موانع استجابت دعا_10.mp3
12.78M
#موانع_استجابت_دعا ۱۰
سر سجاده دعا، درست روبروی خدا
مینشینیم ...
و تنها چیزی که زیر دندان قلبمان گیر نمیکند؛ خودِ خدا، و بهره بردن از این آغوش است!
دل هرجاییِمان، همه چیز میخواهد جز آنچه را که بایـــد....
♨️ سالها حضور در چنین مکتبی ؛
ما را به اجابت نخواهد رساند...
#استاد_شجاعی🔉
@EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
💞✨💞 ✨💞 💞 📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»😍 🖋 #قسمت_پنجاهم نماز مغربم که تمام
💞✨💞
✨💞
💞
📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»😍
🖋 #قسمت_پنجاه_و_یکم
شبنم شادی روی چشمانم خشک شد. سرش را پایین انداخت، به اندازه چند نفس ساکت ماند، دوباره نگاهم کرد و گفت: «الهه! من عادت کردم روی مُهر سجده کنم... ببین من نمیدونم زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) مُهر بوده یا نه، ولی من یاد گرفتم برای خدا، روی خاک سجده کنم!» که میان حرفش آمدم و با ناراحتی اعتراض کردم: «یعنی برای تو مهم نیس که سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) چی بوده؟ فقط برات مهمه که خودت به چه کاری عادت کردی، حتی اگه اون عادت خلاف سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) باشه؟» نگاهم کرد و با لحنی مقتدرانه جواب داد: «من نمیدونم سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) چی بوده و این اشتباه خودمه که تا حالا دنبالش نرفتم! ولی اینو میدونم که سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نباید خلاف فلسفه دین باشه!»
به احترام کلام پُرمغزش سکوت کردم تا ادامه دهد: «اگه فلسفه سجده اینه که در برابر خدا کوچیک بودن خودتو نشون بدی، سجده روی خاک خیلی بهتر از سجده روی فرش و جانمازه!» گرچه توجیهش معقول بود و منطقی، اما این فلسفه بافیها برای من جای سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را نمیگرفت که من هم با قاطعیت جوابش را دادم: «ببین مجید! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) روی مُهر سجده نمیکرده! پس چه اصراری داری که حتماً روی مُهر سجده کنی؟» لبخندی زد و با آرامش پاسخ داد: «الهه جان! این اعتقاد شماس که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) روی مُهر سجده نمیکرده، ولی ما اعتقاد داریم که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) روی خاک یا یه چیزی شبیه خاک سجده میکردن. اصلاً به فرض که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) روی مُهر سجده نمیکرده، ولی فکر نمیکنم که کسی رو هم از سجده روی مُهر منع کرده باشه. همونطور که حتماً پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) جاهایی نماز خونده که فرش و زیلو و هیچ زیراندازی نبوده، خُب اونجا حتماً پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) روی زمینِ خاکی سجده میکرده! پس سجده روی زمین هم نباید اشکالی داشته باشه.»
مُشت دستم را باز کردم و با اشاره به مُهر میان انگشتانم، پرسیدم: «زمین چه ربطی به این مُهر داره؟» به آرامی خندید و گفت: «خُب ما که نمیتونیم همه جا فرش رو کنار بزنیم و روی زمین سجده کنیم! این مُهر یه تیکه از زمینه که همیشه همراه آدمه!» قانع نشدم و با کلافگی سؤال کردم: «خُب من میگم چه اصراری به سجده روی مُهر یا به قول خودت زمین داری؟» دستش را دراز کرد، مُهر را از دستم گرفت و پاسخ داد: «برای اینکه وقتی پیشونی رو روی خاک میذاری، احساس میکنی در برابر خدا به خاک افتادی! حسی که تو سجده روی فرش اصلاً بهت دست نمیده!» سپس با نگاه عاشقش به پای چشمانم زانو زد و عاشقانهتر تمنا کرد: «الهه جان! من تو رو به اندازه تمام دنیا دوست دارم! اگه نمازم رو بدون مُهر خوندم، بخاطر این بود که واقعاً میخواستم چیزی رو که ازم خواستی انجام بدم... ولی اجازه بده تا به اون چیزی که اعتقاد دارم عمل کنم!» و شاید اندوهم را در خطوط صورتم خواند که صدایش رنگ غم گرفت: «الهه جان! من تو رو همینجوری که هستی دوست دارم، با همه اعتقاداتی که داری! اگه میشه تو هم منو همینجوری که هستم قبول کن، با همه عقایدی که دارم!» سپس به مُهری که در دستش آرام گرفته بود، نگاهی کرد و با لبخندی کمرنگ ادامه داد: «ببین الهه! این مهمه که من و تو نماز میخونیم! حالا اینکه یکی روی سجاده سجده میکنه و اون یکی روی خاک، چیزی نیس که بخواد آرامش زندگیمون رو به هم بزنه!»
