ای با خبر از فراق ای عشق.mp3
6.34M
مناجات با امام زمان عج
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
🥀🥀🥀😭😭😭
ای با خبر از فراق ای عشق ، آن عاشق بی خبر منم من
مأنوس شب و خدا تویی تو ، آن غافل بی سحر منم من
در خانه ی تو فقیر آمد ، چون رفت یتیم اسیر آمد
در باز کن ای کریم و بنگر ، آن سائل پشت در منم من
من را تو ندیدی و گذشتی ، من را نخریدی و گذشتی
آن برده که با هزار فریاد ، می گفت مرا بخر منم من
هر روز که با تو عهد بستم ، فردا شد و بازهم شکستم
آن بنده ی بی وفا که هر روز شد بهر تو دردسر منم من
@eetazeinab
ای پیرزن کلاف در دست ، از مشتریان یوسفی تو
قدری ز کلاف خود به من ده ، چون از تو فقیرتر منم من
😭😭
برخیز که کاروان مهیاست ، منشین که سفر به سمت عقباست
حالا که علی طلایه دار است آماده ی این سفر منم من
✍#محسن_ناصحی
بانوای دلنشین وجانسوز مداح ولایی
#کربلایی_سیدرضانریمانی
🎤🎤🥀🥀🎤🎤
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات
@eetazeinab
.
|⇦•بنا چه بود؟ بیاید به او...
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا #امام_حسین اجرا شده روز عاشورا محرم ۱۴۰۱به نفس حاج #محمدرضا_طاهری
●━━━━━━───────
*يه گوشه حضرت زينب نشسته داره نگاه ميكنه:...*
بنا چه بود؟ بیاید به او سلام کنند
بنا چه بود؟ که همراهی امام کنند
رسید آن همه نامه، از آن همه لبیک
بنا چه بود؟ که همراه او قیام کنند
بنا چه بود؟ بجنگند با فسادِ یزید
که در رکابِ ولی کار را تمام کنند
حسین با زن و فرزند راه کوفه گرفت
بنا چه بود؟ به ناموسش احترام کنند
بنا نبود بیاید به قتلگاه، حسین
که دور او ته گودال ازدحام کنند
*تاريخ نوشته چهارصد پيرمردِ كه به اصطلاح مُفتي و صاحبِ فتوا هم بودند، به صف شده بودن، قربةً الي الله مي زدن...*
بنا نبود که پیران بر او عصا بزنند
چنین به زخم قدیم خود التیام کنند
*از اينجا به بعد رو خودِ امام زمان گريه ميكنن و داد مي زنند...*
بنا نبود که از کوفه تا خرابه ی شام
نگه به خواهر او از فرازِ بام کنند
بنا نبود به اجبار نیزه و شمشیر
ورود عائله در مجلس حرام کنند
شاعر: #محسن_ناصحی
من زینب صبور تو بودم ولی حسین
هنگام قتلِ صبر تو صبرم تمام شد
دیدم که جای آب لبت نیزه میخُورَد
ازآن به بعد آب به لب ها حرام شد
ای احترامِ واجبِ زینب، دَمِ غروب
عریان شدی و جسم تو بی احترام شد
بعد از عبورِ چکمه ی شمر از تنت حسین
صحبت ز نعل های سواره نظام شد
خیلی نگاهشان به من اذیت کننده بود
دور و بَرِ تو، دور و برم ازدحام شد
کارم کجا کشیده که پرده نشین شهر
با شمر بد دهن، سَرِ تو همکالم شد
حسين...اي تشنه لب حسين
حسين...عشقِ زينب حسين
حسين...اي بي كفن حسين
حسين...بي پيرُهَن حسين
آن دَم بريدم من از حسين دل
كآمد به مقتل شمرِ سيه دل
او مي دويد و من مي دويم
او سويِ مقتل من سويِ قاتل
*اي واي حسينم... چقدر امروز زينب اين مسير رو مي دَويد، يا كنارِ بدنِ علي اكبر، يا كنارِ بدنِ قاسم، هي مي اومد بالايِ تَل...*
او مي نشست و من مي نشستم
او روي سينه من در مقابل
* وَالشِّمرُ جالِسٌ عَلى صَدرِك... وَالشِّمرُ جالِسٌ، نَفَسِ مادرم گرفت...*
او مي كشيد و من مي كشيدم
او خنجر از كين، من آه از دل
*صداي هلهله داره مياد، يه عده دارن كف ميزنن، يه عده دارن تكبير ميگن، زمين كربلا داره ميلرزه، حضرت زينب سلام الله عليها اومد پيش امام سجاد، آقا داره توي تب ميسوزه، پرده ي خيمه رو كنار زدن، نگاه كردن... سري به نيزه بلند است در برابر زينب...
هلال بن نافع ميگه: ديدم لب هاي حسين داره بهم ميخوره، نزديك اومدم، مي دونستم حسين نفرين كنه همه زير و رو ميشن، گفتم: بذار خيالم راحت بشه، اما ديدم داره ميگه: جگرم داره از تشنگي ميسوزه، تشنگي داره منو ميكشه... گفت: دلم سوخت رفتم سپرم رو پر از آب كردم، به سختي همه رو كنار زدم، نزديك گودال شدم، ديدم شمر با لباس هاي غرق خون از گودال بيرون اومد، گفت: هلال كجا داري ميري؟ گفتم: دارم برا حسين آب مي برم، گفت: دير اومدي كار تموم شد... دامن عربيِ شو كنار زد: ديدم سر حسينِ، گفتم: نانجيب! بالاترين جنايت رو كردي، چرا تن و بدنت داره ميلرزه؟ گفت: هلال! لحظه هاي آخر حسين، گوشه ي گودال هيچ زني نبود، اما يه صدايي ميشنيدم، يه خانومي هي مي گفت: "بُنَيَّ!" مادر!...*
ــــــــــــــــــ
#روضه_امام_حسین
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا #عاشورا
#روز_دهم_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
#حضرت_زینب_س_مدح
مدح هرکس که مقرر شده بر لب باشد
حق بده بر لب ما صحبت زینب باشد
نیست شایستهی هر کس که بَرَد نامش را
نام او در خور لبهای مؤدب باشد
هرکسی مذهب و آئینی و دینی دارد
زینبی هرکه شود، صاحب مذهب باشد
تیغ حیدر به زبان دارد اگر دم بزند
شام گیرم که پر از خیبر و مرحب باشد
قُرب، همسویی عشق است و جنون در مقصود
هرکه با اوست از افراد مقرب باشد
او نشان داد که عزت ز مذلت دور است
به اسیری برود، باز مُحجب باشد...
