eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
14.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
358 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
الرحیل_الرحیل دلبسته ی عشق بسته ی دنیا نیست زندگی_زندگی ختم به شهادت نشود زیبا نیست فرموده حسین لیرحل معنا ای سینه زن غریب کربلا جز راه حسین نیست راهی بخدا در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روباه صفتان زشت خو را نکشند گر عاشق صادقی زِ مردن نهراس مردار بود هر آنکه او را نکشند شاعر:محسن عربخالقی 📢حــاج مـــهدی رســولی 🔶الرحیل الرحیل... ✅پست ویژه به مناسبت محرم الحرام ارائه متن وصوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور
. 🎤 ای وجودت بر تن بی جان عالم جان بیا ای ظهورت دردها را خوشترین درمان بیا ای جواب نالۀ مظلومی قرآن بیا ای همه جانها بخاک مقدمت قربان بیا ای امید بی کسان ای یار مظلومان بیا ای نجات هستی ای گمگشته انسان بیا زینب کبرا سر بازار می‌خواند تو را فاطمه بین در و دیوار می‌خواند تو را آفتابا طلعتت در پرده پنهان تا بکی؟ ماهتابا جلوه‌ای شبهای هجران تا بکی؟ باغبانا بی تو خون آب گلستان تا بکی؟ یوسفا از دیدنت محروم کنعان تا بکی؟ احمدا تنها میان جمع قرآن تا بکی؟ مهدیا بر نیزه سرهای شهیدان تا بکی؟ از جگرها آه می‌جوشد که یا مهدی بیا خون ثارالله می‌جوشد که یا مهدی بیا گاه دور کعبه با اشک روان می‌جویمت گه چو بلبل نغمه زن در بوستان می‌جویمت گه کنار خانه برگرد جهان می‌جویمت در منی من در زمین و آسمان می‌جویمت که به بزم دوستان با دوستان می‌جویمت گه درون خویشتن مانند جان می‌جویمت هرچه می‌گردم در این گلشن نمی‌بینم تو را تو مرا می‌بینی امّا من نمی‌بینم تو را دیده‌ها اختر شمار صبح دیدار تؤاند اختران آئینه‌دار ماه رخسار تؤاند گلعذاران بی قرار سیر گلزار توأند شهریاران خاکسار پای زوّار توأند سربداران پایدار دار ایثار توأند دوستان چشم انتظار صبح پیکار توأند یا بن مولانا العلی یا بن النبی المصطفی از تو عالم می‌شود چون نظم «میثم» با صفا غلامرضا_سازگار✍ 👇
AUD-20220809-WA0019.mp3
3.52M
گریز روضه خانم حضرت زینب سلام الله علیها😭👇🏻 دیگر چه زینبی ؟ چه عزیزی؟ چه خواهری؟! وقتی نمانده است برایش برادری تا نیزه ات زدند زمین خورد خواهرت با تو چه کرده اند در این روز آخری؟! از صبح یکسره به همین فکر می کنم  وقت غروب می شود اینجا چه محشری اینجا همه به فکر غنیمت گرفتن اند از گوشواره ها بگیر تو تا کهنه معجری اصلا کجا نوشته اند که در روز معرکه  در قتلگاه باز شود پای مادری؟! اصلا کجا نوشته اند که هنگامه غروب در خیمه گاه باز شود پای لشکری؟! اصلا کجا نوشته اند که در پیش خواهری باید جدا کنند گلوی برادری؟! من مانده ام چطور تو را غسل می دهند اصلا چه غسل دادنی ؟ اصلا چه پیکری؟! در زیر سم اسب چه می کردی ای حسین؟ از تو نمانده است برایم بجز سری از روی نیزه سایه ات افتاده بر سرم  ممنونم ای حسین که در فکر خواهری در کوفه ، زینب از تو چه پنهان ، تمام کرد... ای کاش رفته بود سرت جای دیگری ...التماس دعا 🎤حاج حسین سیب سرخی
1_5981315170.mp3
5.64M
| محاله که با چشم پر گناهم 👤  حاج ابوذر روحی #۱ محاله که با چشم پر گناهم بتونم روی ماهتو ببینم کجای روضمون نشستی امشب بگو منم بیام پیشت بشینم نفس تو اگه به من بگیره منم درست میشم دورت بگردم تو هر سحر دعا کردی برا من ولی من واسه تو کاری نکردم یاد منی و من کردم فراموشت این رو سیا رو هم جا کن تو آغوشت «« منو زهرا _ پسندم کن زمین خوردم ، آقا ، بلندم کن »» عزیز الله #۲ خدا صبرت بده عزیز زهرا برای قلبت این شبا بمیرم الهی من برا جد غریبت که رفته زیر مرکبا بمیرم بمیرم واسه اون رگ بریده که هی صدا میزد زینب من اینجام من که دستم از این دنیا کوتاهه دیگه جون تو و جون یتیمام سقف دهانش رو بد می بُره نیزه داره به جای آب هی میخوره نیزه ته گودال _ نفس می زد سنان می رفت ، اما شبت‌ می زد حسینم وای ..
