.
#شور
#امام_زمان
این همه سختی کشیدم حالا ناکام برم
بدون دیدن اون ماه دلارام برم
اولین دیدار ما پای لَحَد باشه بَده
به هوای دیدنت نوکر به دنیا اومده
ارباب
دیر چشامو وا کردم
پیشت
خودم رو رسوا کردم
عمری
گم شده بودم اما
باتو
خودم رو پیدا کردم
اول و آخرش سهم من از این
زندگی یه سنگه و یه کمی خاک
اما نمیخوام زندگیم تموم شه
تا قبل از اینکه دلم رو کنی پاک
العجل العجل یا صاحب الزمان
العجل العجل الغوث و الامان
بند دوم
داره میچرخه زمین و جاریه این زندگی
جوونیم رفت و نکردم لحظه ای هم بندگی
لحظه ای که چشم من بیافته به چشمای تو
نکنه روتو بگیری از من و بگی برو
کی گفت
بندگی به نماز و روزست
وقتی
حسینی نیست حال دلامون
دنیا
افتاده به جون خودش ما
حتی
خبر نداریم از اقامون
سیرم و سفره ی همسایه خالی
یعنی نرفته سیرتم به مادر
آخه گدا نمیره دستِ خالی
حتی سر رکوع از پیش حیدر
العجل العجل یا صاحب الزمان
العجل العجل الغوث و الامان
بند سوم
همه چی دیده چشای پر گناهم غیر تو
اما دائم میرسه به روسیاها خیرتو
خوبیه نوکر اینه بدست هیشکی نیست نگاش
میدونه میفرسته روزیشو خود اقا براش
ارباب
دوست ندارم بمیرم حالا
اخه
یوسف و یک نظر ندیدم
میخوام
نوکریتو کنم آقا جون
دیگه
از هرکی غیرت دل بریدم
من که بدهکار تواَم یه عمره
دعا بکن بی دیدنت نمیرم
درسته بد کردم ولی میدونی
به اون چشای حیدریت اسیرم
العجل العجل یا صاحب الزمان
العجل العجل الغوث و الامان
#خادم_زینب
#شب_جمعه
#شور_احساسی
#شور_مهدوی
#مهدویت
👇
آیا سادات بهشتی اند.مقام سادات.شهادت حضرت رقیه 99.pdf
784.1K
🛑 آیا سادات بهشتی اند؟ 🛑
#مقام_والای_سادات
✅ #شهادت_حضرت_رقیه_علیهاسلام ۹۹
✅ با #نشر مطالب، اهلبیت ع را یاری کنیم.
✅ منبر: ۲۲۸
۹۹/۶/۲۹
.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
غزل روضهیِ مجلس شام - حضرت زینب سلام الله علیها
مجلس گرفته بود که تحقیرمان کند
کوبید چوب رویِ لبَت پیرمان کند
مِنبرنشینِ مَست به آلِ تو طعنه زد
شاید یهودی آمده تفسیرمان کند
دائم به حرمله صِله بخشید پیشِ ما
تا خون به قلبِ مادرِ بی شیرمان کند
شمر آمد و رقیّه به من گفت عمّه جان
او آمده دوباره به زنجیرمان کند؟!
با طعنه دشمن تو به ما گفت از ظَفَر
تا از حسین و کرب و بلا سیرمان کند
زینب پس از علی مددی ماٰرَأَیتْ گفت
اینجا خدا اشاره به تکبیرمان کند
حرف از کنیزِ خانه یِ آلِ یهود شد
تا ندبه ذکرِ رأسِ علمگیرمان کند
#غزل #روضه
#شهادت #شام
#حضرت_زینب #_سلام_الله_علیها
#امام_حسین #_علیه_السلام
#الشام_الشام_الشام
#حسین_ایمانی
.
نحوست ایام.pdf
651.4K
💠فیش منبر 💠
📌ویژه ماه صفر 📌
👇با موضوع👇
👈 "نحوست ایام"
#نحسی
#ماه_صفر
نحسی ماه صفر.pdf
468.4K
💠فیش منبر 💠
📌ویژه ماه صفر 📌
👇با موضوع👇
👈 "نحسی ماه صفر"
#نحسی
#ماه_صفر
.