✍ #محسن_ناصحی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#حضرت_زینب_س_مدح
مدح هرکس که مقرر شده بر لب باشد
حق بده بر لب ما صحبت زینب باشد
نیست شایستهی هر کس که بَرَد نامش را
نام او در خور لبهای مؤدب باشد
هرکسی مذهب و آئینی و دینی دارد
زینبی هرکه شود، صاحب مذهب باشد
تیغ حیدر به زبان دارد اگر دم بزند
شام گیرم که پر از خیبر و مرحب باشد
قُرب، همسویی عشق است و جنون در مقصود
هرکه با اوست از افراد مقرب باشد
او نشان داد که عزت ز مذلت دور است
به اسیری برود، باز مُحجب باشد...
✍ #محسن_ناصحی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
📋 روضهخوانها شب به شب غمگین به منبر میرسند
#روضه
#گریز_به #روضه_حضرت_علی_اکبر (ع)
#گریز_به #روضه_حضرت_عباس (ع)
#گریز_به #روضه_حضرت_علی_اصغر (ع)
#روضه_امام_حسین (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روضهخوانها شب به شب غمگین به منبر میرسند
با همان یک یا حسین از سر به آخر میرسند
روضهها را از پسر تحویل بابا داده و
از سرِ بر نیزهی بابا به دختر میرسند
گاه مابین مقاتل پابهپای بیتها
سمت سقا میروند اما به اکبر میرسند
ارباً اربا روضهی سختی است اما غالباً
روضه سنگین میشود وقتی به اصغر میرسند
گوش تا گوش علی را تیر از هر سو بُرید
روضهخوانها در همین مقتل به حنجر میرسند
شمر میآید به گودال و به دستش خنجر است
روضهها از روی تل اینجا به خواهر میرسند
من گُلی گم کردهام میجویم او را، روضهها
از میان نیزه و خنجر به پیکر میرسند
روضهای سرتاسر گودال را پُر کرده است
یا بنُیَّ... نالهها از سمت مادر میرسند
عصر عاشوراست اما خیمهها در آتشند
دشمنان دارند از هرگوشهای سر میرسند
زینب از هر سو یتیمی را بغل وا میکند
دختران فکر حجابند و به معجر میرسند
شام در راه است و بر هر بام مردم منتظر
نیزه داران یک به یک دارند با سر میرسند
شاعر: #محسن_ناصحی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_زینب (س)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاید همچین که همه رفتند بیبی اومد کنار این بدن، چادرش و کشید رو این بدن...
«خدای من؛ خدای من، عریانه بچهی باحیای من
خدای من؛ خدای من، کشتند بچهم و روی پای من»
امام زمان فرمود صبح و شب برای جد غریبم حسین گریه کنید.
- آقا برای کدوم روضهست خیلی گریه میکنید؟!
-نکنه روضهی گوداله؟! نه
-روضهی علیاکبره؟! نه
-روضهی عموتون عباسه؟! نه
روضهی علیاصغره؟! نه
پس چرا صبح و شب براش گریه میکنید
فرمودند آخه شهادت که توو خونوادهی ما رسمه؛ میدونید اشک من برای چیه؟!
برای اون لحظهای که دستای عمهم و با طناب بستند...
یکی یکی همه رو سوار بر ناقه کرد، حالا خودش میخواست سوار بر ناقه بشه؛ یه نگاه کرد سمت گودال داداش! باشو برای زینبت رکاب بگیر. یه نگاه کرد سمت علقمه عباس! غرت الله! پاشو نگاه کن، یه عده نامحرم دور زینب و گرفتن...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_غارت_حرم
#روضه_قتلگاه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقت وقتِ غارت کردن، شد هرکسی داره یه چیزی میبره. پیراهن ابی عبدالله و یه نفر درآورد، عمامه رو یکی برداشت، کفشا رو یکی برداشت. عرقچین و یکی برداشت، زره امام و عمر سعد ملعون برداشت، شمشیرش و یه نفر برداشت؛ اما اونی که همه رو میکشه اینه، یه نفر اومد دید هیچی بهش نرسیده. نگاهش به انگشتر افتاد، با خنجرش انگشت و برید انگشتر و درآورد.
عمر سعد فریاد زد:« چه کسی حاضره بر حسین بر سینه و بر پشت حسین اسب بتازونه؟!
- ده نفر سوار بر مرکب شدند، انقدر بر سینه و پشت حسین تازوندن...
روضه رو فاطمه دختر ابی عبدالله داره میخونه، اوباش وارد خیمهی ما شدند، من دختری خردسال بودم، دوتا خلخال توو پام داشتم؛ دیدم این خلخال و از پای من میکشه گریه میکنه. گفتم چرا گریه میکنی؟!
گفت:« چرا گریه نکنم، در حالی که دارم دختر پیغمبر خدا رو غارت میکنم»
گفتم بهش خوب این کار و نکن، مگه مجبوری خلخال منو ببری؟!
گفت:« اگه من برندارم یه نفر دیگه میاد برمیداره»...
کاش به همین خلخال و گهواره و لباس کهنه بودند، یکی یکی بچهها رو دنبال میکردند. یکی یکی دخترای حسین و دنبال میکردند، با کعب نی و تازیانه هرکدوم و میگرفتند گوشوارهش و میکشیدند. این گوش پاره میشد، خون جاری میشد.
یکی از این دخترا رو دنبال کردم، ترسیده بود تا گرفتنش مثل بید میلرزید، همچین که گرفتمش گفتم چرا میلرزی؟! کاری باهات ندارم، دامنت آتیش گرفته میخوام خاموشش کنم. تا دید دل من به رحم اومده، گفت:« آقا شنیدم آب آزاد شده»
-گفتم:« آری آب آزاد شده» گفتم حتما تشنهشه رفتم یه ظرف آب آوردم بهش دادم. ظرف آب و گرفت.
-آقا! گودال قتلگاه از کدوم طرفه؟!
-برای چی میخوای بری؟!
