۱۰
سبک گلفروشم گل فروش
#شب_ششم_محرم
#زنجیر_زنی
#حاج_رضا_یعقوبیان
(حضرت قاسم ابن الحسن ع)
روح بر جانم بده،ره به جانانم بده
ای عموی مهربان،اذن میدانم بده
مشکلم را یا عمو بنما تو حل
مرگ باشد بر من احلی من عسل
ای عموجانم حسین۲
در جلالی مصطفی،در مثالی هل اتی
در کمالی فاطمه،در خصالی مرتضی
نوربخش عالمینی قاسمم
هستی و جان حسینی قاسمم
ای عموجانم حسین۲
رفت قاسم از وفا،جانب میدان عشق
بین خیل دشمنان،داده او جولان عشق
لشکر دشمن منم پور حسن
سبط فرزند رسول مؤتمن
ای عموجانم حسین۲
می رسد تکبیر تو،هم نوا شمشیر تو
تا که افتادی زمین،شد عمویت پیر تو
شد سراسیمه به سویت رهسپار
دید دور تو گرفته خیل خار
ای عموجانم حسین۲
جان و جانانت حسین،بی قرارت آمده
با دو چشم اشکبار،در کنارت آمده
از چه قاسم بر زمین پا می کشی
زین مصیبت ها عمو را می کشی
ای عموجانم حسین۲
#سبک_گلفروشم_گلفروش
۶
.
|⇦•بعد تو این حرمِ...
#قسمت_اول #روضه وتوسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس کربلایی سید رضا نریمانی
●━━━━━━───────
*صدای ابی عبدالله دم در خیمه ها بلند شد دیگه کسی برا ابی عبدالله نمونده.روایت میگه جز چند نفر، هیچ کس دیگه باقی نمونده.. نادَیٰ واغُربَتاه، واقِلَّةَ ناصِرا أمَا مِن مُعينٍ يُعينُنا؟ أما مِن ناصِرٍ یَنْصُرُنا؟ آیا کسی هست مرا کمک کنه، همراهی کنه، نصرتم بده؟ روایت میگه یه مرتبه قاسم ابن الحسن از خیمه بیرون دوید. صدا زد عموجان! من هستم! یاریت میکنم. ابی عبدالله تا قاسم رودید، راوی میگه بغلش کرد بوسید. صدازد قاسمم تو یادگار حَسنم هستی، تو باید کنار من باشی، من تو رو نگاه می کنم یاد حسنم میوفتم. تو نمیخواد بری میدان.قاسم گفت: عموجان! اذن میدان به من بده. من نمیتونم ببینم شما اینجوری غریب وتنهایی. آقا اذن میدان ندادن.
فلذا مقتل میگه: "فَجَلَسَ القاسِمُ مَهموماً مَغموماً مُتَهَلِّماً باکِی العَین، حَزینَ القَلب، فَوَضَعَ رأسُهُ علی رِجلَیه." سرش رو گذاشت رو پاهاش ناراحت، غمگین، گوشه ی خیمه نشست."وَ ذَكَر أنّ أبَاهُ قَد رَبَطَ لَه عوذَةً فِي کِتفِهِ الاَیمَن" ..یهو یادش افتاد باباش حسن به کتف راستش یه بازوبندی بسته.. یادگار باباشه. باباش گفته قاسمم! این حرز رو بهت میدم یه نامه ای هم تو این حرز گذاشتم. یه روزی میرسه داداشم حسین تنها میشه، یه وقت نکنه اونجا داداش من رو غریب رها کنی بری، میدونم حسینم بهت اجازه نمیده بری میدان. یه نامه نوشتم توحرز گذاشتم این نامه رو اون موقع بهش بده. قاسم بازو بند رو باز کرد، آورد خدمت ابی عبدالله. "وَ عَرَضَ ما كَتَبَ عَلى عَمِّه" نوشته رو أورد تقدیم ابا عبدالله کرد."فَلَمّا قَرأ الحُسينَ عليه السلام العَوذَةً، بَكىٰ وَبُكاء شَديدا" تا این نامه رو ابی عبدالله دید روچشمش گذاشت، بوسه زد، روایت میگه شروع کرد های های گریه کردن......
نگاهش به دست خط حسنش افتاد.آی قربونت برم داداش! قربونت برم که یه عمر چه غمهایی تو دلت بود و به من نگفتی. قربونت برم که چه صحنه هایی دیدی وبه ما نگفتی. قربونت برم که شبا از خواب می پریدی هی میگفتی نزن..نزن...نزن....
