eitaa logo
اشارت
222 دنبال‌کننده
137 عکس
38 ویدیو
103 فایل
گوش بسپار، به ندای بی صدایِ انقلاب اسلامی .... ارتباط با اشارت؛ @alijazini
مشاهده در ایتا
دانلود
اشارت
در رثای شهید آرمان علی‌وردی و همه شهدای عزیز جنگ ترکیبی اخیر رویت سپید باد، ''شهادت'' مبارکت! به راستی چه بسا در مسیری که به سوی حقیقت بود، ما قربانی‌ها داده‌ایم و تهمت‌ها شنیده‌ایم و در این راستا بود که چیزهایی برای‌مان روشن شد که چرا باید به ایمان تازه‌ای فکر کرد. آنچه امروز دل‌خواه ما است، زیستن در هوایی است که دل‌‌ها و جان‌های‌مان، زیستنِ خود را تجربه کنند و به سوی تاریخی می‌خواهیم روان باشیم که آن تاریخ با ما همراهی کند. این است راز جستجوی سامانی که ما در آن سامان به خویشتن آییم. آیا راهی برای چنین سامانی در این زمانه هست تا بتوانیم به آن فکر کنیم؟ سامانِ ما کجا است و از چه کسی باید سراغش را بگیریم؟ باید به این نکته فکر کنیم که هیچ جویای حقیقتی نیست که خطری در کمین او نباشد و هیچ آزاده‌‌ای نیست که آن خطرات را به جان نخرد و در شور ایمانی که به سراغش آمده، از ترس آن خطرات پا پس بکشد. این چیزی بود که ما در بستر تحقق انقلاب اسلامی تجربه کردیم. مواظب باشید که جواب چنین حضوری را تاب بیاورید وگرنه خود را گم خواهید کرد. ای پروانه‌های شاد و بی‌باک! اگر می‌خواهید شور و امید خود را جوابی درخور دهید، باید با شتابی تمام به راهی قدم بگذارید که شهدا آن را گشودند. باید در آن راه دوید حتی اگر تنها باشید. آیا راه دیگری می‌شناسید غیر از راهی که انقلاب اسلامی مقابل ما گشوده، تا در آن راه به انواع بن‌بست‌ها برخورد نکنید؟ @esharat
حاج قاسم انسانی به وسعت همه انسان ها- استاد طاهرزاده.mp3
16.36M
. 🎙 حاج قاسم انسانی به وسعت همه انسان‌ها 🔹 سخنرانی ▪️سومین سالگرد شهادت 📆 امروز سه‌شنبه ۱۳ دی‌ماه ۱۴۰۱ ▪️ کرمان- مزار مطهر حاج قاسم @soha_sima
اشارت
. 🎙 حاج قاسم انسانی به وسعت همه انسان‌ها 🔹 سخنرانی #استاد_طاهرزاده ▪️سومین سالگرد شهادت #حاج_قاسم_
در خطاب به حاج قاسم ای مرد مردها ! تو از کدام دیار تا اینجاها آمده ای؟ تبار نامه ی تو چیست؟ فرزند کدام میدان تاریخی هستی که این همـه نزدیک و این همه دور از دسترسی....
