش مقیم شدند سبب روضه‌ای عظیم شدند همه از سفره‌اش سهیم شدند قاتل زاده‌ی کریم شدند پیکرش دشت را معطر کرد کربلا را بقیع دیگر کرد ✍ ... 📋 اذن میدان گرفتن حضرت قاسم از ابی عبدالله ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ «ثُمَّ خَرَجَ مِنْ بَعْدَ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ وهُوَ غُلامٌ صَغيرٌ لَم يَبلُغِ الحُلمَ» انقدر کوچیک بود هم قد و قواره‌ش هم سنش «فَلَمّا نَظَرَ إلَيهِ الحُسَينُ عليه السلام» یه نگاهی ابی عبدالله بهش کرد« اعتَنَقَهُ، وجَعَلا يَبكِيانِ حَتّى غُشِيَ عَلَيهِما، ثُمَّ استَأذَنَ الغُلامُ لِلحَربِ» ابی عبدالله بغلش کرد انقدر گریه کرد «فَأَبى عَمُّهُ الحُسَينُ عليه السلام أن يَأذَنَ لَهُ» بهش اجازه نداد گفت:« نه قاسمم نمیشه، تو امانت برادرم حسنی داداشت خیلی سفارش تو رو به من کرده« فَلَم يَزَلِ الغُلامُ يُقَبِّلُ يَدَيهِ ورِجلَيهِ » افتاد به دست و پای ابی عبدالله انقدر دست و پای ابی عبدالله رو بوسید» وَ هُوَ يَقُولُ: رُوحی لروحِکَ الْفِداءُ وَ نَفْسی لِنَفْسِکَ الْوِقا» عموجون قربونت برم، دورت بگردم نمی‌خوای به من اجازه بدی برم . «حتی اذن له» تا این کار و کرد ابی عبدالله بلندش کرد بهش اجازه داد «فخرج ودموعُه تسيل على خَدَّيه، و هو يقول» انقدر قاسم گریه کرد، با چشمان گریان وارد میدان شد. ابی عبدالله هرچی گشت این خیمه به اون خیمه یه زره‌ایقد و قواره‌ی قاسم پیدا بشه نشد، - چی کار کنم خدایا؟! زره نداریم برای قد و قواره‌ش. ابی عبدالله نوشتن عمامه رو از سر برداشت دوتیکه کرد یه تیکه‌ش و برا قاسم کفن کرد... همه چیش و ابی عبدالله بخشید به این و اون، همه چیش و حراج کرد. یه تیکه‌ش و به سر و صورت قاسم بست چون مثل ماه می‌درخشه. عمو جان چشمت میزنند اینجوری بری میدان بد میشه، چشم میخوری... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 ای یادگار مجتبی افتادی بینِ دست و پا (ع) (س) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اومد جلو ضربه‌ای به سر قاسم زد، با صورت زمین خورد. صداش بلند شد عمو جون! یک نیزه‌ای اون نانجیب شبیت بن سعد برداشت به پشتش زد، این نیزه رو که فرو کرد از سینه‌ی قاسم بیرون زد، ناله‌ی قاسم بلند شد... همه‌ی اخل کوفه حمله‌ور شدند. میخواستن عمر و نجات بدن، کسی که ضربه به سر قاسم زده بود ابی عبدالله داشت باهاش میجنگید، اینا خیل‌شون، همه‌شون حمله‌ور شدند. می‌خوان عمرو نجات بدن. این اسبا وقتی حمله‌ور شدن عمرو زیر دست و پاها به هلاکت رسید. دیگه وقتی گرد و خاکا بالا رفت چیزی مشخص نبود «و القاسم ایضا» قاسمم زیر سم مرکبا قرار گرفت... استخونای قاسم زیر سم مرکبها خورد شد... مدینه هم همینجور شد، مدینه هم وقتی اون نامرد اومد پشت در، انقدر با این پا به این در زد؛ در شکست.مادرِ ما پشتِ دره.... قاسم و بغل گرفت به سینه چسبانید. روایت میگه همینجور که این قاسم رو توو بغل گرفته بود. داشت حرکت میکرد، سینه به سینه قاسم و چسبوند همینجور که راه میره، پاهای قاسم رو زمین می‌کشید...
