#حضرت_عباس_علیه_السلام
#شهادت
در وصف تو کس، روشن و خوانا ننوشتهست
ای هر که نویسد ز تو، گویا ننوشتهست!
آن ماه بدیعی که کسی بهر بیانت
از معنی آن صورت زیبا ننوشتهست...
چون علقمه، کس در دل آن حسرت موّاج
با نثر روان از لب سقّا ننوشتهست
یا شعر تری خوشتر از آن مشک گُهربار
با قافیۀ خشکی لبها ننوشتهست
خونی که چکید از قلم دست علمگیر
جز شرح غم و غربت مولا ننوشتهست
جز چشم تو چشمی به ورق پارۀ مقتل
با ذکر سند، روضۀ زهرا ننوشتهست
در کرببلا روح تو تلمیح علی بود
از شیعه کسی آن همه شیوا ننوشتهست...
میخواند کسی یک به یک آیات علق را...
زآن سجدۀ واجب، کسی اما ننوشتهست
فریاد زدی «اَدرک» و صد حیف که راوی
یک خط هم از آن شوق تماشا ننوشتهست
چون خون خدا ـ غمزده ـ با خط شکسته
سربسته، کسی مرثیهات را ننوشتهست
گویی قلم ای اوج کرامات حسینی!
یک موج ز دریای تو حتی ننوشتهست...
مجتبی احمدی
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#شهادت
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
کیست این مرد که اینگونه به دشمن زده است؟
که ز هر گوشه، صدای جرسی میآید
اینقَدَر موج نزن در عطشِ دیدن او
آخر، ای علقمه! فریادرسی میآید
بس که خفتند در این بادیه گلگونکفنان
«موسی اینجا به امید قَبَسی میآید»
سیّدی بر کمرش، شال عزا میپیچد
گوییا از سر بالین کسی میآید
بعد پرپر شدن ساقی لبتشنه، ز چشم
اشک از دیده بسی رفت و بسی میآید...
هادی منوری
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
گر نخیزی تو ز جا کار حسین سخت تر است
نگران حرمم آبرویم در خطر است
قامتِ خم شده را هر که ببیند گوید:
بی علمدار شده، دستِ حسین بر کمر است
داغ اکبر رمق از زانوی من بُرد ولی
بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است
دست از جنگ کشیدند و به من میخندند
تو که باشی به بَرَم باز دلم گرم تر است
نیزه زار آمده ام یا تو پُر از نیزه شدی؟!!!
چو ملائک بدنت پُر شده از بال و پر است
پیش ِ من با سر مُنشَق شده تعظیم نکن
که خدا هم ز وفاداری تو با خبر است
علقمه پر شده از عطر ِ گل ِ یاس، بگو
مادرم بوده کنارت که حسین بی خبر است؟!
به تو از فاصله ی یک قدمی تیر زدند
قد و بالایِ رَسا هم سببِ دردسر است
اصغر از هلهله کردن بدنش میلرزد
گر بداند که تو هستی کمی آرام تر است
تیر باران که شدی یادِ حسن افتادم
دستت افتاده ز تن، فرق تو شق القمر است
وعده ی ما به نوک نیزه به هر شهر و دیار
که به دنبال سرت خواهرمان رهسپر است
#سعید_خرازی
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#شهادت
آسمان جلوه اي اگر دارد
از نماز شب قمر دارد
شب ميلاد تو همه ديدند
نخل ام البنين ثمر دارد
آمدي و حسين قادر نيست
از نگاه تو چشم بر دارد
كوري چشم ابتران حسود
چقدر فاطمه پسر دارد
اي رشيد علي نظر نخوري
شهر چشمان خيره سر دارد
باب حاجات ، كعبه ي خيرات
بر تو و قدو قامتت صلوات
اي نسيم پر از بهار علي
ماه در گردش مدار علي
