eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
13.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
334 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
. . بند اول همین که صدام کردی از دل میدون غمای مدینه توی کربلا ریخت حسن ، کوچه ، مادر ، اومد جلو چشمام می گفت عطر یاسم توی کوچه ها ریخت غرور حسن رو یه سیلی شکست و غرور تورو هم با سنگا شکستن یتیم بودنت رو به رخ میکشیدن تیر و نیزه هاشون برات حجله بستن اینا نیزه دارن بجای غلاف که نیزه رو پهلوته گرمه طواف اونیکه تو کوچه نبود اینو گفت حساب مدینه حالا شده صاف داری خیلی سخت جون میدی عزیزم نفسهات صدای شکسته میده تو ماه حرم بودی و نعل اسب روی سینت عکس ماهُ کشیده بند دوم چقدر رد پا روی جسمت زیاده ازت رد شدن چند سوار و پیاده شبیه عسل قامت تو کش اومد تا که دیدمت ، تا شدم بی اراده تنت حفره حفره شده زیر نعلا تو گل بودی اما شدی عطر اعلی چنان پیچ خوردی و درهم شدی تو خط ساده بودی و حالا معلی تو رو میبرم اما روی زمین عزیز دلم پات کشیده میشه صدا گریه های داداش حسنم توی قتلگاهت شنیده میشه عصای عمو بد شکسته شدی نگفتی بری بی تو من چه کنم امانت داداش بیفته اگه چشام به چشای حسن چه کنم 👇
. یاشهید الشهدا   یاغریب الغربا صاحب قلب منی   ساکن کرببلا تا به عشقت گرفتار شدم در غم تو عزادار شدم آبروی دو عالم حسین با تو من آبرو دار شدم از ازل تا ابد بوده ام باحسین السلام علیک یا غریب یاحسین *** آمدم تا که کنم نذر تو جان و تنم من حسینی شده‌ی دست امام حسنم مثل بابای خود در جمل بین میدان قدم میزنم نعره‌ی حیدری میکشم لشکری را بهم میزنم مثل بابای خود میزنم سر زتن ذکر روی لبم یاحسین یاحسن آخر از خون سرم به صورتم رنگ زدند گفتم ابن الحسنم همه به من سنگ زدند اربا اربا تنم ای عمو شد شبیه علی اکبرت زیر پا سینه ام تا شکست گریه کردم برا مادرت ناله‌ی مادرت را شنیدم عمو زیر پا ماندم و قد کشیدم عمو ✍ .👇
. |⇦•اگرچه از میِ لطفت... وتوسل به امام زمان روحی له الفدا اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری ●━━━━━━─────── اگرچه از میِ لطفت سبو سبو بردم همیشه از تو ندانسته آبرو بردم اگر چه آب به نام تو پاک شد اما ببخش نام تو را گاه بی وضو بردم که گفته است پس از مرگ دستِ من خالیست؟ که من به شوقِ تو در خاک آرزو بردم لباسِ مشکی من بیرق عزایِ شماست من این نشان را با خویش کو به کو بردم غذایِ خانۀ من هم غذایِ حضرتی است چقدر لقمه از این سفره در گلو بردم به راحتي ز تو دل مي برم چرا كه من از علاقه ي تو به نام حسين بو بردم سیاه بود دلم اشک روضه پاکش کرد چه خیرها که ازین آب شستشو بردم یتیم بودمُ پرسید هر که از پدرم به افتخار فقط نام از عمو بردم ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
1401051202.mp3
1.85M
|⇦•اگرچه از میِ لطفت... وتوسل به روحی له الفدا اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری
. |⇦• می رود مثل حسن... و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری ●━━━━━━─────── خود امام زمان در زيارت ناحيه مقدسه اينجوري سلام ميدن" اَلسَّلامُ عَلي القاسمِ بنْ اَلْحَسَنِ بنِ عَلّي اَلمَضرُوبُ عَلي هامَتِه، اَلمَسُلوبُ لامَتُه" دل از حسين برده بود قاسم، پشت سر علي اكبر ابي عبدالله گريه كرده بود، براي اباالفضل هم گريه كرده بود، اما فقط براي قاسم بود كه دست به گردنش انداخته بود، اينقدر دوتايي گريه كردن "حَتّىٰ‌ غُشِيَ‌ عَلَيهِما" هر دوتا غش كردن روي زمين افتادن... قاسم اول هر كاري كرد اجازه بگيره عمو اجازه نداد، ابي عبدالله مي فرمود: تو يادگارِ داداشم حسن هستي، نميتونم جوابش رو بدم، قاسم با چشم گريون برگشت تويِ خيمه، نجمه خاتون مادرش ديد قاسم گوشه ي خيمه زانوي غم بغل گرفته داره زار زار گريه ميكنه، مادر برات بميره، چرا داري گريه ميكني؟ عرضه داشت: هر چي به عموم گفتم، اجازه نداد برم ميدان... اما ديد مادر اصلا نگران نشد، آروم رفت يه بقچه اي رو گذاشت جلوش، آروم گره هارو باز كرد، يه نامه اي رو برداشت بوسيد، گفت: اينو بده دستِ عموت حسين، محاله ديگه نذاره بري ميدان، قاسم گفت: مگه چيه اين نامه؟ صدا زد: اين نامه ي بابات امام حسنِ، نوشته: حسين جان! كربلا خودم نيستم جونم رو فدات كنم، اما بچه هام رو بذار ميدان برن، اينا بايد فداييِ تو بشن... امشب يه چشمت بايد برا آقا ابي عبدالله اشكبار باشه، يه چشمت هم برا امام حسن گريه كنه، امشب رو يه جور ديگه اي حضرت زهرا دوست داره، وقتي نامِ امام حسن مياد، بي بي ميگه: جانم حسن...* می رود مثل حسن، حیدر دیگر باشد انتقام نَفَسِ خسته ی مادر باشد همه ی جنگ سرِ دشمنیِ با علی است بی نقاب آمده تا که خودِ حیدر باشد ذوالفقاری ست دوباره به سر مرهب ها قاسم ابنِ پسرِ فاتح خیبر باشد سیزده ساله ولی خوب به او می آید که به فرزندِ علی مالک اشتر باشد *همه ايستادن دارن جنگ نمايانِ قاسم رو ميبينن، استادِ جنگش اباالفضل ايستاده رويِ يه بلندي، هر دونه از دشمنارو كه قاسم رويِ زمين ميندازه صدا ميزنه:" لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّه" ماشاالله قاسم! جانم حسن، حريف طلبيد توي ميدان، عُمرِ سعد به ارزق شامي گفت: برو... گفت: برا من بده، من جنگاورم توي عرب، يكي از بچه هام رو مي فرستم كار رو تموم كنه، خيالت راحت، چهار تا پسر آوُرده ارزق شامي، اولين پسرش رو وارد ميدان كرد، با يه ضربه ي قاسم، رو خاك افتاد، بچه ي دوم هم همينطور، هر چهارتا رو جلوي چشم باباش به درك فرستاد...* آرزو داشته تا چند صباحی دیگر ضرب تیغش به ابوالفضل برابر باشد نوجوانیِ ابالفضل به صفین شده کشته هایش ولی امروز فراتر باش *يه وقت ديدن ارزق شامي خودش رو رسوند ميدون، با يه كينه اي، با يه غضبي، گفت: خودم داغش رو به دلِ مادرش ميذارم...* ازرق شام نفهمید که در محضرِ او لحظاتی ست که می چرخد و بی سر باشد *خود ارزق رو هم روي زمين انداخت...* آنچنان میمنه و میسره را ریخت بهم همه گفتند که شاید علی اکبر باشد کسی از ضربه ی تیغش به سلامت نگذشت اجل کوفه و شام است و مقدر باشد حسن کردی✍ ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦• دستت افتاده، لب افتاده... و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری ●━━━━━━─────── *نانجيب گفت: گناهِ اولين و آخرين به گردنم باشه اگه داغش رو به دلِ مادرش نذارم... عَمر بن سعد اَزُدی قسم خورد، گفت: ميرم سر از بدنش جدا ميكنم... يه عده كربلا عثماني مذهب بودن، كينه داشتن جنگ جمل از امام حسن، تا قاسم گفت: "إن تنکرونی فأنا ابن الحسن" ديدن يك به يك نميتونن حريفِ قاسم بشن، همه دورش رو گرفتن، اينقدر سنگ بر بدنِ قاسم زدن، توي اين سنگ باران كسي كه نه خود داره و نه زره داره، وقتي سنگ ميزنن بايد جلوي صورتش رو بگيره، در همين حين يه نانجيبي با شمشير و نيزه زد، قاسم رو از روي اسب انداخت، يه وقت صداش بلند شد: عموجانم!... حالا ابي عبدالله خودش رو به عجله رسونده، اما چه لحظه اي حسين رسيد، ديد نانجيب بالا سرِ قاسم نشسته، همين عَمر بن سعد اَزُدی نانجيب موهاي قاسم رو گرفته، ميخواد سر از بدنش جدا كنه، يه وقت ابي عبدالله مثل باز