eitaa logo
امام حسین ع
17هزار دنبال‌کننده
389 عکس
1.9هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
بازآ كه بى تو خسته دلان را قرار نيست يك روز خوش به كام دل روزگار نيست در چار فصل باغ، خزان موج مى‏ زند يعنى بيا كه تا تو نيايى بهار نيست يوسف جمال مصر ولايت ظهور كن جانسوزتر ز تاب و تب انتظار نيست همپاى اشك ، نام تو را داد مى‏ زنم باور كن اين نواى دل است و شعار نيست سخت است سخت اينكه بگويم حقيقتى مولا ، كسى به ياد تو در اين ديار نيست ! تقديم خاك پاى تو دار و ندار من هر چند لايق تو براى نثار نيست سوز فراق ، مى‏ كشد آخر "کمیل" را هرگز كسى به داغ دل من دچار نيست - ۱۳۸۰ 🆔 @emame3vom
. در اربعین داغ تو و لاله های تو زینب شده مسافر کرببلای تو نشناسیم کنون که شکستم ز داغ ها شد پیر خواهر تو برادر به پای تو از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام شد سایبان من سر از تن جدای تو افتاد اگر چه دست علمدار بر زمین بردم به دوش صبر و شهامت لوای تو باشد کبود پیکر آزرده ام گواه خوردم کتک به جای همه بچه های تو چل روز نه ، گذشته چهل سال از غمت خواهر بمیرد از غم بی انتهای تو بازار کوفه شاهد ایثار زینب است از نوک نیزه چونکه شنیدم صدای تو یک قافله شکسته دل آوردم از سفر تا وا کنند عقده ی دل در هوای تو می زد یزید بر لب تو چوب خیزران تا نشنود کسی نفس جانفزای تو هرگز کسی به حال دل من نمی رسد دارد خبر ز خستگی من خدای تو از من بگو به ساقی در خاک خفته ات کز خاطرم نمی رود ای گل وفای تو کمیل کاشانی - @emame3vom
از دور می رسد جرس قافله به گوش آید صدای هر نفس قافله به گوش می آید از مسیر خطر کاروان ببین یک قافله شکسته دل و نیمه جان ببین یک قافله که رنج فراوان کشیده است بر دوش ، بار ماتم و هجران کشیده است آغوش وا کنید شهیدان کربلا شد اشک و آه و زمزمه مهمان کربلا اکبر کجاست محمل زینب رسیده است زانو زند که قامت عمه خمیده است قاسم کجاست اهل حرم را صدا کند عباس کو که محمل زینب به پا کند اصغر کجاست تا که ببیند رباب را این دفعه جای آب نبیند سراب را آمد سپاه زینبت از شام یا حسین از شهر سنگ و سیلی و دشنام یا حسین چرخی بزن دوباره و سیر سپاه کن این کاروان خسته ی غم را نگاه کن هر چند با حکایت جانسوز آمده اما ببین سپاه تو پیروز آمده برخیز و شرح واقعه ی این سفر بپرس از لحظه های زینب و داغ و خطر بپرس از کوفه و خرابه و زندان و بزم عام از کوچه های تنگ و شلوغ دیار شام از آتشی که بر روی آئینه ریختند از سنگ ها که بر سرم از کینه ریختند صد بار خواهرت به خدا مرد و زنده شد وقتی که گوشواره ای از گوش کنده شد مهمان رسیده است برادر نگاه کن این خیمه های سوخته را رو به راه کن ﮐﻤﯿﻞ ﮐﺎﺷﺎﻧﯽ 🆔 @emame3vom
. قصه میگم یه قصه ی قدیمی با یه زبون ساده و صمیمی قصه ی من شنیدنش دل می خواد دل مثِ دریای بی ساحل میخواد دلی که وقتی بشنوه بشکنه دلی که نشکس بخدا آهنه قصه ی من قصه ی یک غریبی است قصه ی تنهایی و بی حبیبی است قصه ی تنهایی یک مرد مرد تُو مدینه وسعت اندوه و درد تُو شهری که هوای پاییز داره کوچه هایی سرد و غم انگیز داره قصه ی من شروعش از یه روزه یه روز پر حادثه و مرموزه تُو مدینه یه خونواده بودن مردمونی بزرگ زاده بودن فاطمه و علی حسن با حسین زینت خونواده شون زینبین این خونواده داغ دیده بودن به زیر بار غم خمیده بودن در و دیوار خونه شون سیا بود دل اونا سیاپوش عزا بود تُو مدینه رسم عجیبی دارن به جای دسته گل هیزم میارن داغ دیده رو تُو مدینه می زنن به صورت و دست و سینه می زنن پشت درِ خونه چه غوغایی شد باور کنین محشر کبرایی شد توی خونه دست خدا رو بستن با یه لگد آئینه شو شکستن تو بهتر از من میدونی مدینه نداره طاقت لگد آئینه آی مدینه صورت گل کبوده مگر که باغبون با او نبوده یکی داره با سیلی گل می چینه خدا کنه باغبونش نبینه بازوی گل تازیونه نمی خواد گل ، چیدن وحشیونه نمی خواد قصه ی من اگر چه ناتمومه دلی که نشکسته بگو کدومه ﮐﻤﯿﻞ کاشانی - ۱۳۷۴ .
