.
🔘 #روضه_امام_کاظم
♨️ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَصِيِّ الْأَبْرَارِ وَ إِمَامِ الْأَخْيَارِ
♨️ "الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ وَ الْجَنَازَةِ الْمُنَادَى عَلَيْهَا بِذُلِّ الاسْتِخْفَافِ وَ الْوَارِدِ عَلَى جَدِّهِ الْمُصْطَفَى وَ أَبِيهِ الْمُرْتَضَى وَ أُمِّهِ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ،"
♨️السلام علیک یا باب الحوائج یا موسی ابن جعفر
◾کشیده شعله در دلها
◾عزای حضرت کاظم
◾بسوز ای دل بسوز ای دل
◾برای حضرت کاظم
◾میان محبس هارون
◾زغربت ناله ها میزد
◾به اشک و آه جانسوزش
◾ رضایش را صدا میزد
◾بمیرم من بمیرم من
◾که زندان قتلگاهش شد
◾تمام پیکرش نیلی
◾شد از شلاق زندانبان
◾به زندان با تنی مجروح
◾به زهر کینه جان داده
⬅️امروز دلتو روونه کاظمین کن... بریم کنار حرم آقا موسی ابن جعفر..
همه حاجتهارو مد نظر بگیرید..میخوایم در خونه باب الحوائج رو بزنیم..
🔘تو تاریخ نوشتند هر وقت هر کسی گرفتار میشد ( حتی سنی های کاظمین و بغداد..) وقتی بیماری داشتند.. وقتی دکتر جواب کرده داشتند... وقتی امیدشون ناامید میشد.. میرفتند دره خونه آقا موسی ابن جعفر ..آقا جان شما باب الحوائجی حاجت مارو بده.. آقا هم جواب شونو میداد..
🔲یا موسی ابن جعفر..فدات بشم آقا جان.. یا باب الحوایج...
(امروز کیا گرفتارند..کیا مریض دارند..کیا جوون دارند..کیا حاجت به دل دارند.. آقا باب الحوائجه..)
امروز یجوری گریه کن دست خالی برنگردی...
آی مادری که میگی جوونم گرفتاره... ای عزیزی که گفتی مریض دارم..
ای کسی که گفتی دردایی تودلمه نمیتونم به کسی بگم...
درد نگفتنی داری امروز در خونه آقا موسی ابن جعفر ناله بزن...
⬅️قربون غصه های دلت آقا...
امروز برا اون آقایی گریه کن به روایتی 7سال .. به روایتی 14 سال ..از این زندان به آن زندان..
( اونم زندانی که شب روز مشخص نمیشد.. مثل چاه بود زندان..)
پاهای حضرت رو با غل و زنجیر بسته بودن
بمیرم برا غریبیت آقا...
قربون مظلومیت برم آقا جان..
چه غصه ها به دل آقا کردند..
یا باب الحوایج یا موسی ابن جعفر...
قربون اسمت برم آقاجان..
کنج زندان بغداد ناله میکرد...
🔹آخ صدای ناله ای از کنج زندان
🔹به گوشم میرسد با آه سوزان
🔹گمانم باشد این صوت مکرر
🔹صدای حضرت موسی ابن جعفر
(چی میگه آقا)
🔹دگر معصومه جان بابت نبینی
🔹به مرگم در مدینه مینشینی
🔹آخ رضا بابا بیا اندر بر من
🔹روم سوی وطن باچشم خونبار
⬅️مسّیب می گه.. یک وقت دیدم آقا داره ناله می کنه... آقا داره ضجه می زنه... خیلی حالش منقلبه. گفتم: آقا جان! چی شده امشب خیلی ناراحتید خیلی منقلبید؟
صدا زد: مسیب! به خدا دلم برا رضام تنگ شده .. می خوام برم مدینه پسرمو ببینم. می خوام برم مدینه رضامو ببینم..
✔️ (ان شاالله آقا موسی ابن جعفر امروز نگات کنه حاجتت رو روا کنه.. دست خالی ردت نکنه..)
⚫️آخ..
لحظات آخر هی صدا میزد .. رضام کجاست.. بگید رضام بیاد..
خدا نکنه کسی چشم انتظار باشه..
(بخدا چشم انتظاری خیلی سخته)
این آرزوی هر پدریه دوست داره لحظات آخر سرش به دامن عزیزش باشه..