🏴 شنبه اول ماه صفر
💢اعمـــــال مـــــاه صفـــــر
💠 سفارشات مخصوص بمناسبت ورود به ماه صفرالمظفر:
▪️ماه صفر ماه حزن اهل بیت علیهم السلام در اسارت امام زین العابدین و عمه جانشان زینب سلام الله علیهما و ماهی است که سرور کائنات عالم رسول گرامی اسلام امام مجتبی و امام علی بن موسی الرضا علیهم السلام چهره در رخ تراب کشیدند...
♦️لذا در مفاتیح الجنان اعمالی برای کل این ماه و اعمال مخصوص بعضی روزها آمده است:
۱- خواندن نماز اول ماه
دو رکعت
در رکعت اول بعد از حمد سی مرتبه سوره قلهوالله احد
در رکعت دوم بعد از حمد سی مرتبه سوره قدر
بعد از نماز صدقه دهد.
۲- خوانده دعای؛
" یَا شَدِیدَ الْقُوَى وَ یَا شَدِیدَ الْمِحَالِ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ
ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمِیعُ خَلْقِکَ
فَاکْفِنِی شَرَّ خَلْقِکَ
یَا مُحْسِنُ یَا مُجْمِلُ یَا مُنْعِمُ یَا مُفْضِلُ یَا لا إِلَهَ اِلّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ
وَ صَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ. "
روزی ۱۰مرتبه که در مفاتیح الجنان آمده.
۳- روز سوم نمازی دارد به این نحو:
دو رکعت
در رکعت اول سوره حمد سوره فتح
و در رکعت دوم حمد و توحید.
بعد از نماز
صد مرتبه صلوات،
صد مرتبه بگوید: اللهم العن آل ابی سفیان و صد مرتبه استغفار کند.
۴- #صدقه دادن هم در طول ماه مطلوب است.
.
.
💢نحوست #ماه_صفر💢
ما درباره نحوست ماه صفر روایتی ندیده ایم اما برخی علما نحوست این ماه را به شهرت نسبت داده اند وفرموده اند طبق مشهور این ماه شوم ونحس است.چنان که علامه مجلسی می گوید:
"هذا الشهر مشهور بالنحوسه والشوم"
"ماه صفر مشهور است به نحوست وشوم بودن"
زاد المعاد،ص274
شیخ عباس قمی می گوید:
"بدانکه این ماه معروف به نحوست است"
مفاتیح الجنان،ص508
ودر برخی روایات، اهل بیت برای شهرت اهمیت ویژه ای قائل شده اند چنان که امام صادق فرمود:
"خذ ما اشتهر بین اصحابک"
"به آنچه بین علمای شیعه مشهور است عمل کن"
عوالی اللئالی،ج3 ص129
روی این جهت، افرادی که می خواهند چنین اظهار کنند که از آنجایی که ماه صفر نحوستش به مشهور نسبت داده شده لذا قابل اعتنا نیست احساس می شود طریقه خوبی را در پیش نگرفته اند.
اما درمورد چرایی این نحوست:
ایت الله مکارم تصریح می کند که در موارد متعدد، ایام به نحوست نسبت داده شده به دلیل اتفاقاتی که درآن واقع شده است، البته افرادی در این مساله راه افراط را پیموده اند وبه هرکاری که دست می زنند قبلا به سراغ سعد ونحس بودن ایام می روند وشکست های خودرا به گردن ایام می اندازند،این خرافه ای است که جدا باید از آن پرهیز کرد وتصریح می کنند که در روایات اهل بیت آمده است که در روزهایی که نام نحس بر آن گذارده شده است، شما می توانید با دادن صدقه، یا خواندن دعا و استمداد از لطف الهی وتوکل بر خدا به دنبال کارها بروید وپیروز باشید
تفسیر نمونه،ج23 ص44
شیخ عباس قمی نیز تصریح می کند برای دفع نحوست ماه صفر،هیچ چیز بهتر از تصدق وادعیه واستعاذات نیست
مفاتیح الجنان،ص508
علامه مجلسی نیز روایاتی را ذکر می کند که انسان می تواند با پرداخت صدقه وتوکل بر خدا نحوست ایام را برطرف کند
بحار الانوار،ج56 ص18 باب 15
حاصل آنکه، به هیچ وجه نباید درباره نحوست ماه صفر راه افراط را پیمود واگر نحوستی نیز برای این ماه است با پرداخت صدقه،دعا،وتوکل بر خدا رفع میشود
.