. عید نوروز ما ظهور شماست جشن ما لحظه ی حضور شماست و عج سال نو با بهار می آید جشن سرو و چنار می آید باغ در باغ ، گل جوانه زند بلبل از شوق گل ترانه زند غنچه ها خنده می کنند از شوق دشت را زنده می کنند از شوق آفرینش لباس نو پوشد چشمه در چشمه از زمین جوشد لحظه ها لحظه های تحویل است فرصت انتقال و تبدیل است هفت سین سلام گستردیم آب و آئینه نور آوردیم ذکر تحویل سال می خوانیم به تمام و کمال می خوانیم یا مقلب قلوب ما خسته است در شادی به روی دل بسته است چشمها گریه خیز هجران است بی تو این سال رو به پایان است سال نو شد غمی کهن داریم سوز هجران به جان و تن داریم سیصد و شصت و پنج روز فراق باز هم مثل شمع سوز فراق سوختیم آه بی تو آب شدیم در لهیب غمت کباب شدیم جمعه ها یک به یک غروب شدند رودها چشمه ها رسوب شدند یابن یاسین بهار یاس تویی سند اعتبار یاس تویی پسر طور و عادیات بیا یابن طاها و محکمات بیا تا نیایی بهار پائیز است عید نوروزمان غم انگیز است عید نوروز ما ظهور شماست جشن ما لحظه ی حضور شماست حال ما با تو احسن الحال است با نگاه تو دل خوش اقبال است @emame3vom کمیل کاشانی .
. هان ای بسیجی فرارسیدن هفته ی بسیج را به بسیجیان عزیز و خانواده های شهدا و ایثار گران عرض تبریک دارم .   ای شمع یادت چلچراغ محفل عشق دستان عزم تو کلید منزل عشق  ای در نگاهت جوشش ایثار جاری در مکتب دل خوانده درس پایداری ای پرده شوم هوسها را دریده  در راه جانان رنج بی پایان کشیده فریاد تو یاداور بدر و حنین است  فکر تو متن «لا ارى الموت» حسین است فریاد کن، ای فصل شیرین حقیقت شورآفرین، ای یار دیرین حقیقت  با رعد فریاد جهانگرد تو ای یار دنیا شود از خواب سرد خویش بیدار مولود طوفانی، صلای عشق و شوری  رمز طلوع آفتابی، عین نوری  پژواکهای دلکش اسلام نابی  تصویر گویای متون انقلابی  شعربهاران بر لبت پیوسته جاری است روح بلندت فصل شور و بیقراری است  مفهوم مرداب است دریا بی تو آری  خودکامگان را خشم گردابی تو آری  ای شرزه شیر عرصه پیکار ای مرد  هان ای بسیجی آشنای غربت و درد از خاکریز تن چه بی پروا گذشتی تا دور دست مرز استغنا گذشتی  بستان و سوسنگرد و آبادان و اهواز یاد آورند از لحظه های سرخ پرواز در بستر خون خفتنت را یاد دارند الله اكبر گفتنت را یاد دارند تو آبروی عشق و ایمانی بسیجی  رمز شهادت را تو می دانی بسیجی  با تو شهادت الفتی دیرینه دارد  چندیست داغ هجر تو بر سینه دارد   کمیل کاشانی - ۱۳۷۰ .
. . پیوسته در حوالی بامت کبوترم سنگم زنند هر چه ، از اینجا نمی پرم بی بی ، قسم به جان رضایت مرا ببین در آستان عرشی ات از خاک کمترم از قم دری گشوده به باغ بهشت ، یا عطر بقیع مادرتان دارد این حرم معصومه ای و فاطمه ای ، اشفعی لنا چشم انتظار لطف تو در روز محشرم تا شاهد ارادت و اخلاص من شود یک بیت از قصیده ی حافظ می آورم : " نامم ز کارخانه ی عشاق ، محو باد گر جز محبت تو بود شغل دیگرم" بر سفره ی کرامت و لطفت نشسته ام حاجت به غیر کوی تو جایی نمی برم کمیل کاشانی .
. ) دیگر از امشب محرم من میشوی ای چاه در بی کسی ها همدم من میشوی ای چاه فریادهای بی صدایم را کسی نشنید آغوش جان بر هر دم من میشوی ای چاه تا عقده ی دل وا کنم در این تب اندوه دامان اشک نم نم من میشوی ای چاه تیغ سقیفه مرتضی را از نفس انداخت زخمی ترینم ، مرهم من میشوی ای چاه ? زهرای من نه که تمام آرزویم رفت یک شب شریک ماتم من میشوی ای چاه ؟ این قسمت هرکس نمی گردد که تو آگاه از رازهای مبهم من میشوی ای چاه سنگ صبور حیدری اما تو هم یک روز بی طاقت از حجم غم من میشوی ای چاه کمیل کاشانی https://eitaa.com/emame3vom/36759 .
مرد خدا اگر چه به غربت اسير بود بر هفت شهر كشور امكان امير بود حلمش شكوه حلم و شكيبايى رسول جودش هماره جلوه ی خير كثير بود زنجير همنواى غريبانه‏ هاى او از صبر جان خسته ی او ناگزير بود مى‏ خواست وقت ناب مناجات با خدا زندان براى خلوت او دلپذير بود اما چه شد كه يوسف زهرا به چاه درد عجل وفاتى‏ اش به لب ، از عمر سير بود كنج قفس شكسته پرى بود بى نفس وقتى گشوده شد در زندان كه دير بود کمیل کاشانی .
Jame-Mofrad98-3-2.pdf
650.5K
📚عنوان : ✍نویسنده : مجتبی خرسندی 📖موضوع : شعر 📄تعداد صفحات : ۶۴ صفحه