ای یادگار مجتبی افتادی بینِ دست و پا زدن تو رو چه بی‌هوا با بغض و کینه، مثل مدینه پهلوت شده شبیه، پهلوی مادرِ من بازوت شده شبیه، بازوی مادرِ من آخه رو بازو رو دید جای نعله، گفت یه جوری مادرِ ما رو توو کوچه زد هنوز جای این شلاق دورِ بازوی مادرِ ما مونده... اینجا چهل نفر زدن یه بی‌پناه و زدن یه پا به ماه و، زدن یه بی‌گناه و اینجا یه عده نانجیب، شدن هماهنگ زدن به پیکرت سنگ، به رویِ ماهِ تو چنگ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. 📋 دیگه دلِ موندن نداری با نوای حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دیگه دلِ موندن نداری دارم از چشات می‌خونم قربونِ رگِ غیرت شم پهلوونِ نوجونم من خودم بزرگت کردم/ میدونم که دشمنای دین و راحت / نمیذاری بی‌زره میری توو میدون/ بفهمند که این سرِ نترست رو از /حسن داری بگو حسن که جون بگیرم بگو حسن عمو فدات شه بگو حسن سرِ یک لشکر خاکِ پاک شه «نوجوونِ بت شکنم، ای قاسمِ حسنم» جَمَل و زنده کردی بازم با این هیبت و جلالت نفسِ لشکر و بریدی شیرِ مادرت حلات تا گره به ابروت افتاد/ بهم ریختن توی فنِّ جنگیدن تو/ چه استادی دور شدن جووناشون از/ دَمِ دستت با یلِ یلاشون وقتی/ در افتادی میگن حسن اومد دوباره دلیری بسکه مثل بابات خونِ علی ولی الله توی رگهات «نوجوونِ بت شکنم، ای قاسمِ حسنم» رجز که خوندی تو قاسم دشمنت به لکنت افتاد پسرای حضرت رو دیدن قلبشون به وحشت افتاد شمشیر و توو دست گرفتی/ مثِ عباس وارث حسن از نسلی/ شریفی تو دست و پاشون و گم کردن/ تا دیدن که یک تنه همه لشکر و/ حریفی تو تا یه قدم جلو میرفتی عقب عقب میرفت یه لشکر همه برات سپر انداختن شدی حیدر «نوجوونِ بت شکنم، ای قاسمِ حسنم» *شاعر: ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. 📋 قاسم دلِ منو نسوزون حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ قاسم دلِ منو نسوزون باشه برو ولی عمو جون خیلی مراقب باش عزیزم زره نپوشیدی میترسم با سنگ و تیر میان سراغت از روی اسب بیوفتی محکم بیوفتی زیرِ دست و پاشون لِه میشه پیکرت عمو جون برگ و بَرات می‌پاشه از هم میری عموجون با اشکِ چشمم پشتِ سرِ تو من آب می‌ریزم کاشکی می‌شد یه زره بپوشی که ارباً اربا نشی عزیزم عزیزِ من برو خدا به همرات فدای ذوق و شوقِ توی چشمات چشم انتظارته نگاهِ بابا «عمو حسین، عمو حسین» زانو زدم کنارِ جسمت یکی دوتا صد پاره جسمت می‌بینمت توو کلِ میدون همه قدِ من شدی عموجون توو حیرتم آخه چه جوری بردارمت از این بیابون پیکرت و می‌برم اما پاهات می‌کشه به روی خاک موندم عمو حیرون و گریون قربونِ اسمت، من پیشِ جسمت زانوم می‌لرزه، با سر میوفتم پهلوت شکسته، بازوت شکسته اینجا به یادِ مادر میوفتم بالاسرت، رسیدم اما دیر شد پاشو بریم، که مادرِ تو پیر شد مثل بابات، تنِ تو غرقِ تیر شد «عمو حسین، عمو حسین» *شاعر: ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