همین اندازه می‌دانم دلم در هوای عزمی است که نام آن را «آینده این تاریخ» می‌گذارم. و این راز دلدادگی به گلی است که این روزها نامی برای وصف آن ندارم. از آن رنگِ رُخَم، خون در دل افتاد وز آن گُلشن، به خارم مبتلا کرد عشقِ روی گل با آن رنگ خونین‌اش و آن دل‌رُبایی‌اش، به دلم خون انداخت و دلم را خون کرد و در راستای عشق به گل، از آن گلشن ، به سوز و گدازی که حالت خار دارد، مبتلا شدم و در نتیجه در شرایطی قرار گرفتم که نه، می‌توانم و نه، می‌خواهم که از آن غمِ مقدس منصرف شوم و بخواهم آن را به چیزی نگیرم، و نه مسئله ساده‌ای است که فکر کنید امر قابل تحمّلی است . @esharat
سلام خدمت استاد بزرگوار استاد مطالعه کتابهای دکتر داوری و مواجه شدن با دردِ پوچی زمانه و توسعه‌نیافتگی، به شدت ما را رنجور و خسته کرده. جوان‌های باصفایی که با این نگرش مواجه می‌شوند، گویی خود را در بن‌بستی بی‌فرار می‌یابند، آزرده می‌شوند و حتی متوقف می‌شوند. در جلسه سوم «دیدار آوینی» که تشریف آوردید فرمودید همان طور که همه‌ی شما حاج قاسم هستید، همه‌ی شما یک نیچه در وجود خود دارید. لطفا کمک کنید که چگونه از درد پوچی که نیچه با آن روبرو شد به افق پرامید حاج قاسم برسیم؟ در ادامه متنی که در مواجهه با این درد به قلمم جاری شد، خدمتتان ارسال می‌کنم. لطفاً ما را راهنمایی کنید. پوچی، درد فراگیر زمانه است اما مواجهه با این درد، این رنج جانکاه، همیشه یکسان نیست؛ بیشترِ مردم آن را همچون مشکلی لاینحل و عمومی می‌نگرند، از آن گریزی نمی‌بینند و همچون بیماری که پزشکان از درمان او اعلام عجز کرده‌اند، تلاش می‌کنند. چند روز باقی‌مانده از حیاتشان را در غفلت از بیماری‌ در خوشی بگذرانند، به «روزمرّگی» و «روز- مرگی» رضایت می‌دهند. اما کسانی هم هستند که به دنبال شفایافتن‌اند، نه تنها برای خود که برای زمانه‌ی خود، گویی می‌خواهند و امیددارند که نه به نحوی صرفاً فردی، به نحوی تاریخی، با اپیدمی پوچی مبارزه کنند و خود را در قامت مصلحان بزرگ تاریخ تعریف می‌کنند، می‌شود ذیل گام بزرگی که امام خمینی در مبارزه با روحِ به نیستی رضایت‌داده‌ی زمانه قدم برداشت، سلوک کرد. می‌شود در دشت وسیعی که او برای ما راه به سوی او گشوده، قدم برداشت و افق روشن عصر ظهور را در آن ترسیم کرد. آری! اگر خمینی نیستم، بی‌خمینی هم نیستم. : باسمه تعالی: سلام علیکم: واقعاً قضیه چنین است که بخواهیم و یا نخواهیم ما در این تاریخ، انسانی هستیم که تنها خود را در خود جستجو می‌کنیم و این آغاز طوفانی است که نه می‌توان از آن رهایی یافت و نه می‌توان آن را آرام کرد. تنها و تنها می‌توان خود را در ابعادی بسی متعالی، ولی در درون خود جستجو نمود و نگهبانِ «وجودِ» خود شد، آن‌هم وجودی که نسبتی با وجود مطلق دارد و وجود مطلقی که در صحنه‌های تاریخی به سراغ ما می‌آید، و این تازه اول ماجرا است. زیرا در موقعیتی قرار می‌گیریم که معلوم نیست چه موقعیتی است و هیچ تعریفی از آن نمی‌توانیم داشته باشیم از آن جهت که «وجود»، چیزی نیست که انسان بتواند در کنار آن قرار گیرد و چیزی نیست کنار چیزها. و این‌جا است که با جناب حافظ همراه می‌شویم که ندا سر داد: «چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم». به این نکته نیز خوب است فکر کنیم که فرموده‌اند: «در همه سنت‌های حکمی فلسفی گونه‌ای جهت‌گیری به سوی درک واقعیت ناب که اغلب نامِ «حقیقت» بر آن نهاده‌اند، وجود دارد. اما بر اساس موقف نیهیلیسم، اگر این جهت‌گیری نام و تعریف و توصیفی نهایی پیدا کرد، دیگر «حقیقت» نیست.» و باز: «چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم». آیا این همان گزارشی نیست که رسول خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» در مناجات با حضرت ربّ العالمین به میان آوردند و عرضه داشتند: «ما عرفناک حقّ معرفتک»؟! و این به همان معناست که فرمودند: «اگر این جهت‌گیری نام و تعریف و توصیفی نهایی پیدا کرد، دیگر «حقیقت» نیست.» موفق باشید @esharat
اشارت
#در_انتظار_همدیگر #گفت_و_گو سلام خدمت استاد بزرگوار استاد مطالعه کتابهای دکتر داوری و مواجه شدن با
واقعاً قضیه چنین است که بخواهیم و یا نخواهیم ما در این تاریخ، انسانی هستیم که تنها خود را در خود جستجو می‌کنیم و این آغاز طوفانی است که نه می‌توان از آن رهایی یافت و نه می‌توان آن را آرام کرد.....