"فَلَم يَزَلِ الغُلامُ يُقَبِّلُ يَدَيهِ ورِجلَيهِ" این بچه خودش رو انداخت رو دست وپای ابی عبدالله، پاهای عموش رومیبوسه. به دست وپا افتادن یعنی اینکه التماس کنه.. قاسم التماس عموش رومیکرد...."ويَسأَلُهُ الإِذنَ حَتّى أذِنَ لَهُ" از عموش میخواد بهش اجازه بده بره میدان، اذن رو گرفت، راه افتاد. همچین که به سمت میدان حرکت می کرد شروع کرد رجز خوانی کنه.*
"انْ تَنْکُرونى فَانَا فرعُ الْحَسَن
سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن
هذَا حُسَیْنٌ کَالاَسیرِ الْمُرْتَهَن
بَیْنَ اُناسٍ لاسُقوا صوبَ الْمُزَن"
*تا صدا زد «أِن تَنْکُرونى» من فرزند حسنم همه ی پیرمردایی که تو جَبل زخم از امام حسن خورده بودن، یهو سرشون رو بالا آوردن گفت کیه؟! پسرِ حسنه؟ به عمر سعد گفتن اجازه بدید ما به جنگ این بچه بریم. دورش کردن، شروع کردن تیر بارونش کنن سنگش بزنن. همچین که اومد سرش رو برگردونه اون نامرد با شمشیر به فرق قاسم زد با صورت به زمین افتاد.نیزه رو برداشت، جوری تو کمر قاسم زد که این نیزه از سینه ی این بچه بیرون زد. خونا شروع کرد سرازیر شدن "وَ صَاحَ يَا عَمَّاهْ "ناله اش بلند شد. عمو! *
بعد تو این حرمِ مرثِیه خوان را چه کنم
یا تنی مانده به شن های روان را چه کنم
می وزد آهِ من و خِش خِش تو می آید
این همه دور وبرم برگِ خزان را چه کنم
*«برگ خزون وقتی روزمین میریزه، وقتی آدم روش راه میره، خِش خِش صدا میده» *
نجمه دنبال تو و چشمِ تو دنبال من است
آه این را چهکنم وای که آن را چهکنم
نو جوانیِ حسن ، حیف یتیمت دیدند
پیش زهرا بدنی بی ضربان را چهکنم
از عموجانِ تو تنها به لبت جان مانده
بعد فریادِ عموجانِ تو جان را چهکنم
ــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم
#سید_رضا_نریمانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
#قسمت_پایانی #روضه وتوسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس کربلایی سید رضا نریمانی
●━━━━━━───────
تو نگفتی که جوان مُرده عمویی دارم
این زمین خورده ترین مَرد جهان را چه کنم
نامنظم زدنِ قلب مرا میبینی
نامنظم شدنت بُرده توان را، چهکنم
*میدونی چرا بدنش نامنظم شد؟ وقتی صداش بلند شد عموجان! روایت میگه ابی عبدالله مثل باز شکاری خودش رو رسوند بالاسر قاسمش. اما چه صحنه ای دید؟! تصور کنید وقتی یه طعمه ای روزمین میوفته کفتارا دورش حلقه می زنن، دید این کفتارا دور قاسم روگرفتن، هر کسی داره با یه چیزی میزنه. یکی داره نیزه میزنه، دورش رو گرفتن دارن می چرخن دور قاسم. یکی میگه نوبت منه، ابی عبدالله اومد دید یه نانجیبی شمشیر آورده بالا میخواد بزنه، زد دستش رو انداخت. یهو دید از اون دور اسب سوارا دارن میان میخوان نجاتش بِدن. ابی عبدالله عقب کشید این اسب سوارا انقدر رو بدن قاسم تازوندن روایت میگه صدای خرد شدن استخوانها می آمد.. یاد کدوم لحظه افتادی؟ اون لحظه ای که مادرش پشت دَره، داره ناله میزنه نمیذارم بیاین، خونه، خونه ی منه اذن می خواد. اون نامرد همه ی توانش رو ریخت تو پاهاش چنان با لگد به در زد...*
اینهمه نعل...در اینجای کم و...عمقِ زیاد
گیرم این سینه شود خوب دهان را چه کنم
#شاعر:حسن لطفی
گلمزوده واسه پرپر شدن
شکستی بدجور آیینه ی حسن
میپاشی بیشتر دست وپا نزن
عموجونم
با هر سرفه خون می ریزه از لب تو
آغوشمغرق خون شد
پیکرت با، سنگ و تیر و نیزه
گل بارون شد
گفتی ابنُ المجتبایی
هرچی شد که از اون شد
سرِ تو ریختن، با بغض وکینه
تقاص عشقِ علی همینه
به تو رسیده، ارث از مدینه
سرِ شکسته، خِس خِس سینه
بمیرم درد بی حد می کِشی
نفس هاتو خیلی بد می کشی
زیر سم اسبا قد می کشی
عمو جونم
قاسم قاسم
من گُمت کردم میون نیزه های این لشگر
آهوناله ات گم شده تو
سر صدای این لشگر
مونده روی پیکرِ تو
رَدِّ پای این لشگر
دور توجمع اند، هزار تا قاتل
بهممی خندن یه مشت ارازل
برا تنفس خوردی به مشکل
پُر از هلالی، ای ماه کامل
ــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_قاسم
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#سید_رضا_نریمانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
AudioCutter_narimani_shab6_1401(2).mp3
8.61M
|⇦•بعد تو این حرمِ...
#روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم۱۴۰۱ به نفس سیدرضا نریمانی
4_5879817125941493128.mp3
1.45M
#شور
#زمینه #زمزمه
#حضرت_قاسم
#شب_ششم_محرم
#سبک_حسین_جان
عزیزم
دیدم وقتی که افتادی رو زمین تو
عزیزم
دیدم افتادی رو زمین با جبین تو
عزیرم
شدی یا تیر و نیزه ها هم نشین تو
عزیزم
تنه تو
شده نیزه بارون عزیزم
روخاکا
شدی غرق در خون عزیزم
زیرسم
مرکب میدی جون عزیزم
عمو جون. عمو جون عمو جون عمو جون
عزیزم
رو.خاک افتادی و.تنت رو زدن چنگ
عزیزم
زدن یک سپاهی تو رو چه هماهنگ
عزیزم
شد از خونه تو خاک این صحرا پررنگ
عزیزم
غم تو
توونم رو برده عزیزم
چقدر به
تنت نیزه خرده عزیزم
نعل اسب
سرت چی آورده عزیزم
#رضا_نصابی ✍
.
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم
#زمینه
هوا هوای نسیم اهل بیته
سفره پهنه کریم اهل بیته
باز حسن داره میرسه از راه
ارث پدر ها رسیده دست اولاد
نقاب ببندید نبینه چشم صیاد
چه محشری به پا کرده ایول الله
بچه شیره/اجازه باشه تا ته کوفه میره
رکاب اسبو براش عباس می گیره
میاد از آسمون این زمزمه های جلی
صلی الله علیک یا حسن بن علی
ابرو که نیست این دو تیغ ذوالفقاره
ازرق شامی رو از پا در میاره
مرگو مثه بچه تو بغل گرفته
قدرتش از حرز توی بازو بنده
یعنی حسن پرچمش هنوز بلنده
ساغر اهلی من العسل گرفته
توی میدون / حنای دامادیشو می بنده از خون
نجمه دعاش میکنه با چشم گریون
طومار سپاه و زد به هم چه بچه یلی
صلی الله علیک یا حسن بن علی
بلایی که اومده سرش عظیمه
با نفسای ضعیف و نیمه نیمه
هی صدا می زنه عمو کجایی
روی تن لاغرش برو بیا شد
با نیزه صد بار رو خاکا جابجا شد
سنگ آورده سرش عجب بلایی
روضه اینه / عمو گرفته قاسمو روی سینه
پاهاش کشیده میشه و رو زمینه
عموت فدات شه مثل ظرف ریخته ی عسلی
صلی الله علیک یا حسن بن علی
#حسین_قربانچه✍
.👇
.
|⇦•من پاره ای از نور....
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس سید مهدی میرداماد
●━━━━━━───────
اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِكَ ، اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَيْنَ، وَشٰايَعَتْ وَبٰايَعَتْ وَتٰابَعَتْ عَلىٰ قَتْلِهِ، اَللّٰهُمَّ الْعَنْهُمْ جَميعاً..یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرَ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة یا ربَّ الحُجَّة بِحَقِّ الحُجَّة اِشفِ صَدرَالحُجَّة بِظُهورِ الحُجَّة..