. ما سلام از روضه ی شير خدا آورده ايم روی پُر گرد و غبار ازکربلا آورده ايم قتلگاه خسروِ گلگون کفن را ديده ايم چشم گريانی از آن جنت سرا.آورده ايم بس که رخ سوديم ما بر مرقد شاه نجف بوی مشک و عنبر و عطر ولا آورده ايم مهدی صاحب زمان را ما زيارت کرده ايم نامه ی آزادی از جرم و خطا آورده ايم آی زائرای کربلا .... شما رفتید کربلا و با دل خون برگشتید اما دلها بسوزه برا خانمی که همه ی این جاهایی رو که شما رفتید و فقط روضه اش رو شنیدید...همه رو عمه ی سادات به چشم دیده و خون دل خورده ... راوی میگه دیدند یک خانمی... دوان دوان... به سمت گودی قتلگاه... هی صدا میزنه...‌ وای عزیز مادرم حسین... 🔸از حرم تا قتلگه، زینب صدا میزد حسین 🔸دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد حسین اومد بالای تل زینبیه... یه نگاه کرد... دید... والشمر جالس علی صدره... شمر روی سینه برادر... خدا چکار کنه زینب... دستاش رو گذاشت روی سر هی صدا میزنه... وامحمدا... واعلیا... تسلای دل بی بی زینب... صدا بزن یاحسین... 🔸 حسین آرام جانم 🔸 حسین روح و روانم . *حسین جان!قربونِ زائرات،زائرهای کوچیک و کم سن و سال،قربون زائرایی که الان تو آغوش پدر و مادراشون خوابشون برده دارن میان،قربون زائرایِ سیرابت،قربون زائرایِ شیرخواره ات که هر موقع گشنه میشن،مادرشون هست،یه گوشه کنارِ جاده مادر میشینه،چادر رویِ سرِ بچه اش میکشه،بچه اش رو شیر میده،بچه که آروم میشه،بلند میشه،بسم الله..طرف کربلا حرکت میکنه...حسین.... مثل اربعین که بی بی حضرت زینب سلام الله علیها رسیدن کربلا،تا سه روز هی ناله زد،هی حسین حسین گفت،تا این زن و بچه ها می اومدن آروم بشن،می رفتن علقمه...دوباره گریه و زاری شروع می شد...* ای برادرِ من، چشمِ تو روشن... *عباس! یادته میخواستم برم قبر جدم رو زیارت کنم،می دویدی عباس از جلو،همه مشعل ها و شمع ها رو خاموش می کردی،مبادا سایه ی من رو هم کسی ببینه... * ای برادرِ من، چشمِ تو روشن... روم نمیشه بگم رفت معجرِ من حسین.... .
. (لعنة الله علیه) عمر سعد در روز عاشورا سر مقدّس امام حسين را به خولي بن يزيد اصبحي و حميد بن مسلم داد، تا نزد ابن زياد ببرند. منزل خولي در يک فرسخي کوفه بود، خولي به خانة خود آمد، شب (يازدهم) بود، تصميم گرفت صبح آنرا نزد ابن زياد ببرد. چون زن خولي از محبین اهل بیت بود، خولي سر مقدّس امام را از او پنهان کرد و در ميان تنور گذاشت. زن خولی نیمه های شب دید نوري از تنور به آسمان ساطعه... ۱ در ریاض القدس اومده: شنیدم یه صدای محزونی می گه: «انا الغریب» از هوش رفتم، تو همین عالم دیدم حوریان بهشتی اومدند ، کنیزایی صدا می زنند: «طَرِّقوا طَرِّقوا» ، راه باز کنید، آخه داره بی بی فاطمه میاد، می گه یه وقت دیدم چنج هودج از آسمان به زمین فرود اومد، ، از داخل هودجها زنهای سیاهپوش بیرون اومدند، دور تنور حلقه زدند، یه وقت دیدم از بین این زنها یه خانمی گریبان چاک زده، چشماش کاسه خونه، دست برد میان تنور، سر بریده رو برداشت، هنوز از رگهای سر بریده خون می ریزه، سر رو به سینه چسبانید، یه ناله زد، صدا زد: « ولدی ولدی یا حسین ! ایها الشهید ایها المظلوم ، قتلوک و ما عرفوک و من شرب الماء منعوک»۲ یه ندایی رو شنیدم که می فرمود: این خانم آسیه است، این خانم مریمه، این خانم حواست، این خانم خدیجه کبراست ، این مادرش فاطمه زهراست...۳ خولي صبح به دارالاماره رفت و سر مقدّس امام حسين را نزد ابن زياد گذاشت و گفت: اِمْلأَ رِکــابِي فِضَّةًً اَوْ ذَهَبــا اِنِّي قَتَلْــتُ السَّيِّـدَ الْمُحَجَّبـا وَ خَيْرَهُمْ مَنْ يَذْکُرونَ النَّسَبا قَتَلْتُ خَيْرَ النّـاسِ اُمّـاً وَ اَبـاً ابن زیاد از اين کلام که در حقیقت مدح امام حسين در ملأ عام بود، ناراحت شد؛ صدا زد: اگر حسين بهترين انسانها بود پس چرا او را کشتي؟ بعضي نوشتند، ابن زياد بر خولی غضب کرد و او را کشت.۴ ................................................... ۱-مقتل الحسین مقرم، ص 375. ۲-رمز المصیبة، ج 3، ص 47.۔ ریاضی القدس، ج 2، ص 205. ۳- همان ۴-إلى " مقتل الحسین مقرم، ص 375.. مرآة الجنان یافعي، ج 1، ص 133. 🏴