ای‌کاش در مراتبِ کُفرم ثبات بود، من خسته‌ام ازین "منِ" دیندارِ پاره‌ وقت!! استاد طاهرزاده: آری .جز پاره وقت هم نمی شود وگرنه مغرور می شدیم، فکر می کردیم کسی هستیم @esharat
چه خوش است رنج و محنت، به ره وفا کشیدن! چه خوش است ناز جانان، همه را به جان، خریدن! دوستی چیزی نوشت و من نیز چیزی. و مائیم و در این چیزها! ؛ سلام علیکم. خداقوت استاد عزیز جسارتا میخاستم عرض کنم که این چند جلسه غیبت ما به علت مسائلی بوده. حلال بفرمایید.... بیشتر از همه خود من متضرر از عدم حضور هستم. البته مجازا پیگیرم. با سلام. نسبت ما با در این تاریخ از این حرف ها گذشته است . خدا می داند ابدا احساس نبودن شما را و شماها را نمی کنم . چرا که در پیش هستیم و از این هم . پیش آمدی است که در دل این انقلاب به ظهور امد. @esharat
اشارت
همین اندازه می‌دانم دلم در هوای عزمی است که نام آن را «آینده این تاریخ» می‌گذارم. و این راز دلدادگی
بخاطر این جمله؛ « دلم در هوای عزمی است که نام آن را آینده ی این تاریخ می گذارم ... که این روزها نامی برای وصف آن ندارم». این روزها، نام، نداشتن، بخاطر هر سه تای این ها، باهم. @esharat
اشارت
خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه‌اند و نیازمند به مشعل شهادت؛ تو خود این چراغ پر
آنچه ما را دعوت می کند تا به راز شهید و شهادت در حضور تاریخیِ‌مان بیندیشیم، جمله حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» است که بعد از قبول قطعنامه این طور بیان داشتند: « خداوندا! کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه‌اند و نیازمند به مشعل شهادت؛ تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش.» حال سؤال این است! در این آغازِ راه مبارزه که پس از قبول قطعنامه و تمام‌شدن جنگ با صدام در میان است، چه چیزی باید مدّ نظر ما باشد که حضرت امام از خداوند تقاضا می‌کنند تا او خودش چراغ پر فروغ شهادت را حافظ و نگهبان باشد؟... @esharat
ما و آغازی دیگر در محرم.pdf
108.2K
برای جناب حافظ در مسیری که رو به سوی آن داشت و می‌توان آن را افق حضور او نامید، با چه امری روبرو می‌شود که زبانش برای سرودن این غزل به گفت ‌آمد؟ ولی بنده در این روزها و در این از این غزل چنین افقی را مقابل خود یافته‌ام که ذیلاً عرض می‌کنم. حال این شما و این غزل وآنچه در دل این کلمات در مقابل شما گشوده می‌شود.... ۱۲۵ حافظ @esharat
. «صلی‌الله‌علیه‌وآله» 🔹 جلسه تفسیر قرآن شنبه‌های تفسیر سوره مبارکه "العلق" جلسه پنجم امروز شنبه‌، ساعت ۱۸:۰۰ به صورت زنده از طریق https://www.skyroom.online/ch/sohasima/tafsir
زبان قران.pdf
121.8K
قرآن؛ بانک سکوت چندین ساله حضرت محمّد«صلی‌الله‌علیه‌وآله» بسم الله الرحمن الرحیم «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ(1) خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ(2) اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ»(3)
هدایت شده از اشارت
حقیقتاً قصه ی شهید حججی قصه ی همگان است، هرچند روزمرگی ها موجب فراموشی مان می شود ولی چیزی نمی گذرد که با صحنه هایی روبرو می شویم که بازگو کننده ی چیزی است که فراموش کرده بودیم و به خود می آئیم. راستی اگر پدیده ی شهید حججی و آن استقبال و توجه همگانی نبود ما فکر می‌کردیم که هنوز در دوره ای هستیم که انقلاب اسلامی آغاز آن بوده است؟ @tashakole_esharat
هدایت شده از نقطه‌ی جیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو زنی مردانه ای، سالاری و از مرد هم پیشی. جامه جنست زن است، اما درد و غیرت در تو دارد ریشه ای دیرین. کم مبین خود را، که از بسیار هم بیشی. گوهر غیرت گرامی دار، ای غمگین. مرد، یا سالار زن، باید بدانی این ، کاندرین روزان صدره تیره تر از شب، اهل غیرت روزیش درد است. خواه در هر جامه، وز هر جنس، درد قوت غالب مرد است...