روضه پایانی.mp3
21.09M
🎤 کربلایی محمد حسین #خوبان
🔊 #روضه_پایانی
🗓 مراسم هفتگی
841.5K
🎵شبیه همین سبک عزاداری
#سینهزنی_حضرت_رقیه سلام الله علیها
🔺هیئتی/ سنگین
عمه ببین اومد بابا، گمون کنم باید برم
ببخش اگر باعث زحمتت شدم من
ببخش اگر توی مسیر، هی جا میموندم از همه
میزد همهش به جای من شما رو دشمن
🔸چیزی ندارم غیر شکوههایی که بیصدا موند
یه گوشواره داشتم که اون هم میون کوفه جا موند
🔹چهجوری از یاد ببرم، نمازای نشستتو
گریههای شبونتو، اون بغضای شکستتو
بابا حسین، بابا حسین...
رسیدی از راه عاقبت، مهمون من مهمون من
بیتو رقیه موند و اشک بیحسابش
یادش بخیر گفتی همش، اون روزا توی مدینه
که هستی دختر چیه به جز حجابش
🔸اگر با تازیانهها شده کبود بازوی من
ولی نامحرمی نگاش نیفتاده به موی من
🔹نگو که تنهام میذاری، نگو به فکر رفتنی
بگو بگو به دخترت، من الذی ایمتنی
بابا حسین، بابا حسین...
شعر و سبک/ رضا یزدانی
#پنجم_صفر
.
#روضه و توسل به عقیلۀ بنی هاشم #حضرت_زینب کبری سلام الله علیها به نفس کربلایی حسن حسینخانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
ای شاهدِ اسیریِ من ای غیور محض
قبل از غروبِ روز دهم ای حضورِ محض
از قوم ما زنی به اسارت نرفته بود
حتی کسی به بزم جسارت نرفته بود
در کوفه بود همینجا پرم شکست
نزدیک خانه پدریم سرم شکست
تا شهر شام رفتمُ معجر نداشتم
تقصیر من چه بود برادر نداشتم
بعد از تو کار ما به کجاها کشیده شد
در حالت فرار موی ما کشیده شد
به روی دل غمو داغ تورا گذاشتم
به روی شانه خود کربلا گذاشتم
برای انکه مرا غصه تو پیر کند
رویِ تمام جوانیم پا گذاشتم
برای آنکه بگویم هنوز فکر توام
ببین که پیرهنت را کجا گذاشتم
نشد اگر که تنت را کفن کنم اما
هنوز هم کفنت را سوا گذاشتم
ببین که خون گلوی تو رنگ موی من است
گمان مبر که به زلفم حنا گذاشتم
اگر بناست ببینی مرا بیا گودال
که خویش را لبِ گودال جا گذاشتم
*عرضم تمام ، دو بیت و از همه التماسِ دعا .. با ناله و گریه ت حقشُ ادا کن ...*
دیدم لگ از قفا زدن را
افتادن و دست و پا زدن را
سدّ نفسِ گلو شدن را
آن لحظۀ پشت و رو شدن را
ــــــــــــــــــ
#کربلایی_حسن_حسینخانی
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت_خاندان_اهل_بیت_علیهم_السلام
#روضه_شب_جمعه
#ویژه_ایام_محرم
#ویژه_ایام_صفر
.👇
babolharam Hoseinkhani_Shahadat_Hazrat-Zeynab_1397.mp3
4.52M
|⇦•ای شاهدِ اسیریِ من..