. (لعنة الله علیه) عمر سعد در روز عاشورا سر مقدّس امام حسين را به خولي بن يزيد اصبحي و حميد بن مسلم داد، تا نزد ابن زياد ببرند. منزل خولي در يک فرسخي کوفه بود، خولي به خانة خود آمد، شب (يازدهم) بود، تصميم گرفت صبح آنرا نزد ابن زياد ببرد. چون زن خولي از محبین اهل بیت بود، خولي سر مقدّس امام را از او پنهان کرد و در ميان تنور گذاشت. زن خولی نیمه های شب دید نوري از تنور به آسمان ساطعه... ۱ در ریاض القدس اومده: شنیدم یه صدای محزونی می گه: «انا الغریب» از هوش رفتم، تو همین عالم دیدم حوریان بهشتی اومدند ، کنیزایی صدا می زنند: «طَرِّقوا طَرِّقوا» ، راه باز کنید، آخه داره بی بی فاطمه میاد، می گه یه وقت دیدم چنج هودج از آسمان به زمین فرود اومد، ، از داخل هودجها زنهای سیاهپوش بیرون اومدند، دور تنور حلقه زدند، یه وقت دیدم از بین این زنها یه خانمی گریبان چاک زده، چشماش کاسه خونه، دست برد میان تنور، سر بریده رو برداشت، هنوز از رگهای سر بریده خون می ریزه، سر رو به سینه چسبانید، یه ناله زد، صدا زد: « ولدی ولدی یا حسین ! ایها الشهید ایها المظلوم ، قتلوک و ما عرفوک و من شرب الماء منعوک»۲ یه ندایی رو شنیدم که می فرمود: این خانم آسیه است، این خانم مریمه، این خانم حواست، این خانم خدیجه کبراست ، این مادرش فاطمه زهراست...۳ خولي صبح به دارالاماره رفت و سر مقدّس امام حسين را نزد ابن زياد گذاشت و گفت: اِمْلأَ رِکــابِي فِضَّةًً اَوْ ذَهَبــا اِنِّي قَتَلْــتُ السَّيِّـدَ الْمُحَجَّبـا وَ خَيْرَهُمْ مَنْ يَذْکُرونَ النَّسَبا قَتَلْتُ خَيْرَ النّـاسِ اُمّـاً وَ اَبـاً ابن زیاد از اين کلام که در حقیقت مدح امام حسين در ملأ عام بود، ناراحت شد؛ صدا زد: اگر حسين بهترين انسانها بود پس چرا او را کشتي؟ بعضي نوشتند، ابن زياد بر خولی غضب کرد و او را کشت.۴ ................................................... ۱-مقتل الحسین مقرم، ص 375. ۲-رمز المصیبة، ج 3، ص 47.۔ ریاضی القدس، ج 2، ص 205. ۳- همان ۴-إلى " مقتل الحسین مقرم، ص 375.. مرآة الجنان یافعي، ج 1، ص 133. 🏴
. ‍ سلام_الله_علیها سالار زینب کو علمدارت..... برادرم... حق نگهدارت ..... تو حسین منی...نور عین منی... برادر من زینبم زینب از غصه ی تو جان رسید بر لب بنگر مرا تو از فرازِ نی دشمن زند بر دخترانت هِی تو حسین منی ... نور عین منی یکسر بزن بر خواهرت یارم بی یار و بیکس بی علمدارم زینب کجا وُ سلسله زنجیر ای جان خواهر بی تو میشم پیر بزم شرابُ ناسزا بر ما وای از یزیدُ چشم و نامردا تو حسین منی نور عین منی چیکار کنم با ناکسان پست چشمای هیزُ مردمای مست خواندندُ ما را خارجی ای ولی گریه م گرفته ناله ام های های خاکستر از بام بر سرم ریزند آخه چقدر این مردما هیزند بلبل بگو گل بگو رمز گلزارت برادر حق نگهدارت.. برادر حق نگهدارت... زین ماجرا سود چو پروانه سوزد دل جانم حسین جانم...... تو یوسفی من خریدارت برادر حق نگهدارت.... دیگر نمانده گل به گلخانه بنشین زنم به موی تو شانه .... کر همسفر گردم به مراهت .... برادر حق نگهدارت.. در شام غم شوری به پا سازم ..... حاحات این جمع را روا سازم .. شفای بیمارن بده جان جانانم .... بردار حق نگهدارت ... سالار زینب کو علمدارت .. برادر حق نگهدارت ............ ‍ سالار زینب کو علمدارت برادرم... حق نگهدارت 💔تو حسین منی، نور عین منی برادر من زینبم زینب از غصهٔ تو جان رسید بر لب بنگر مرا تو از فرازِ نی دشمن زند بر دخترانت هِی 💔تو حسین منی، نور عین منی یکسر بزن بر خواهرت یارم بی یار و بیکس بی علمدارم زینب کجا وُ سلسله زنجیر ای جان خواهر بی تو میشم پیر بزم شرابُ ناسزا بر ما وای از یزیدُ چشم و نامردا 💔تو حسین منی، نور عین منی چیکار کنم با ناکسان پست چشمای هیزُ مردمای مست خواندندُ ما را خارجی ای ولی گریه ام گرفته ناله ام های های خاکستر از بام بر سرم ریزند آخه چقدر این مردما هیزند 💔تو حسین منی، نور عین منی بلبل بگو گل بگو رمز گلزارت برادر حق نگهدارت.. زین ماجرا سود چو پروانه سوزد دل جانم حسین جانم تو یوسفی من خریدارت برادر حق نگهدارت دیگر نمانده گل به گلخانه بنشین زنم به موی تو شانه کر همسفر گردم به مراهت برادر حق نگهدارت.. در شام غم شوری به پا سازم حاجات این جمع را روا سازم شفای بیمارن بده جان جانانم بردار حق نگهدارت سالار زینب کو علمدارت .. برادر حق نگهدارت 💔تو حسین منی، نور عین منی .
4_5906477667279966697.mp3
14.13M
| من این پایین 🎤‌حاج‌حســین‌سیب‌سرخی ┄⁣┅─═◈═─┅┄⁣ شب‌هفتم‌محرم‌الحرام۱۴۴۵ مـــــورخه دوشنبه ۱۴۰۲/۵/۰۲ ‍ 📃 🖊 (علیه‌السّلام) 🖊 ۱۴۰۲_۱۴۴۵ لالا لالا ، ببین حالا من این پایین ، تو اون بالا عزیزم ، بخواب لالا لالایی می‌کنم‌ ، خوابت نمیاد بزرگت می‌کنم ، یادت نمیاد تو روی نیزه‌ها ، بی‌تابی‌اصغر کسی مادر به فریادت نمیاد عزیزم‌ تو که جون ربابی نمیشه رو نی راحت بخوابی بمیرم ، که زیر آفتابی که زیر آفتابی ، که زیر آفتابی لالا لالا ، گل پونه داره من رو ، می‌سوزونه چرا سر رو میچرخونه همه امید مادر رفته بر باد جلو چشمم سرت ، از نیزه افتاد سرت رو مادر از پهلو به نی زد با خنده‌ش حرمله ، ماهارو دق داد سر تو برا سنگا نشونه سر تو برا من سایه بونه خداهم برات روضه میخونه ✏️جواد پورعباسیان بس کن رباب حرمله بیدار می‌شود سهمت دوباره خنده‌ی انظار می‌شود بس کن رباب سر به سر غم گذاشتی اصلا خیال کن علی اصغر نداشتی