- آخه میدیدم لحظههای آخر، بابام همین جور که دست و پا میزد صداش و میشنیدم هی میگفت:«جگرم!»...
شمارد بچهها رو بیبی، یکی یکی بچهها رو آمار گرفت، هرچی میشمارد میدید یکی کمه. گفت:« خواهرم ام کلثوم! میای بریم صحرا بگردیم، آخه روایت میگه یکی دوتا از این بچهها زیر پای اسبا جون دادند. گفت:« شاید این بچه هم جون داده باشه، بریم بگردیم توو این صحرا»
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
درد داری! دست بر بازو بگیر؛ اما بمان
پیش چشمم دست بر پهلو بگیر؛ اما بمان
من که میدانم برایت راه رفتن مشکل است
باشد اصلاً دست بر زانو بگیر؛ اما بمان
گرچه سختی میکشی در خانه، باشد کار کن
فضه را بنشان و خود جارو بگیر؛ اما بمان
غربت من گرچه سنگین است روی شانهات
با غم تنهایی من خو بگیر؛ اما بمان
چهره میپوشانی از من، گرچه دلخونم ولی
جان حیدر! هر شب از من رو بگیر؛ اما بمان
✍ #محسن_ناصحی
Shab5Fatemieh1-1402[03].mp3
5.44M
▪️درد داری، دست بر بازو بگیر اما بمان (#روضه)
🎙بانوای: حاج #میثم_مطیعی
🏴 ویژه ایام #فاطمیه
درد داری، دست بر بازو بگیر اما بمان
پیش چشمم دست بر پهلو بگیر اما بمان
من که می دانم برایت راه رفتن مشکل است
باشد اصلا دست بر زانو بگیر اما بمان
گرچه سختی می کشی در خانه، باشد کار کن
فضه را بنشان و خود جارو بگیر اما بمان
با غروبت خانه ام تاریک شد، لطفا نرو
مثل شمعی نیمه جان سوسو بگیر اما بمان
غربت من گرچه سنگین است روی شانه ات
با غم تنهایی من خو بگیر اما بمان
چهره می پوشانی از من، گرچه دلخونم ولی
جان حیدر! هر شب از من رو بگیر اما بمان
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
شاعر: #محسن_ناصحی✍
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
بی اذن زهرا و علی، «در» هم نمیزد
این خانه را جبریل با پَر هم نمیزد
محض تبرک پُشتِ «در» میرفت، حتی
پَر سمت «در» میبُرد، آخر هم نمیزد
این خانه حُرمت داشت، در این کوچه حتی
«در» را به آرامی، پیمبر هم نمیزد
«در» با لگد وا شد ولی این ضربه را باد
حتی به پهلوی صنوبر هم نمیزد
این «در» فقط با دست زهرا باز میشد
ایکاش «در»، این اصل را بر هم نمیزد
✍ #محسن_ناصحی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
📋 گیرم آتش به جفا در که نباید میسوخت
#روضه_حضرت_زهرا (س)
#گریز_به #روضه_امام_حسین
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گیرم آتش به جفا، در که نباید میسوخت
آشیان سوخت، کبوتر که نباید میسوخت
آتش اینبار گلستان نشد انگار ولی
باغ و بستان پبمبر که نباید میسوخت
کینه دارند اگر مردم شهر از پدرم
وسط حادثه مادر که نباید میسوخت
آتش افتاد در این مزرعه، گندمها سوخت
همهی حاصل حیدر که نباید میسوخت
زیرِ خاکستر در شعله گرفت آتش باز
خیمهها سوخت، معجر که نباید میسوخت
ظهر اگر سوخت برادر وسط معرکه، عصر
چادرِ خاکیِ خواهر که نباید میسوخت
.
از تنور آمده بابا وسط تشت، ولی
اینقدر هم دل دختر که نباید میسوخت
*شاعر: #محسن_ناصحی✍
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
حسینی که من میشناسم.mp3
3.84M
حسینی که من میشناسم، برادر!
همین جاست امروز، در بوریا نیست
🎙...حسینیه غزه...
شعر: محسن ناصحی
#طوفان_الاقصی
زمان نشستن ، زمان دعا نیست
به سجاده ماندن برادر روا نیست
چه طوفانی از قدس برخاست ، آیا
بَعَثنا علیکم عباداً لنا نیست ؟!
کجا مانده پای تو ای اربعینی !
مگر آخر راه تو کربلا نیست ؟
غم کودکان به خون خفته آیا
برای تو ای روضه خوان آشنا نیست؟
محرّم گلو پاره می کردی از غم
گلوی تو را قدر یک آه جا نیست؟
فلسطین بمیرد ، شرف سربریده است
که جز غیرت امروز بر نیزه ها نیست
حسینی که من می شناسم ، برادر !
همین جاست امروز ، در بوریا نیست
اگر مرد میدان حرفی ، بماند
که مرز عمل عرصه ی ادّعا نیست
به أین الحسینی که از دل نخواندیم
عزیزی می آید که محتاج ما نیست
#محسن_ناصحی✍ #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
📋 خدایا لحظهی تحویل سال است و هراز گاهی
#مناجات
حاج سید رضا نریمانی
#سال_نو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خدایا لحظهی تحویل سال است و هراز گاهی
دلم مثل کبوتر از خراسان سر درآورده است
هر از گاهی به قم رفتهست تا شیراز اما باز
دل من از شمال شرق ایران سر درآورده است
مرا با وسعت جغرافیایم آشناتر کن
بیاور سفره را که لحظهی تحویل، نزدیک است
بیاور دخترم با خود گل لبخند را امشب
غمت را زیر چادر در کنار اشک پنهان کن
بیاور سیب را آیینه را اسفند را امشب
تو حول حالنایت را بخوان آمین آن با من
کمک کن دخترم! این سرزمین را قدر بشناسیم
دعا کن دخترم تا زینت این بوم و بر باشی
که از تقسیم نان با کودک همشهریت خوشحال
و از همسایه بیش از خانهی خود با خبر باشی
الهی یا محول ! احسن الحالی عنایت کن
چه بویی خانه را پر کرده! حالا خوب میدانم
چرا این سفره را اینقدر با احساس میچینی
کنار سفرهی امسال، شب بو را نمیبینم
به جایش خوب میفهمم چرا هی یاس میچینی
خدا را شکر، یاس خانه را پرپر نمیبینم
دم تحویل سال است و من و تو دست بر سینه
کنار سفره میخوانیم با هم، کوثر از قرآن
سلام ای ابر باران زا! سلام ای دختر دریا!
