eitaa logo
♡مهدیاران♡
1.6هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
4.3هزار ویدیو
16 فایل
دل💔پر زخم زمین🌍 گفته کسی می آید ... ⁦ -فعالیت تخصصی درزمینه #مهدویت درقالب ارائه متن،کلیپ،صوت،کتاب،عکس نوشته... 📞پاسخگویی : @Majnonehosain 🌐کانال مرجع: @emamzaman 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 همراه ما باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
https___vesal.co_FTP_files_tracks_27_track_ViSEOkmpEorVXgKBgW1uoMCej0v0q5_320.mp3
7.52M
توزنده‌کردی‌تودلم‌محبت‌وشکوه‌ انسانیت‌و،چجوری‌جبـران‌کنم‌ این‌عنایت‌و...💔🥀 @emamzaman_12
♡مهدیاران♡
#فرار‌از‌جهنم🔥 #رمان📚 #پارت_یازدهم چند کلمه عربی رو می گفت و من ادامه می دادم … کلمات عربی با لهجه
🔥 📚 هنوز چند قدم ازش دور نشده بودم که بلند وسط مسجد داد… هی گاو … همه برگشتن سمت ما … جا خورده بودم … رفتم جلو و گفتم: با من بودی؟ … باور نمی کردم آدمی مثل حاج آقا، چنین حرفی بزنه … بله با شما بودم … چی شده؟ … بهت برخورد؟هنوز توی شوک بودم … . چرا بهت برخورد؟ … مگه گاو چه اشکالی داره؟ دیگه داشتم عصبانی می شدم … خیله خوب فهمیدم، چون به خدات این حرف رو زدم داری بهم اهانت می کنی … اصلا فکرش رو هم نمی کردم چنین آدمی باشه بدجور توی ذوقم خورده بود … به خودم گفتم تو یه احمقی استنلی … چطور باهاش همراه شده بودی؟ … در حالی که با تحقیر بهش نگاه می کردم ازش جدا شدم … مگه فرق تو با گاو چیه که اینقدر ناراحت شدی؟ … دیگه کنترلم رو از دست دادم … رفتم توی صورتش … ببین مرد، به الانم نگاه نکن که یه آدم آرومم … سرم رو می اندازم پایین، میام و میرم و هر کی هر چی میگه میگم چشم … من یه عوضیم پس سر به سر من نزار … تا اینجاشم فقط به خاطر گذشته خوب مون با هم، کاری بهت ندارم … بچه ها کم کم داشتن سر حساب می شدن بین ما یه خبری هست … از دور چشم شون به من و حاجی بود … گاو حیوون مفیدیه … گوشت و پوستش قابل استفاده است… زمین شخم می زنه … دیگه قاطی کردم … پریدم یقه اش رو گرفتم،زورشم از تو بیشتره … . زل زدم تو چشم هاش … فکر نکن وسط مسجدی و اینها مراقبت … بیشتر از این با اعصاب من بازی نکن … حواسشون به ما بود با دیدن این صحنه دویدن جلو صورتش رو چرخوند طرف شون برید بیرون، قاطی نشید یه کم به هم نگاه کردن مگه نمیگم از مسجد برید بیرون؟ دل دل کنان و با تردید رفتن بیرون زل زد توی چشم هام تو می فهمی، شعور داری، فکر می کنی درست یا غلط تصمیم می گیری اختیار داری الان این وسط من رو خفه کنی یا لباسم رو ول کنی ولی اون گاو ؛ نه هر چقدر هم مفید باشه با غریزه زندگی می کنه بدون عقل بدون اختیار اگر شعور و اختیار رو ازت بگیرن، فکر می کنی کی بهتر و مفیدتره تو یا گاو؟ هم می فهمیدم چی میگه هم نمی فهمیدم من نمی دونم چی بهت گذشته و چه سرنوشتی داشتی اما می دونم؛ ما این دنیا رو با انتخاب های غلط به گند کشیدیم ما تصمیم گرفتیم که غلط باشیم پس جواب ها و رفتارهامون غلط میشه و گند می زنیم به دنیایی که سهم دیگران هم هست مکث عمیقی کرد حالا انتخاب تو چیه؟ یقه اش رو ول کردم خم شد، کت کتانم رو از روی زمین براشت، داد دستم و گفت به سلامت من از در رفتم بیرون و بچه ها با حالت نگران و مضطرب دویدن داخل برگشتم خونه خیلی به هم ریخته و کلافه بودم ولا شدم روی تخت تمام روز همون طور داشتم به حرف هاش فکر می کردم به اینکه اگر مادرم، انتخاب دیگه ای داشته هیچ وقت کاری برای من نکردی؟ چرا هیچ وقت کمکم نکردی؟ جایی قرار دارم که هیچ حرفی رو باور نمی کنم اگر واقعا زنده ای؛ خودت رو به من نشون بده اگر با چشم هام ببینمت قسم می خورم بهت ایمان میارم … اون شب دیگه قرآن گوش نکردم تا وضعیت مشخص بشه نه تنها اون شب، بلکه فردا، پس فردا و مسجد هم نرفتم و ارتباطم رو با همه قطع کردم .یک هفته ۱۰ روز و یک ماه گذشت اما از خدا خبری نشد… هر بار که از خونه بیرون می رفتم یا برمی گشتم؛ منتظر خدا یا نشانه از اون بودم برای خودم هم عجیب بود؛ واقعا منتظر دیدنش بودم اون شب برگشتم خونه چشمم به Mp3 player افتاد تمام مدت این یه ماه روی دراور بود چند لحظه بهش نگاه کردم نگه داشتنش چه ارزشی داشت؟ حرف های یک خدای مرده با ناراحتی برش داشتم و بدون فکر انداختمش توی سطل زباله نهار نخورده بودم برای همین خودم رو به خوردن همبرگر دعوت کردم بعد هم رفتم بار اعصابم خورد بود حس می کردم یه ضربه روحی شدید بهم وارد شده انگار یکی بهم خیانت کرده بود بی حوصله، تنها و عصبی بودم تمام حالت های قدیم داشت برمی گشت سراغم انگار رفته بودم سر نقطه اول ↻ دو سالی می شد که به هیچی لب نزده بودم چند ساعت بعد داشتم بدون تعادل توی خیابون راه می رفتم بی دلیل می خندیدم و عربده می کشیدم دیگه چیزی رو به خاطر ندارم اولین صحنه بعد از به هوش اومدنم توی بیمارستان بود سرم داشت می ترکید و تمام بدنم درد می کرد کوچک ترین شعاع نور، چشم هام رو آزار می داد سر که چرخوندم، از پنجره اتاق بیمارستان، یه افسر پلیس رو توی راهرو دیدم اومدم به خودم تکانی بدم که دستم به تخت دستبند زده شده بود اوه نه استنلی این امکان نداره دوباره بی رمق افتادم روی تخت نمی تونستم چیزی رو که می دیدم، باور کنم .… 📚رمان‌واقعی‌به‌نویسندگی‌ شهیدمدافع‌حرم‌‌سیدطاها‌ایمانی ... 【 @emamzaman_12
⁠ ✍دلنوشته مهدوے... فرقى نميكنه كجاى عالمى چه پست و مقام و جايگاهى دارى چشماتو كه باز كنى مى بينى كه دنيا چقدر نيازمنده به يك نفر؛ يك نفرِ پر قدرت يك نفرِ بزرگ يك نفرِ الهى به مهدى عجل الله فرقى نميكنه كجاى عالمى چه پست و مقام و جايگاهى دارى دست ها تو كه بالا بيارى و براى اومدنش دعا كنى مى بينى كه چه ساده باهاش رفيق شدى… حالا وقتشه كه عهد كنى عهد كنيم: دعا براى اومدنش رو اول و آخر و وسط همه ى دعاهامون قرار بديم. عهد كنيم: براى اومدنش كارى كنيم كارى كه خودش ازمون خواسته: واكثروا الدعا به تعجيل الفرج "براى تعجيل در فرج بسيار دعا كنيد، كه گشايش شما در آن است" 🌱 ♥ 【 @emamzaman_12