چقدر مشكل است تشخيصت
تا كه تو مي رسي كنار علي
با تو يك رنگ ديگري دارد
شجره نامه ي تبار علي
دومين حيدر ابوطالب
صاحب غيرت و وقار علي
به شما ميرسد ذخيره ي طف
همه ي ارث ذوالفقار علي
اي علمدار و سر پناه حسين
حضرت حمزه ي سپاه حسين
كاشف الكربي و تمنا من
دستهاي هميشه بالا من
تو بر اين خاكها بكش دستي
اگر اين خاك زر نشد با من
سر سال است مرد مسكينم
مكش از دست خاليم دامن
چقدر فاصله است اي دريا
از مقام ظهور تو تا من
تو بزرگ قبيله ي آبي
تو غديري ، فراتي اما من
خشكسالم ، كوير بي آبم
روزگاري است تشنه ميخوابم
كمرت جايگاه شمشير است
لب تو جايگاه تكبير است
سر ما را بزن همين امروز
صبح فردا براي ما دير است
هيچ كس روبه روت نيست مگر
آن كسي كه ز جان خود سير است
سيزده ساله حيدري كردي
پسر شير بيشه هم شير است
گيرم افتاده است روي زمين
دست تو باز هم علمگير است
پسر شاه لافتي عباس
ای جواني مرتضي عباس
از نگاه كبوتري وارم
به مقام تو غبطه ميبارم
سر من را اگر بگيري باز
به دو ابروي تو بدهكارم
ارمني هم اگر حساب كني
دست از تو بر نميدارم
بده آن مشك پاره ي خود را
تا براي خودم نگهدارم
بي سبب نيست گريه ي چشمم
حسرت صبح علقمه دارم
با تمامي شور و احساسم
آرزومند كف العباسم
زلف ما را ز مشك وا نكيند
لب ما را از آن جدا نكنيد
پاي ما را به جان خالي مشك
در حريم فرات وا نكنيد
دست بر زيرتان نمي آرد
آبها اينقدر دعا نكنيد
تيرها روي اين تن زخمي
خودتان را به زور جا نكنيد
تازه طفل رباب خوابيده
جان آقا سر و صدا نكنيد
تا كه از مشك پاره آب چكيد
رنگ از چهره ي رباب پريد
#علی_اکبر_لطیفیان
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#شهادت
نسیم روضه وزیدن گرفت در مویت
غروب می چکد از تارهای گیسویت
کنار خیمه به من رو زدی چگونه شده است
کنار علقمه افتاده بر زمین رویت
هنوز هم که تو در فکر احترام منی
بس است این همه سختی مده به بازویت
کجاست جای لبم روی ماه پیشانیت
چقدر فاصله افتاده بین ابرویت
چه عطر یاس نجیبی گرفته ای انگار
نشسته مادر پهلو شکسته پهلویت
#حسین_رستمی
4_5809773338989433963.mp3
5.44M
🎧 #بشنوید
🚩 حضرت عباس علیهالسلام
🚩 حجتالاسلام حنیفی
📜 #نسخ_خطی
📎 #حضرت_اباالفضل_العباس علیهالسلام
🥀 از جناب امام زینالعابدین علیهالسلام پرسیدند که پدر بزرگوارتان چند بار گریه کردند؟!
🥀 فرمود: هفت مرتبه؛ یک مرتبه وقتی بود که با عمم عباس علیهالسلام در حال وداع دست به گردن هم انداخته بودند، اینقدر پدرم گریسته بود که جامههای عمم عباس علیهالسلام تر شده بود!
📕 مقتل خطی مبکیالعیون، صفحه ۶۶
با سلام و عرض ادب
عزاداری ها قبول
بلند مرتبه شاهی به زحمت افتاده
برای قطره آبی به منَّت افتاده...
آیا این بیت در شان امام هست؟
آیا واقعا امام مفترض الطاعه که خدا به واسطه او بر مردم منت گذاشته، برای قطره ای آب از لئیمان کوفه منت می کشد؟
تو را به خدا قبل از خواندن هر شعری لااقل چند لحظه درباره آن فکر کنیم.