#روضه و توسل به عقیلۀ بنی هاشم حضرت زینب کبری سلام الله علیها به نفس کربلایی حسن حسینخانی
.
#پنجم_صفر
|⇦•گوشۀ خرابه ها نشسته بود..
#روضه و توسل به #حضرت_رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم 99 به نفس سید مجید بنی فاطمه •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
گوشۀ خرابه ها نشسته بود
هی میگفت بابایی امشب میرسه
واسه خاطرِ منم اگه نیاد
با دعایِ عمه زینب میرسه
یه نگاهش به درِ خرابه سُ
یه نگاه به همه زینب میکنه
به همون دستایِ زخمی و کوچیک
هی لباساشُ مرتب میکنه
آخه باباش داره از سفر میاد
نباید سوختگیاشو ببینه
دوست نداره وقتی باباش میرسه
کبودی دست و پاش و ببینه
اومدن تویِ خرابه با طبق
به کویرِ خشک بارون اومده
عمهش اومد کنارش نشست و گفت
دخترم بیا که مهمون اومده
وقتی روپوشُ کنار زد چی میدید
که همش با دست میزد تو دهنش
به لب باباش نگاه کرد و میگفت
این لب و دندون و با چی زدنش
روی موهات پُرِ خاکستره و
روی اَبروی تو داره شکافی
بابایی غصۀ موهامو نخور
موی سوخته رو نمیشه ببافی
*بابا طاقت داری برات بگم؟*
همه جایِ بدنم کبود شده
هرجارو دست میزنم درد میکنه
از شبی از که از رو ناقه افتادم
بابایی همه تنم درد میکنه
نه میتونم بخوابم نه بشینم
نه که راه برم بابایی چند قدم
واسه دلخوشی عمه این شبا
الکی هی خودمُ به خواب زدم
وقتی که تاولا سر وا میکنن
دیگه آبِ وضومم آتیش میشه
خشتی که یه ماهه بالشم شده
آخرش سنگ لحد میشه برام
حرفای رقیه نصفه کاره موند
مثل زخماش درد دل هاش زیاد
تو خرابه یه دفعه همه دیدن
صدایِ رقیه دیگه نمیاد ..
تا حالا دختر بچه دیدی هی بی جون باشه ؟..
عمه ش اومد سرشُ بغل گرفت
فکر میکرد رقیه بیهوش شده بود
ولی فهمید که برایُ همیشه
بلبل خرابه خاموش شده بود
متحیر شده بود چیکار کنه
چجوری بشوره برگ لاله رو
باید امشب مثل غسل مادرش
ببینه غسل تن سه ساله رو
ــــــــــــــــــ
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#شب_سوم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#ویژه_ایام_صفر
○
babolharam_Banifatemeh-Shab5Safar13985B015D.mp3
2.18M
|⇦•گوشۀ خرابه ها نشسته بود..
#روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم 99 به نفس سید مجید بنی فاطمه
#یکجرعهروضه...
{سَلامٌعَلۍقَلبِزَينَبَالصَّبور}
#صحنهۍاول
نوزاد گریہ مۍڪند
در آغوش پدربزرگ آرام نشد؛
درآغوش پــدر آرام نشد؛
درآغوش مـادر هنوز گریہ مۍڪند
همـــہ نگرانند
بہ هم نگاه مۍڪنند
دربغل برادر بزرگترهمگریہاشتمامنشد
مادر نوزاد رادر بغل حسین گذاشٺ.آرام شد.حسین در گوش نوزاد حرفے زد لبخند زد
.
#صحنهۍدوم
.