فوران شادی لحظاتی پیش به برکه غصه بدل شده و غبار حسرتی که به دلم نشسته بود، به این سادگیها از بین نمیرفت، با این همه گرمای محبتش در قلبم آنقدر زنده و زاینده بود که این مجادله ها، حتی به اندازه ذرهای سردش نکند که لبخندی زدم و گفتم:«ببخشید اگه ناراحتت کردم! منظوری نداشتم!» و انگار شنیدن همین پاسخ ساده از زبان من کافی بود تا نفس حبس شده در سینهاش بالا بیاید. صورتش از آرامشی شیرین پُر شد و با لبهایی که میخندید، پاسخ عذرخواهیام را داد: «الهه جان! این حرفو نزن! تو چیزی رو که دوست داشتی به من گفتی! اینکه آدم حرف دلش رو به همسرش بگه، عذرخواهی نداره!» سپس بار دیگر مُهر را روی جانمازش نشاند و برای اقامه دوباره نماز عشاء به پا خاست. باز از جایم تکان نخوردم و مثل دفعه قبل محو تماشای نمازش شدم. هر چند این بار جشنی در دلم بر پا نبود و با نگاهی مات و افسرده به بوسه پیشانیاش بر سطح مُهر حسرت میخوردم که صدای در اتاق مرا به خود آورد.
#ادامه_دارد.....🌿
✍نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🌸 @emamzaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
💞✨💞 ✨💞 💞 📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»😍 🖋 #قسمت_پنجاه_و_یکم شبنم شادی روی
💞✨💞
✨💞
💞
📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»😍
🖋 #قسمت_پنجاه_و_دوم
بلند شدم و در را باز کردم که صورت مهربان مادر روحم را تازه کرد، ولی نه به قدری که اندوه چهرهام را پنهان کند. به چشمانم نگاه کرد و با زیرکی مادرانهاش پرسید: «چیزی شده الهه؟» خندهای ساختگی نشانش دادم و گفتم: «نه مامان! چیزی نشده! بیا تو!» پیدا بود حرفم را باور نکرده، ولی به روی خودش نیاورد و در پاسخ تعارفم گفت: «نه مادر جون! اومدم بگم شام قلیه ماهی درست کردم. اگه هنوز شام نذاشتی با مجید بیاید پایین دور هم باشیم.»
دلم نیامد دعوت پُر مِهرش را نپذیرم و گفتم: «چَشم! شام که هنوز درست نکردم. مجید داره نماز میخونه، نمازش تموم شد میام.» و مادر با گفتن «پس منتظرم!» از راه پله پایین رفت. نماز مجید که تمام شد، پرسید: «کی بود؟» و من با بیحوصلگی پاسخ دادم: «مامان بود. گفت برا شام بریم پایین.» از لحن سرد و سنگینم فهمید هنوز ناراحتم که نگاهم کرد و با صدایی آهسته پرسید: «الهه جان! از دست من ناراحتی؟»
نه میخواستم ماجرا بیش از این ادامه پیدا کند و نه میتوانستم چشمان مهربانش را غمگین ببینم که لبخندی دلنشین تقدیمش کردم و گفتم: «نه مجید جان! ناراحت نیستم.» و او با گفتن «پس بریم!» تعارفم کرد تا زودتر از در خارج شوم و احساس بین قلبمان به قدری جاری و زلال بود که به همین چند کلمه، همه چیز را فراموش کرده و تمام طول راه پله را تا طبقه پایین، عاشقانه گفتیم و خندیدیم که از صدای شیطنتمان عبدالله در را گشود و با دیدن ما، سرِ شوخی را باز کرد: «بَه بَه! عروس داماد تشریف اُوردن!» و با استقبال گرمش وارد خانه شدیم. مادر در آشپزخانه مشغول پختن غذا بود و از همانجا به مجید خوش آمد گفت. اما پدر چندان سرِ حال نبود و با سایه اخمی که بر صورتش افتاده بود، به پشتی تکیه زده و تلویزیون تماشا میکرد.