🔹آیا امام حسین(ع) کلمه «مُنّوا عَلَیّ» را برای طلب آب برای علی اصغر(ع) به کار بردند؟
پاسخ:
در منابع معتبر و قابل استناد، این عبارت به عنوان سخنی صریح از امام حسین(ع) نقل نشده است، بلکه برخی اشعار و مراثی به عنوان زبان حالی از حضرتشان چنین درخواستی را بیان کردهاند.
به عنوان نمونه نقل شده است حضرت زینب(س) هنگام وارد شدن به دمشق، اشعار مصیبتآمیزی را در توصیف فاجعه عاشورا سرودند که از جمله آنها این بیت بود:
منّوا عَلَی ابن المصطفی بشربة یحیا بها
أطفالنا من الظماء حیث الفرات سائل[1]
در جایی که آب شیرین جریان دارد با شربت آبی بر فرزند پیامبر(ص) منت گذاشته تا فرزندانمان از خطر مرگ ناشی از تشنگی نجات یابند.
همچنین در مقتل خوارزمی(م 568 ق) از شاعری به نام «ناشی علی بن وصیف»(متوفای 366 ق) چنین سرودهای نقل شده است:
منّوا عَلَی طفلی بماء
فقد ضرا فیه الظماء[2]
بر فرزندم با شربت آبی منت گذارید که تشنگی او را از پا درآورده است.
پاورقی
[1]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 45، ص 287، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[2]. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ج 2، ص 165، قم، انوار الهدی، چاپ دوم، 1423ق.
#شب_عاشورا
#رباعی
گفت آن که دل تیر ندارد برود
یا طاقت شمشیر ندارد برود
فرداست که این بیشه شود لجّۀ خون
هرکس جگر شیر ندارد برود
#عباس_شاهزیدی
#امام_حسین_علیه_السلام
کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت
با زخم نشان سرفرازی نگرفت
زین پیش، دلاورا! کسی چون تو شگفت
حیثیت مرگ را به بازی نگرفت
#سیدحسن_حسینی
#شب_عاشورا
#غزل
عصر تاسوعاست ای نقّاش فردا را نکش
صبح دریا را کشیدی ظهر صحرا را نکش
خسته با زین و یراقی واژگون آشفته یال
بیسوار و غرق خون آن اسب زیبا را نکش
یا تمام صفحه را با خیمهها همرنگ کن
یا به غیر از ما رأیت الا جمیلا را نکش
آن به دریا رفته دیگر بر نمیگردد به دشت
خشکی لبهای فرزندان زهرا را نکش
او که مجنون بود، مجنون ماند، مجنون شد شهید
مادرش لیلاست واویلای لیلا را نکش...
ما که جا ماندیم در ما رنگ عاشورا نبود
آبروداری کن و رسوایی ما را نکش
عاقبت آن مرد مردستان میآید بعد از آن
کس نگوید آن قد و بالای رعنا را نکش
#مهدی_جهاندار
#شب_عاشورا
#غزل
چنان اسفند میسوزد به صحرا ریگها فردا
چه خواهد شد مگر در سرزمین کربلا فردا
تمام دشت را زینب به خون آغشته میبیند
مگر باران خون میبارد از عرش خدا فردا
برادر، دل گواهی میدهد امشب شب قدر است
اگر امشب شب قدر است، قرآنها چرا فردا...
