eitaa logo
امام حسین ع
27.3هزار دنبال‌کننده
432 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ 🎤 یاكاشف الكرب عن وجه الحسین اكشف كربنا بحق اخیك الحسین علیه السلام بر لب آبم و از داغ لبت می میرم هردم از غصه جانسوز تو آتش گیرم مادرم داد به من درس وفاداری را عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم یادم نمیره ، همون روز اول قنداقه ام رو هی دور سر تو می چرخوند آقام،هی میگفت بچه ام فدای حسین،اصلاً من برا همین به دنیا اومدم كه فدای تو بشم. اكبرت كشته شد و نوبتم آخر نرسید سینه ام تنگ شد از بس كه بود تأخیرم کربلا کعبه عشق است و من اندر احرام شد در این قبله عشاق دوتا تقصیرم دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد چشم من داد از آن آب روان تصویرم امشب باید یه جور دیگه بگی،دستت رو بیار بالا،عین پرچم تكونش بده،شب علمداره سقای دشت كربلا اباالفضل،اباالفضل بچه ها همه دست هم رو گرفتند، دور عمو می گشتند.این جوری دل عمو رو بردند سقای دشت كربلا اباالفضل،اباالفضل آبی رسان بر خیمه ها اباالفضل،اباالفضل دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد باید هر شب یادی از شهدا بشه،به یاد بچه هایی كه وقتی رمز عملیاتشون رو فهمیدن یاقمربنی هاشمه،همه قمقمه ها رو خالی كردن،می دونی چرا قمقمه هاشون رو خالی می كردن،اصلاً آب نمی خوردن، امامی دونستند اگه دستشون به آب بخوره، عطش اونها كم میشه،عباس دستش به آب خورد،همچین كه دست به آب رسید،دستاش رو آورد بالا،گفت:عباس دستای تو به آب رسید،اما دست حسین نرسید،این دست رو دیگه نمی خوام،این چشم رو دیگه نمی خوام،ای فدات بشم حسین با این عباست،بی خود نبود، بهش گفتی:بنفسی انت،دلیل داره. دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد چشم من داد از آن آب روان تصویرم باید این دیده و این دست دهم قربانی تا که تکمیل شود حجّ من و تقدیرم وصل شد حال قیامم ز عمودی به سجود بی رکوع است نماز من و این تکبیرم ( یه بیت ، عاطفی ها،اونهایی كه دل عاطفی دارن ... ) بدنم را به سوی خیمه ی اصغر نبرید که خجالت زده زان تشنه لب بی شیرم حسین.......... .👇
۲ اومد محضر اباعبدالله،السلام علیك یا سیدی،یا مولای،یه حرفی بزنم،شاید تو اون لحظه ابی عبدالله گفت: حالا هم نمیگی داداش،كار داره تموم میشه،نمی خوای بگی، صدا زد داداش سینه ام سنگینه،صبرم سر اومده، دیگه بزار برم،ابی عبدالله یه نگاهی كرد،آی عزیز دلم،ابی عبدالله بهش گفت:تو برادر منی،تو علمدار منی،تو صاحب لوای منی،یه حرفی ابی عبدالله زده،من عین جمله ی حضرت رو بگم،بخدا برا من همین روضه است،حضرت یه نگاهی بهش كرد،فرمود:عباسم، وَ إذا مَضَیتَ تفرّقَ عسکری،چی گفته حسین؟صدا زد عباس كجا می خوای بری،اگه تو بری لشكرم از هم می پاشه،اگه تو باشی همه هستن،اگه تو نباشی هیچ كی نیست داداش،عباس اصرار كرد،ابی عبدالله اجازه داد،همه می دونید به چه دلیلی اجازه داد،رفت میدان،چه اتفاقی افتاد،حالا ابی عبدالله نگرانه،بین این دو برادر،این رجز ها رد و بدل شد،انابن الحیدر كرار،انا بن محمد المصطفی،انا بن علی المرتضی،تا ابی عبدالله گفت:انابن فاطمه،فهمید خبرهایی است،فهمید دیگه صدا نمی آد،مسیر رو عوض كرد،ای وای،می خوام برات روضه بخونم،اما از این منظر،ابی عبدالله علم امامت داره ،تا دید رجز سوم نیومد،راه رو به سمت علقمه عوض كرد،راوی میگه دیدم حسین،اونهایی كه كربلا رفتن،روضه هارو مجسم ببینن،كف العباس یادته،یادته ایستادی گفتی