سلام ای مادر آب و سلام ای همسر باران!
سلام ای فاطمه! امسال، ما را فاطمیتر کن
سلام ای فاطمه! جایت کنار زینبت خالیست
سلام ای فاطمه! امشب علی بسیار دلتنگ است
حسینت در کنار سفره لب تشنه است میبینی!
حسن بیش از همه از دوریت اینار دلتنگ است
برای خالیه جای تو ما هم روضه میخوانیم
نمیدانم ولی شاید حسن با خواهرش میگفت
که تنهایی بیمادر، بیا سایه سر ما باش
همیشه فاطمه در خانهی ما سفره میانداخت
بیا زینب! خودت امسال جای مادر ما باش
که خواهر در نبود مادر آرامِ برادرهاست
غذای دیشب ما دست پخت زینب بود
چنان تو و پدرت دخترت کنار علیست
میان شانهی تو چند موی سوخته بود
نه موی سوخته بلکه طناب دار علیست
کنار سفره از آل کساء خواندیم الهی شکر!
به آمین دعای یا مقلب یا علی گفتیم
همیشه احسن الحال دل ما روضهی زهراست
که ما درد دل خود را همیشه با علی گفتیم
خدایا بیشتر کن رزق هیئت رفتن ما را
*شاعر: #محسن_ناصحی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
📋 خسته بود آقا
#روضه_امام_حسین (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خسته بود آقا
تازه روی مرکبش، نشسته بود آقا
میزدن سنگ سرش، شکسته بود آقا
خسته بود آقا
تک و تنها رفت
که صدای گریه توو، خیمه بالا رفت
دم رفتن طرفِ، خیمهی زنها رفت
تک و تنها رفت
تنهایِ تنها بود
تنهایِ تنها رفت
آرومِ جونِ من
زیرِ دست و پا رفت
جگرش میسوخت
خیمهی اهل حرم پشت سرش میسوخت
وسط معرکه موی دخترش میسوخت
جگرش میسوخت
آخر دنیاست
سر بردن لباس کهنهشم دعواست
این صدای گریههای مادرش زهراست
آخر دنیاست
روضه سربازه
سه شبانه روز، مونده پشت دروازه
دیگه روی دشمنا، به خواهرت بازه
روضه مَکشوفه
اونی که به حضرت عقیله معروفه
اومده با دست بسته وسط کوفه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
1.56M
#مناجات
#مناجات_شعبانیه
#رباعی
إِلَهِی أَنَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الْمُذْنِبُ ...
بیرون شدم از مسیر و رفتم بیراه
افتاده ام از شدت عصیان در چاه
این بنده اگرچه عبدک المذنب بود
از شدت غفران تو می کرد گناه
الهی هب لی کمال الانقطاع الیک
یارب دل من که دل نشد ، چیست دلم ؟!
مانده م که پس از غم تو با کیست دلم ؟!
باید ببرم از همه تا برگردم
اما چه کنم که منقطع نیست دلم
الهی إن أخذتنی بجرمی ، أخذتک بعفوک
من از کرمت به دیگران خواهم گفت
از لطف تو با اهل جهان خواهم گفت
باشد ، تو مرا به جرم و تقصیرم بین
من عفو تو را به این و آن خواهم گفت
الهی ان حرمتنی فمن ذالذی یرزقنی..
ای رازق من ! مرا تو محروم نکن
من یَنصُرُنی ؟! مرا تو مغموم نکن
غیر از تو خدای دیگری دارم ؟! نه
من گرچه بدم ، مرا تو محکوم نکن🤲
الهی جودک بسط املی و عفوک افضل من عملی
من عبد گنهکار و تویی اربابم
آغوش گشوده ای که من بشتابم
ای عفوکَ افضل از تمام عملم
وی جودک بسط املی ، دریابم
الهی ! کیفَ آیسُ من حسنِ نظرک لی بعدَ مماتی...
محکومم و در گناه خود محبوسم
فاسد شدم و درون خود می پوسم
یک عمر به من نیکی و احسان کردی
یارب ! پس مرگ هم نکن مأیوسم
إِلٰهِى قَدْ سَتَرْتَ عَلَىَّ ذُنُوباً فِى الدُّنْيا وَأَنَا أَحْوَجُ إِلىٰ سَتْرِها عَلَىَّ مِنْكَ فِى الْأُخْرىٰ .
دریاست و چشم من که مواج تر است
هنگام مناجات از امواج ، تر است
امروز ز عیب ، بنده را پوشاندی
محشر به عنایات تو محتاج تر است
#محسن_ناصحی
با مداحی ذاکر اهل بیت ع
#کربلایی_جناب_آقای_جاودان 🎤
#شعر_شیعه
#_شعر_آئینی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#التماس_دعای_فرج
.