nafasam-helali.mp3
4.94M
نـ‌فـ‌س‌ـم.. دیگہ‌ـدرنمیاد‌نفسم.. شده‌فاصـله‌ـهاقفسم... چجورۍـبـہ‌حرم‌ـبـرسم..😔🥀 @emamzaman_12
♡مهدیاران♡
📌مضطر‌میدونی‌یعنی‌چی؟. مدل دعا های امام زمان اینه که باید از خواب بیدار شی: دعای ندبه، عهد... یعنی
📌واسه‌امام‌زمانت‌چی‌کار‌کردی؟. حواسمون باشه، حواسمون باشه؛ من و شما مسئولیم؛ به خدا قسم باید جواب بدیم در مورد حق امام وقت؛...✨ «۲۹» @emamzaman_12
4_5848156125978953068.mp3
4.51M
🖲 اموری که با چشم دیده نمیشه اما انرژی آن روی تمام زندگی ما اثر میگذاره @emamzaman_12
🔸مهمترین دلیل شناخت غرب 🔰شاید مهم ترین دلیل برای شناخت غرب ،شناخت راه مقابله با حمله آنها می باشد؛ ۳۷ ♥ 【 @emamzaman_12
🌱خودسازی... ⭕️راه درمانِ پرهیز از دروغ... موضوع پست: ۴ ✳️ نجات بخش بودن بواسطه پرهیز از دروغ، 📗ابوالقاسم کوفی در کتاب اخلاق می گوید: مردی ب رسول خدا(ص) گفت: یا رسول الله، مرا عملی بیاموز که بدان به خدا "نزدیک" شوم. پیامبر(ص) ب او فرمود:دروغ مگو 🖌این سخن پیامبر(ص) سبب شد تا آن شخص از گناهان 'دوری جویید ، چرا که هر گاه آهنگ گناهی می کرد، درآن دروغی می یافت یا زمینه دروغ گفتن را برای او فراهم می کرد. ⚜بدین ترتیب او از گناهان روی بر تافت. 💢هرگاه مومنی بدون عذر" دروغ بگوید، هفتاد هزار فرشته او را لعن می کنند و از قلب'او بوي متعفن بر آمده ، به عرش می رسد که حاملان عرش او را لعنت می کنند و خداوند برای آن دروغ [ گناه] هفتاد زنا در نامه عملش می نویسد که کمترین آن چنان است که کسی با مادر خود[ زنا ]کرده باشد._ ۱. مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۸۵، حدیث ۱۰۲۸۴.📚 @emamzaman_12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرگزنمۍشودکہ‌تورادیدوبعدازآن جایۍنفس‌کشید‌بہ‌جزدرهواۍتو💔 🥀 @emamzaman_12
c22f01cd12689a6b8a8ebe59fc04a6f2.mp3
11.42M
سلامـ‌آقاسلامـ‌آقا،.. دارم‌ـحس‌مےکنم‌ـالان‌توـبارونم.. سلامـ‌آقاسلامـ‌آقا.. دارم‌ـحس‌مےکنم‌ـالان‌توـایوونم..🕊🥀 🍃 @emamzaman_12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡مهدیاران♡
#فرار‌از‌جهنم🔥 #رمان📚 #پارت_دوازدهم هنوز چند قدم ازش دور نشده بودم که بلند وسط مسجد داد… هی گاو … ه
🔥 📚 به زحمت می تونستم توی راهرو رو ببینم … افسر پلیس داشت با کسی صحبت می کرد … . اومد داخل … دستم رو باز کرد و یه برگه رو گذاشت جلوم … آقای استنلی بوگان، شما تفاهمی و به قید ضمانت و مشروط به پرداخت غرامت آزاد هستید … لطفا اینجا رو امضا کنید لازمه تفهیم اتهام بشید؟ … برگه رو نگاه کردم … صاحب یه سوپرمارکت به جرم صدمه به اموالش و شکستن شیشه مغازه اش ازم شکایت کرده بود … ۶۰۰ دلار غرامت مغازه دار و ۴۰۰ دلارم پول نگهبانی که تا تعویض شیشه جدید اونجا بوده و هزینه سرویس اجتماعی و … . گریه ام گرفته بود … لعنت به تو استنلی … چرا باید توی اولین شب، چنین غلطی کرده باشی … ۱۰۰۰ دلار تقریبا کل پس انداز یک سالم بود … . زودتر امضا کنید آقای بوگان … در صورتی که امضا نکنید و تفاهم رو نپذیرید به دادگاه ارجاع داده می شید … . هنوز بین زمین و آسمون معلق بودم که حاجی از در اومد تو… یه نگاه به ما کرد و گفت … هنوز امضا نکردی؟ … زود باش همه معطلن … . شما چطور من رو پیدا کردید؟ … من پیدات نکردم … دیشب، تو مست پا شدی اومدی مسجد … بعد هم که تا اومدم ببینم چه بلایی سرت اومده، پلیس ها ریختن توی مسجد … افسر پلیس که رفت … حاج آقا با یه حالت خاصی نگاهم کرد … . – پول غرامت رو … – من پرداخت کردم و الا الان به جای اینجا زندان بودی … ۱۰۰۰ دلار بدهکاری … چطور پسش میدی؟ … . – با عصبانیت گفتم … من ازت خواستم به جای من پول بدی؟ …. – نه … . نشست روی مبل و به پشتیش لم داد … چشم هاش رو بست … می تونی بدی؛ می تونی هم بزنی زیرش … اینکه دزد باشی یا نه؛ انتخاب خودته … گیرافتاده بودم … زندگیم رفته بود روی هوا … تمام پس انداز و سرمایه یک سالم … – من یه کم پول پس انداز کردم … می خواستم برای خودم یه تعمیرگاه بزنم … از بیمارستان که بیام بیرون پس میدم … . – چقدر از پول تعمیرگاه رو جمع کرده بودی؟ – ۱۲۵۶ دلار .. مثل فنر از روی مبل پرید … با این پول می خواستی تعمیرگاه بزنی؟ … تو حداقل ۳۰۰ هزار دلار پول لازم داری … اعصابم خورد شد … تو چه کار به کار من داری اومدم بیرون، پولت رو بگیر … . خندید … من نگفتم کی پول رو پس میدی … پرسیدم چطور پسش میدی؟ … . – منظورت چیه؟ … . – می تونی عوض پول برای من یه کاری انجام بدی … یا اینکه پول رو پس بدی … انتخابت چیه؟ … . خوشحال شدم … چه کاری؟ … . کار سختی نیست … دوباره لم داد روی مبل و چشم هاش رو بست … اون کتاب رو برام بخون … . خم شدم به زحمت برش دارم که … قرآن بود دوباره اعصابم بهم ریخت … . – من مجبور نیستم این کار رو بکنم … تا حالا هیچ کس نتونسته به انجام کاری مجبورم کنه – پس مواد فروش شدن هم انتخاب خودت بود؛ نه اجبار خدا؟… جا خوردم … دلم نمی خواست از گذشته ام چیزی بفهمه… نمی دونم چرا؟ ولی می خواستم حداقل اون همیشه به چشم یه آدم درست بهم نگاه کنه … خم شدم از روی میز قرآن رو برداشتم … خیلی آدم مزخرفی هستی … خندید … پسرم هم همین رو بهم میگه … تعجب کردم … مگه پسر داری؟ … پس چرا هیچ وقت باهات نیومده مسجد؟ … . همون طور که به پشتی مبل تکیه داده بود، گفت … از اینکه پسر منه و توی یه خانواده مسلمان، راضی نیست … ترجیح میده یه نوجوان امریکایی باشه تا مسلمان … خنده تلخی زد … اونم بهم میگه آدم مزخرفی هستم چشم هاش بسته بود اما می تونستم غم رو توی وجودش حس کنم … همیشه فکر می کردم آدم بی درد و غمیه … . قرآن رو باز کردم و شروع کردم به خوندن … اما تمام مدت حواسم به اون بود … حس می کردم غم سنگینی رو تحمل می کنه و داشت از درون گریه می کرد … من از دستش کلافه بودم … از پس منطق و قدرت فکر و کلامش بر نمی اومدم … حرف هاش من رو در دوگانگی شدید قرار می داد و ذهنم رو بهم می ریخت … طوری که قدرت کنترل و مدیریت و تصمیم رو از دست می دادم … . من بهش گفتم مزخرف … اما فقط عصبی بودم … ترجیح می دادم اون آدم مزخرفی باشه تا من … اما پسر اون یه احمق بود … فقط یه احمق می تونست از داشتن چنین پدری ناراحت باشه … یه احمق که اونقدر خوشبخت بود که قدرت دیدن و درک چنین نعمتی رو نداشت … از صفحه ۴۰ به بعد، حاجی رفته بود اما من تمام روز و شب، قرآن رو زمین نگذاشتم …۱۸ ساعت طول کشید … نمی دونستم هر کدوم از اون جملات، معنای کدوم یکی از اون کلمات عربی بود … اما تصمیم گرفته بودم؛ اونو تا آخر بخونم … . این انتخاب من بود … اما تنها انتخابم نبود … 📚رمان‌واقعی‌به‌نویسندگی‌ شهیدمدافع‌حرم‌‌سیدطاها‌ایمانی ... 【 @emamzaman_12
3581288140.mp3
346.1K
🌱قرائت‌ هرشب ‌دعای ‌فرج ‌به ‌نیت‌ ظهور... 🤲 🦋 «اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ»
✍دلنوشته مهدوے... از سختی تمامی دوران دلم گرفت از این همه گناه فراوان دلم گرفت از این همه دورویی وبی مهری و نفاق از قحطی نبودن ایمان دلم گرفت نوری که بی توجلوه کند تارمیشود حتی بهشت بی تو همان نار میشود 🌱 ♥ 【 @emamzaman_12
Maze-khoshe-khoshbakhti.mp3
1.78M
حـرم‌حسیـن چجوری‌دلت‌میادنـرم‌حسیـن..😔 🥀 @emamzaman_12
♡مهدیاران♡
📌واسه‌امام‌زمانت‌چی‌کار‌کردی؟. حواسمون باشه، حواسمون باشه؛ من و شما مسئولیم؛ به خدا قسم باید جواب ب
📌چشم‌بینای‌خدا... آیا حضرت صاحب عجل‌الله که از دست دشمن ها در پشت پرده غیبت است، از دوستانش هم غافل است که هرچه بر سرشان آمد، آمد؟..🎋 «۳۰» @emamzaman_12
🔸خطرناڪتر از بمب اتم 🔰مهمترین خطر استراتژیڪ برای تمدن غرب به شمار می آید. ۳۸ ♥ 【 @emamzaman_12
🌱خودسازی... ⭕️بخش معرفی و عواقب اخلاق ناپسند... موضوع پست: ۵ 💯ابن ابی یعفور از امام صادق (ع) روایت می کند ک فرمود: یمین غموس"(یعنی سوگندی ک صاحبش را در گناه فرو می برد) چهل روز نکشد ک وبالش ب صاحبش باز گردد. قسم دروغ چ عواقبی بدنبال دارد؟🧐🥺 ❌ کیفر سریع ❌فقرو بدبختی ❌کوتاهی عمر وخرابی دیار ❌عقیم شدن ❌رفتن برکت و تباهی کالا ❌هلاکت ساکنان شهرها ❎_فُلیح بن ابی بکر شیبانی از امام صادق(ع) نقل می کند ک فرمودند: دروغ [ نزد قاضی ک ب حق کشی انجامد] نسل انسان را فقیر و بینوا می کند. 📚۱. مستدرک الوسائل، ج ۱۶، ص۴۰، حدیث ۱۹۰۶۲. @emamzaman_12
پُرسِشۍبَدنِگَران‌ڪَردِھ‌مَنِ‌مَجنۅن‌را اَربَعین،ڪَربُ‌بَلآحَک‌شُدِھ‌دَرتَقدیرَم؟!💔 🌱 ✨ 【 @emamzaman_12
Amir Kermanshahi - Tasavor Kon Arbaeen Karbala (128).mp3
5.25M
فکرشـوبڪن بگن‌ـاربعیـن‌ڪربلابستہ‌شـد..🥀 🌱 @emamzaman_12