همه در جامۀ احرام دست از خویشتن شستند
شگفتا عید قربان است گویا در منا فردا
ببین ششماههات بیتاب در گهواره میگرید
علی از تشنگی جان میدهد امروز یا فردا
ببوسم کاش دست و پای اکبر را و قاسم را
همانانی که میافتند زیر دست و پا فردا
برادر! وقت جان افشانی عباس نزدیک است
قیامت میشود وقتی بگوید یا اخا فردا
برادر! خوب میخواهم ببینم روی ماهت را
هراسانم که نشناسم تو را بر نیزهها فردا
به مادر گفته بودم تا قیامت با تو میمانم
تمام هستی من، میروی بی من کجا فردا؟
#میلاد_عرفانپور
#شب_عاشورا
#غزل
در آن میان چو خطبهٔ حضرت، تمام شد
وقت جوابِ همسفران بر امام شد
پاسخدهنده اوّل آنان «زُهیر» بود
كاندر حضورِ سبط نبی در قیام شد
كای زادهٔ رسول! «سَمِعْنا مَقالكَ»
مطلب عیان بَرِ همه از خاص و عام شد
دنیا اگر همیشگی و مرگ آخرش
ما عزممان همین و نه جز این قیام شد
وآنگه «بُریر» دادِ سخن داد آنچنان
ظاهر، خلوصِ نیّت او از كلام شد
منّت به ما نهاده خدا با وجود تو
ما را ز لطف، شهد شهادت به جام شد
فخر است قطعهقطعه شدن پیش روی تو
طوبی بر آن بدن كه چنینش ختام شد!
پس بهر دلنوازیِ فرزند فاطمه
گاهِ سخن ز «نافع» شیرینكلام شد
گفتا كنون كه گشته گهِ امتحان ما
با رهبریت، محنت ما بیدوام شد
ما دوستیم با تو و با دوستان تو
دشمن به آنكه دشمنیات را مرام شد
ما را ببر به هر طرفی خود ز شرق و غرب
حبل ولایت تو، ز ما «لَا انْفِصام» شد...
#مهدی_خطاط
#شب_عاشورا
امشب شهادتنامۀ عشاق امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا میشود
امشب کنار یکدگر، بنشسته آل مصطفی
فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا میشود...
امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الامان، زین دشت برپا میشود
امشب کنار مادرش، لبتشنه اصغر خفته است
فردا خدایا! بسترش، آغوش صحرا میشود
امشب که جمع کودکان، در خواب ناز آسودهاند
فردا به زیر خارها، گمگشته پیدا میشود
امشب رقیّه حلقۀ زرین اگر دارد به گوش
فردا دریغ این گوشوار از گوشِ او وا میشود
امشب به خیل تشنگان، عباس باشد پاسبان
فردا کنار علقمه، بیدست، سقا میشود
امشب که قاسم زینت گلزار آل مصطفاست
فردا ز مرکب سرنگون، این سروِ رعنا میشود...
امشب گرفته در میان، اصحاب، ثارالله را
فردا عزیز فاطمه، بییار و تنها میشود
امشب به دست شاه دین، باشد سلیمانی نگین
فردا به دست ساربان، این حلقه یغما میشود...
#حبیب_الله_چایچیان
#شب_عاشورا
#اشعار_محرم
امشب سپاه حق و باطل صف کشیدند
یک دسته حق، یک دسته باطل برگزیدند
در انتظار صبح فردا میخروشند
یک دسته جان، یک دسته جانان میفروشند
یک دسته راه نار را در پیش دارند
یک دسته عشق یار را با خویش دارند
امشب حسینیون نمیگنجند در پوست
فردا بُوَد معراجشان از دوست تا دوست
امشب بلا جویان عاشق در نمازند
فردا به نوک نیزه سرها سرفرازند
امشب دهد آل علی را پاس، عباس
فردا کنند اهل حرم عباس، عباس