مجید کرایه ماهیانه را هم با خودش آورده بود و دو دسته تقدیم پدر کرد. پدر همانطور که نشسته بود، دسته تراولها را روی میز کنارش گذاشت و با همان چهره گرفته باز مشغول تماشای تلویزیون شد. مجید و عبدالله طبق معمول با هم گرم گرفته و من برای کمک به مادر به آشپزخانه رفتم. قلیه ماهی آماده شده بود و ظرفها را از کابینت بیرون میآوردم که از همانجا نگاهی به پدر کردم و پرسیدم: «مامان! چی شده؟ بابا خیلی ناراحته.» آه بلندی کشید و گفت: «چی میخواسته بشه مادرجون؟ باز من یه کلمه حرف زدم.» دست از کار کشیدم و مادر در مقابل نگاه نگرانم ادامه داد: «بهش گفتم چیزی شده که از الآن داری محصول خرما رو پیش فروش میکنی؟ جوش اُورد و کلی داد و بیداد کرد که به تو چه مربوطه! میگه تو انبار باید به پسرات جواب پس بدم، اینجا به خودت!»
سپس نگاهی به اتاق انداخت تا مطمئن شود پدر متوجه صحبتهایش نمیشود و با صدایی آهسته گِله کرد: «گفتم ابراهیم ناراحته! خُب اونم حق داره! داد کشید که اگه ابراهیم خیلی ناراحته، بره دنبال یه کار دیگه!» که مجید در چهارچوب آشپزخانه ایستاد و تعریف مادر را نیمه تمام گذاشت: «مامان چی کار کردید! غذاتون چه عطر و بویی داره! دستتون درد نکنه!» مادر خندید و با گفتن «کاری نکردم مادرجون!» اشاره کرد تا سفره را پهن کنم. نگرانی مادر را به خوبی درک میکردم و میفهمیدم چه حالی دارد؛ سرمایهای که حاصل یک عمر زحمت بود، آبرویی که پدر در این مدت از این تجارت به دست آورده و وابستگی زندگی ابراهیم و محمد به حقوق دریافتی از پدر، دست به دست هم داده و دل مهربان مادر را میلرزاند، ولی در مقابل استبداد پدر کاری از دستش بر نمیآمد که فقط غصه میخورد.
#ادامهدارد.....🌿
✍نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🌸 @emamzaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#کتاب_صوتی (تجربه نزدیک به مرگ یک جانباز شیمیایی) #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمت_یازدهم ✔️موضوع: حسینیه
سه دقیقه در قیامت 12 ؛ بیت المال.mp3
1.42M
#کتاب_صوتی
(تجربه نزدیک به مرگ یک جانباز شیمیایی)
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمت_دوازدهم
✔️موضوع: بیت المال
📚انتشارات شهید ابراهیم هادی
🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#علائم_ظهور #قسمت_نوزدهم ⭕️ دین سفیانی؟ ❄️ نسبت به دین سفیانی چند مدل روایت به دست ما رسیده، از آ
#علائم_ظهور
#قسمت_بیستم
⭕️ سفیانی از کجا خروج میکند؟
🔆 امام سجاد علیه السلام فرمودند: ... سپس سفیانی ملعون از وادی یابِس قیام میکند. [وادی یابس یعنی سرزمینی خشک | در شام]
📚 کتاب غیبت، طوسی، ح۴۳۷
☑️ نکته: منظور از شام، تنها کشور سوریه فعلی نیست، بلکه شام قدیم بسیار پهناورتر از سوریه فعلی بوده! در جلد اول کتاب "معجم البلدان" آمده که این کشور «پنج منطقه» را در بر میگرفته که عبارتند از: دمشق، حمص، قنّسرین، فلسطین و اردن. بنابراین سفیانی از هر یک از این مناطق خروج کند، خروج از شام بر آن صدق میکند.
📚برگرفته از کتاب تاملی در نشانه های حتمی ظهور
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#کلینیک_درمان_حسادت 6 روح؛بی نهایت طلبه! چون از جنس خداست❗️ ✅اگرنتونی با بی نهایت حقیقی، تغذیه اش
حسادت 7.mp3
8.55M
#کلینیک_درمان_حسادت 7
💢در کنار آدمای حسـود؛
ناخودآگاه،
احساس امنیت، از انسان سلب میشه!
✅به همین دلیل؛
از حضور در کنارشون، لذت نمی بریم!
حتـــی اگر؛
حسادتشون رو ابراز هم نکنند!👇
#استاد_شجاعی🔉
@EmanZaman
#ایستگاه_تفکر
🔻شیطانِ همراه🔻
✍ قرآن کریم میفرماید: #غفلت از یادِ #خدا، باعثِ همنشینی با #شیطان میشه.