‍ . از دعای مادر تو شده این دل پُره احساس همه مادرای عالم فدای مادر عباس اگه سید نشدم من ولی افتخارم اینه به همه میگم بدونن مادرم اُم البنینه حرم اُم البنینو آخرش یه روز میسازیم به گداییِ تو بی بی توی عالمین مینازیم یه دلم صحن حسینه یه دلم صحن اباالفضل از ازل خدا نوشته منو مجنون اباالفضل دل و دین و عقل و هوشم به فدای تو اباالفضل میزنم سینه تو هیئت به هوای تو اباالفضل بگو سیدی اباالفضل تا دلت جلا بگیره از بی بی حضرت زهرا اذن کربلا بگیره زیر بیرق اباالفضل آبرو گرفته ام من خرجیِ سالمو آقا از شما گرفته ام من توی روضه ها به والله توی بین الحرمینم بدونن مردم عالم که پریشون حسینم یعنی میشه مرغ روحم کربلاتون بشه زائر دم بگیرم توی صحنت یاد سید جواد ذاکر یا حسین غریب مادر تویی ارباب دل من یه گوشه چشم تو بسته واسه حل مشکل من یه روزی میاد آقاجون که منم سگ تو باشم چشامو موقع مرگم زیر پات گذاشته باشم تموم مردم دنیا مارو میخونن دیوونه آره ما دیوونه هستیم بیخیال این زمونه یل کربلا اباالفضل قربون اون قد و بالات فدای چشای نازت ، فدای خشکی لبهات شاعر : 👇👇
Moghadam.VafatOmolbanin.1400.Shab2.04.mp3
6.98M
■توسل به ■از دعای مادر تو... ■#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
. ویرانه ی ما را چراغان کردی امشب (2)  مثل علی یاد یتیمان کردی امشب          بابا به قربان سرت (2)           می میرد امشب دخترت    مظلوم حسین جان (2)   تو آمدی پیشم چرا اکبر نیامد (2)   شش ماهه شیرین زابن اصغر نیامد            بابا به قربان سرت (2)             می میرد امشب دخترت    مظلوم حسین جان (2)       بر دامنم بنشین که راز دل بگوید(2)      با دست خود خاکستر از رویت بشورم             ‌ بابا به قربان سرت (2)               می میرد امشب دخترت      مظلوم حسین جان (2)      فرشی ندارم تا کنم مهمان نوازی (2)       باید بر این ویرانه ام امشب بسازی     ‌ ‌ ‌        بابا به قربان سرت (2)               می میرد امشب دخترت      مظلوم حسین جان .👇
6563_1580645758.mp3
4.46M
محمد حسین حدادیان نوحه حضرت ابوالفضل قلبم گرفتارت حالم پریشونت من گریه ها کردم با اسم محزونت هر شب به یاد تو چشمامو تر کردم دیدی جوونیمو تو روضه سر کردم ( باز آبرومو خریدی میدونم ) ( درمون دردامی دردت به جونم ) ( خیلی بدهکار آقایی هاتم ) ( میخوام همیشه کنارت بمونم ) آقا حسینه حسینه حسینه مولا حسینه حسینه حسینه اشک منو دیدی بازم کرم کردی آدم نبودم من تو آدمم کردی دور از تو دنیا رو میخوام چیکار آقا ؟ بازم دلم تنگه تنهام نذار آقا (نیمه شبا سر رو تربت میذارم ) ( میگم حسین آروم آروم می بارم ) ( از تو بغیر از محبت ندیدم ) ( من هیچکسو مثل تو دوس ندارم ) آقا حسینه حسینه حسینه مولا حسینه حسینه حسینه عمری دل زارم مست اباالفضله روزی هر سالم دست اباالفضله کارم گره خورده ای با وفا عباس ماه بنی هاشم مشکل گشا عباس ( از بچگی گریه کردم براتو ) ( از من نگیر اشک تو روضه هاتو ) ( اسمت شده مرهم هر چی درده ) ( هیچکی تو قلبم نمی گیره جاتو ) سقا اباالفضل اباالفضل اباالفضل آقا اباالفضل اباالفضل اباالفضل دینم حسین و رباب و رقیه دنیام اباالفضل اباالفضل اباالفضل آقام اباالفضل اباالفضل اباالفض آقام اباالفضل اباالفضل اباالفضل
1. یه عمریه تو هیت.mp3
3.39M
( علیه السلام ) مداح گرامی ، مرحوم یه عمریه تو هیتام ، سینه زن و گریه کنم خدا خودش خوب میدونه دل از حسین نمیکنم همش میخوندم با سُرور با مستی وبا عشق وشور یه بیت برا امام حسین اما خدایی با غرور اگر مرا رها کنی تو را رها نمی کنم سر از تنم جدا کنی چون وچرا نمی کنم تا که یه شب خوابی دیدم تو خواب ورویا که بودم حرف عجیبی شنیدم دوست قدیمیمو دیدم که خدا رحمتش کنه میگفت بهت حرفی میگم فکر نکنی حرف منه حرفی که من بهت میگم حرف حسینِ سر جداست شعری که دائم میخونی از بیخ و بُن شعری خطاست نگو اگه ، رهام کُنه اونو ، رها نمیکنم بگو اگه رهاش کنم منو رها نمیکنه ... حسین حسین حسین ... بارها شده کردی رها امام حسین رو با گناه اما نکرد تو رو رها شما رو برد کربُ بلا بارها شده که رفته اید از درِ خونش شما ها اما حسین بازم اومد کشیدتون تو هیئتها حالا بگو تو رو خدا از روی صدق واز صفا حسین تو رو کرده رها یا تو شدی ازش جدا