من پاره ای از نور مِصباحُ الهُدایَم
من چشمه ی جوشانی از خونِ خدایم
سیّاره ای در دامنِ شَمسُ الضُحایم
قربانی راهِ شهید کربلایم
شمشیر بُرّانِ علی مرتضایم
من قاسمم نَجلِ امام مجتبی
من سیزده ساله عزیزِ دو امامم
در سایه ی خورشیدم و ماهِ تمامم
سر تا قدم آیینه ای خیرُ الاَنامَم
بین بنی هاشم درخشیده است نامم
*سه ساله بودم بابام من رو سپرد به دست عموم، برام پدری کرد من تو دامان عموم بزرگ شدم. هم برام عمو بود هم بابا بود. این آقازاده ای که تو مکتب حسین بزرگ شده..سیزده سالشه، اما آدم رو یاد اون سیزده ساله ای میندازه که تو جنگ صفین نقاب بست رفت وسط میدان..غوغایی کرد تو صفین این سیزده ساله، همه مات ومتحیّرند. امیرالمؤمنین چه کسی رو فرستاده میدان؟! این نوجوون کیه نقاب بسته وسط میدان ؟! حضرت دستور داد برش گردونید دیگه جنگ بَسّه، برگشت. اصحاب گفتن: آقا داشت می جنگید.. حضرت نقاب رو باز کرد پیشانیش رو بوسید فرمود:"هذا ذُخرُ الحُسَین" این عباسِ منه تو صفین، فرمود عباس ذخیره ی کربلاست.حالا این سیزده ساله هم یادآور همان عباس است....*
از خردسالی، کودکی رزمنده بودم
تنها به امیّد شهادت، زنده بودم
از مِهر مولایمحسین، آکنده بودم
از شوق جانبازی خود، طوفنده بودم
*رو پای خودش قرار نداشت، بی قرار شهادت بود. بی قراربود برا عمو یه کاری کنه..*
تا عاقبت بردن سوی کربلایم
من قاسمم نَجلِ امام مجتبایم
*اوج عاشقیش رونشونداد شب عاشورا توخیمه بعد از اینکه اصحاب یکی یکی صحبتکردن بُریرگفت، زهیرگفت، سعید گفت، این آقازادهگوشه ی خیمه ایستاده نگاه میکنه میبینه همه برا شهادت دارند بال و پر میزنن. هی به خودش نهیب میزنه تو چی؟ تو برا عمو چیکار میکنی؟...*
آن شب که خیل عاشقان آماده بودند
پیش از شهادت جان به جانان داده بودند
*همه ی اصحاب وجودشون شده بود
حسین، قاسم داره میبینه...*
سرمست یکپیمانه و یک باده بودند
با هم در آغوش خدا افتاده بودند
*قاسم اومد جلو یهنگاه به عمو کرد . از عمو سؤال کرد پس من چی؟ من فردا چیکاره ام؟ آیا منم جانم را در راه شما فدا میکنم؟ ابی عبدالله از قاسم ابن الحسن سؤال کرد. مرگ در نزد توچگونه است؟ اینجا که میرسه ذهن میره سمت داستان ابراهیم و اسماعیل. ابراهیمخلیلُ الله به فرزندش گفت: تو خواب بهم امر شده تو رو ذبح کنم. وقتی پدر گفت: "إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ"، دستور خداست باید تو رو ذبح کنم. اسماعیل جواب داد "يا أَبَتا اِفْعَلْ ما تُؤْمَرُ" اونی که خدا دستور میده اطاعت کن .
ــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_قاسم
#روضه_قاسم_ابن_الحسن
#شب_ششم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#سید_مهدی_میرداماد
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•من پاره ای از نور....
#قسمت_دوم #روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس سید مهدی میرداماد
●━━━━━━───────
سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ . منم صبر می کنم تا جزء صابرین باشم. صبر میکنیم از فراق شما ومادرم.تو این قربانی شدن صبر می کنم. اما امتحان برگشت در آخرین لحظه گوسفندی برای ذبحفرستاده شد....
"وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ"قراره کس دیگه امتحان بده. اون ذبح عظیمجای دیگه است. اینجا اسماعیل گفت: "سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ"اما این سیزده ساله چه غوغایی کرده. تا ابی عبدالله بهش گفت مرگ در نزد توچگونه است؟ درنگ نکرد، سریع گفت:"أحلی مِنَ العَسل" عموشیرین تر از عسله. ابی عبدالله بغلش کرد. بوسیدش،تو بغل عمو قرارگرفت.اینجا یه بار ابی عبدالله قاسم رو بغل کرد فِداکَ عَمُّک، عموت فدات بشه. قاسم یه سؤال دیگه کرد وقتی پرسید آیا منم کشته میشم؟ حضرت فرمود آره تو رو هم می کشن. یه جمله ی دیگه گفت، حضرت فرمود: قاسمم میخوای راحتت کنم فردا بچه ی شیره خواره ام روهممی کشن .