خواستگار آمد
پدر فرمود : باید از دخترم بپرسم
دختر پاسخ داد:
چندشرط دارم....پدر فرمود: شرطهایٺ را بگو عزیزدلــم♥️
دختر بابغض شرطهــا را گفٺ؛
#هرروزحسینمراببینم
#هرجاحسینمرفٺمنهمبایدبااوبروم
#اگرحسینراضۍبہاینوصلٺاسٺمنموافقم
امسلمــہواردخانہۍتازه عروس مۍشود
گوشہاۍ نشسته
اشڪ مۍریزد
امسلمــہ نگران شد
چیزۍ شده دخترم؟
از شوهرٺ راضی نیستی؟نه مادرجان
۳روزاسٺ حسینم را ندیدم
دلم براۍ حسین تنگ شده
امسلمــہ فرمود: میروم حسینٺ را بیاورم
وارد خانــہ شد
#حسین هم گریہ مۍڪرد
چرا گریہ میڪنۍ پسرم؟۳ روزسٺ زینبم را ندیدهایم
#صحنہۍسوم
خبر بہ دربار یزید لعنٺاللہ رسید
یزید گفٺ: بروید بہ همسرم بگویید
#ڪارواناسرا دارند مۍآیند لقمههاۍ نذرۍاٺ را آماده ڪن...
ڪاروان وارد شد
شروع ڪردند لقمہها را پخشڪردن
ناگهان #صدایۍ بہ گوش هنده خورد
#الصدقہعلیناحرام.....
صدقہبرماحراماسٺ...
#ادامهدارد...
🏴.👇
#ادامه...
هنده با تعجب پرسید: #قافلهسالار این ڪاروان ڪیسٺ؟
#عمہساداٺ فرمودند: حرفٺ را بزن...
هنده سوال ڪرد
اهل ڪجایید؟!
بۍبۍ پاسخ دادند: مدینہ....
هنده پرسید: ڪدام مدینہ....
بۍبۍ فرمودند: #مدینةالنبۍ
تا هنده شنید مدینةالنبۍ را ، ازمرڪب پیاده شد دوزانو جلوۍ #عمہساداٺ نشسٺ و سوالڪرد
در مدینہ #ڪوچہبنۍهاشم را مۍشناسید؟!
حضرٺ فرمودند: بلہ ڪه مۍشناسم...
درڪوچہ بنۍ هاشم #خانہۍعلۍ را مۍشناسید؟!
بلہ ڪہ میشناسم...)
خانم اینها صدقہ نیسٺ نذر اسٺ من ڪودڪ بودم مریض بودم پدرم مراخانہ #علۍ برد بہ #دعاۍحسین من #شفا گرفتم و سالیانۍ #کنیزۍ خانہ #علۍ را ڪردم...
خانم ...
من هم بازۍایۍ بہ اسم #زینب داشتم شما زینب را مۍشناسید؟!
بغض بۍبۍ ترڪید💔
حق دارۍ #زینب را نشناسۍ
هنده من #زینبم
هنده گریہڪنان میگفت: زینبۍ ڪہ من میشناسم یڪ نشانہ داشٺ...
#اگرتوزینبۍپسڪوحسینٺ؟!
اون زینبۍ ڪہ مۍشناسم لحظہاۍ از #حسینش #جدا نمیشد...
بۍبۍ اشاره ڪرد بہ #سر روبَر #روۍنیزه
سرۍبہنیزهبلنداسٺدربرابر #زینب
خداڪندڪہنباشدسر #برادرزینب
عبداللہ مۍفرماید: لحظہهاۍ آخر
بۍبۍ فرمودند: عبداللہ بسترم رو جلوۍ #آفتاب بذار
دیدم چیزۍ رو در آغوش دارد مۍبوسد گریہ مۍڪند...
.
#یڪسالونیمپیرهنٺاشڪمنگرفٺ
.
#لحظہۍوصال
چشمانش را گشود و براۍ آخرین بار بہ دورترین نقطه خیره شد. در این مدٺ حتۍ یڪ لحظہ چهره #برادر از نظرش دور نمانده بود. آتش اشتیاق بیش از پیش شعلہ ڪشید و یاد برادر تمام وجودش را پُرڪرده بود.
#لحظہۍوصال نزدیڪ بود. دوباره #خیمہهاۍآتش زده و #سرهاۍبرنیزه، چشمانش را بہ دریایۍ از غم مبدل ساخٺ.