امشب عدو دارد هراس از خشم عباس
فردا به میدان خون رود از چشم عباس
امشب شود از شرمِ سقا آب، دریا
فردا شود از اشک او سیراب، دریا
امشب شود وقف ولایت هستِ عباس
فردا جدا گردد ز پیکر دست عباس
امشب به جای آب، سقا اشک دارد
فردا نه دست و نه عَلَم نه مشک دارد
امشب شب است و نغمهی قرآن اکبر
فردا عطش بازی کند با جان اکبر
امشب علی دور پدر گردد هماره
فردا بُوَد زخمش به پیکر بی شماره
امشب فلک بازی کند با جان لیلا
فردا شود نقش زمین قرآن لیلا
امشب علی اصغر کند شب زنده داری
فردا شود خونش ز حلق تشنه جاری
امشب سکینه چون کبوتر میزند بال
فردا زیارتنامه میخواند به گودال
امشب شب است و زینب و اشک شبانه
فردا بگیرد اجر خود از تازیانه
امشب چو گل زینب گریبان را دریده
فردا شود زوارِ رگهای بریده
امشب سرشک از چشم پیغمبر روان است
فردا سر فرزند زهرا بر سنان است
امشب حسین است و شب و چشم ترِ او
فردا زند فواره خون از حنجر او
ای کاش امشب آسمان از ره بماند
مه جای نور از دیده با ما خون فشاند
ای کاش خورشید از افق بیرون نیاید
تا جانب گودال، شمر دون نیاید
ای کاش عمر آسمان پایان پذیرد
تا خیمههای فاطمه آتش نگیرد
ای اسبها! خون جای اشک از دیده بارید
فردا مبادا روی قرآن پا گذارید
ای سنگ دشمن! نشکنی آیینهاش را
ای نیزه! نشکافی به مقتل سینهاش را
ای اشک! امشب مونس چشم ترش باش
ای فاطمه! فردا تو بالای سرش باش
ای جان عالم! بال زن از تن برون شو
ای چشم "میثم"! گریه کن دریای خون شو
✍ #غلامرضا_سازگار
#واحد
#شب_عاشورا
دل تو دلم نیست چه کنم/ شکر خدا قرارمی
شب شبه آخره داداش / شکر خدا کنارمی
دور و بر خیمهی من / راه میری و خونه دلت
فکر اسیریم و نکن / آخ چه پریشونه دلت
وای اگه صبح از راه بیاد / وای اگه فردا برسه
وای اگه که کار عطش / به ظهر فردا برسه
تیر سه شعبه خودشو/ به این در اون در زده تا
وقتی علمدار تو دید / از توو کمون بشه رها
🔹🔹🔹🔹🔹🔹
چشم تموم نیزهها / فکر علی اکبرتن
تیرا به فکر زدن / حلق علی اصغرتن
هرکی با هرچی بتونه / فردا سراغ تو میاد
لحظه رو نِی شدنت / کاشکی نیاد خدا نخواد
لحظهی آخر که بشه / مادرمون میاد داداش
دخترت از پا نیزهها / سر تو رو نبینه کاش
پیرهنی که مادرمون / داده برا تنه توئه
چشمای دشمنت پِی / غارت پیرهن توئه
کاش لااقل وقت غروب / دشمن تو نیاره آب
کاش پای گهواره دیگه / تازه نشه غم رباب
🔹🔹🔹🔹
داری میری و رفتنت / آتیش به جونم میزنه
خودت بگو خواهر تو / چطور ازت دل بکنه
خاطرههام با تو داداش / مرور میشه یکی یکی
درد دلامو بعد تو / نمیدونم بگم به کی
میمونه رو خاکا تنت / غارت میشه پیروهنت
یه بار نه صد باز میزنن / نیزه به روی بدنت
سخته داداش مادر تو / گوشهی گودال ببینه
که شمر داره میرسه و / رو سینهی تو میشینه
#محسن_ناصحی
🆔 @goosheye_oshagh
4_5931530022538970639.m4a
5.46M
🔰مصیبت راتبه🔰
🌴صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین سلام الله علیه🌴