آخ...قربون غریبیت یا موسی ابن جعفر
🔺مردم به غریبی و ندارد خبر از من
🔺ز دوری رضا نور دو چشمان تر من
🔺معصومه کجایی به عزایم بنشینی
🔺ای دخترغمخوار و ضیا و بصر من
میخوام بگم یا امام رضا چقدر بابا منتظرت بود ..آقا جان نشد بابا رو ببینی ..نشد لحظات آخر سر بابا رو به دامن بگیری..
(اما ناله داری ببرمت یه جایی ...بریم خرابه شام..)
لحظه ای که سه ساله حسین ع سر بابا رو بغل گرفت..
✴️(ناله داری یا نه)
هی سر و میبوسه گریه میکنه..ناله میکنه..
🏴عمه بیا گمشده پیدا شده
🏴کنج خرابه شب یلدا شده
🏴 آخ پدر فدای سر نورانیت
🏴سنگ جفاکه زدبه پیشانیت
🏴بابا..بسکه دویدم عقب قافله
🏴پای من از ره شده پر آبله
🏴یا ابتا یا حسین 3
⏺هر چقدر ناله داری به سوز جگر سه ساله ابی عبدالله ع
به سوز جگر حضرت معصومه در فراق پدر ..صدای ناله تو بلند کن سه مرتبه ناله بزن بگو یا حسین...
......
#شهادت_امام_کاظم
رشته دلهای عاشق پشت این در بسته شد
رزق ما از سفره موسی بن جعفر بسته شد
تا خبر آمد غروب از خانه بیرون میزند
با هجوم سائلان از صبح معبر بسته شد
مشت ما را وا نخواهد کرد وقتی از کرم
مشت مسکین درش با کیسهی زر بسته شد
آنکه از کار پیمبرها گره وا میکند
دست و پایش در غل و زنجیر آخر بسته شد
ای خدا آزاد بودن پیشکش این ظلم چیست؟
در قفس حتی پر و بال کبوتر بسته شد
یک نفر با تازیانه آمد و در باز شد
یک نفر با تازیانه آمد و در بسته شد
تازیانه رفت بالا چشم مادر تار گشت
تازیانه خورد بر تن چشم مادر بسته شد
آه روی تخته پاره ساق پایش بند نیست
بیش از این حرفی ندارم روضه ها سربسته شد
#میلاد_حسنی✍
.
.
#زمینه
#شهادت_امام_کاظم علیه السلام
بدون عشق تو _عمر و هدر دادم
تا کاظمین امشب_دلم رو پر دادم
باب الحوائج هستی و حلال مشکلاتی
بابای سلطانی توییکه معنی حیاتی
تو علت آرامشم روی پل صراطی
من حاجتامو آقا ، میگیرم از همین در
تو سختیا میخونم ، یا موسی بن جعفر
یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر
.........
با حالتی مضطر_کنج سیه چالم
از ضربه ی دشمن_شکسته شد بالم
خلصنی یا رب رو لبم اشکام شده روونه
وقتی که میگه ناسزا قلبم رو میسوزونه
تنهای تنهام جز خدا کی حالم و میدونه
از تازیونه جونم،دیگه به لب رسیده
زهر جفا اثر کرد ، شد قدم خمیده
یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر
..........
روزا و شبهامو_ با غصه سر کردم
به یاد معصومه_چشمامو تر کردم
کاشکی یکی از دخترم واسم خبر بیاره
دوری برا دختر یه درده غم رو دل میزاره
گریم گرفت واسه رقیه که بابا نداره
دردم به پا رقیه ، اصلا حساب نمیشه
از داغ عمه زینب ، گریونم همیشه
واویلا واویلا
#هاشم_محمدی_آرا ✍
👇
.
#نوحه_سنتی
#شهادت_امام_کاظم
#امیرحسین_الفت
#سبک_آه_واویلتا_آه_و_واویلا
____________________________
زندانی هارون جانش فدا شد
روی یک تخته چوب جسمش رها شد
اولاد حیدر
موسی ابن جعفر
یا صاحب الزمان اجرک الله
____________________
شکسته گشته ساق استخوانش
لعنت به زندان بان بد دهانش
کنج سیه چال
جسمش شد پامال
یا صاحب الزمان اجرک الله
____________________
چشم فلک ز داغش غرق خون است
المعذب فی القعر السجون است
الساق المرضوض
زین داغ جانسوز
یا صاحب الزمان اجرک الله
______________________________
.👇
3. توو کاظمین.mp3
زمان:
حجم:
7.28M
#نوحه_امام_کاظم
( علیه السلام )
#حاج_محمود_کریمی
توو كاظمین ، آقا
حاجتمو داده
چقدر دلم تنگه
پنجره فولاده ...