. خدا کنه امام حسبن ما رو بخره و آزاد کنه ⚫️ آزاد کرده حسین علیه السلام مرحوم متقی صالح و واعظ اهل بیت عصمت و طهارت علیهم صلوات الله شهید حاج شیخ احمد کافی (رضوان الله تعالی علیه) نقل نمود: یکی از شیعیان در بصره سالی ده شب در خانه‌اش دهه عاشورا روضه‌خوانی می‌کرد این بنده خدا ورشکست شد و وضع زندگیش از هم پاشیده شد حتی خانه‌اش را هم فروخت. نزدیک محرم بود با همسرش داخل منزل روی تکه حصیری نشسته بودند یکی دو ماه دیگر بنا بود و خانه را تخلیه کنند و تحویل صاحبخانه بدهند و برود. همسرش می‌گوید: یک وقت دیدم شوهرم منقلب شد و فریاد زد. گفتم: چه شده؟ چرا داد می‌زنی؟ گفت: ای زن ما همه جوره می‌توانستیم دور و بر کارمان را جمع کنیم، آبرویمان یک مدت محفوظ باشد اما بناست آبرویمان برود. گفتم؛ چطور؟ گفت: هر سال دهه عاشورا امام حسین (ع) روی بام خانه ما یک پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم می‌آید ما هم وضعمان ایجاب نمی‌کند و دروغ هم نمی‌توانیم بگوییم آبرویمان جلوی مردم می‌رود. یک دفعه منقلب گردید گفت: ای حسین! مپسند آبرویمان میان مردم برود، قدری گریه کرد. همسرش گفت: ناراحت نباش یک چیز فروشی داریم. گفت: چی داریم؟ گفت: من هجده سال زحمت کشیدم یک پسر بزرگ کردم. پسر وقتی آمد گیسوانش را می‌تراشی و فردا صبح دستش را می‌گیری می‌بری سر بازار . چه کار داری بگویی پسرم است بگو غلامم است و به یک قیمتی او را بفروش و پولش را بیاور و این چراغ محفل حسینی را روشن کن. مرد گفت: مشکل می‌دانم پسر راضی بشود و شرعاً نمی‌دانم درست باشد که او را بفروشیم یا نه. زن و شوهر رفتن خدمت علما و قضیه را پرسیدند علما گفتند: پسر اگر راضی باشد خودش را در اختیار کسی بگذارد اشکالی ندارد و بعد از سوال برگشتند خانه یک وقت دیدند در خانه باز شد، پسرشان وارد شد پسر می‌گوید وقتی وارد منزل شدم دیدم مادرم مرتب به قد و بالای من نگاه می‌کند و گریه می‌کند پدرم مرتب مرا مشاهده می‌کند اشک می‌ریزد گفتم مادر چیزی شده؟ مادر گفت: پسر جان ما تصمیم گرفته‌ایم تو را با امام حسین (ع) معامله کنیم. پسر گفت: چطور؟ جریان را نقل کردند پسر گفت: به به! حاضرم. چه از این بهتر. صبح شد گیسوان پسر را تراشیدند، پدر دست پسر را گرفت که به بازار ببرد. پسر دست انداخت گردن مادر. پس یک مقدار بسیار زیادی گریه کردند و از هم جدا شدند. پدر پسر را آورد سر بازار برده فروشان به آن قیمتی که گفت، تا غروب آفتاب هیچکس نخرید غروب آفتاب پدر خوشحال شد گفت: امشب هم می‌برمش خانه. یک دفعه دیگر مادرش او را ببیند فردا او را می‌آورم و می‌فروشم. تا این فکر را کردم دیدم یک سوار از در دروازه بصره وارد شد و سراسیمه نزد ما آمد به من سلام کرد جوابش را دادم . فرمود: آقا این را می‌فروشی؟ (نفرمود غلام یا پسرت را می‌فروشی) گفتم: آری! فرمود: چند می‌فروشی؟ گفتم: این قیمت. یک کیسه‌ای به من داد دیدم دینارها درست است. فرمود: اگر بیشتر هم بخواهی به تو می‌دهم.‌ من خیال کردم مسخره‌ام می‌کند. گفتم: نه. فرمود: بیا و یک مشت پول دیگر به من داد. فرمود: پسر جان بیا برویم تا فرمود: پسر بیا برویم این پسر خود را در آغوش پدرش انداخت. مقدار زیادی هم گریه کرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از در دروازه بصره رفتند بیرون پدر می‌گوید: آمدم منزل دیدم مادر منتظر نتیجه بود گفت: چه کار کردی؟ گفتم: فروختم. یک وقت دیدم مادر بلند شد گفت: ای حسین! به خودت قسم دیگر اسم بچه‌ام را به زبان نمی‌برم. پسر می‌گوید دنبال سر آن آقا سوار شدم و از در دروازه بصره خارج شدیم بغض راه گلویم را گرفته بود بنا کردم گریه کردن یک وقت آقا رویش را برگرداند. فرمود: پسر جان چرا گریه می‌کنی؟ گفتم آقا این اربابی که داشتم خیلی مهربان بود خیلی با هم الفت داشتیم حالا از او جدا شدم و ناراحتم فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم. گفتم: آری پدرم. فرمود: می‌خوای برگردی نزدشان؟ گفتم: نه. فرمود: چرا؟ گفتم: اگر بروم می‌گویند تو فرار کردی. فرمود: نه پسر جان برو پایین. من را پایین کرد. فرمود: برو خانه اگر گفتن فرار کردی بگو نه حسین مرا آزاد کرد. یک وقت دیدم کسی نیست. پسر آمد در خانه را کوبید. مادر آمد در را باز کرد. گفت: پسر جان! چرا آمدی؟ دوید شوهرش را صدا زد. گفت: به تو نگفته بودم این بچه طاقت نمی‌آورد؟ حالا آمده پدر گفت: پسر جان چرا فرار کردی؟ گفتم: پدر به خدا من فرار نکردم. گفت: پس چطور شد آمدی؟ گفتم: بابا حسین مرا آزاد کرد. 📚منبع: کرامات الحسینیه، حجت الاسلام و المسلمین شیخ علی میرخلف‌زاده، ص ۲۷