🏴 روضه شب عاشورا 🏴
حجت الاسلام محسن حنیفی
#غروب_عاشورا
#شام_غریبان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقتش شده داداش باید برم
پاشو ببین چی اومده سرم
جونم میره برای معجرم
من اون اسیر آزاد توام وقتشه راهی شم
من انعکاس فریاد توام وقتشه راهی شم
راهی که مونده پابست منه وقتشه راهی شم
پیام کربلا دست من وقتشه راهی شم
می بینم حواست از رو نی به دختراته
می بینم چه غصه ای داداش توی چشاته
________
دشمن ما رو با تازیونه زد
هی بین راه با هر بهونه زد
روزا زد و بازم شبونه زد
با کعبِ نی میزد خواهرت و کاشکی نمی دیدی
چه بی هوا میزد دخترت و کاشکی نمی دیدی
ما رو توو کوچه ی یهودیا کاشکی نمی دیدی
میون اون همه نامحرما کاشکی نمی دیدی
غمگینم برا خودم که نه برا رقیه
کاش میشد که جون بدم داداش به جا رقیه
_____
دلخون شدم واسه غم رباب
غم پشت غم اومد چه بی حساب
ما رو چیکار به مجلس شراب
باور نمی کنم سنگ بلا ببوسه لبهات و
باور نمی کنم چوب جفا ببوسه لبهات و
باور نمی کنم که لخته خون ببوسه لبهات و
باور نمی کنم که خیزرون ببوسه لبهات و
درد داره ما رو جلو چشِ یهودیا زد
درد داره یه بی حیا ما رو کنیز صدا زد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#محسن_ناصحی
🆔@goosheye_oshagh
🔹ندای مظلومیت حضرت سیدالشهدا علیه السلام
... ثُمَّ تَوَجَه نَحوَ القَومِ وَ جَعَلَ یَنظُرُ یَمینًا وَ شِمالاً فَلَم یَرَ اَحَداً مِن اَصحابِه وَ اَنصارِه اِلّا مَن صافَحَ التُّرابُ جَبینَهُ وَ مَن قَطَعَ الحُمامُ اَنینَهُ فَنادی :
یا مُسلِمِ بنِ عَقیل وَ یا هانِی بنِ عُروِه وَ یا حَبیبَ بن مَظاهِر وَ یا زُهَیرِ بنِ قَین وَ یا یَزیدِ بنِ مَظاهِر وَ یا یَحیَی بنِ کَثیر وَ یا هَلا بنِ نافِع وَ یا اِبراهِیمِ بنِ الحصین وَ یا اَمیرِ بنِ المُطاع وَ یا اَسدِ الکَلبی وَ یا عَبدُاللهِ بنِ العَقیل وَ یا مُسلمِ بنِ عَوسَجِه وَ یا داودِ بنِ طِرِمّاح وَ یا حُرِّ الرّیاحی وَ یا عَلی بنِ الحُسین وَ یا اَبْطالَ الصَّفا وَ یا فُرْسانَ الْهَیْجا مالِی اُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونِی وَادْعُوکُم فَلا تَسمَعُونِی أنتم نیام أرجوكم تنتبهون ، أم حالت مودتكم عن إمامكم فلا تنصرونه؟! فهذه نساء الرسول صلى الله علیه وآله لفقدكم قد علاهن النحول ، فقوموا من نومتكم ، أیها الكرام ، وادفعوا عن حرم الرسول الطغاة اللئام ، ولكن صرعكم والله ریب المنون وغدر بكم الدهر الخؤون ، والا لما كنتم عن دعوتی تقصرون ، ولا عن نصرتی تحتجبون ، فها نحن علیكم مفتجعون وبكم لاحقون ، فإنا لله وإنا إلیه راجعون ...
... سپس امام حسین (علیه السلام) رو به لشکر عمر سعد کرد و به چپ و راست خود نگاه می کرد و کسی را نمی دید مگر آنها که به سوی او سنگ و خاک پرتاب می کردند و آنها که در هنگام سخنان غمگینش همهمه نموده و سر و صدا می کردند.
پس فریاد زد : ای مسلم بن عقیل و ای هانی بن عروه و ای حبیب بن مظاهر و ای زهیر بن قین و ای یزید بن مظاهر و ای یحیی بن کثیر و ای هلا بن نافع و ای ابراهیم بن الحصین و ای عمیر بن مطاع و یا اسد کلبی و یا عبدالله بن عقیل و یا مسلم بن عوسجه و یا داوود بن طرماح و یا حر الریاحی و یا علی بن الحسین ای پهلوانان میادین و ای تکتازان معرکه ها مرا چه شده که شما را صدا می زنم ولی جواب من را نمی دهید شما را می خوانم ولی اطاعتم نمی کنید آیا خوابید که که امید بیداریتان را دارم؟ یا اینکه دوستیتان با امامتان از بین رفته پس او را یاری نمی کنید؟ این زنها از خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله اند که برای از دست دادن شما صدا به گریه بلند کرده اند پس از خوابتان برخیزید ای بزرگمردان و از حرم پیامبر دفاع کنید و این فرومایگان و ظالمان را از حرم پیامبر دور کنید ، لکن حوادث روزگار شما را کشته و (اهل) روزگار به شما خیانت کرده اند و گرنه شما از دعوت من کوتاهی نمی ورزیدید و از یاریم روی نمی گرداندید پس آگاه باشید ما بر شما سوگواریم و به شما ملحق خواهیم شد پس ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم.
#امام_حسین علیهالسلام
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#عاشورا
#غزل
پیش از غروب بود، که آب از سرم گذشت
آهی کشیدم و نفس آخرم گذشت
من التماس ماندن و او شوق وصل بود
چون اشک از برابر چشم ترم گذشت
پنجاه و چار سال به او چشم دوختم
فرصت نشد که خوب به او بنگرم، گذشت...
یک آن تمام خاطرههایی که داشتیم
با آن نگاه آخرش از خاطرم گذشت
دلشوره داشتم که پس از او چه میشود؟
او رفت و باد از طرف معجرم گذشت
آتش گرفت خیمۀ قلبم، چه آتشی!
کار از به باد رفتن خاکسترم گذشت
دیدم بریدن نفس قتلگاه را
دیدم که روی خاک... نشد باورم، گذشت...
تا بود، آب در دل خیمه تکان نخورد
تا رفت، آب از سر اهل حرم گذشت
#عباس_همتی
#امام_حسین علیهالسلام
#عاشورا
#غزل
هنوز داشت نفس میکشید؛ دیر نبود
مگر که جرعۀ آبی در آن کویر نبود
هزار و نهصد و پنجاه سال میگریم
بر آن تنی که پذیرای جای تیر نبود
دو چشم بیرمقش سورۀ دخان میخواند
به تن چه داشت؟ به جز جوشن کبیر نبود..
رسید طالب پیراهنی؛ دریغ نکرد
رسید سائل انگشتری؛ فقیر نبود
نمیسرود چنان و نمینوشت چنین
اگر که شاعر این قصّه ناگزیر نبود
شهید معرکه غسل و کفن نمیخواهد
ولی سزای تنش تکّهای حصیر نبود
#سیدمحمد_بهشتی
#امام_حسین علیهالسلام
#عاشورا
#غزل
بادها عطر خوش سیب تنش را بردند
سوختند و خبر سوختنش را بردند
نیزهها بر عطشش قهقهه سر میدادند
زخمها لالۀ باغ بدنش را بردند
دشنهها دور و بر پیکر او حلقه زدند
حلقهها نقش عقیق یمنش را بردند...
بادها سینهزنان زودتر از خواهر او
تا مدینه خبر آمدنش را بردند
یوسف آهسته بگویید، نمیرد یعقوب
گرگها یوسف گلپیرهنش را بردند
#سیدرضا_جعفری
#امام_حسین علیهالسلام
#عاشورا
#غزل
این کیست تنهای تنها ماندهست بین سواران
محکمتر از کوهساران جاریتر از جویباران
آه از غم واژههایش، از غربت آشنایش
مانده طنین صدایش، در خاطر روزگاران:
«ای مسلم! ای هانی! ای حرّ! تنهاییام را ببینید
آیا مرا یاوری نیست؟ پاسخ بگویید یاران!