شكاري خودش رو رسوند، دست نانجيب رو با شمشير قطع كرد، صداي نحس عَمر بلند شد، قومش اومدن اين نانجيب رو نجات بدن، همه با اسب ها اومدن، يه وقت ديد يه صداي ضعيفي از مابينِ سپاه اسب ها بلند شد، عمو جان! ديگه شكلِ مادرت شدم، استخوان هاي سينه ي من هم شكست... همه بايد يه جوري ارث ببرن از فاطمه، چرا كه دوميِ ملعون به معاويه نوشت، اومدم پشت در صداي نفس كشيدن هاي فاطمه رو ميشنيدم چنان با لگد به در زدم، صداي شكستن استخوان هاي فاطمه رو شنيدم... لذا هم قاسم استخوانهاش شكست، هم ابي عبدالله...* دستت افتاده، لب افتاده و سر افتاده عمویت دیده تو را و ز کمر افتاده همه با چکمه ی جنگی ز تنت رد شده اند ! بس که امروز تنت بین گذر افتاده پشت لب های تو دیگر پسرم سبز شده روی خشکیِ لبت خون جگر افتاده چشم های حسنیِ تو نه بسته ست نه باز ! هر کسی دیده تو را یاد پدر افتاده باز انگار علی رفته اُحد برگشته باز انگار رویِ فاطمه در افتاده ! *اگر توي گودال ده اسب رو نعل تازه زدن، ديگه ابي عبدالله هم جون نداشت و هم سر نداشت، اما قاسم افتاده، ابي عبدالله اومد بالا سرش...گفت:* آسمانی شده ای که پُر ماه است عمو به رویت سُمّ فرس ها چقدر افتاده مشتری های تو با سنگ خریدند تو را عسلت ریخته و شیشه دگر افتاده … سید پوریا هاشمی *شب عاشورا ابي عبدالله جايگاه رو داره به همه ي اصحاب نشون ميده، ديدن قاسم از جا بلند ميشه، عمو جان! منم فردا هستم بينِ اينها، فرمود: آره هستي قربونت برم... دوباره بلند شد: عموجان! منم كشته ميشم؟ ابي عبدالله سئوال كرد: قاسم جان! مرگ در نظرِ تو چه جوريه؟ سريع گفت: "اَحلَی مِنَ العَسَل"... ابي عبدالله فرمود: هم تو كشته ميشي و هم شيرخواره ي من شهيد ميشه، يه وقت از جاش بلند شد قاسم، گفت: مگه پاشون به خيام باز ميشه؟.. فرمود: آري چون هيچ مردي توي خيمه ها نمونده....* ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
حاج محمد رضا طاهری_محرم1401 - شب ششم -روضه -حضرت قاسم علیهالسلام-1661593214.mp3
7.01M
|⇦• می رود مثل حسن... و توسل به ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری
. |⇦• چشماتو وا نكن... و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری ●━━━━━━─────── چشماتو وا نكن، خجالتم نده به كي بگم كه چي سَرِ تو اومده كرب و بلا پُر از بويِ حسن شده اندازه ي عمو، قدت بلند شده دامادِ كربلا، تنت مثل عسل رو خاك كشيده شد حنا گذاشتي و دونه دونه همه رگات بريده شده از دور كه اومدم عمو شنيدم تو دشت صدايِ اُستخون شكسته وقتي رسيدم به تنِ تو ديدم داداش حسن بالا سرت نشسته حسن! آه، آه... *ميگن: قاسم مثلِ مرغِ بِسمِل پا روي زمين ميكشيد، مرغ رو وقتي سر از بدنش جدا ميكنن هي دست و پا ميزنه، آروم ميشه دوباره دست و پا ميزنه، اينو ميگن مرغِ بسمل...* يتيمِ كربلا، غريبي مو ببين جلو چشام نكش، پاهاتو رو زمين عمو بميره كاش براي غربتت تمومِ سنگاشون خورده به صورتت از گُل هم اينجوري گلاب نميگيرن كه از تنت عمو! از نعل اسباشون يكي شده تنت با جوشنت عمو! رو سينه ي شكسته ي تو دارم زخمِ عميقِ مادر رو مي بينم با ديدن خون رويِ نعل اسبا خونِ رويِ ميخِ در رو مي بينم واي مادرم! مادرم!.. *بچه ي اي كه پاش به ركاب اسب نمي رسيد، ابي عبدالله وقتي بدن قاسم رو بلند كرد، پاهاش روي زمين كشيده ميشد، ديگه استخواني توي بدنِ قاسم سالم نمونده بود، بدن رو آوُرد خيمه ي دارالحرب، گذاشت كنارِ بدنِ علي اكبر، ابي عبدالله ما بين اين دو بدن نشسته بود، به سينه ي شكسته ي قاسم نگاه مي كرد، مي گفت: واي مادرم! مادرم... به پهلوي دريده ي علي اكبر نگاه ميكرد، صدا ميزد: واي مادرم، مادرم... ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