#ماه_رمضان
مشغول کار هستی و در زیر آفتاب
حس می کنی که بین تنوری، - پُر التهاب-
هم تشنه ای و هم رمضان نه محرّم است
کافی است این که روزه بگیری بدون آب
تو روزه ای و کودک تو تشنه مانده است
بی اختیار روضه ی تو می شود رباب
در زیر آفتابی و هی چنگ می زنی
بر انعکاس تشنه ی صحرایی از سراب
چشمت سیاه می رود و باز می شود
این روضه پیش چشم تو قدر یکی دو باب
در خیمه ای و دست تو گهواره ی علی است
ای کودکم ! عزیز دلم ! ناز من ! بخواب
حتماً عمو برای تو آبی می آورد
با گریه هات مادر خود را نده عذاب
از هوش می روی، دو سه ساعت گذشته است
پا می شوی، سؤال تو مانده است بی جواب
آخر گناه کودک شش ماهه ات چه بود؟
افطار آمده است و نگاهت به ظرف آب
#محسن_ناصحی✍
.#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
Fadaeian_Ramazan1402_Shab03 (1).mp3
21.62M
#مناجات
اگر ابرم چرا باران به این صحرا نمی بخشم
گمانم بُخل دارم چونکه چون دریا نمی بخشم
من از تو عفو می خواهم سحرها ، روزها اما
نمی دانم چرا همسایه خود را نمی بخشم
چه إرحم تُرحمی خواندم شب و وقتی که صبح آمد
عیالم بخشش از من خواست ، دید اما نمی بخشم
خطایی می کند گهگاه فرزندم خداوندا
چرا وقتی پشیمان شد ، خداوندا ! نمی بخشم
شفای قلب بیمارم مناجات ابوحمزه است
تو هم من را ببخشی ، خویش را مولا ! نمی بخشم
خطا کارم ، گنهکارم ، پر از عصیانم اما من
پریشانم ، پشیمانم ، نگو آقا ! نمی بخشم
تو حق داری از این بیچاره رویت را بگردانی
به من هر چیز می خواهی بگو ، إلّا نمی بخشم
شفیع آورده ام با خود ، ببین غمگین زهرایم
نگو با من ؛ تو را در روضه زهرا نمی بخشم
#محسن_ناصحی✍ #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#عید_فطر
شوّال اگر نشد به محرّم حساب کن
این روسیاه را بخر ، آدم حساب کن
یک عمر گفته ام به همه نان خور توام
لطفی کن و زکات مرا هم حساب کن
اشکم چکیده در غم تو صبح و ظهر و شام
این چشمه کوچک است تو زمزم حساب کن
یا ایهاالعزیز گناهم اگر زیاد
بخشنده ای ، گناه مرا کم حساب کن
صف بسته اند خیل طلبکارهای من
تو ضامنم شدی خودت از دم حساب کن
این اربعین مسافر تو می شوم حسین!
با اینکه روسیاه می آیم ، حساب کن
خوبان عالم اند همه زیر سایه ات
من را دخیلِ سایه ی پرچم حساب کن
#محسن_ناصحی#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#عید_فطر
شوّال اگر نشد به محرّم حساب کن
این روسیاه را بخر ، آدم حساب کن
یک عمر گفته ام به همه نان خور توام
لطفی کن و زکات مرا هم حساب کن
اشکم چکیده در غم تو صبح و ظهر و شام
این چشمه کوچک است تو زمزم حساب کن
یا ایهاالعزیز گناهم اگر زیاد
بخشنده ای ، گناه مرا کم حساب کن
صف بسته اند خیل طلبکارهای من
تو ضامنم شدی خودت از دم حساب کن
این اربعین مسافر تو می شوم حسین!
با اینکه روسیاه می آیم ، حساب کن
خوبان عالم اند همه زیر سایه ات
من را دخیلِ سایه ی پرچم حساب کن
#محسن_ناصحی
137.3K
.
#سیدالشهدای_خدمت
اگرچه گمنام اگرچه پنهان خلوصش اما اثر که دارد
من از جهادش خبر ندارم خدایش اما خبر که دارد
رجاست ، خوف از خطر مبادا در این سفر بی هنر مبادا
که جبهه سرباز اگر ندارد رجایی و باهنر که دارد
به راه افتاد و عشق برداشت از آنچه برداشت خود خبر داشت
بضاعت سیم و زر ندارد بضاعت جان و سر که دارد
مسیرِ فرهاد بیستون است و شرطِ اول قدم جنون است
چه توشه ای بهتر از محبت؟ بیاورد عشق هرکه دارد
بنا به ماندن نبود از اول ، چرا بماند؟ چرا معطّل؟
چه بهتر از لانه پر بگیرد ، رها شود ، بال و پر که دارد
#محسن_ناصحی✍
.#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
137.3K
.
#سیدالشهدای_خدمت
اگرچه گمنام اگرچه پنهان خلوصش اما اثر که دارد
من از جهادش خبر ندارم خدایش اما خبر که دارد
رجاست ، خوف از خطر مبادا در این سفر بی هنر مبادا
که جبهه سرباز اگر ندارد رجایی و باهنر که دارد
به راه افتاد و عشق برداشت از آنچه برداشت خود خبر داشت
بضاعت سیم و زر ندارد بضاعت جان و سر که دارد
مسیرِ فرهاد بیستون است و شرطِ اول قدم جنون است
چه توشه ای بهتر از محبت؟ بیاورد عشق هرکه دارد
بنا به ماندن نبود از اول ، چرا بماند؟ چرا معطّل؟
چه بهتر از لانه پر بگیرد ، رها شود ، بال و پر که دارد
#محسن_ناصحی✍
.#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
#امام_رضا
در را ندیدم اینجا یکبار بسته باشد
سلطان تویی محال است دربار بسته باشد
یوسف تویی منم آن پیر کلاف در دست
ای وای اگر بیایم بازار بسته باشد
چون از مریض هایت خود می کنی عیادت
حق می دهم دم در بیمار بسته باشد
باب الجواد بود و خیل گدا دم در
این در نشد که روی زوّار بسته باشد
مشکل گشا تویی پس سمت خودت می آید
هرکس گره به کارش بسیار بسته باشد
وا شد دخیل هرکس ، رفت از کنارت آقا
من هم دخیل بستم بگذار بسته باشد
بین گناه هایم محبوسم و گرفتار
مثل کسی که دورش دیوار بسته باشد
نور تو را چگونه از گنبدت بگیرد
آیینه ای که رویش زنگار بسته باشد
در اولین شب قبر چشمم به وعده توست
چشمم مباد وقت دیدار بسته باشد
نوکر نبودم اما گردن بگیر من را
راضی نشو که دستم در نار بسته باشد
#محسن_ناصحی✍
#مناجات_با_امام_رضا
.#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
#زمزمه
#شب_چهارم_محرم
حاج سیدرضا نریمانی
#طفلان_حضرت_زینب
بيا نگار آشنا
شب غمم سحر نما
مرا به نوكریِ خود
شها تو مفتخر نما
ای گل وفا حسين
معدن سخا حسين
میكشی مرا حسين
📋 نامه عبدالله بن جعفر به ابی عبداالله و بدرقه فرزندان خود
#روضه_طفلان_حضرت_زینب (س)
کاروان ابی عبدالله از مدینه راه افتاد. این دوتا آقازادهی بیبی حضرت زینب دنبال کاروان نبودند اینقدر به پدرشون اسرار کردند.