اینجا كجاست،بهت توضیح دادن،اینجا همون جاست،دیدن حسین از اسب پایین اومد،یه چیزی رو از رو زمین بر میداره،این دست عباسمه،چرا رو زمین افتاده،دوباره رفت،دوباره فهمید،آمد به سرم آز انچه می ترسیدم، دوباره از اسب اومد پایین،الهی بمیرم، حیف این دستا نبود از بدن جدا شد،فهمید دیگه عباسش دست نداره،لااله الا الله، الهی بمیرم، یه مرتبه دیدن حسین،از دور داره نگاه میكنه،دید وسط میدون غوغاست،یه مرتبه شنید یه صدا داره می آد،یا اَخا، حسین فهمید عباس اون رو برادر صدا زده،دیگه عباسم رفتنی است،رسید كنار علقمه،میگن یه نگاه كرد دید،همه دور داداشش حلقه زدن،هی شمشیرها بالا میره،تا ابی عبدالله رو دیدن همه فرار كردن، این تفرون و قد قتلتم اخی؟ ،كجا فرار می كنید،دادشم رو كشتید،اومد،چه جوری اومد،تا نگاش به عباس افتاد،آه،برادر از دست دادی؟برادرای شهید كجان ناله بزنن،اگه شب تاسوعا نبود نمی گفتم،عین مقتله،چهار تا جمله نوشتن عموم مقاتل،دونه دونه رو معنی كنم،میكشتت،تا رسید،نگاه كرد،ابی عبدالله اول گفت: الان انكسر ظهری،ابی عبدالله داغ برادر زیاد دیده،هم تو كربلا زیاد دیده،هم مدینه امامش رو از دست داده بود،تو بقیع نگفت:انكسر ظهری،گفت:انكسر ظهری،یعنی كمرم شكست،برم جلوتر، و قلت حیلتی،یعنی راه چاره برمن بسته شد،می دونی صمیمی این حرف چی میشه؟ .👇
. علیه السلام بیچاره می‌شدیم اگر روضه‌ات نبود این اشک می‌کند همهِ را عاقبت‌به‌خیر امشب گرفته‌اند تو را مثلِ یک نگین در بَر بُریر و جوُن وُ حبیبِ تو وُ زُهیر دارد عَلم به شانه علمدارِ باوفا هستند علی‌ِاکبر و اولادِ خواهرت قاسم نشسته روبه‌رویِ شاه با اَدب بازی کند سه‌ساله گُلی با مویِ سرت چیزی نمانده زینبِ تو دربه‌در شود چیزی نمانده روضه به گودال می‌رسد خنجر سراغِ پشتِ سرت می‌رود حسین چنگِ عدو به معجر وُ خلخال می‌رسد پیشِ دو چشمِ مادرمان می‌خوری زمین پیشِ نگاهِ نیزه‌نشین می‌خورم کتک جسمِ هزار پاره‌یِ تو زیرِ سُمِّ اَسب فردا چقدر صبرِ حرم می‌خورد مَحَک جسمِ مَحارمِ حَرمَم رویِ خاکها نامحرمان میانِ حرم پَرسه می‌زنند پایِ سرِ به نیزه‌یِ اُسطوره‌یِ کرم از گوشِ دخترِ حرم آویزه می‌کَنند از داغِ تو همه به سر و سینه می‌زنیم می‌خندد این زمین به غم و غصّه‌هایِ ما ندبه بخوان که همسفرِ قاتلِ تو‌اَم با تازیانه می‌روم از دشتِ کربلا علیه_السلام .
. علیه السلام علمدارنیامد توفان غم آمد زره و، ماه نیامد ازسینه برون غیرغم وآه نیامد جزخون دل وناله ی جانکاه نیامد دل رفت زکف دلبرو دلدار نیامد «ای اهل حرم میر وعلمدار نیامد» فریاد غمی، ازطرف علقمه آمد گویا غم دیگربه سراغ همه آمد ناگاه که عطر نفس فاطمه آمد فریاد برآمد گُل ایثار نیامد ای اهل حرم میر وعلمدار نیامد طفلان مصیبت زده با همهمه گریند با زینب ماتم زده وفاطمه گریند دور وبر گهواره ی اصغر همه گریند مرهم به دل خسته وغم بار نیامد ای اهل حرم میر وعلمدار نیامد اورفت ودل مازغمش تاب ندارد این باغ دگریک گُل شاداب ندارد ازبعد عمو دل هوس آب ندارد افسوس که آن محرم اسرار نیامد ای اهل حرم میر وعلمدار نیامد افسوس که غم دردل ما حجله ی غم بست افسوس که پشت پدرم خم شدوبشکست آمد خبراز علقمه سقا شده بی دست سقای حرم جانب گلزار نیامد ای اهل حرم میر وعلمدار نیامد برروی زمین تا که دو دست و علم افتاد آتش به دل اهل حرم از ستم افتاد وقتی به روی خاک ،ستون حرم افتاد غم بردل ما آمد وغم خوار نیامد ای اهل حرم میر وعلمدار نیامد سبک معروف سقای حرم سید و سالار نیامد .
. دم آخر سخت است بهرمن که برادر نبینمت می میرم ازفراق رخت، گر نبینمت آرام جان من، کمی آهسته تربرو بگذار تا که خسته، مکّدر نبینمت کردم هماره زمزمه امن یجیب را تایک نفس شکسته ومضطر نبینمت برگرد سوی خیمه که بوسم گلوی تو ترسم روی زپیشم ودیگر نبینمت یک دم چگونه زنده بمانم بدون تو دیگر چگونه این دم آخر نبینمت فیض زیارت تو به هرکس نمی رسد حیف است ای حسین ،مکّرر نبینمت ای کاش عمرمن بسرآیدکه این چنین تنها به پیش این همه لشگر نبینمت ای کاش من به جای توپرپر زنم، ولی هرگز به خاک غمزده پرپر نبینمت کردم دعا برای توای آفتاب عشق تازیر ابر نیزه وخنجر نبینمت پیش از شهادتت تودعاکن که بعدتو من غرقه خون برابر مادر نبینمت ای سروسرفراز، به گودال قتلگاه ای کاش من بمیرم وبی سر نبینمت خون گریه کن «وفایی»ازاین دردجانگداز هرگزبدون چشم زخون تر نبینمت .
. آتش غم زخم دلم پس ازغمت ،دگربهم نمی رسد به خرمن دلم به جز، آتش غم نمی رسد برادر غریب من، کجا ز پا فتاده ای صدای یا اُخیه ات ،تا به حرم نمی رسد به جان فاطمه بگو که زنده ای حسین من چون قسمی به جان تو، به این قسم نمی رسد لشگری از ستمگران ، تورا احاطه کرده اند فرصت آن که من به تو، تا برسم نمی رسد دخترتو تا برسد، به مقتل تو می دود زبس که می خورد زمین، قدم قدم ،نمی رسد سرت به نیزه رفته و، تنت فتاده برزمین دست من ازچه برتن، قلم قلم نمی رسد اگرچه رنگ خون زده ،پرده به چهره ات ولی به روشنایی رخت ،سپیده دم نمی رسد رسیده ام کنارتو، به جای تسلیت مرا به غیر تازیانه ی ، اهل ستم نمی رسد دل «وفایی» حزین، شده پُراز غم حسین به جان هرکسی که این ،درد والم نمی رسد .
. ازحرم تاقتلگه.... تا حسین ازجان گذشت وسوی قربانگاه رفت اززمین تا آسمان، پیوسته دود آه رفت چون قدم در وادی سرخ منا می زد حسین «ازحرم تا قتلگه، زینب صدا می زد حسین» ذوالجناح او به خیمه سربه خاک غم نهاد ازفغان کودکان لرزه به عرش حق فتاد چون که آتش ازغمش برماسوا می زد حسین ازحرم تا قتلگه، زینب صدا می زد حسین مثل برق ازپیش چشمش میگذشت آن لحظه ها دست برسر، داشت برلب، ناله ی واغربتا داغ وقتی بردل اهل ولا می زد حسین ازحرم تا قتلگه، زینب صدا می زد حسین قاتل ازیک سودوید و زینب ازیک سودوید قاتل اوخنجرو زینب ز دل آهی کشید با هزاران زخم دم از ربنّا می زد حسین ازحرم تا قتلگه ،زینب صدا می زد حسین لحظه ای که با خدا، لبریز شور وحال بود اول معراج او ازخاک آن گودال بود درهمان لحظه که پَرسوی خدا می زد حسین ازحرم تا قتلگه، زینب صدا می زد حسین از زمین تا آسمان گلبانگ واویلا رسید ناگهان برگوش او، فریادی از زهرا رسید چون که سربر دامن خیرالنسا می زد حسین ازحرم تا قتلگه، زینب صدا می زد حسین ✍ .
. یوسف شهید افتاده بود روی زمین و،کفن نداشت آن یوسف شهید، به تن پیرهن نداشت پیکر بدون سر،به روی خاک مانده بود سرروی نیزه بود واثر از بدن نداشت غرق ستاره بودتن آسمان عشق خورشیدهم فروغ چنین شب شکن نداشت وقتی که عصرروز غریبی رسیده بود عالم به قدر زینب کبری محن نداشت گلبوسه دادچون به گلوی حسین خویش آن قدرگریه کرد که تاب سخن نداشت انگشتی ازاشاره به خاتم فتاده بود ای کاش قتلگاه، دگراهرمن نداشت بعداز سه روز ،آن گُل بی غسل وبی کفن جز بوریا برای تن خود کفن نداشت می رفت تاکه محو کند کاخ ظلم را نیلوفری که فرصت پرپرشدن نداشت غمنامه ای نوشت «وفایی»و می گریست چون شمع چاره ای، به جزاز سوختن نداشت .