😭توی روضه ی عباس هرچه قدر هم بلند بلند گریه كنی،نمی تونه كسی منع ت كنه،چرا؟آخه میگی اربابم ابی عبدالله اینطوری ناله زده،و فبكاء،بكاءً شدیدا،😭😭 نیم نگاه و گوشه چشمی به ما داشته باش تا لحظات زندگانی مان را با آبِ حیات دین آبیاری کنیم.😭😭 ✋سلام بر ابوالفضل عبّاس، فرزند امیرمؤمنان آن کسی که برای برادرش ازجان خود گذشت، آن کس که از دیروزش برای فردایش گذشت، آن که فداییِ برادر، مراقب او، تلاشگر برای رساندن آب به او و کسی که دست‌هایش بُریده شد بود. خداوند قاتلانش، یزیدبن رُقاد حیتی و حَکیم بن طُفَیل طایی را لعنت کند! آوازه دلاورمردی هاى حضرت عباس (ع) چنان در گوش عرب آن روزگار طنین افکنده بود که دشمن را بر آن داشت تا با اقدامى جسورانه، وى را از صف لشکریان امام جدا سازد. به همین منظور، شمر بن ذی الجوشن کلابی که از قبیله‌ام البنین سلام الله علیها بود، مأموریت یافت که به حضرت عباس (ع) و سه تن از برادرانش امان نامه دهد. وی، در عصر روز تاسوعا (نهم محرم) به نزدیکی خیمه‌گاه امام حسین (علیه السلام) رفت و با صدای بلند فریاد زد: «أَیْنَ بَنُوا أُخْتِنَا» خواهر زادگانم کجایند؟ امام حسین (علیه السلام) که منظور شمر را دانسته بود، به برادران خود فرمود: پاسخ شمر را بدهید، اگر چه او فاسق است ولیکن با شما قرابت و رابطه خویشاوندی دارد. حضرت عباس (ع) به همراه سه تن از برادرانش (عبدالله، جعفر و عثمان) در نزد شمر حضور یافته و از او پرسیدند: حاجت تو چیست؟ شمر گفت: شما خواهر زادگان منید. بدانید تا ساعاتی دیگر شعله‌های جنگ برافروخته می‌گردد و از یاران حسین بن علی (ع) کسی زنده نمی‌ماند. من برای شما امان نامه‌ای از عمر بن سعد آوردم. شما از این ساعت در امان ما هستید، مشروط بر اینکه از یاری برادرتان حسین (ع) دست برداشته و سپاهش را ترک کنید. حضرت عباس (ع) که کانون غیرت، حمیت و وفاداری بود، بر او بانگ زد و فرمود: بریده باد دستان تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه تو.‌  ای دشمن خدا! ما را فرمان می‌دهی که از یاری برادر و مولایمان حسین (ع) دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و ناپاکان در آوریم. آیا ما را امان می‌دهی ولی برای فرزند رسول خدا (ص) امانی نیست؟ شمر از پاسخ دندان شکن فرزندان‌ام البنین (س)، ناامید و خشمناک شد و با سرافکندگی به خیمه‌گاه خویش برگشت. عصر عاشورا، پس از شهادت اصحاب و ياران، حضرت عباس عليه السلام تنهايي و بي كسي امام را نتوانست تحمل كند. محضر امام(ع) رسيد و رخصت ميدان رفتن و جانفشاني خواست و عرضه داشت : برادر جان! اجازه ميدان مي دهي؟ امام حسين(ع) گريه شديدي كردند و فرمودند: برادر! تو پرچمدار مني. عباس(ع) عرض كرد: «سينه ام تنگي مي كند و از زندگي سـير گشتـه ام.» امام(ع) فرمودند: مقداري آب براي اين طفلان تهيه نما. جناب قمر بني هاشم(ع) مشك به دوش گرفت و روانه ميدان شد. با سپاه حريف، درباره آوردن آب به خيمه ها سخن گفت. وقتي از آن ها مأيوس شد، نزد امام(ع) بازگشت و طغيان و سركشي دشمن را به عرض رسانيد. در اين حال صداي العطش كودكان فضاي خيمه ها را پر كرده بود. سقّا نگاهي به چهره معصوم كودكان انداخت و بدون تأمل سوي شريعه فرات برگشت و به نگهبانان شريعه حمله كرد و جمع كثيري را كشت و وارد شريعه شد دست زير آب برد تا مقابل صورت آب را بالا آورد. «ذَكَرَ عَطَش الحسين و اهل بيته» به ياد لبان خشكيده حسين و اهل بيتش افتاد و آب را برگرداند به شريعه. هنگام بازگشت، دشمن راه را بر او بست. حضرت براي محافظت از مشك به سمت نخلستان رفت و دشمن نيز به دنبالش. از هر طرف تير و نيزه به سمتش پرتاب مي كردند از هر طرف تير و نيزه به سمتش پرتاب مي كردند، تا اينكه زره از انبوه تيرها همچون خار پشت به نظر مي رسيد. ابرص بن شيبان دست راست حضرت را قطع نمود، حضرت مشك را به دوش چپ انداخت و با دست چپ جنگيد و اين گونه رجز خواند: «وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني»،به خدا قسم اگر دست راستم را قطع كنيد، من از حمايت از دينم دست بر نمي دارم. در اين هنگام دست چپ حضرتش را حكيم بن طفيل از مچ قطع كرد. مشك را به دندان هاي مبارك گرفته سعي مي كرد آب را به خيام برساند. لذا خود را به روي مشك انداخت. در اين حال دشمن تيري به چشم و تيري به مشك زد، حكيم بن طفيل با گرزي آهنين فرق مبارك را نشانه گرفت و ضربتي وارد کرد و او را بر زمين انداخت. عباس(ع) عرضه داشت: «يا ابا عبد الله عليك مني السلام»، اي اباعبد الله بر تو سلام، مرا درياب. امام خود را به نعش برادر رسانيد، وقتي قمربني هاشم در بالين امام حسين(ع) جان سپرد، حضرت فرمودند: «الان انْكَسَر ظَهري»، عباسم الآن كمرم شكست و چاره ام از هم گسست..