ای یکهتازان میدان ای شیرمردان خالص
رفتید و ماتم گرفتند در خیمهها بیقراران»
فریاد تنهایی او پیچید و... بر خاک جنبید،
لبهای لبیکگویان تنهای چابکسواران
گرد و غباری به پا خاست آن مرد را دوره کردند
شمشیرزنها از این سو، از آن طرف نیزهداران
در خیمهها چشمهایی مانده به راه سواری
نومید یا رب مبادا چشمان امیدواران
#سیدعلیرضا_شفیعی
#امام_حسین علیهالسلام
#عاشورا
#غزل
لبتشنهای و یادِ لب خشک اصغری
آن داغ دیگریست و این داغ دیگری
گاهی زره به تن به علی میشوی شبیه
گاهی عبا به دوش شبیه پیمبری
گفتند کوفیان به تو از هر دری سخن
واشد به دردهای تو از هر سخن دری
با صد هزار جلوه برون آمدی... دریغ
با صد هزار دیده ندیدند برتری
تنهایی تو بیشتر از پیش واضح است
حالا که در میان شلوغی لشکری...
شمشیر میکشی... چه شکوهی، چه هیبتی
تکبیر میکشند... چه الله اکبری
یاران بی بدیل، عجب جمع سالمی
اعضای چاک چاک، چه جمعِ مُکَسّری
آنها که روی دستِ محمد ندیدهاند
بر نیزه دیدهاند که از هر نظر سری...
#محمدحسین_ملکیان
#امام_حسین علیهالسلام
#عاشورا
#مثنوی
همواره حُسن مطلع و حُسن ختامم
حتی برای شمر و خولی من امامم
من آمدم از سنگها هم دُر بسازم
از کوفیان تا میتوانم حر بسازم
بگذار ابر تیرها بارش بگیرند
شمشیرها از جسمم آرامش بگیرند
باید بمانم گرچه تیغ و دشنه باشد
شاید یکی از این جماعت تشنه باشد
شاید یکی یک جلوۀ روشن بخواهد
شاید یکی انگشتری از من بخواهد
پیراهنم وقتی که سهم این و آن است
آغوش من با نعل اسبان مهربان است
شاید دل سنگ کسی را نرم کردم
شاید تنور خانهای را گرم کردم
تاریخ را پای کلام خود نشاندم
من خطبهام را با زبان زخم خواندم
تاریخ را آزاد کردم با قیامم
همواره حُسن مطلع و حُسن ختامم
#سیدحمیدرضا_برقعی
#روضه_گودال
#ظهر_عاشورا
ظهر روز دهم آرام به پایان می رفت
از تن زخمی او خون فراوان می رفت
سینهاش از همه حادثهها سوختهتر
رفت با چهره هر لحظه برافروختهتر
مرد تنها شده مانند علی می جنگد
خون بسیار از او رفته ولی می جنگد
الف قامتش اما نشده دال هنوز
کمرش خم نشده در دل گودال هنوز
تکیه کرده است به شمشیر و سرپا مانده
دشمن از کشتن او خسته شده وامانده
به خدا حمله با سنگ ندیده ست کسی
نابرابرتر از این جنگ ندیده ست کسی
باز هم روز دهم ساعت سه ساعت سر
ساعت وقت ملاقات سری با مادر
ساعت رفتن جان از بدن یک خواهر
چون خداحافظی پیرهنی با پیکر
ناگهان ساعت افتادن او از مرکب
کار از کار گذشته است بگو با زینب
ساعت سینه مولا شده سنگین ناگاه
ریخت عبدلله از آغوش اباعبدالله
بگذارید کمی روضه سر باز شود
تنش آن گونه که عمامه اگر باز شود
ساعت غارت خیمه شده آماده شوید
دین ندارید شما لااقل آزاده شوید
بکشیدش سپس آماده منظور شوید
او نفس میکشد از اهل حرم دور شوید
ریخت از حنجر او جوهره آوازه
ساعات وحشیِ اسبانِ به نعل تازه
نه فقط بر تن او بر بدن زینب تاخت
آنچنانی که دگر صورت او را نشناخت...
بعد از این روز جهان تیره تر از شب باشد
خیمه اهل حرم چادر زینب باشد
#سیدحمیدرضا_برقعی