به شش ماهه ی منمرحمنمی کنن. تا حضرت گفت شش ماهه، انگار این بچه از جا کنده شد. براش سؤال شد شش ماهه که جاش توخیمه است .یه مرتبه گفت: عمو مگه دشمن به خیمه ها میرسه؟ اگه میفهمید مادرش رو به اسارت میبرن، اگه میفهمید نامحرما توخیمه ی عمه اش میریزن. اینجا عمو دیگه جوابی نداد.*
گُل طوفان سواری وای برمن
تمام عشق یاری وای برمن
علی اکبر که جوشن داشت آن شد
توکه جوشن نداری وای برمن
ــــــــــــــــــ
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_قاسم_ابن_الحسن
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم
#سید_مهدی_میرداماد
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
Seyed Mehdi Mirdamad - Muharram 1401 Shab 6 - 1.mp3
6.5M
|⇦•من پاره ای از نور...
#روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱ به نفس سیدمهدی میرداماد
.
|⇦•نعلها روی تنت..
#قسمت_پایانی #روضه_حضرت_قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس سید مهدی میرداماد
●━━━━━━───────
این آقا زاده هم سنگ باران شد، هم شمشیر به فرقش خورد، هم سینه اش شکسته شد و استخوناش شکست. داغ قاسم برا ابی عبدالله اینقدر سخت شد. سیدالشهدا جای دیگه ای اینجمله رو به کار نبرده جز برا قاسم، نهکنار اباالفضل، نه کنار علی اکبر، فقط کنار پیکر قاسم فرمود: "عَزَّ وَ اللهِ عَلی عَمِّک" .خیلی کار سخت شده برا عموت. چرا سخت شد؟ یتیم و یادگار برادره، آره. سیزده ساله ی بی سپر وجوشنِ آره، اما سختی کار شاید اینجاست، شاید دوتا دلیل داشت حضرت فرمود."عَزَّ وَ الله عَلی عَمِّک" دلیل اول این بود. داغ قاسم خیلی روضه ها رو برا ابی عبدالله تازه کرد. انگار دوباره داغ دید. روضه ی قاسم یه روضه نیست. چندتا روضه است. اولین روضه ای که برا حسین زنده شد این بود قاسم رو سنگباران کردندن باباش روتیر باران کردن شاید یاد برادرش حسن افتاد.
دومین روضه ای که براش تازه شد، نگاه کرد دید شمشیر به سر قاسم اصابت کرد شاید روضه ی باباش علی براش تازه شد. فرق شکافته، حسین رو برد کوفه. بعضی نقلها نوشتن یه نیزه هم به پهلوش زدن. شاید یاد پهلوی شکسته ی مادرش زهرا افتاد.ای حسین.....
اما یه روضه ی دیگه هم تو دل این روضه هست .شایددلیل دومش این بود...شهدای کربلا یه بار بدنهاشون زیر سُمّ اسبها قرار گرفت. اما فقط دوتا شهیدن که جدای از همه، زنده زنده زیر سُمِّ اسبها قرارگرفتن. یه بدن زنده زنده زیر سم اسبها.. برا همین ابی عبدالله رسید میدون گرد وخاک اجازه نمی داد قاسم رو ببینه، صدارو میشنید ولی قاسم رو نمی دید. میشنید زیر دست و پا میگه عمو... استخونام شکست به دادم برس عمو ...*
نعلها روی تنت نقش ضریحی زده اند
تا شود سینه ی تو پنجره فولاد حسین
*روضه ی این آقا زاده یه شبهات به باباش داره یه عبارتی تو زیارت امام حسن هست که میگه: سلام بر كسي که اینقدر تیر زدن تا کفنش پاره پاره و شبکه شبکه شد. همون کاری که تیرها با کفنِ باباش کردن سُمِّ اسبها و نعل اسب با بدن قاسم کرد.
ابی عبدالله که رسید قاسم رو بغل کرد سینه اش رو چسبوند به سینه اش همونجوری که سینه به سینه چسبیده بود پاهاش رو، روی زمین می کشید. این داستان سینه ی حسینه. این سینه ی چی کشیده که میگی "یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین" واسه همینه.این سینه، سینه ی قاسم رو به خودش چسبونده. این سینه سر علی اکبر رو قرارداده رو خودش، این سینه سر علی اصغر روش ذبح شده، این سینه عبدالله روش ذبح شده، این سینه دیگه چکمه نمی خواد، تیر سه شعبه نمی خواد. حسین......
ــــــــــــــــــ
#روضه_قاسم_ابن_الحسن
#شب_ششم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#سید_مهدی_میرداماد
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
Seyed Mehdi Mirdamad - Muharram 1401 Shab 6 - 2.mp3
4.53M
|⇦•نعلها روی تنت...
#روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱ به نفس سیدمهدی میرداماد