#عمہجانزینبس پلڪها را روۍ هم گذاشٺ و زیر لب گفٺ:
« #السلامعلیڪیااباعبداللہ »
و بہ #بــرادر پیوسٺ.
ــــــــــــــــــــــ
[درسينہامجزمِهـــرِ #زينــب
جا نخواهد شد...]
.
#پارت_168🌥
شمر و سربازان او بسیار خوشحال هستند و به یکدیگر می گویند آنجا را که میبینی شهر شام است ما تا سکههای طلا فاصله زیادی نداریم.
صدای قهقهه و شادمانی آنها بلند است.
اسیران میفهمند که دیگر به شام نزدیک شدهاند
به راستی یزید با آنها چه خواهد کرد؟؟
آیا دستور کشتن آنها را خواهد داد ؟
آیا دختران را به عنوان کنیز به اهل شام هدیه خواهد داد؟؟
نگاه کن!
ام الکلثوم خواهر امام حسین به یکی از سربازان می گوید من با شمر سخن دارم به شمر خبر میدهند که یکی از زنان می خواهد با تو سخن بگوید.
- چه می گویی ای دختر علی!
- من در طول این سفر هیچ خواستهای از تو نداشتم اما بیا و به خاطر خدا تنها خواسته مرا قبول کن.
- خواسته تو چیست؟
- شمر از تو می خواهم که ما را از دروازه ای وارد شهر کنی که خلوت باشد ما دوست نداریم نامحرمان ما را در این حالت ببینند.
شمر خنده ای می کند و به جای خود برمیگردد .
به نظر شما آیا شمر این پیشنهاد را خواهد پذیرفت .
شمر که دین ندارد نامرد روزگار است او تصمیم گرفته است تا اسیران از شلوغترین دروازه وارد شهر بشوند.
پیکی را می فرستد تا به مسئولان شهر خبر دهد که ما از دروازه ساعات وارد میشویم.
***
در شهر شام چه خبر است؟
همه مردم کنار دروازه ساعات جمع شدهاند .
نگاه کن!
شهر را آذین بسته اند همه جا شربت است و شیرینی زنان را نگاه کن ساز می زنند و آواز می خوانند.
مسافرانی که اهل شام نیستند در تعجب هستند یکی از آنها از مردی سوال میکند:
-چه خبر شده است که شما این قدر خوشحال هستید؟مگر امروز روز عید شماست؟
-مگر خبر نداری که عده ای بر خلیفه مسلمانان یزید شورش کرده اند و یزید همه انها را کشته است امروز اسیران انها را به شام می اورند.
-انها را از کدام دروازه وارد شهر می کنند؟
-از دروازده ساعات.
همه مردم به سوی آنجا حرکت میکنند.
خدای من !
چه جمعیتی اینجا جمع شده است.
کاروان اسیران آمده اند یک نفر در جلوی کاروان فریاد میزند ای اهل شام اینان اسیران خانواده لعنت شده اند اینان خانواده فسق و فجور هستند .
مردم کف میزنند و شادی می کنند خدای من چه می بینم زنانی داغدیده و رنج سفر کشیده بر روی شتر ها سوار هستند جوانی که غل و زنجیر بر گردن اوست سرهایی که بر روی نیزه ها است و کودکانی که گریه می کنند .
کاروان اسیران آرام آرام به سوی شهر پیش میرود.
آن پیرمرد را میشناسی؟
ا و سهل بن سعد است از یاران پیامبر اسلام بوده اکنون از سوی بیت المقدس میآید.
او امروز وارد شهر شده و خودش هم غریب است و دلش به حال این غریبان میسوزد.
او آنها را نمیشناسد و همینطور به سرهای شهدا نگاه میکند اما ناگهان مات و مبهوت می شود این سر چقدر شبیه رسول خداست؟
خدایا این سر کیست که اینقدر نزد من آشناست؟
نویسنده:مهدی خادمیان ارانی
#هفت_شهر_عشق
.
#پارت_169☁️
سهل جلو میرود و رو به یکی از دختران میکند :
-دخترم شما که هستید ؟
-من سکینه هستم دختر حسین که فرزند دختر پیامبر است.
- وای بر من چی می شنوم شما...
اشک در چشمانش حلقه میزند آیا به راستی آن سری که من بربالای نیزه میبینم سر حسین است؟؟
- ای سکینه! من از یاران جدت رسول خدا هستم شاید بتوانم کمکی به شما بکنم آیا خواسته ای از من داری؟
- آری برو به نیزه داران بگو که تا سر ها را مقداری جلوتر ببرند تا مردم نگاهشان به سرهای شهدا باشد و این قدر به ما نگاه نکنند.
سهل چهار صد دینار برمیدارد و نزد مسئول نیزه داران میرود و به او می گوید.
- آیا حاضری چهار صد دینار بگیری و در مقابل آن کاری برایم انجام بدهی.
- خواسته ات چیست؟
- میخواهم سر ها را مقداری جلوتر ببری.
او پول ها را میگیرد و سر ها را مقداری جلوتر می برد.
اکنون یزید دستور داده است تا اسیران را مدت زیادی در مرکز شهر نگه دارند تا مردم بیشتر نظارهگر آنها باشند هیچ اسیری نباید گریه کند.
این دستور شمر است و سربازان مواظب هستند صدای گریه کسی بلند نشود.
در این میان صدای گریه ام الکلثوم بلند می شود که با صدای غمناک می گوید یا جدا یا رسول الله!
یکی از سربازان می دود و سیلی محکمی به صورت ام الکلثوم میزند.
اری انها می ترسند که مردم بفهمند این اسیران فرزندان پیامبر اسلام هستند.
مردان بی غیرت شام می آیند و دختران رسول خدا را تماشا میکنند آنها به هم میگویند نگاه کنید ما تاکنون اسیرانی به این زیبایی ندیده بودیم.
این سخن دل امام سجاد را به درد می آورد.
مردم به تماشایی گلهای پیامبر مشغول هستند آنها شیرینی و شربت پخش می کنند صدایی ساز و دهل همه جا را فرا گرفته است.
***
نگاه کن!
آن پیرمرد را می گویم او از بزرگان شام است و برای دیدن اسیران میآید.
همه مردم راه را برای او باز میکنند او جلو میآید رو به امام سجاد می کند و می گوید خدا را شکر که مسلمانان از شر شما راحت شدند و یزید بر شما پیروز شد.
آنگاه هر چه ناسزا در خاطر دارد بر زبان جاری میکند.
امام سجاد به رو میکند و میگوید.
-ای پیرمرد هر آنچه که خواستی گفتی و عقده دلت را خالی کردی آیا اجازه میدهی تا با تو سخن بگویم؟
- هرچه میخواهی بگو.
- آیا قرآن خوانده ای؟
پیرمرد تعجب می کند این چه اسیدی است که قرآن را می شناسد مگر اینها کافر نیستند پس چگونه از قرآن سوال میکند؟
- آری من قرآن را حفظ دارم به همواره آن را می خوانم .
-آیا در قرآن این آیه را خوانده اید((قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی)) ای پیامبر به مردم بگو که من مزد رسالت از شما نمی خواهم فقط بع خاندان من مهربانی کنید.
پیرمرد خیلی تعجب میکند آخر این چه اسیری است که قرآن هم حفظ است .
-آری من این آیه را خوانده ام و معنی آن را خوب میدانم که هر مسلمان باید خواندان پیامبرش را دوست داشته باشد.
ای پیرمرد آیا میدانی ما همان خاندانی هستیم که باید ما را دوست داشته باشی!
پیرمرد به یکباره منقلب می شود بدنش می لرزد این چه سخنی است که میشنود.
- آیا این آیه را در قرآن خوانده ای((انما یرید لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا)).
و خدا اراده کرده است که شما خاندان را از هرگونه و پلیدی پاک گرداند .
-آری خواندهام .
-ما همان خاندان هستیم که خدا ما را از گناه پاک نموده است.
نویسنده:مهدی خادمیان ارانی
#هفت_شهر_عشق
.
#پارت_170⚡️
پیرمرد نمی تواند باور کند که فرزندان رسول خدا به اسارت آورده شده باشند.
- شما را به خدا قسم میدهم آیا شما خاندان پیامبر هستید؟
- به خدا قسم ما فرزندان رسول خدا هستیم.
اینجاست که پیرمرد دیگر تاب نمی آورد عمامه خود را از سر برمی دارد و پرتاب می کند و شروع به گریه میکند.
عجب یک عمر قرآن خواندم و نفهمیدم چه می خوانم!
دستهای خود را به سوی آسمان می گیرد و ۳ بار می گوید ای خدا من به سوی تو توبه می کنم خدایا من از دشمنان این خاندان بیزارم.
او اکنون فهمیده است که بنی امیه چگونه یک عمر او را فریب دادهاند عجب یزید پسر پیامبر را کشته است و اکنون زن و بچه او را این گونه به اسارت آورده است .
نگاه همه مردم به سوی این پیرمرد است او می دود و پای امام سجاد را بر صورت خود میگذارد و میگوید آیا خدا توبه مرا میپذیرد من یک عمر قرآن خواندن ولی قرآن را نفهمیدم.
آری بنی امیه مردم را از فهم قرآن دور نگه می داشتند چرا که هرکس قرآن را خوب بفهمد شیعه اهل بیت می شود.
امام سجاد به او نگاه می کند و می فرماید آری خدا توبه تو را قبول میکند و تو با ما هستی.
پیرمرد از صمیم دل توبه میکند.
او اکنون لبخند شادی به لب دارد که امام زمان خویش را شناخته است او اکنون کنار امام سجاد احساس خوشبختی میکند.
پیرمرد فریاد می زند ای مردم!
من از یزید بیزارم او دشمن خداست که خاندان پیامبر را کشته است ای مردم!
بیدار شوید!
مردم همه به این منظره نگاه میکنند الان است که همه وجدان ها بیدار شده و دروغ یزید آشکار شود.
خبر به یزید میرسد دستور میدهد تا فورا گردن او را بزنند تا دیگر کسی جرات نکند به بنی امیه دشنام بدهند.
ناگهان سربازان با شمشیر فرا می رسند پیرمرد هنوز با مردم سخن میگوید و میخواهد آنها را از خواب غفلت بیدار کند اما لحظاتی بعد سر پیرمرد را برای یزید میبرند.
مردم مات و مبهوت این صحنه را نگاه می کنند.
اولین جرقههای بیداری در مردم شام زده شده است.
یزید دیگر مانند نه اسیر آن را در بیرون از قصر صلاح نمیبیند و دستور میدهد تا اسیران را وارد قصر کنند.
این صدای قرآن از کجا میآید؟
همه تعجب میکنند این کیست که اینقدر قرآن را زیبا تلاوت می کند؟
((ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانو من آیاتنا عجبا)).
آیا گمان می کنید که زنده شدن اصحاب کهف چیز عجیبی است.
همه مردم به هم نگاه میکنند صدا از روی نیزه می آید .
این سر امام حسین است که بر روی نیز قرآن میخواند.
همه تعجب کرده اند سر امام به سخن خود ادامه می دهد سخن گفتن من از قصه اصحاب کهف عجیب تر است.
امام حسین آیه دیگری نیز تلاوت می کند.
((و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون)).
به زودی ظالمان خواهند دانست که چه عذابی را برای خود خرید اند.
آری درست است که این مردم امروز جشن گرفتهاند و عزیزان خدا را به اسارت آورده اند اما باید بدانند که عذاب خدا نزدیک است.
***
اینجا قصر یزید است او بر تخت خود نشسته است به بزرگان شام را دعوت کرده است تا شاهد جشن پیروزی او باشند.
نویسنده:مهدی خادمیان ارانی
#هفت_شهر_عشق
.