😭توی روضه ی عباس هرچه قدر هم بلند بلند گریه كنی،نمی تونه كسی منع ت كنه،چرا؟آخه میگی اربابم ابی عبدالله اینطوری ناله زده،و فبكاء،بكاءً شدیدا،😭😭 نیم نگاه و گوشه چشمی به ما داشته باش تا لحظات زندگانی مان را با آبِ حیات دین آبیاری کنیم.😭😭 ✋سلام بر ابوالفضل عبّاس، فرزند امیرمؤمنان آن کسی که برای برادرش ازجان خود گذشت، آن کس که از دیروزش برای فردایش گذشت، آن که فداییِ برادر، مراقب او، تلاشگر برای رساندن آب به او و کسی که دست‌هایش بُریده شد بود. خداوند قاتلانش، یزیدبن رُقاد حیتی و حَکیم بن طُفَیل طایی را لعنت کند! آوازه دلاورمردی هاى حضرت عباس (ع) چنان در گوش عرب آن روزگار طنین افکنده بود که دشمن را بر آن داشت تا با اقدامى جسورانه، وى را از صف لشکریان امام جدا سازد. به همین منظور، شمر بن ذی الجوشن کلابی که از قبیله‌ام البنین سلام الله علیها بود، مأموریت یافت که به حضرت عباس (ع) و سه تن از برادرانش امان نامه دهد. وی، در عصر روز تاسوعا (نهم محرم) به نزدیکی خیمه‌گاه امام حسین (علیه السلام) رفت و با صدای بلند فریاد زد: «أَیْنَ بَنُوا أُخْتِنَا» خواهر زادگانم کجایند؟ امام حسین (علیه السلام) که منظور شمر را دانسته بود، به برادران خود فرمود: پاسخ شمر را بدهید، اگر چه او فاسق است ولیکن با شما قرابت و رابطه خویشاوندی دارد. حضرت عباس (ع) به همراه سه تن از برادرانش (عبدالله، جعفر و عثمان) در نزد شمر حضور یافته و از او پرسیدند: حاجت تو چیست؟ شمر گفت: شما خواهر زادگان منید. بدانید تا ساعاتی دیگر شعله‌های جنگ برافروخته می‌گردد و از یاران حسین بن علی (ع) کسی زنده نمی‌ماند. من برای شما امان نامه‌ای از عمر بن سعد آوردم. شما از این ساعت در امان ما هستید، مشروط بر اینکه از یاری برادرتان حسین (ع) دست برداشته و سپاهش را ترک کنید. حضرت عباس (ع) که کانون غیرت، حمیت و وفاداری بود، بر او بانگ زد و فرمود: بریده باد دستان تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه تو.‌  ای دشمن خدا! ما را فرمان می‌دهی که از یاری برادر و مولایمان حسین (ع) دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و ناپاکان در آوریم. آیا ما را امان می‌دهی ولی برای فرزند رسول خدا (ص) امانی نیست؟ شمر از پاسخ دندان شکن فرزندان‌ام البنین (س)، ناامید و خشمناک شد و با سرافکندگی به خیمه‌گاه خویش برگشت. عصر عاشورا، پس از شهادت اصحاب و ياران، حضرت عباس عليه السلام تنهايي و بي كسي امام را نتوانست تحمل كند. محضر امام(ع) رسيد و رخصت ميدان رفتن و جانفشاني خواست و عرضه داشت : برادر جان! اجازه ميدان مي دهي؟ امام حسين(ع) گريه شديدي كردند و فرمودند: برادر! تو پرچمدار مني. عباس(ع) عرض كرد: «سينه ام تنگي مي كند و از زندگي سـير گشتـه ام.» امام(ع) فرمودند: مقداري آب براي اين طفلان تهيه نما. جناب قمر بني هاشم(ع) مشك به دوش گرفت و روانه ميدان شد. با سپاه حريف، درباره آوردن آب به خيمه ها سخن گفت. وقتي از آن ها مأيوس شد، نزد امام(ع) بازگشت و طغيان و سركشي دشمن را به عرض رسانيد. در اين حال صداي العطش كودكان فضاي خيمه ها را پر كرده بود. سقّا نگاهي به چهره معصوم كودكان انداخت و بدون تأمل سوي شريعه فرات برگشت و به نگهبانان شريعه حمله كرد و جمع كثيري را كشت و وارد شريعه شد دست زير آب برد تا مقابل صورت آب را بالا آورد. «ذَكَرَ عَطَش الحسين و اهل بيته» به ياد لبان خشكيده حسين و اهل بيتش افتاد و آب را برگرداند به شريعه. هنگام بازگشت، دشمن راه را بر او بست. حضرت براي محافظت از مشك به سمت نخلستان رفت و دشمن نيز به دنبالش. از هر طرف تير و نيزه به سمتش پرتاب مي كردند از هر طرف تير و نيزه به سمتش پرتاب مي كردند، تا اينكه زره از انبوه تيرها همچون خار پشت به نظر مي رسيد. ابرص بن شيبان دست راست حضرت را قطع نمود، حضرت مشك را به دوش چپ انداخت و با دست چپ جنگيد و اين گونه رجز خواند: «وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني»،به خدا قسم اگر دست راستم را قطع كنيد، من از حمايت از دينم دست بر نمي دارم. در اين هنگام دست چپ حضرتش را حكيم بن طفيل از مچ قطع كرد. مشك را به دندان هاي مبارك گرفته سعي مي كرد آب را به خيام برساند. لذا خود را به روي مشك انداخت. در اين حال دشمن تيري به چشم و تيري به مشك زد، حكيم بن طفيل با گرزي آهنين فرق مبارك را نشانه گرفت و ضربتي وارد کرد و او را بر زمين انداخت. عباس(ع) عرضه داشت: «يا ابا عبد الله عليك مني السلام»، اي اباعبد الله بر تو سلام، مرا درياب. امام خود را به نعش برادر رسانيد، وقتي قمربني هاشم در بالين امام حسين(ع) جان سپرد، حضرت فرمودند: «الان انْكَسَر ظَهري»، عباسم الآن كمرم شكست و چاره ام از هم گسست..