چون دل يا جاى #خدا است، يا جای #شيطان:👇
🕋 وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطٰاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ (زخرف/۳۶)
💢 هر کس که از یادِ «خدایِ رحمان» رویگردان شود، «شیطانی» را بر او مسلّط میگردانیم، که همواره همنشینِ او خواهد بود.
یعنی کسی که بندگیِ #خدا رو نکنه، باید بندگیِ #شیطان رو بکنه.
و این #شیطان، نه تنها در این #دنیا، که در #آخرت هم همراهِ این شخصِ غافل هست:
🕋 حَتّٰی إِذٰا جٰاءَنٰا قٰالَ یٰا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ اَلْمَشْرِقَیْنِ، فَبِئْسَ اَلْقَرِینُ (زخرف/۳۸)
💢 تا زمانی که در #قیامت نزد ما حاضر میشود، خطاب به آن شیطانِ همراهش میگوید: «ای کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه بد همنشینی هستی تو».
🔔 خیلی مراقب باشیم! که دلمون، از #یاد_خدا خالی نشه..
چون میشه محلِ استقرارِ #شیطان.
⚠️ این #شيطانِ همراه و همنشین، هر چیزی میتونه باشه:
✔️ رفیق ناباب👫
✔️ شریکِ فاسد👥
✔️ همسر و فرزندِ ناشایست 👪
✔️ نامحرمِ فضای مجازی👤
✔️ گوشیِ موبایل📱
☝️ اینا اگر به دل راه پیدا کنن، میتونن با وسوسههاشون ما رو از #خدا دور کنند.
و کمکم کار به جایی میرسه که چشم👀 گوش ، دهان ، دست پا 👣 و خلاصه همه اعضاء رنگِ شیطانی به خودشون میگیرن.😈
✅️ همون چیزی که در خطبهی ۷ نهج البلاغه، از زبانِ امیرالمومنین علی (ع) نقل شده، که فرمود:👇
💢 اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاکاً:
#شیطان را مِلاک و پشتوانهی زندگیِ خود گرفتند.
وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً:
و #شیطان هم از آنان به عنوان دام استفاده کرد.
فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ:
پس #شیطان در وجودِ آنها لانه کرد، و تخمریزی کرد.
وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ:
و در دامنِ آنها پرورش یافت.
فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ:
پس #شیطان با چشم آنها دید، و با زبانِ آنها سخن گفت.
🍃 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
💌 #پیام_معنوی | هفت سالگی @EmamZaman
💌 #پیام_معنوی | همۀ علاقهها سرابند!
🌱 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌸✨🌿 ✨🌿 🌿 #نهج_البلاغه ✨ #شگفتی_های_تن_آدمی✨ 💫۸- وَ قَالَ ( علیه السلام ) : اعْجَبُوا لِهَذَا الْإ
🌸✨🌿
✨🌿
🌿
#نهج_البلاغه
✨ #ره_آورد_اقبال_و_ادبار_دنیا✨
💫۹- وَ قَالَ ( علیه السلام ) : إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْیَا عَلَی أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَیْرِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ .✔️
💫و درود خدا بر او فرمود: چون دنیا به کسی روی آورد، نیکیهای دیگران را به او عاریت دهد، و چون از او روی برگرداند خوبیهای او را نیز برباید.✔️
📗 #حکمت9
╭─┅──🌼🌤🌼──┅─╮
@EmamZaman
╰─┅──🌼🌤🌼──┅─╯
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
⭕️ همه با هم؛ در پناه قدرت عدل 🔸 ما امید این را داریم که یک قدرت اسلامی، قدرت عدل؛ قدرتی در پناه عد
⭕️ ظهور را نزدیک ببینید
🔹 یکی از وظایف بسیار مهم که دوستان بزرگوار و مومن باید در رابطه با وجود مقدس امام زمان علیه السلام و مسئلهی ظهور خیلی به آن اهتمام بورزند نزدیک دیدن ظهور است. ما در روایاتمان به عناوین مختلف و تعابیر مختلف این توصیه را از اهل بیت داریم که ظهور را نزدیک ببینید. نزدیک دیدن است که شما اگر شب گذشت حتی تا شب بعدی هم نگو که نمیآید فردا صبح ممکن است بیاید.
📚 حجت الاسلام مسعود عالی - علائم ظهور و وظیفه منتظران, برنامه سمت خدا
#سخن_علما_و_بزرگان ۲۱
╭─┅──🌼🌤🌼──┅─╮
@EmamZaman
╰─┅──🌼🌤🌼──┅─╯