- آخه بابا بزار ما هم بریم. آخه عبدالله مریض احوال بود اینا قرار بود. بایستند آقا بهشون فرمود:« شما کنار پدرتون بمونید». گفتند:«چشم». ولی تا کاروان راه افتاد، اومدن پیشِ بابا.
-بابا! آخه علیاکبر رفت، قاسم رفت، عبدالله رفت، بنیهاشمیا همشون رفتند کسی دیگه توو مدینه نمونده. به ما هم اجازه بده بریم. عبدالله بن جعفر قبول کرد. یه دست خطی نوشت برا ابی عبدالله و برای خواهرش. دست خط و داد بهشون، سریع برید خودتون و برسونید به کاروان.
نزدیکای مکه بود که این دوتا سواره، این دوتا آقازاده خودشون و رسوندن. از اون دور منادی فریاد زد:« دوتا سوار دارن میان آقا». یهو ابی عبدالله از دور نگاه کرد، بیبیم از محمل سرشون و بیرون آورد.
- کیه؟!
آخه دل بیبی هی توو این سفر شور میزد. سرش و از محمل بیرون آورد، بَه بچههامند الهی قربونشون برم. خدا رو شکر الحمدلله خودشون رو رسوندند.
دست خط رو آوردن پیش ابی عبدالله، به پاهای داییشون افتادند. دایی جان بابامون ما رو فرستاده اینم دست خطشه. ما اومدیم کنار مادرمون باشیم، آخه شنیدیم وقتی تو رو میکشند قراره مادرِ ما به اسارت بره. چه جوری میشه ما توو مدینه باشیم، مادرمون رو ببرند به اسارت، دستاش و ببندند
مادرِ ما حضرت زهرا هم که از خونه میخواست بره مسجد، برا فدک هرکاری کرد امام حسن گفت:« من باید دنبالت بیام، آخه نمیشه که».
توی مسیرم هی دلش شور میزد، خدایا اتفاقی برای مادرم نیوفته...
آخرشم توو راه برگشت همینجور که دستش توو دست مادرش بود، اون نامرد اومد گفت:« بده فدک و»...
مادر این قباله رو گرفت پشتش، پشت کمرش، پشت چادرش پنهان کرد. جلو امام حسن چنان توو صورت مادرم زد
فلذا رو پاهای حسین افتاده، نمیذاریم مادرمون تنهایی بیاد...
.
📋 رود سمت برادر به تنش تب دارد
#روضه_امام_حسین (ع)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رود سمت برادر به تنش تب دارد
دو پسر دارد و یک زمزمه بر لب دارد
به فدای سر تو! هرچه که دارم این است
چه کنم؟ هست همین هر چه که زینب دارد
ارث زینب قد خم بود، قسم داد و گرفت
إذن خود را هم از آن قدّ مورّب دارد
پسرش رفت به میدان و شغالان دیدند
شیر این بیشه عجب باد به غبغب دارد
رفت و فریاد برآورد برادر! بشتاب
تیغ ورّاث علی از دو طرف لب دارد
حق همین است که قربانی اکبر بشویم
زینب است این که دو فرزند مؤدب دارد
از یمین میروم از سمت یسارش با تو
دشمن معرکه یک روزِ معذّب دارد
بد به دل راه مده مطمئناً پیروزیم
مادر ماست که در خیمه، مرتّب دارد:
زیر لب زمزمه ناد علی میخواند
دارد از هیبت اولاد علی میخواند
تکیه دادند به هم هر دو برادر اینبار
هر دو در مرکز این دایره و چون پرگار
دور خود ساختهاند از سر دشمن کوهی
تن بیسر چقدر ماند و در این انبوهی
خُدعه زد دشمن بیعرضه و ترسو ای وای
بارش تیر شد آغاز ز هر سو ای وای
ناگهان هر دو برادر به کمین افتادند
زیر باران جفا هر دو زمین افتادند
بدن هر دو پر از تیر، به هم دوخته شد
چشم هر دو پسرِ شیر به هم دوخته شد
اول از ترس در آن حال رهاشان کردند
بعد با تیغه شمشیر جداشان کردند
این طرف، حادثه از چشم زنی دور افتاد
آن طرف در وسط خیمه دلی شور افتاد
گَرد، خوابید و شد آن واقعه پیدا کمکم
چشم مادر نگران شد به پسرها کمکم
عاقبت واقعه، شد آنچه که زینب میخواست
نذر او گشت اَدا! شکر، حسینش برجاست
پسرانم به فدای سر تو، غم نخوری
هر دو قربان علیاکبر تو، غم نخوری
پسرانم که بماند! خودِ زینب هم هست
جان من نذر علی اصغر تو، غم نخوری
تو سفارش شده مادرِمانی، قَسَمَت
میدهم جان من و مادر تو، غم نخوری
هر چه غم مال من و قول بده تا آخر
هر چه غم خورد اگر خواهر تو، غم نخوری
#محسن_ناصحی ✍
📋 دلاوری طفلان زینب در واقعه کربلا
#روضه_طفلان_حضرت_زینب (س)
#روضه_حضرت_زهرا (س)
وقتی دو برادر اومدن اذن گرفتند از داییشون، بهشون اجازه داد، گفت داداش از همدیگه جدا نشیم. گفت« چشم داداش»؛ شمشیر برداشتند یکی از این طرف یکی از اون طرف زدند به دل لشکر انقدر لشکر کشته داد
نگرانیِ تو رو نمیتونم ببینم، این زن نمیتونه نگرانیِ امامش و ببینه
یه روزیم رسید امیرالمومنین رسید بالا سر فاطمهش، هرچی صداش میزد جواب نمیداد، گفت: تو هم جواب علی رو نمیدی؟ اشکای چشم علی رو صورت فاطمه چکید، بیبی چشماشو باز کرد دستای شکستهش و بالا برد اشکا رو از گوشه چشمای علی پاک کرد، علی جان! اصلا من اینجوری شدم اشک تو رو نبینم
.