#ملودی_دوم
چه حرمی ، چه گنبدی
حس می كنی، توو مشهدی
زهرا میگه ،خوش اومدی
#ملودی_سوم
كرَمش، كرم امام رضاست
حرمش ،حرم امام رضاست
( یا بابَ الحوائج ،
یا موسیَ بنِ جعفر ) تکرار
« تکرار بند اول »
#بند_دوم
تویی كه بابایه
حضرت سلطانی
تموم هستیه، شاه خراسانی
#ملودی_دوم
آقا امامِ هفتمی
تنها امیدِ مردمی
عشق مَلیكه ی قمی
#ملودی_سوم
می خونن همه ی مریض دارا
می خونن همه ی گرفتارا
( یا بابَ الحوائج ،
یا موسیَ بنِ جعفر ) تکرار
« تکرار بند اول »
#بند_سوم
شده توی زندون
زهرا عزادارت
زبونِ روزه ، آه
سیلی ه افطارت ...
#ملودی_دوم
دلِ تو ، پُر شراره شد
آسمون بی ستاره شد
اومدن، عاشقای كاظمین
بمیرم ، برای آقام حسین
#شهادت_امام_کاظم
حاج مهدی رسولی1_893318324.mp3
زمان:
حجم:
12.2M
تو کاظمین آقا، حاجتمو داده
چقدر دلم تنگه، پنجره فولاده...
◼️ روضه شهادت حضرت
#شهادت_امام_کاظم
#امام_کاظم
.
|⇦•رسم نامردا همینه...
#روضه و توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاجعباس حیدرزاده ونریمان پناهی
●━━━━━━───────
*بی بی جان! ایام شهادت پدر بزرگوارتان، آقا موسیَ بنِ جعفر است ... نمیدونم چند سال بابا رو ندیدی؟ چند سال از دیدن پدر محروم بودی ؟
میگن هر کاروانی که وارد مدینه میشد، می فرمود: بروید بپرسید ببینید بابای من هم آزاد شده یا نه ؟
اما یه روز براش خبر آوردند: بی بی جان، دیگه منتظر نباش، بابای غریبت، گوشه زندان، زیر غل و زنجیر از دنیا رفت ... چه میگذره به دختر وقتی بفهمه باباش از دنیا رفته ... نمیدونم بی بی جان چه کردید شما ؟
بی بی جان، نبودید اون روزی که بابای غریبتون از زندان آزاد شد، دیدند چهار غلام زیر یک تخته پاره رو گرفتند، بدن تو غل و زنجیره، سنگینه، بدن رو زمین گذاشتند، روپوش رو کنار زدند، دیدند غل و زنجیر به گردن آقاست ...
خوب شد نبودی ببینی، اگر بودی می دیدی، دق میکردی ! ... هان میدونی میخوام کجا ببرمت ؟ ای کاش دختر خرابه هم سر بریده ی بابا رو نمیدید....*
رسم نامردا همینه
سر بابا رو زمینه
عمه چادری سرم کن
بابا گوشامو نبینه
ببین عمه بی قرارم
سرشو رو سینه دارم
چرا قرآن نمیخونه
من که خیزران ندارم
شدم از جفا و کینه
مثل بانوی مدینه
بس که سیلی خوردم عمه
دیگه چشمام نمیبینه ...
آنشب که من از ناقه
افتادم و غش کردم
بابا تو کجا بودی
از ما تو جدا بودی ؟
بابا حسین جانم ..
آن دم که تو از ناقه
افتادی و غش کردی
من بر سر نی بودم
کی از تو جدا بودم ؟
بابا حسین جانم ..
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_موسی_الکاظم_علیه_السلام
#حاج_عباس_حیدرزاده
#کربلایی_نریمان_پناهی
#شهادت_امام_کاظم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
@babolharam_net2. فایل صوتی.mp3
زمان:
حجم:
5.09M
|⇦•رسم نامردا همینه....
#روضه_امام_کاظم موسی ابن جعفر علیه السلام شده به نفسِ حاج عباس حیدرزاده و کربلایی نریمان پناهی
.
#حکایات 😭
#موسی_بن_جعفر #امام_کاظم
📝صحن موسی ابن جعفر تا زمان شاهزاده فرهاد میرزا مثلث بود ، گوشه صحن ،قبر یکی از علمای سنی ها بود نمی گذاشتند خراب کنند و صحن را چهارگوش کنند. شیعه ها رفتند والی بغداد را دیدند راضی نشد . شیعه ها آمدند تهران شاهزاده فرهاد میرزا عموی ناصرالدین شاه را دیدند . شازده که فردی متدین و اهل علم و روضه بود، رفت عراق و بغداد ، و والیِ بغداد را دید و راضی اش کرد که با خرج خود شازده صحن را چهارگوش کنند، خلاصه صحن را مرمت کرده و ساختند.
شازده برای خودش یک گوشه ی صحن یک مقبره درست کرد ، آمد تهران مریض شد ، وصیت کرد ؛گفت اگر من مُردم جنازه ام را با تشریفات سلطنتی ببرید عراق بعد هم ببرید کاظمین تو همان مقبره ی خودم خاک کنید . شازده مُرد جنازه اش را یک مشت از رجال و شخصیت های مملکت تشییع کردند. بر حسب وصیتش آوردند عراق، یک مشت از شیعه های عراقی ها هم آمده بودند استقبال (چون آن خدمت را کرده بود). یک وقت کنار جسر که رسیدند وصی شازده آمد جلوی جنازه را گرفت وگفت: جنازه را بگذارید زمین . گفتند چرا؟ گفت شازده وصیت کرده تا اینجا با تشریفات سلطنتی جنازه ی من را بیاورید ،اما از اینجا که می خواهید ببرید کاظمین بگویید چهارتا حمال بیاید جنازه ی من را بردارد ببرد کاظمین . چهارتا حمال پیدا کردند و آوردند این جنازه را برداشت یک غوغایی شد .پیرمردها محاسن هایشان را می کَندند ،زن ها گیسوهایشان را می کندند . جنازه ای که با این تشریفات می برند حالا چهارتا حمال بردند. اینها به یاد منظره ی دیگر افتادند .
🔷طولی نکشید یک وقت دیدند از طرف کاظمین ،شیخ حیدر( کلید دار صحن موسی بن جعفر) سوار اسب با عجله دارد می آید. آمد جلو گفت: با همان تشریفاتی که می آوردید جنازه را بیاورید. چهارتا حمال بروند کنار؛ گفتند آقا خودش وصیت کرده ؛گفت کرده باشد . من تو خانه خوابیده بودم موسی ابن جعفر را در عالم رویا دیدم ، حضرت به من فرمود: حیدرِ کلید دار ؛پاشو برو بگو جنازه را با همان تشریفات بیاورند چون این جور جنازه برداشتن فقط مال منِ غریب است. فقط مال منِ مظلوم است .
#استاد_مرحوم_کافی 🎤
..........................
#پ.ن: پیکر فرهاد میرزا با عزت و احترام بسیار به کاظمین انتقال یافت. وصیت کرده بود که برای همدردی با امام کاظم (ع) جنازه اش نیم روزی روی جسر (پل بغداد) قرار گیرد و پس از آن به جوار آستان مقدس منتقل شود؛ اما فقیه بزرگ شیخ محمدحسن آل یاسین به دلیل احتمال وقوع اختلافاتی میان فرق اسلامی، اجازه نداد چنین کاری صورت گیرد؛ بلکه دستور داد پیکر فرهادمیرزا را برای طواف به سامراء ببرند و از آن جا به کاظمین بیاورند و از بغداد عبور ندهند تا جایی برای اجرای وصیت باقی نماند. سرانجام پیکرش را با تشریفات ویژه ای در غرفه سمت راست داخل صحن شریف، سمت مشرق باب المراد، کنار دربی که به نام وی معروف است، دفن کردند. ٢
📚١). تاریخ حرم کاظمین، ص ١٠٨ - ١١٧.
٢). همان، ص ١٠٧؛ پاورقی روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص ۵٨۴؛ مقدمه سفرنامه فرهاد میرزا، ص ١٢؛ مکارم الآثار، ج ٣، ص ٩١۴؛ الذریعه، ج١٧، ص ١٧١.
.