متن نوحه به تو از دور سلام محمد حسین پویانفر ───┤ ♩♬♫♪♭ ├─── به تو از دور سلام به سلیمان جهان؛ از طرف مور سلام به تو از دور سلام دل من واسه زیارت میزنه شور، سلام! به تو از دور سلام به حسین از طرف وصله ‌ی ناجور سلام! همه دنیام حسین من فقط تو رو برا خود تو میخوام، حسین… همه دنیام حسین یاد گرفتم اسمتو از لبِ بابام حسین همه دنیام حسین واسه اربعین بده توون به پاهام حسین ───┤ ♩♬♫♪♭ ├─── محمد حسین پویانفر به تو از دور سلام
4_5940515888691154704.mp3
7.04M
‍ ‍ گفتم کجا ؟ گفتا به خون یا حسین   یاحسین   یاحسین. گفتم کجا ؟ گفتا به خون گفتم چه وقت؟ گفتا کنون گفتم سبب؟ گفتا جنون گفتم مرو خندید و رفت گفتم که بود؟ گفتا که یار گفتم چه گفت؟ گفتا قرار گفتم چه زد؟ گفتا شراب گفتم بمان نشنید و رفت آنگه بریدم از زندگی دل کامد به مسلخ شمر سیه دل او میدویدو من میدویدم او سوی مقتل من سوی قاتل او می نشست و من می نشستم او روی سینه من در مقابل او میکشید و من میکشیدم او می بریدو من می بریدم او از حسین سر من غیر از او دل ‍ ‍ گفتم کجا ؟ گفتا به خون یا حسین   یاحسین   یاحسین. گفتم کجا ؟ گفتا به خون گفتم چه وقت؟ گفتا کنون گفتم سبب؟ گفتا جنون گفتم مرو خندید و رفت گفتم که بود؟ گفتا که یار گفتم چه گفت؟ گفتا قرار گفتم چه زد؟ گفتا شراب گفتم بمان نشنید و رفت آنگه بریدم از زندگی دل کامد به مسلخ شمر سیه دل او میدویدو من میدویدم او سوی مقتل من سوی قاتل او می نشست و من می نشستم او روی سینه من در مقابل او میکشید و من میکشیدم او می بریدو من می بریدم او از حسین سر من غیر از او دل ‍ ‍ گفتم کجا ؟ گفتا به خون یا حسین   یاحسین   یاحسین. گفتم کجا ؟ گفتا به خون گفتم چه وقت؟ گفتا کنون گفتم سبب؟ گفتا جنون گفتم مرو خندید و رفت گفتم که بود؟ گفتا که یار گفتم چه گفت؟ گفتا قرار گفتم چه زد؟ گفتا شراب گفتم بمان نشنید و رفت آنگه بریدم از زندگی دل کامد به مسلخ شمر سیه دل او میدویدو من میدویدم او سوی مقتل من سوی قاتل او می نشست و من می نشستم او روی سینه من در مقابل او میکشید و من میکشیدم او می بریدو من می بریدم او از حسین سر من غیر از او دل
روضه خانگی - حضرت زینب(س) - 1216.mp3
10.76M
|⇦جز حسین‌ کیست که... و توسل به حضرت زینب کبری سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج سید ناصر کهربائی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می‌فرماید: «وصیّت می‌کنم حاضرین و غائبین امّت را که این دختر(حضرت زینب سلام الله) را به حرمت پاس بدارند، همانا وی مانند خدیجه کبری است»
|⇦•جز حسین کیست.... و توسل به حضرت زینب کبری سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج سید ناصر کهربائی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً. جز حسین‌ کیست که در شأن و شرف بی همتاست این حسین‌کیست که محبوب تمام دلهاست او‌ حسین است و حسین میوه ی قلب زهراست فاطمه امّ ابیها به حسین می نازد همه جا زینب کبری به حسین‌ می نازد هواتو‌ کردم، اسیر دردم بزار بیام‌ منم‌ حرم‌ دورت بگردم حسین‌جان! حالم عجیبه، دلم‌غریبه فضای قلب من پُر از شمیم سیبه تا کی صبوری، آخه چه جوری خسته شدم دیگه از این فراق و دوری ای سر بریده! موهام سفیده با حسرت ِحرم ببین قَدّم‌خمیده *اما حسین‌جان ! قامت خم من‌ کجا و قامت خم اون‌ مادری که امشب تو‌ حرمت از این طرف به اون‌ طرف هی دور قتلگاه راه میره هی صدا میزنه بُنَیَّ ..پسرم حسین..کجا* مادری در طواف قربانگاه هی بُنَیَّ بُنَیَّ می گوید تشنه ای زیر نیزه، گه مادر گه اُخَیَّ إلَیَّ می گوید *هی صدا میزنه...حسین‌جان!* من بی وضو‌ موی تو را شانه نکردم‌ حالا به به دنبال سرت باید بگردم ؟زینب صدا زد: حسین‌ جان!..* چه شد که از ته گودال سر در آوردی؟ تو زینت سر دوش پیمبرم باشی   داداش! در این شلوغی گودالِ تنگ قول بده کمی مراقبِ پهلوی مادرم‌ باشی جواب خندۀ دشمن به خواهرت با کیست؟ مگر تو قول ندادی برادرم باشی چقَدر دور و بَر عمّه ی ما جار زدن ساز با ناله ی طفلانِ عزادار زدن چون نبودن مدینه بزنن فاطمه را عوضَش فاطمه ها را سر بازار زدن *این سرها بارها از روی نی افتاد اما اون‌ سری‌ که بیشتر از همه افتاد سر قمر بنی هاشم بود......* بی سبب نیست بیافتد سر عباس زِ نی آخه عمّه ام را جلوی چَشم علمدار زدند *صدا زد: حسین‌ جان! ماهِ من!..* تکیه زدی بر لب دیوار چرا؟ آمدی دیدن زینب سر بازار چرا؟ مُردم و زنده شدم بس که نگاهم غم دید چقدر خواهر تو‌ مجلس نامحرم دید *چه‌گذشت به زینب..کربلا یه طور، کوفه یه طور، شام یه طور، همین زینب برگشت کربلا یه نگاهی کرد به قبر حسینش صدا زد..حسین جان!* خبر داری چه خاکی بر سرم شد دوباره تازه داغ مادرم‌ شد به اشک‌ِ خواهرت لبخند زد شمر اسیری تازه آنجا باورم شد داداش خبر داری مرا بازار بردن؟ میان مجلس اغیار بردند؟ حسین‌جان! حلالم کن ای نور چشمان زهرا حسین‌جان! رَوَم‌ تا به‌ کوفه به‌ همراه اعداء حسین‌جان! تن بی سرت‌ مانده بر خاکِ صحرا حسین‌جان ..حسین‌جان... *داداش دارم میرم سفرِ اسارت، دارم از کنار بدنت جدا میشم ..داداش!رفتی سلام‌ من رو‌ به بابام علی برسون بگو‌: بابا! زینبت رو به اسیری بردن ...* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در و هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