#شب_پنجم_محرم
📋 شب پنجم که می رسد از راه
#روضه_حضرت_عبدالله (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب پنجم که می رسد از راه
روضه را غرق آه باید خواند
از یتیم حسن که میگوییم
روضهی قتلگاه باید خواند
روز آخر نیامده است اما
روضه رفته است داخل گودال
مثل مرغی که بال او کَنده است
حسنی زاده میزند پَر و بال
لحظهی آخر است و این میدان
گرچه مَرد نَبرد میخواهد
حسنی زاده! پیش عمه بمان
بعد از این، خیمه مرد میخواهد
حیف از آن دست حیف از آن بازو
دست خود را به تیغ نسپاری
پیش زینب بمان که بعد عمو
عَلَم و مشک را تو برداری
پیش زینب بمان که میترسم
روضهی پشت در شود تکرار
مادرم بازوی کبودی داشت
دست خود را به تیغها نسپار
شیر اگر بچه باز هم شیر است
آن شغال زبون نفهمیده
اینکه دست تو را ز تن انداخت
دست عباس دیده ترسیده
*شاعر: #محسن_ناصحی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
📋 من پسر حسنم
#حضرت_عبدالله
#روضه_حضرت_عبدالله (ع)
#روضه_حضرت_زهرا (س)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لشکر اندکی صبر کرد، یهو دیدند به سوی حضرت دوباره حملهور شدند؛ برگشتند. یهو دیدند لشکر دورِ گودال حلقه زده، عبدالله بن حسن از خیمه بیرون اومد. اومد کنار عموش حسین ایستاد، بیبیم دنبالش داره دَوان دوان میره، عبدالله میدَوه، زینبم از این طرف داره پشت سرش داره میدوه. یه مرتبه با اون حالش ابی عبدالله توو گودال افتاده داره دست و پا میزنه؛ لشکرم احاطه کرده دورِ گودال و. یهو ابی عبدالله صدای بیرمقش بلند شد:« خواهرم بگیرش این بچه رو محبوسش کن، یعنی ببرش یه جایی زندانیش کن منو نبینه»...
به شدت امتناع میکرد عبدالله، و اینجوری صدا زد:« عمه جان! به خدا قسم اینجوری عموم و تنها نمیذارم، از من نخواه از عموم جدا بشم، من پسر حسنم، من پسر یه آقاییم که توو کوچهها مادرش رو تنها نگذاشت، من پسر همون آقام که توو کوچه مادرش و زدند اومد از مادرش دفاع کرد»...
اون روزم حسن کوچیک بود کم سن و سال بود، اما یه جوری از مادر دفاع کرد، اینجام توو کربلا عبدالله نوجوونه، کوچیکه...
میگه اون نانجیب شمشیرش رو به سمت ابی عبدالله بلند کرد؛
- آیا میخوای عموی منو بکشی ای پسر خبیثه، ای پسر زِنا زاده؟! میخوای عموی منو بکشی؟!
شمشیرش و بلند کرد زد، عبدالله دستش و سپر کرد. همچین که این دستش و سپر کرد؛ شمشیر به دستش خورد این دست به پوست آویزان شد. صدای این بچه بلند شد یا اُماه. یهو تا شمشیر به دستش خورد صداش بلند شد وای مادر!
اگه اون روز، روزِ پُر سوز، یکمی بودم بزرگتر
توی کوچه، میشدم من، سپر بلای مادر
آخه همچین که شمشیر به دستش خورد، وای مادر و که گفت؛ گفت خدا رو شکر از عموم تونستم دفاع کنم، نذاشتم شمشیر بهش بخوره...
آخه توو کوچه که بابام همچین دستش و بلند کرد.
ایستادم به روی پنجهی پایم
اما دستش از روی سرم رد شد و....
بالاخره از خونوادهی امام حسنیا یه نفر تونست آبروداری کنه. توو کوچه که هرکاری کرد بابام نشد نشد نشد.امام حسن از این داغ پیر شد...
گرچه اینا آبروی عالمند، همه میان از در این خونه آبرو میگیرند...
فراموشی نعمتیه، مگه به این راحتیه
گودیِ قتلگاه من، اون کوچهی لعنتیه
دستت سیاهه نزن
امام حسین عبدالله رو بغل گرفت توو آغوش گرفت، به سینه چسبانید. صدا زد:« پسر برادرم صبر کن، صبر کن، صبر کن». آروم آروم ملحق میشی به بابات به اجدادت، به مادرم فاطمه....
یه تیری زد به حلقومش؛ این تیرو که زد نمیدونم چه جوری زد که میگه «فَذَبَحَ» یعنی سر جدا شد، سر این بچه توو دامن حسین افتاد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
|⇦•از یمین میروم...
#قسمت_پایانی #روضه وتوسل به دو طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده #شب_چهارم_محرم۱۴۰۲ به نفس سید رضا نریمانی •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
از یمین میروم از سمت یسارش با تو
دشمن معرکه یک روزِ معذّب دارد
بد به دل راه مده مطمئناً پیروزیم
مادر ماست که در خیمه، مرتّب دارد:
زیر لب زمزمهٔ ناد علی میخواند
دارد از هیبتِ اولاد علی میخواند
تکیه دادند به هم هر دو برادر این بار
هر دو در مرکزِ این دایره و چون پرگار
دور خود ساختهاند از سر دشمن کوهی
تنِ بیسر چقدر ماند و در این انبوهی
خُدعه زد دشمنِ بیعرضه و ترسو ای وای
بارش تیر شد آغاز ز هر سو ای وای
ناگهان هر دو برادر به کمین افتادند
زیر بارانِ جفا هر دو زمین افتادند
بدن هر دو پُر از تیر، به هم دوخته شد
چِشم هر دو پسرِ شیر به هم دوخته شد
اول از ترس در آن حال رهاشان کردند
بعد با تیغهٔ شمشیر جداشان کردند
این طرف، حادثه از چِشم زنی دور افتاد
آن طرف در وسطِ خیمه دلی شور افتاد
گَرد، خوابید و شد آن واقعه پیدا کمکم
چِشم مادر نگران شد به پسرها کمکم
عاقبت واقعه، شد آنچه که زینب میخواست
نذر او گشت اَدا! شکر، حسینش برجاست
پسرانم به فدای سرِ تو، غم نخوری
هر دو قربانِ علیاکبرِ تو، غم نخوری
پسرانم که بماند! خودِ زینب هم هست
جانِ من نذر علی اصغرِ تو، غم نخوری
تو سفارش شدهٔ مادرِمانی، قَسَمَت
میدهم جان من و مادرِ تو، غم نخوری
هر چه غم مال من و قول بده تا آخر
هر چه غم خورد اگر خواهرِ تو، غم نخوری
*شاعر: #محسن_ناصحی
*نگرانیِ تو رو نمیتونم ببینم، این زن نمیتونه نگرانیِ ولیش و امامش و ببینه...یه روزیم رسید امیرالمومنین رسید بالا سر فاطمهش، هرچی صداش میزد جواب نمیداد، یهو رو کرد گفت:« زهرا جان! تو هم جواب علی رو نمیدی» روایت میگه اشکای چشم علی رو صورت فاطمه چکید، بیبی چشماش و باز کرد دستای شکستهش و بالا برد اشکا رو از گوشه چشمای علی پاک کرد، علی جان! اصلا من اینجوری شدم اشک تو رو نبینم؛ چرا داری گریه میکنی؟!