فرهاد میرزا و نگارش مقتلِ
📚 "قمقام زخّار و صمصام بَتّار"، در احوالات حضرت ابی عبدالله الحسین (ع): قمقام زخّار یعنی دریای ژرف و صمصام بَتّار یعنی شمشیر برنده. آغاز تألیف این کتاب سال ١٣٠٣ ق و انجامش ٢۵ ذی حجه ١٣٠۵ می باشد. فرهادمیرزا سبب تألیف این اثر را وجود اختلاف در روایات منقول و ورود تشبیهات و توضیحات شاعران و ذاکران در تاریخ عاشورا بیان کرده است؛ زیرا از نگاه او، این امور به اندازه ای رواج یافته بود که شناخت صحیح از سقیم، جز برای عالم خبیر و نافذ بصیر ممکن نبود. به همین سبب در صدد تألیف کتابی خالی از حشو و زواید در احوال امام حسین (ع) از ولادت تا شهادت برآمد تا آن که در ١٢٩٣ ق به هنگام بازگشت از سفر حج، در دریای مدیترانه (دریای سفید) توفانی عظیم دریا را متلاطم می سازد و او به امام حسین (ع) متوسل می گردد و نذر می کند که کتاب مقتلی را که قبلاً آغاز کرده بود، به پایان برساند. در آن حادثه خطرناک مقداری از تربت حضرت امام حسین (ع) را به آب دریا می پاشد و دریا آرام می گیرد و او با سلامتی به مقصد می رسد.
.
﷽
▪️بمناسبت #شهادت_امام_صادق (علیه السلام)
🔸وقتی خبر شهادت امام صادق(عليه السلام) به اهل نيشابور رسيد، شيعيان نيشابور، علی بن محمد نيشابوری را انتخاب كردند كه به مدينه رفته و درمورد امام بعد از امام صادق(عليه السلام) تحقيق كند.
🔸علی بن محمد می گويد: در نيشابور اعلام کردیم هر كس نامه، پيام يا هديه ای برای امام زمانش دارد بياورد. هدايای زیادی آوردند!
ديدم پيرزنی يك كلاف نخ و دو درهم پول آورد گفت: اين هديه مرا هم به امام زمان برسان.
به هدايای او نگاه كرده و گفتم: خجالت می كشم از اينجا تا مدينه دو درهم و يك كلاف نخ با خود به محضر امام(عليه السلام) ببرم!
پيرزن گفت: علي بن محمد! "إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَق"
خدا از گرفتن حق حيا نمی كند. اين حقی است كه بايد به امام(عليه السلام) برسد.
هدايا را گرفتم و راه افتادم. به مدينه كه رسيدم چند روز سرگردان بودم تا اينكه مرا به در خانه امام موسی بن جعفر(عليه السلام) راهنمايی كردند.
وقتی به محضر ایشان رسيدم قبل از آنكه حرفی بزنم به همه نامه ها جواب دادند و فرمودند:
"اين هدايا به درد ما نمی خورد!
إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَق" فقط هديه ای كه آن پيرزن داده به ما بده!"
حضرت دو درهم را گرفت و چهل درهم به من داد و فرمود: "اين درهم ها را به آن پيرزن برسان، چند روز بعد از رسيدن تو به نيشابور آن پيرزن از دنيا خواهد رفت. بگو يك مقدار از اين پول ها را صدقه دهد و بقيه را خرج كند. وقتی كه پول ها تمام شد از دنيا خواهد رفت و من خودم برای خواندن نمازش خواهم آمد!"
🔸بعد امام(عليه السلام) بقچه ای را باز كرده و كفنی به من داد و فرمود:
"اين كفن را حليمه خاتون خواهرم (دختر امام صادق(عليهم السلام) با پنبه هايی كه از روستايی بنام مادرمان فاطمه(سلام الله عليها) آورده اند براي آن پيرزن دوخته است!
{(ببينيد ارتباط روحی را!! به حسب ظاهر دورند اما در باطن واحد و هم خانواده اند!
به ظاهر كثرت است اما در درون وحدت است. منزل اهل بيت(عليهم السلام) منزل دل است!)}
به نيشابور كه رسيدم ديدم هدايای كسانی كه پس داده شده، از امامت امام موسی بن جعفر(عليه السلام) برگشته و بيراهه رفته اند! بخاطر همين امام(عليه السلام) هم هدايای آنان را قبول نكردند!
🔸پيرزن را خبر كردم، هدايايش را دادم. همانطور كه امام(عليه السلام) خبر داده بودند چند روز بعد، از دنيا رفت. غسلش داديم، كفنش كرديم. آورديم قبرستان زمانی كه تابوت را گذاشتيم، ديدم امام(عليه السلام) بالای سر تابوت ايستاده اند و شروع به نماز خواندن كردند.
بعد از آنكه نماز تمام شد، رو به من كرده و فرمودند:
"علی بن محمد سلام مرا به شيعيان ما برسان و بگو مثل اين پيرزن زندگی كنيد، امام هر زمان می آيد و برايتان نماز می خواند." 😭
(بحار الأنوار، ج39، ص 114)
#امام_صادق
#امام_کاظم
.