هدایت شده از نقطه‌ی جیم
🔹 پدر کودک، یوسف عزیز، در نوار غزه، در حال وداع با کودک مظلوم و شهیدش. 🔰 اخبار لحظه‌ای از عملیات در کانال 👇👇 🔸 @AkhbareSarzamin
هدایت شده از نقطه‌ی جیم
غزه خون بپاست غزه پیش از این گفته‌ام : غزه کربلاست اینکه جسم او بر زمین مانده است چند ماهه است؟ خون او پاشیده در هواست خون من مانده است بنگی است راکد است خون من تیره است گندیده است مثل چشمان من ای پدر خوش بحال چشم‌های تو خوش بحال هوی هوی و های تو سر بلند کن قدم بزن نفس بکش در هوای دود پربکش پرنده باش چون امام خویش تشنه باش به آسمان برو به آسمان بگو کربلا آسمان غزه است مهر مادری همچنان بپاست ما دیده‌ایم پاییده‌ایم پرستیده‌ایم آفتاب را هر سحر که فاطمه بر آسمان طلوع می‌کند ناممان امید شعارمان استقامت است
هدایت شده از اشاره های ناخوانا
راهِ قدس مان چه نزدیک است باز خون جاریست خون جاریست هان دوباره در دل غزه خبر هاییست هان خبر از آسمان آورده اند انگار آری آری این خبرها حاکی از آن است باز سمت آسمان راهیست باز خون جاریست خون جاریست و شهادت آری آری شاه راهیست من نمی گویم ولی آنها که هم دیدند و هم آن را چشیده اند میگویند: که شهادت هست دراوزه به سوی آسمان گو هزاران در ز غزه باز گشته گو خداوندی که رفته باز گشته آه خون جاریست خونْ، جاریُّ و زخم آن سخت کاری و کار می آید از این زخمی که دارد غزه ی مظلوم اینکه دارد سیل و طوفان میشود می برد این سیل اسرائیل این قابیل، قوم شوم آری این نفرینیان ساقط شوند و خوب میگویند «اسقاطیل» آنهارا وعده ی قرآن همین بوده که ساقط میکند «سجیل»، آنها را هر که خواهد با خبر باشد ز غزه من نمی گویم ولی آنها که هم دیدند و هم آن را چشیده اند میگویند: غزه گشته ترجمان ِ درد، قهرمان ِ درد، و یگانه مردمان مرد او جنون ِ عشق را چالاک و یکتا در خودش این سالها پرورانیده و به خون عشق، جانش شد آب دیده او به خاموشی به عمری چند صبر ها می کرد. و سپس با کوشش ِ بسیار. غصه ی خود را فرو می‌خورد. او به دشواری فرو می بُرد : لقمه ی بغضی و اشکی لقمه‌ی خونی که قُوتِ غالبش آن بود . آه خون جان یاران آشنایان بود من نمی گویم ولی آنها که هم دیدند و هم آن را چشیده اند میگویند: راه قدس از کربلا خواهد گذشت پس «خدا را شکر» باید گفت راه قدسمان چه نزدیک ست راه قدس از کربلای غزه وا گشته ست غزه آری کربلا گشته ست او نه دارد برجی و نه، خانه ای آنجا و یک دشت بلا گشته ست آه این از شمر بدتر ها آه بسته اند آبش را او هزاران طفل دارد کشته چون اصغر یا جوان عرباً عربا پشته بر پشته علیْ اکبر یا که دارد چون غیورانی ابالفضلی زینبانی گرچه مردانه ولی خواهر آری آری کربلایی هست آنجا و غوغایی ست پس «خدا را شکر» باید گفت راه قدس از کربلای غزه وا گشته ست غزه، آری کربلا گشته ست راه قدسمان چه نزدیک ست سعید صاعدی مهر/۱۴۰۲ @esharenakhana
هدایت شده از نقطه‌ی جیم
چهره‌ات چقدر پخته است زیر آفتابِ بی‌دریغ چشم‌های تو خیره بر کدام منظره اینچنین مانده‌است منتظر ؟ اویس من! نشسته بر کدام قرن فکرتِ نگاه تو؟ چنین عمیق تیز تر ز خنجری که بر میانه بسته‌ای خوشا بحال شانه‌‌ای که روی آن نشسته‌ای! به دست خود گرفته‌ای چه رایتی! طلوع کرده‌ای و روز را بشارتی! قیام را نشانه‌ای! تو ایستاده‌ای و می‌روی که روی شانه‌ی مقاومت نشسته‌ای ... طلوع کرده‌ای و روی شانه‌ی پیمبری نشسته‌ای هنوز مشت را گره نکرده‌ شیعه‌ی علی! زدی و نیش مار شوم و نحس را شکسته‌ای مسافر کدام لحظه‌ای؟ چقدر ساکتی! کجا رسیده‌ای؟ خوشا مناظری که دیده‌ای! خوشا زیارتی که رفته‌ای! راستی نگفتی‌ام چه دیده‌ای؟ اویس من! رسول را ؟ که این‌چنین سوار بر قطار لحظه‌های ناب گشته‌ای! جهان مباد دشمنت که ذوالفقار گشته‌ای
هدایت شده از اشارت
برخیز مریم.mp3
6.87M
از این بهت ِ تاریخ به کجا می گریزید؟ کاهنان ِ این تاریخ ِ یک سویه را به سخره گیرید. مریم های روزگارتان را فراخوانید! پرده ها را بدرید، و بگذارید نسیم ِ طراوت ِِ زن، تاریخ را در نَفَس ِ عیسی بن مریمی َش زنده کند. هوای ِ او در تاریخ کمی نفس بگیرد، پرسه زند. این تاریخ ِ رو به موت قدوم ِ چون اویی را می طلبد. این لطافت، حیات ِ عیسی به دل دارد. زبان َم به روی ِ تو باز میشود مریم. گامهایت را محکم تر بکوب. تاریخ بی تو کجا را دارد برود؟! دژهای بلند ِ معبد ِ تاریخ ِ مان در عطش فاتحی چون توست؛ تو که مادر ِ حقیقتی. بس َست مریم. بشکن روزه ی سکوت َت را. بیا و در قدس ِ ممنوعه ی تاریخ ِ مان پا بگذار. پلکان ِ تاریخ سخت در انتظار ِ توست .... (۵ شهریور ِ ۹۶) پس لب به سخن گشود، با صدایی که می گوید: این منم؛ شیرین! اسمی دیگر به دنیا تقدیم شد. اسمی که قریب و اقصی بدان سر بلند کرد. پس تابوتِ عهد نازل گشت، آیه ای در دستانِ مسیح و محمّد، در زحمتِ بغضِ سلاح، سوگندِ دست ها بر تابوت پیمان بست. چشمی آرام پرسید: این مسیح است در هیئتِ شیرین یا محمّد در پیکرِ تشییع؟ من چه می بینم؟ این کدام خداست که در نقطه ای خُرد و کوچک می شنود و به عالَمی اجابت می کند؟ «پس بخور و بیاشام و چشم روشن دار و هر آنکه از بشر دیدی بگو نذرِ خویش را» بگو این منم صامت و صائم و قائم و چشم در راه و چشم در راه و چشم در راه ... (۲۵ اردیبهشتِ 1401) @tashakole_esharat