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست...
#تقديم به ساحت مقدس #امام_زمان روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، #شیعیان و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و #مادحيني كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم #صلوات
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_دوطفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#سید_رضا_نریمانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
4_6046347786989864848.mp3
2.88M
سنگین حماسی محرم98 با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
گاهی اگر زیاد و زمانی اگر کمیم
با لحظه لحظه های غم تو پر از غمیم
ما یاحسین گفته ی خطّ مقدّمیم
مدیون روضه های شهید مُحرمیم
دوس دارم به عشقت مولا یه روز از روزا
زهیرت باشم حُرّت باشم حبیبت باشم ارباب
دوس دارم شب عاشورا توو جمع خوبا
فدای سوزِ ناله های غریبت باشم ارباب
تو کربلا آقا/جونم رو میگیری
امیری حسین و نعم الامیری
#####
اصحاب کربلا همگی با اراده اند
غیر از حسین دل به نگاری نداده اند
بر کف گرفته جان همه پای پیاده اند
هَل مِن معین شنیده به خون پا نهاده اند
می دیدم چطور از دریا چطور از صحرا
گذشت اون ابری که از داغِت چشمه چشمه بارون داشت
می دیدم چطوری جون داد چطوری افتاد
شهیدِ إرباً إربایی که پیکری غرق خون داشت
نفسهامو دریاب/می خونم تا پیری
امیری حسین و نعم الامیری
#####
یاران با وفای حسینی رسیده اند
آنان که از اهالیِ دنیا بریده اند
حر و زهیر و عابس وجعفر/بریر و جون
همچون حسین فاطمه مولا ندیده اند
می گردن /به دور ارباب/دلاشون بیتاب
نوای زیر لبهاشونه آقاجون مارو دریاب
ایشالله/یه روزی من هم/پای این پرچم
میزارم سر رو پای آقام جون میدم مثل اصحاب
میمونم با عشقت/چه زیبا تقدیری
امیری حسین و نعم الامیری
مداح:
کربلایی سیدرضا نریمانی
شاعران:
محسن ناصحی
روح الله پیدایی
شاعر: #محسن_ناصحی. #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله
#بی_تفاوت_نباشیم
#فلسطین
#ظهور
زمان نشستن ، زمان دعا نیست
به سجاده ماندن برادر روا نیست
چه طوفانی از قدس برخاست ، آیا
بَعَثنا علیکم عباداً لنا نیست ؟!
کجا مانده پای تو ای اربعینی !
مگر آخر راه تو کربلا نیست ؟
غم کودکان به خون خفته آیا
برای تو ای روضه خوان آشنا نیست؟
محرّم گلو پاره می کردی از غم
گلوی تو را قدر یک آه جا نیست؟
فلسطین بمیرد ، شرف سربریده است
که جز غیرت امروز بر نیزه ها نیست
حسینی که من می شناسم ، برادر !
همین جاست امروز ، در بوریا نیست
اگر مرد میدان حرفی ، بماند
که مرز عمل عرصه ی ادّعا نیست
به أین الحسینی که از دل نخواندیم
عزیزی می آید که محتاج ما نیست#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#محسن_ناصحی
.
#مقاومت
#شهادت
#مکتب
#أین_نصرالله
باغ ما این است ؛ طوفان شد ، صنوبر ایستاد
سروی از پا اوفتاد و سرو دیگر ایستاد
روی نی می رفت بی سر آفتاب کربلا
باغ شاهد بود از آن پس نخل ، بی سر ایستاد
حال ما را خوب می دانند عاشورائیان
هر زمان اکبر زمین افتاد ، اصغر ایستاد
یک اُحد دردیم آری ، حمزه رفت امّا چه باک
مصطفی هر وقت تنها ماند حیدر ایستاد
« قل هواللهُ أحد » را دست بستند و چه غم
هر کجا قرآن در آتش رفت ، کوثر ایستاد
عین تسلیم و رضائیم این تمام حرف ماست
زیر خنجر رفت اسماعیل و هاجر ایستاد
أینَ نصرُالله ؟ نزدیک است اذان آمد ، ببین!
روی بام خانه با الله اکبر ایستاد
#محسن_ناصحی ✍
#شهدا
#سید_حسن_نصرالله
.#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#حضرت_معصومه_س_مدح_و_مناجات
در خانهی خود پر از غم و تشویشم
بیگانه از آشنا و دور از خویشم
در صحن تو آنقدر سبک بالم که
حتی به بهشت هم نمیاندیشم
✍ #محسن_ناصحی
Shab5Fatemieh1-1402[03].mp3
5.44M
▪️درد داری، دست بر بازو بگیر اما بمان
#روضه_حضرت_زهرا
🎙 بانوای: حاج #میثم_مطیعی
🏴 #فاطمیه
درد داری، دست بر بازو بگیر اما بمان
پیش چشمم دست بر پهلو بگیر اما بمان
من که می دانم برایت راه رفتن مشکل است
باشد اصلا دست بر زانو بگیر اما بمان
گرچه سختی می کشی در خانه، باشد کار کن
فضه را بنشان و خود جارو بگیر اما بمان
با غروبت خانه ام تاریک شد، لطفا نرو
مثل شمعی نیمه جان سوسو بگیر اما بمان
غربت من گرچه سنگین است روی شانه ات
با غم تنهایی من خو بگیر اما بمان
چهره می پوشانی از من، گرچه دلخونم ولی
جان حیدر! هر شب از من رو بگیر اما بمان
شاعر: #محسن_ناصحی ✍
.#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها