eitaa logo
امام حسین ع
27.7هزار دنبال‌کننده
435 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. اى آستان قدس تو، تنها پناه من بر خاك باد پيش تو روى سياه من مى‌آيد از درون ضريحت شميم عشق پيچيده در فضاى حرم سوز و آه من چشمم به چلچراغ حريم تو روشن است اى چلچراغ چشم تو خورشيد راه من گلدسته‌ات منادى صوت اذان عشق مأنوس با غروب و زوال و پگاه من مهر از فروغ گنبد پاكت گرفته وام شمس‌الشّموس هستى و نامت گواه من هر صبحدم به شوق تو بيدار مى‌شوم كافتد به بارگاه تو لختى نگاه من اى غربت مجسّم تاريخ، اى امام! اى خاك پاى مرقد تو بوسه‌گاه من «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 مدایح رضوی در شعر فارسی @emame3vom
می‌خورد بر گونه‌ام از جانب صحنت شمیمی می‌دھی اذن دخول این بار آقا با نسیمی فرق دارد زائرت واگویه‌ھایش با ھمیشه دارد از «باب الجواد» این‌بار می‌آید یتیمی دست‌خالی آمدم رسم ادب این‌نیست آقا میھمان با توشه‌ای آید به دیدار کریمی در میان سوره‌ھای چشم‌ھای مھربانت «توبه»ام‌دارد چه«بسم الله الرحمن الرحیمی» شاه توس! آوارۀ آھنگ ناقوست مسیحی یابن موسی! بی‌قرار طور آھویت کلیمی ازتوپنھان نیست‌شرح‌غصّه‌ھا ھرچند گم‌شد در صدای کفترانت ناله‌ھای یا کریمی زخم‌ھای کھنه با دیدار تو درمان شد امّا دردھای تازه آوردیم ای یار قدیمی! «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 مسافر الله علیه @emame3vom
به درگهت چو غبار اوفتاده می‌آیم اراده نیست مرا بی اراده می‌آیم برآستان تو ای آستین معجزه‌ریز به روی دست، دلم را نهاده می‌آیم چنان غبار به پیشت ز اشتیاق حضور گهی سواره و گاهی پیاده می‌آیم کسی چنین که تو دستم گرفته‌ای، نگرفت چو ذرّه دست به خورشید داده می‌آیم اگر چه بر همه در می‌گشایی امّا من فقط به خاطر روی گشاده می‌آیم حضور قامت شمعم ز کارگاه وجود به پاس حرمت تو ایستاده می‌آیم کبوترم که به منقار سجده محتاجم چه دانه داده مرا یا نداده می‌آیم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 آهی بر باغ آیینه @emame3vom
در آن کرانه که دل با ستاره همزاد است به من اجازۀ در اوج پر زدن داده است در آن کرانه که همواره یک نفر آنجاست و در پذیرش مهمان همیشه آماده است در آن کرانه که خورشید پیش یک گنبد بدون رنگ ز بازار حُسن افتاده است همیشه از تو سرودن چه سخت‌وشیرین‌است شبیه تیشه زدن‌های سخت فرهاد است سؤال می‌کند از خود هنوز آهویی که بین دام و نگاهت کدام صیّاد است دلم که دست خودم نیست این دل غمگین همان دلی‌است که جامانده در گوهرشاد است بدون فنِّ غزل بی کنایه می‌گویم دلم برای تو تنگ است شعرمن ساده‌است «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 پرسه در خیال @emame3vom
کار‌ من و ضریح تو بالا گرفته است قلبم میان پنجره‌اش جا گرفته است اذعان کنند در حرمت کلّ زائران هرکس که قطره خواسته، دریا گرفته است کم خواستن ز دست تو؟این غیر ممکن است چشمم طلای گنبدتان را گرفته است هرکس که حاجتی ز شما خواست، عاقبت با یک قسم به حضرت زهرا گرفته است هرکس که آمده به حریمت،دو حالت است یا حاجتش روا شده و یا گرفته است دیدم که جبرئیل برای شفای او یک گوشه جا برای مسیحا گرفته است دیدم که در میان حرم، کودکی فلج خوشحال می‌دود که ز تو پا گرفته است یک کور لاعلاج، شفا خواست از شما باور نکردنی شده، اما گرفته است دیدم کنار میکدۀ آب خالی‌ات یک پیرمرد، روضۀ سقا گرفته است یک کربلا نرفته به من گفت یک شبی از خادم ضریح تو امضاء گرفته است «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom
. ز آستان رضا سرخط‍‌ امان دارم رخ نياز بر اين پاك آستان دارم اگر چه كم ز غبارم، به شوق نُكهت گل هميشه جاى در اين طرفه بوستان دارم ز تير حادثه مرغى شكسته بال و پرم درين چمن به صد امّيد، آشيان دارم چو ذرّه‌ام ولى از جبهه‌سائىِ حرمش دلى چو مهر فروزان آسمان دارم اگر ز قافلۀ عاشقان او دورم چو گرد، چشم به دنبال كاروان دارم چو كوه، پاى، به دامن كشيده‌ام در طوس ز همجوارى او فخر جاودان دارم اگر گياهم اگر خار، از عنايت حق هماره نُكهت اين نغز گلسِتان دارم رضا هزار و يك آمد چو اسم حق به عدد كه اين لطيفۀ من از طبع نكته‌دان دارم بود چو مظهر اسماء كبريا نامت هميشه نام بلند تو بر زبان دارم كجا هواى جِنان راه دل تواند زد كه پرتوى ز ولاى تو در جَنان دارم بهار عمر چو طى شد به بوى تو اى گل كنون به لطف تو امّيد در خزان دارم ز گلشن حرمت كى روم كه لاله‌صفت ز داغ عشق تو عمرى به دل نشان دارم ز درگه تو به جائى نمى‌روم هرگز كه چون تو رهبر والا و مهربان دارم پىِ نثار، اگر گنج شايگانم نيست به خاك درگه تو اشك رايگان دارم ز آفتاب قيامت مرا چه غم كه مدام به سر ز سايه لطف تو سايبان دارم به چشم خاكِ‌ درت تا كه توتيا سازم ز اشك شوق بسا ديده ابرسان دارم به دامن كرم عالمى نياويزم به دامن تو زنم دست، تا كه جان دارم سيه چو خامه اگر شد دل شكستۀ من اميد از كف تو سرخط‍‌ امان دارم تو را كه لطف چو بحرى است بيكران، رحمى كه من گناه، چو درياى بيكران دارم نِيَم چو دِعْبِل امّا فزونتر از دِعْبِل چكامه‌ها به مديح تو ارمغان دارم بجز تو از همه كس داغ آرزوها را بسان لالۀ خونين به دل نهان دارم بود ز وصف تو عاجز اگر چه طبعم، باز كنم ثناى تو تا خامه در بنان دارم مرا كه نيست معانى بلند و واژه بديع كجا سزاست كه اوصاف تو بيان دارم مرا كه نام، غلام رضا بود "قدسى" بس افتخار از اين نام، در جهان دارم مهين ولىّ‌ خداوند،حكمران قضا سپهر رأفت و بحر كرم،امام رضا «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 مدایح رضوی در شعر فارسی ز آستان رضا سرخط‍‌ امان دارم رخ نياز بر اين پاك آستان دارم اگر چه كم ز غبارم، به شوق نُكهت گل هميشه جاى در اين طرفه بوستان دارم ز تير حادثه مرغى شكسته بال و پرم درين چمن به صد امّيد، آشيان دارم چو ذرّه‌ام ولى از جبهه‌سائىِ حرمش دلى چو مهر فروزان آسمان دارم اگر ز قافلۀ عاشقان او دورم چو گرد، چشم به دنبال كاروان دارم چو كوه، پاى، به دامن كشيده‌ام در طوس ز همجوارى او فخر جاودان دارم اگر گياهم اگر خار، از عنايت حق هماره نُكهت اين نغز گلسِتان دارم رضا هزار و يك آمد چو اسم حق به عدد كه اين لطيفۀ من از طبع نكته‌دان دارم بود چو مظهر اسماء كبريا نامت هميشه نام بلند تو بر زبان دارم كجا هواى جِنان راه دل تواند زد كه پرتوى ز ولاى تو در جَنان دارم بهار عمر چو طى شد به بوى تو اى گل كنون به لطف تو امّيد در خزان دارم ز گلشن حرمت كى روم كه لاله‌صفت ز داغ عشق تو عمرى به دل نشان دارم ز درگه تو به جائى نمى‌روم هرگز كه چون تو رهبر والا و مهربان دارم پىِ نثار، اگر گنج شايگانم نيست به خاك درگه تو اشك رايگان دارم ز آفتاب قيامت مرا چه غم كه مدام به سر ز سايه لطف تو سايبان دارم به چشم خاكِ‌ درت تا كه توتيا سازم ز اشك شوق بسا ديده ابرسان دارم به دامن كرم عالمى نياويزم به دامن تو زنم دست، تا كه جان دارم سيه چو خامه اگر شد دل شكستۀ من اميد از كف تو سرخط‍‌ امان دارم تو را كه لطف چو بحرى است بيكران، رحمى كه من گناه، چو درياى بيكران دارم نِيَم چو دِعْبِل امّا فزونتر از دِعْبِل چكامه‌ها به مديح تو ارمغان دارم بجز تو از همه كس داغ آرزوها را بسان لالۀ خونين به دل نهان دارم بود ز وصف تو عاجز اگر چه طبعم، باز كنم ثناى تو تا خامه در بنان دارم مرا كه نيست معانى بلند و واژه بديع كجا سزاست كه اوصاف تو بيان دارم مرا كه نام، غلام رضا بود "قدسى" بس افتخار از اين نام، در جهان دارم مهين ولىّ‌ خداوند،حكمران قضا سپهر رأفت و بحر كرم،امام رضا «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 مدایح رضوی در شعر فارسی
از سر برفت هوش ز شوق وصال تو هرگز برون نمى‌رود از دل خيال تو مائيم در حريم تو سرگشته ذرّه‌وار اى آفتاب، خيره ز نور جمال تو رضوان رضا دهد كه فرود آيد از بهشت روبد به مژّه گرد، ز صفِّ‌ نعال تو فرزند مصطفائى و دلبند مرتضى كامل شد از ازل همه فخر و كمال تو ايمن ز حادثات زمان آستان توست مأمون نارشيد چه داند مآل تو شد فيض‌بخش، خاك خراسان سرفراز از مقدم خجستۀ فرخنده فال تو عزّ آن بود كه آل على را خداى داد اى عزّت و جلال تو از ذو الجلال تو هرگز مباد منفصل از دامن تو دست اى با خداى خويش همه اتّصال تو ظلّ عنايت تو عجب سايه‌گستر است ملجأ كجاست جز كنف بى‌همال تو روز ولادت تو ولايم ز رى به طوس با پاى گر كشاند به عشق وصال تو خواندى به پاي‌بوس خود از مرحمت مرا آخر چگونه شكر گزارم نوال تو؟ غم رفت و شادى آمد و آسود جان و هست اين معجزى ز مشهد جنّت‌مآل تو گفتم مگر چكامه‌اى آرم به ارمغان در بارگاه سلطنت بى‌زوال تو عقلم نهيب زد كه بپرهيز از اين خيال دم دركش از سخن كه نباشد مجال تو @emame3vom جائى كه شاهباز تصوّر بريخت پر گويد چه مرغ طبع فروبسته‌بال تو و آنجا كه درّ معرفت آرند پيشكش ديگر كسى بها چه نهد بر سفال تو شوقم به ناله گفت كه اين احتياط‍‌ چيست دارم عجب ز فكرت دير انتقال تو روزى چنين مبارك و وقتى چنين عزيز نبود روا سكوت تو از انفعال تو پيداست چون ز شعر تو شوق نهان تو اخلاص را دليل بود ذوق و حال تو شايد در آستان شهنشاه ملك طوس افتد قبول و بسترد از دل ملال تو «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 شکوفه‌های ولایت الله علیه
اى روضه‌اى كه دهر ز بويت معطّر است آبت ز كوثر و گِلت از مشك و عنبرست در طينت تو چشمۀ خورشيد مُضمرست بوى تو چون نسيم جنان روح‌پرورست خاكى و نُه فلك به وجودت منوّرست تا در تو نور ديدۀ زهرا و حيدرست خورشيد كو يگانه‌رو هفت كشورست بهر شرف ز خاك نشينان اين درست اى كشورِ فلك شرفِ‌ كعبه احترام دارالسّلام گفته جناب تو را سلام بر آستان روضۀ تو مهر و مه غلام در گنبد مرصّع تو هر صباح و شام از قرص آفتاب و ز جرم مَه تمام تصوير مى‌كند به سر تربتت امام صندوق، زرّ پخته و قنديل، سيم خام قبر تو خاك نيست كه روح مصوّرست آن بقعه‌اى كه كعبۀ صدق و صفا دروست وان روضه‌اى كه مسكن آل عبا دروست وآن خِطّه‌اى كه مخزن گنج بقا دروست وآن مرقدى كه مشهد شمع رضا دروست از نُكهتى كه رايحۀ مصطفی دروست وز طينتى كه نُكهت شير خدا دروست وز تربتى كه خاصيّت كيميا دروست هر صبح و شام كار مه و مهر چون زرست اى روضه‌اى كه همچو جنان خرم آمدى چون كعبه قبله‌گاه بنى آدم آمدى چون بيت مقدس از فلك اعظم آمدى يا صحن جَنّتى كه در اين عالم آمدى چون صحن زرنگار فلك محكم آمدى از بهر ريش خسته دلان مرهم آمدى تا مرقد خليفۀ عيسى‌دم آمدى خاك درت به تارك جمشيد افسرست هر صبحدم ز خون شهيدان كربلا خورشيد مى‌كشد علم آل مصطفی مى‌سازد از مصيبت اولاد مرتضی بر قدّ صبح پيرهن خون‌چكان قبا اجزاى روح مى‌شد ازين غم ز هم جدا بهر دواى اين اَلم آمد به شهر ما سلطان هشتمين علىِ‌ موسىِ‌ رضا كاندر بر زمانه تنش روح ديگرست شاهى كه كائنات طفيل وجود اوست خلوت‌سراى سِدره مقام شهود اوست خورشيد، قرصِ گرم سرِ خوان جود اوست قدّ ملك دوتا ز براى سجود اوست اقبال هم‌عنان عروج و صعود اوست مردود باد هر كه به عالم حسود اوست خُسران نديد و مغفرت و فضل سود اوست هر كو ز حبّ آل محمّد توانگرست روز جزا كه نوبت ملك قدم زنند ارواح انبيا همه از قرب دم زنند اهل صفا به روضۀ جنّت علم زنند ارباب معصيت چو نفير نَدَم زنند آل على نخست به ميدان قدم زنند وز پيشگاه عفو صلاى كرم زنند وز مغفرت به نامۀ هر كس رقم زنند مُقبل كسى كه بندۀ اولاد حيدرست سگ سيرتان چو پنجه به شير خدا زدند تيغ فراق در جگر مرتضی زدند بر جام زهر امام دوم را صلا زدند وز كين بر آفتاب نجف تيغها زدند خنجر بجاى قبله‌گه مصطفی زدند شمشير آبدار بر آل عبا زدند آتش به خرمن دل مجروح ما زدند كز سوز آن هنوز جگرها پر آذرست سنگين دلان دو كَون سراسر بسوختند چون بولهب درون پيمبر بسوختند وز غم درون خواجۀ قنبر بسوختند جانِ كنندۀ در خيبر بسوختند كز خرمنش دو دانۀ گوهر بسوختند هر سينه‌اى به شيوۀ ديگر بسوختند جبريل را ز حُرقت آن پر بسوختند كاين‌ها به آفتاب خلافت نه درخورست اى شاهباز! جمله شكار تو آمديم پر سوخته به راهگذار تو آمديم در بارگاه كعبه شعار تو آمديم چون حاجيان به طوف مزار تو آمديم از هر ديار سوى ديار تو آمديم جان بر كف از براى نثار تو آمديم مجروح و خسته بر درِ بار تو آمديم رحمى كن آن قدر كه ز عفو تو درخورست طوطىِّ گلشن "اَنا اَفصَح" زبان توست حلاّل مشكلات سَلونى بيان توست كشّاف لَو كُشِف دل بسياردان توست مفتاح علم، خانۀ گوهرفشان توست چون كعبۀ مراد همه آستان توست عصمت،كه در رياض‌سخن،مدح‌خوان توست نَظّام درّ منقبت خاندان توست كاندر رياض مدح تو دائم سخن ورست در كار بستۀ همه، يا رب! گشاد ده مجموع را به كنج هدايت مراد ده درماندگان جرم و گنه را تو داد ده اسرار ذكر خود همه كس را به ياد ده با اهل دل مدام صلاح و رشاد ده توفيق ترك غفلت و فسق و فساد ده در هر دلى كه درد تو نبود به ياد ده كانست كو به عالم تحقيق رهبرست «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 مدایح رضوی در شعر فارسی @emame3vom
در این حرم که میان کبوتران، یله‌ای چه شد که دل نسپردی به یار یک دله‌ای؟ از این حرم به خدا می‌توان رسید امّا به شرط داشتن زادِ راه و راحله‌ای شنیده‌ای کسی از هفت شهر عشق گذشت کنار قبلۀ هفتم تو در چه مرحله‌ای؟ چرا دخیل نبستی ضریح سبزش را اگر که حلقه به گوش حدیث سلسله‌ای؟ به نام حجّت هشتم در این بهارستان ببند نامۀ حاجت به بال چلچله‌ای نگاه کن که چه گفتند در مقام «رضا» کُمِیت و دِعبِل اگر یافتند از او صله‌ای چو‌ آفتاب بخوان در طواف گنبد او زیارتی و دعایی، نماز نافله‌ای به پای‌بوسی زوّار درگهش بشتاب! که بر سرت بنشیند غبار قافله‌ای بکوش تا نرود از کف تو فیض سؤال که پیش آینه پوشیده نیست مسأله‌ای پناه داده به خاری چو من در این گلشن خدای داده به این گل چه صبر و حوصله‌ای من از زیارت این روضه غافلم هرچند «ز خانه نیست مرا تا بهشت فاصله‌ای» به جرم این همه کفران نعمت و تقصیر خدا کند نکند از مجاوران گله‌ای چه می‌شود که «شفق» را بحِل کنی ای ماه! تو نور منعکس از آیۀ مباهله‌ای «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 در آستان شوق @emame3vom الله علیه
. رأفت در آستان تو تفسیر می‌شود دل با خیال حُسن تو تسخیر می‌شود صدها هزار نامۀ آلوده از گناه با یک نگاه عفو تو تطهیر می‌شود پیش از اجل به خانۀ چشمم قدم گذار تعجیل کن، فدات شوم! دیر می‌شود حتیّ سکوت در حرم تو عبادت است اینجا نفس به یاد تو تکبیر می‌شود اینجا اگر کبوتر دل آید از بهشت اطراف گندم تو زمین گیر می‌شود در میهمان‌سرای تو مهمان چو پا نهد از میوه‌های باغ جنان سیر می‌شود دیوانه می‌شود دل عاقل در این حرم دیوانه‌ای که عاشق زنجیر می‌شود صیّاد را به نیم نگه صید می‌کنی آهو به یک ضمانت تو شیر می‌شود بیداری‌اش به عرش خدا با ملائک است خوابی که در حریم تو تعبیر می‌شود «میثم»! بگو به کوری دشمن، ثنای دوست کاین‌جا قلم به دست تو شمشیر می‌شود «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 نخل میثم
. دوباره آمده‌ام تا دوباره در بزنم کبوترانه در این آستانه پر بزنم به ناامیدی از این در نمی‌روم هرگز اگر جواب نگیرم دوباره در بزنم خدا مرا به حقیقت ولی‌شناس کند که حلقه بر در این خانه بیشتر بزنم خدای را! کمی ای زائران درنگ کنید که خاک پای شما را به چشم تر بزنم من آشنای همین درگهم، خدا نکند که رو به غیر بیارم، درِ دگر بزنم اگرچه خارم و نسبت به گل ندارم، باز خوشم که گاه‌گداری به باغ سر بزنم صفای تربیت باغبان حرامم باد که در مجاورت گل، دم از سفر بزنم من از حضور تو ای ماه هاشمی! خجلم مگر به اشک شود ترجمان حرف دلم به یک نگاه تو تطهیر می‌شود دل من به یک کرشمه نمک‌گیر می‌شود دل من مرا بس است طواف ضریح تو هرگاه شکسته‌بستۀ تقصیر می‌شود دل من قسم به صبح جمال تو ای تجلّی وحی! دخیل نالۀ شبگیر می‌شود دل من سرشک حاجت هر کس به خاک می‌افتد کنار پنجره تصویر می‌شود دل من به چشم آینه‌های حرم که می‌نگرم هزار مرتبه تکثیر می‌شود دل من شمیم ضامن آهو اگر به من برسد خدای را، جگر شیر می‌شود دل من به چشم آینه‌های حرم که می‌نگرم هزار مرتبه تکثیر می‌شود دل من @emame3vom به شوق آنکه بیافتد به پای زوّارت به جای اشک، سرازیر می‌شود دل من چگونه قصد زیارت کنم برای وداع؟ مگر ز دیدن تو سیر می‌شود دل من «خدا مرا به فراق تو مبتلا نکند من و جدایی از این آستان خدا نکند» «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 در آستان شوق
الا! تجسّم عشق و اراده! یا مولا! اراده سر به حریمت نهاده، یا مولا! گدای بی سر و پایی به درگهت آمد که هر چه داشته از دست داده، یا مولا! ببین به حال فقیری که با شکسته‌دلی بر آستان تو صورت نهاده، یا مولا! شب زیارت مخصوصت، ای امام رئوف! دلم به یاد حریمت فتاده، یا مولا! به این مثل بستایم تو را که در عظمت تویی سواره و گردون پیاده، یا مولا! تو چشمه‌ای ز دو دریای فیض اما من شکسته ساغرِ خالی ز باده، یا مولا! گواه رأفت تو معجزات پی در پی چنان تو داد کرامت که داده؟ یا مولا! ارادۀ تو رضا جان! اراده ازلی است به‌خوبی منِ بد، کن اراده، یا مولا! به حیرتم که چه داده است قادر متعال به هر کسی که غمت را نداده، یا مولا! ز فیض نعمت جنّت، عدوی تو َنبَرَد به قدر بوی گلی استفاده، یا مولا! به آستان تو هر روز رو نهد خورشید سر برهنه و پای پیاده، یا مولا! تو را عنایت و رحمت که هیچ کم نشود بکن مودّت من را زیاده، یا مولا! چه اجتماع عظیمی بُوَد ز زوّارت صفی نشسته، صفی ایستاده، یا مولا! به بوی آن‌که ز قربت سعادتی ببرم ستاده بر در دارالسّعادة، یا مولا! ولایت تو به دارالولایةام آورد چنان سگانِ به گردن قلاده، یا مولا! به پیشواز، کمر بسته زائرینت را فرشته بر در دارالسّیادة، یا مولا! کلیم بر در دارالسّلام گرم سلام مسیح بر در دارالعبادة، یا مولا! «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» الله علیه