حاج محمد رضا طاهری_محرم1401 - شب ششم -زمزمه-چشاتو وا نکن-1661593248.mp3
2.78M
|⇦• چشماتو وا نكن... زمزمه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری
. ما کسی رو از تو بهتر نداریم یه امام حسین که بیشتر نداریم مارو از درِ خونه‌ت جدا نکن جایی رو به غیر این در نداریم ای که به یک گوشه نگات آقا سنگ سیاه و مثل در کردی یه نیم نگاهی هم به ماها کن از اون نگاها که به حر کردی یا اباعبدالله     ،   نعم الارباب به علیِ اکبرت  ،   منو دریاب **** ای عمو مثل زره شده تنم جای سالمی نموند رو بدنم تا که فهمیدن یتیم حسنم همه با بغض حسن می‌زدنم گفتم به لشکر تازه دامادم هلهله کردن تا که افتادم مونده تنم به زیر دست و پا بیا عمو برس به فریادم یا اباعبدالله ____ ای عمو جان ...... مثل مادرت شده پهلوی من منو به خیمه نبر عموی من مادرم ببینه که دق می‌کنه جای این خنجر و رو گلوی من از بس زیر پا پیکرم مونده از پیکرم فقط سرم مونده از من فقط یه پیرهن پاره برا عروس مضطرم مونده یا اباعبدالله ____ ای عمو جان ✍ 👇
۱۰ سبک گلفروشم گل فروش (حضرت قاسم ابن الحسن ع) روح بر جانم بده،ره به جانانم بده ای عموی مهربان،اذن میدانم بده مشکلم را یا عمو بنما تو حل مرگ باشد بر من احلی من عسل ای عموجانم حسین۲ در جلالی مصطفی،در مثالی هل اتی در کمالی فاطمه،در خصالی مرتضی نوربخش عالمینی قاسمم هستی و جان حسینی قاسمم ای عموجانم حسین۲ رفت قاسم از وفا،جانب میدان عشق بین خیل دشمنان،داده او جولان عشق لشکر دشمن منم پور حسن سبط فرزند رسول مؤتمن ای عموجانم حسین۲ می رسد تکبیر تو،هم نوا شمشیر تو تا که افتادی زمین،شد عمویت پیر تو شد سراسیمه به سویت رهسپار دید دور تو گرفته خیل خار ای عموجانم حسین۲ جان و جانانت حسین،بی قرارت آمده با دو چشم اشکبار،در کنارت آمده از چه قاسم بر زمین پا می کشی زین مصیبت ها عمو را می کشی ای عموجانم حسین۲ ۶
. |⇦•بعد تو این حرمِ... وتوسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس کربلایی سید رضا نریمانی ●━━━━━━─────── *صدای ابی عبدالله دم در خیمه ها بلند شد دیگه کسی برا ابی عبدالله نمونده.روایت میگه جز چند نفر، هیچ کس دیگه باقی نمونده.. نادَیٰ واغُربَتاه، واقِلَّةَ ناصِرا أمَا مِن مُعينٍ يُعينُنا؟ أما مِن ناصِرٍ یَنْصُرُنا؟ آیا کسی هست مرا کمک کنه، همراهی کنه، نصرتم بده؟ روایت میگه یه مرتبه قاسم ابن الحسن از خیمه بیرون دوید. صدا زد عموجان! من هستم! یاریت میکنم. ابی عبدالله تا قاسم رو‌دید، راوی میگه بغلش کرد بوسید. صدازد قاسمم تو یادگار حَسنم هستی، تو باید کنار من باشی، من تو رو نگاه می کنم یاد حسنم میوفتم. تو نمیخواد بری میدان.قاسم گفت: عموجان! اذن میدان به من بده. من نمیتونم ببینم شما اینجوری غریب وتنهایی. آقا اذن میدان ندادن. فلذا مقتل میگه: "فَجَلَسَ القاسِمُ مَهموماً مَغموماً مُتَهَلِّماً باکِی العَین، حَزینَ القَلب، فَوَضَعَ رأسُهُ علی رِجلَیه." سرش رو گذاشت رو‌ پاهاش ناراحت، غمگین، گوشه ی خیمه نشست."وَ ذَكَر أنّ أبَاهُ قَد رَبَطَ لَه عوذَةً فِي کِتفِهِ الاَیمَن" ..یهو یادش افتاد باباش حسن به کتف راستش یه بازوبندی بسته.. یادگار باباشه. باباش گفته قاسمم! این حرز رو بهت میدم یه نامه ای هم تو این حرز گذاشتم. یه روزی میرسه داداشم حسین تنها میشه، یه وقت نکنه اونجا داداش من رو غریب رها کنی بری، میدونم حسینم بهت اجازه نمیده بری میدان. یه نامه نوشتم تو‌حرز گذاشتم این نامه رو اون‌ موقع بهش بده. قاسم بازو بند رو باز کرد، آورد خدمت ابی عبدالله. "وَ عَرَضَ ما كَتَبَ عَلى عَمِّه" نوشته رو أورد تقدیم ابا عبدالله کرد."فَلَمّا قَرأ الحُسينَ عليه السلام العَوذَةً، بَكىٰ وَبُكاء شَديدا" تا این نامه رو ابی عبدالله دید رو‌چشمش گذاشت، بوسه زد، روایت میگه شروع‌ کرد های های گریه کردن...... نگاهش به دست خط حسنش افتاد.آی قربونت برم داداش! قربونت برم که یه عمر چه غم‌هایی تو‌ دلت بود و به من نگفتی. قربونت برم که چه صحنه هایی دیدی وبه ما نگفتی. قربونت برم‌ که شبا از خواب می پریدی هی میگفتی نزن..نزن...نزن.... "فَلَم يَزَلِ الغُلامُ يُقَبِّلُ يَدَيهِ ورِجلَيهِ" این بچه خودش رو انداخت رو دست وپای ابی عبدالله، پاهای عموش رو‌میبوسه. به دست وپا افتادن یعنی اینکه التماس کنه.. قاسم التماس عموش رو‌میکرد...."ويَسأَلُهُ الإِذنَ حَتّى أذِنَ لَهُ" از عموش میخواد بهش اجازه بده بره میدان، اذن رو‌ گرفت، راه افتاد. همچین‌ که به سمت میدان حرکت می کرد شروع کرد رجز خوانی کنه.* "انْ تَنْکُرونى فَانَا فرعُ الْحَسَن سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن هذَا حُسَیْنٌ کَالاَسیرِ الْمُرْتَهَن بَیْنَ اُناسٍ لاسُقوا صوبَ الْمُزَن" *تا صدا زد «أِن تَنْکُرونى» من فرزند حسنم همه ی پیرمردایی که تو‌ جَبل زخم از امام حسن خورده بودن، یهو سرشون رو بالا آوردن گفت کیه؟! پسرِ حسنه؟ به عمر سعد گفتن اجازه بدید ما به جنگ این بچه بریم. دورش کردن‌، شروع کردن تیر بارونش کنن سنگش بزنن. همچین که اومد سرش رو برگردونه اون نامرد با شمشیر به فرق قاسم زد با صورت به زمین افتاد.نیزه رو‌ برداشت، جوری تو کمر قاسم زد که این نیزه از سینه ی این بچه بیرون زد. خونا شروع‌ کرد سرازیر شدن "وَ صَاحَ يَا عَمَّاهْ "ناله اش بلند شد. عمو! * بعد تو‌ این حرمِ مرثِیه خوان را چه کنم یا تنی مانده به شن های روان را چه کنم می وزد آهِ من و خِش خِش تو‌ می آید این همه دور وبرم برگ‌ِ خزان را چه کنم *«برگ خزون وقتی رو‌زمین میریزه، وقتی آدم‌ روش راه میره، خِش خِش صدا میده» * نجمه دنبال تو و چشمِ تو دنبال من است آه این را چه‌کنم وای که آن را چه‌کنم نو جوانیِ حسن ، حیف یتیمت دیدند پیش زهرا بدنی بی ضربان را چه‌کنم از عموجانِ تو تنها به لبت جان مانده بعد فریادِ عموجانِ تو جان را چه‌کنم ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. وتوسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس کربلایی سید رضا نریمانی ●━━━━━━─────── تو نگفتی که جوان مُرده عمویی دارم این زمین خورده ترین مَرد جهان را چه‌ کنم نامنظم زدنِ قلب مرا می‌بینی نامنظم شدنت بُرده توان را، چه‌کنم *میدونی چرا بدنش نامنظم شد؟ وقتی صداش بلند شد عمو‌جان! روایت میگه ابی عبدالله مثل باز شکاری خودش رو رسوند بالاسر قاسمش. اما چه صحنه ای دید؟! تصور کنید وقتی یه طعمه ای رو‌زمین میوفته کفتارا دورش حلقه می زنن، دید این کفتارا دور قاسم رو‌گرفتن، هر کسی داره با یه چیزی میزنه. یکی داره نیزه میزنه، دورش رو گرفتن دارن می چرخن دور قاسم. یکی میگه نوبت منه، ابی عبدالله اومد دید یه نانجیبی شمشیر آورده بالا میخواد بزنه، زد دستش رو انداخت. یهو دید از اون دور اسب سوارا دارن‌ میان میخوان نجاتش بِدن. ابی عبدالله عقب کشید این اسب سوارا انقدر رو بدن قاسم تازوندن روایت میگه صدای خرد شدن استخوانها می آمد.. یاد کدوم‌ لحظه افتادی؟ اون لحظه ای که مادرش پشت دَره، داره ناله میزنه نمیذارم بیاین، خونه، خونه ی منه اذن می خواد. اون نامرد همه ی توانش رو ریخت تو‌ پاهاش چنان با لگد به در زد...* اینهمه نعل...در اینجای کم و...عمقِ زیاد گیرم این سینه شود خوب دهان را چه‌ کنم :حسن لطفی گلم‌زوده واسه پرپر شدن شکستی بدجور آیینه ی حسن میپاشی بیشتر دست وپا نزن عمو‌جونم با هر سرفه خون می ریزه از لب تو آغوشم‌غرق خون شد پیکرت با، سنگ و تیر و نیزه گل بارون شد گفتی ابنُ المجتبایی هرچی شد که از اون شد سرِ تو ریختن، با بغض وکینه تقاص عشقِ علی همینه به تو رسیده، ارث از مدینه سرِ شکسته، خِس خِس سینه بمیرم درد بی حد می کِشی نفس هاتو خیلی بد می کشی زیر سم اسبا قد می کشی عمو جونم قاسم قاسم من گُمت کردم میون نیزه های این لشگر آه‌وناله ات گم شده تو سر صدای این لشگر مونده روی پیکرِ تو رَدِّ پای این لشگر دور تو‌جمع اند، هزار تا قاتل بهم‌می خندن یه مشت ارازل برا تنفس خوردی به مشکل پُر از هلالی، ای ماه کامل ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
AudioCutter_narimani_shab6_1401(2).mp3
8.61M
|⇦•بعد تو این‌ حرمِ... و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم۱۴۰۱ به نفس سیدرضا نریمانی
4_5879817125941493128.mp3
1.45M
عزیزم دیدم وقتی که افتادی رو زمین تو عزیزم دیدم افتادی رو زمین با جبین تو عزیرم شدی یا تیر و نیزه ها هم نشین تو عزیزم تنه تو شده نیزه بارون عزیزم روخاکا شدی غرق در خون عزیزم زیرسم مرکب میدی جون عزیزم عمو جون.   عمو جون عمو جون عمو جون عزیزم رو.خاک افتادی و.تنت رو زدن چنگ عزیزم زدن یک سپاهی تو رو چه هماهنگ عزیزم شد از خونه تو خاک این صحرا پررنگ عزیزم غم تو توونم رو برده عزیزم چقدر به تنت نیزه خرده عزیزم نعل اسب سرت چی آورده عزیزم
. هوا هوای نسیم اهل بیته سفره پهنه کریم اهل بیته باز حسن داره میرسه از راه ارث پدر ها رسیده دست اولاد نقاب ببندید نبینه چشم صیاد چه محشری به پا کرده ایول الله بچه شیره/اجازه باشه تا ته کوفه می‌ره رکاب اسبو براش عباس می گیره میاد از آسمون این زمزمه های جلی صلی الله علیک یا حسن بن علی ابرو که نیست این دو تیغ ذوالفقاره ازرق شامی رو از پا در میاره مرگو مثه بچه تو بغل گرفته قدرتش از حرز توی بازو بنده یعنی حسن پرچمش هنوز بلنده ساغر اهلی من العسل گرفته توی میدون / حنای دامادیشو می بنده از خون نجمه دعاش می‌کنه با چشم گریون طومار سپاه و زد به هم چه بچه یلی صلی الله علیک یا حسن بن علی بلایی که اومده سرش عظیمه با نفسای ضعیف و نیمه نیمه هی صدا می زنه عمو کجایی روی تن لاغرش برو بیا شد با نیزه صد بار رو خاکا جابجا شد سنگ آورده سرش عجب بلایی روضه اینه / عمو گرفته قاسمو روی سینه پاهاش کشیده میشه و رو زمینه عموت فدات شه مثل ظرف ریخته ی عسلی صلی الله علیک یا حسن بن علی ✍ .👇
. |⇦•من پاره ای از نور.... و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس سید مهدی میرداماد ●━━━━━━─────── اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِكَ ، اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَيْنَ، وَشٰايَعَتْ وَبٰايَعَتْ وَتٰابَعَتْ عَلىٰ قَتْلِهِ، اَللّٰهُمَّ الْعَنْهُمْ جَميعاً..یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرَ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة یا ربَّ الحُجَّة بِحَقِّ الحُجَّة اِشفِ صَدرَالحُجَّة بِظُهورِ الحُجَّة.. من پاره ای از نور مِصباحُ الهُدایَم من چشمه ی جوشانی از خونِ خدایم سیّاره ای در دامنِ شَمسُ الضُحایم قربانی راهِ شهید کربلایم شمشیر بُرّانِ علی مرتضایم من قاسمم نَجلِ امام مجتبی من سیزده ساله عزیزِ دو امامم در سایه ی خورشیدم و ماهِ تمامم سر تا قدم آیینه ای خیرُ الاَنامَم بین بنی هاشم درخشیده است نامم *سه ساله بودم‌ بابام من رو سپرد به دست عموم‌، برام‌ پدری کرد من تو‌ دامان عموم بزرگ‌ شدم. هم برام‌ عمو بود هم بابا بود. این آقازاده ای که تو‌ مکتب حسین‌ بزرگ شده..سیزده سالشه، اما آدم رو یاد اون سیزده ساله ای میندازه که تو‌ جنگ صفین نقاب بست رفت وسط میدان..غوغایی کرد تو‌ صفین‌ این سیزده ساله، همه مات ومتحیّرند. امیرالمؤمنین‌ چه کسی رو‌ فرستاده میدان؟! این نو‌جوون کیه نقاب بسته وسط میدان ؟! حضرت دستور داد برش گردونید دیگه جنگ بَسّه، برگشت. اصحاب گفتن‌: آقا داشت می جنگید.. حضرت نقاب رو‌ باز کرد پیشانیش رو بوسید فرمود:"هذا ذُخرُ الحُسَین" این عباسِ منه تو صفین، فرمود عباس ذخیره ی کربلاست.حالا این سیزده ساله هم یادآور همان عباس است....* از خردسالی، کودکی رزمنده بودم تنها به امیّد شهادت، زنده بودم از مِهر مولایم‌حسین، آکنده بودم از شوق جانبازی خود، طوفنده بودم *رو‌ پای خودش قرار نداشت، بی قرار شهادت بود. بی قراربود برا عمو یه کاری کنه..* تا عاقبت بردن سوی کربلایم من قاسمم نَجلِ امام مجتبایم *اوج عاشقیش رو‌نشون‌داد شب عاشورا تو‌خیمه بعد از اینکه اصحاب یکی یکی صحبت‌کردن بُریرگفت، زهیرگفت، سعید گفت، این آقازاده‌گوشه ی خیمه ایستاده نگاه میکنه میبینه همه برا شهادت دارند بال و پر میزنن. هی به خودش نهیب میزنه‌‌ تو چی؟ تو برا عمو چیکار میکنی؟...* آن شب که خیل عاشقان آماده بودند پیش از شهادت جان به جانان داده بودند *همه ی اصحاب وجودشون شده بود حسین، قاسم داره میبینه...* سرمست یک‌پیمانه و یک باده بودند با هم در آغوش خدا افتاده بودند *قاسم اومد جلو یه‌نگاه به عمو کرد . از عمو‌ سؤال کرد پس من چی؟ من فردا چیکاره ام‌؟ آیا منم جانم را در راه شما فدا میکنم؟ ابی عبدالله از قاسم ابن الحسن سؤال کرد. مرگ در نزد تو‌چگونه است؟ اینجا که میرسه ذهن میره سمت داستان ابراهیم‌ و اسماعیل. ابراهیم‌خلیلُ الله به فرزندش گفت: تو‌ خواب بهم امر شده تو رو ذبح کنم. وقتی پدر گفت: "إِنِّی أَرى‌ فِی الْمَنامِ"، دستور خداست باید تو رو‌ ذبح‌ کنم. اسماعیل جواب داد "يا أَبَتا اِفْعَلْ ما تُؤْمَرُ" اونی که خدا دستور میده اطاعت کن . ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•من پاره ای از نور.... و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس سید مهدی میرداماد ●━━━━━━─────── سَتَجِدُنی‌ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ . منم صبر می کنم تا جزء صابرین باشم. صبر میکنیم از فراق شما ومادرم.تو این قربانی شدن صبر می کنم. اما امتحان برگشت در آخرین لحظه گوسفندی برای ذبح‌فرستاده شد.... "وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ"قراره کس دیگه امتحان بده. اون ذبح عظیم‌جای دیگه است. اینجا اسماعیل گفت: "سَتَجِدُنی‌ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ"اما این سیزده ساله چه غوغایی کرده. تا ابی عبدالله بهش گفت مرگ در نزد تو‌چگونه است؟ درنگ‌ نکرد، سریع گفت:"أحلی مِنَ العَسل" عموشیرین تر از عسله. ابی عبدالله بغلش کرد. بوسیدش،تو بغل عمو‌ قرارگرفت.اینجا یه بار ابی عبدالله قاسم رو بغل کرد فِداکَ عَمُّک، عموت فدات بشه. قاسم یه سؤال دیگه کرد وقتی پرسید آیا منم کشته میشم؟ حضرت فرمود آره تو رو هم می کشن. یه جمله ی دیگه گفت، حضرت فرمود: قاسمم میخوای راحتت کنم فردا بچه ی شیره خواره ام رو‌هم‌می کشن . به شش ماهه ی منم‌رحم‌نمی کنن. تا حضرت گفت شش ماهه، انگار این بچه از جا کنده شد. براش سؤال شد شش ماهه که جاش تو‌خیمه است .یه مرتبه گفت: عمو‌ مگه دشمن به خیمه ها میرسه؟ اگه میفهمید مادرش رو به اسارت میبرن، اگه میفهمید نامحرما تو‌خیمه ی عمه اش میریزن. اینجا عمو‌ دیگه‌ جوابی نداد.* گُل طوفان سواری وای برمن تمام عشق یاری وای برمن علی اکبر که جوشن داشت آن شد تو‌که جوشن نداری وای برمن ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
Seyed Mehdi Mirdamad - Muharram 1401 Shab 6 - 1.mp3
6.5M
|⇦•من پاره ای از نور... و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱ به نفس سیدمهدی میرداماد
. |⇦•نعلها روی تنت.. ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس سید مهدی میرداماد ●━━━━━━─────── این آقا زاده هم سنگ باران شد، هم شمشیر به فرقش خورد، هم سینه اش شکسته شد و استخوناش شکست. داغ قاسم برا ابی عبدالله اینقدر سخت شد. سیدالشهدا جای دیگه ای این‌جمله رو به کار نبرده جز برا قاسم‌، نه‌کنار اباالفضل، نه کنار علی اکبر، فقط کنار پیکر قاسم فرمود: "عَزَّ وَ اللهِ عَلی عَمِّک" .خیلی کار سخت شده برا عموت. چرا سخت شد؟ یتیم و یادگار برادره، آره. سیزده ساله ی بی سپر وجوشنِ آره، اما سختی کار شاید اینجاست، شاید دوتا دلیل داشت حضرت فرمود."عَزَّ وَ الله عَلی عَمِّک" دلیل اول این بود. داغ قاسم خیلی روضه ها رو برا ابی عبدالله تازه کرد. انگار دوباره داغ دید. روضه ی قاسم یه روضه نیست. چندتا روضه است. اولین روضه ای که برا حسین زنده شد این بود قاسم رو سنگ‌باران کردندن باباش رو‌تیر باران کردن‌ شاید یاد برادرش حسن افتاد. دومین روضه ای که براش تازه شد، نگاه کرد دید شمشیر به سر قاسم اصابت کرد شاید روضه ی باباش علی براش تازه شد. فرق شکافته، حسین رو برد کوفه. بعضی نقلها نوشتن یه نیزه هم به پهلوش زدن. شاید یاد پهلوی شکسته ی مادرش زهرا افتاد.ای حسین..... اما یه روضه ی دیگه هم تو‌ دل این روضه هست .شایددلیل دومش این بود...شهدای کربلا یه بار بدنهاشون زیر سُمّ اسبها قرار گرفت. اما فقط دوتا شهیدن که جدای از همه، زنده زنده زیر سُمِّ اسبها قرارگرفتن. یه بدن زنده زنده زیر سم اسبها.. برا همین ابی عبدالله رسید میدون گرد وخاک اجازه نمی داد قاسم رو ببینه، صدارو‌ میشنید ولی قاسم رو‌ نمی دید. میشنید زیر دست و پا میگه عمو... استخونام شکست به دادم برس عمو ...* نعلها روی تنت نقش ضریحی زده اند تا شود سینه ی تو‌ پنجره فولاد حسین *روضه ی این آقا زاده یه شبهات به باباش داره یه عبارتی تو زیارت امام حسن هست که میگه: سلام بر كسي که اینقدر تیر زدن تا کفنش پاره پاره و شبکه شبکه شد. همون کاری که تیرها با کفنِ باباش کردن سُمِّ اسبها و نعل اسب با بدن قاسم کرد. ابی عبدالله‌ که رسید قاسم رو بغل کرد سینه اش رو‌ چسبوند به سینه اش همونجوری که سینه به سینه چسبیده بود پاهاش رو، روی زمین می کشید. این داستان سینه ی حسینه. این سینه ی چی کشیده که میگی "یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین" واسه همینه.این سینه، سینه ی قاسم رو به خودش چسبونده. این سینه سر علی اکبر رو قرارداده رو‌ خودش، این سینه سر علی اصغر روش ذبح شده، این سینه عبدالله روش ذبح شده، این سینه دیگه چکمه نمی خواد، تیر سه شعبه نمی خواد. حسین...... ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
Seyed Mehdi Mirdamad - Muharram 1401 Shab 6 - 2.mp3
4.53M
|⇦•نعلها روی تنت... و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱ به نفس سیدمهدی میرداماد