eitaa logo
کانال عشق
316 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
10.6هزار ویدیو
95 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر مشهد جلسۀ هشتم، 22 رجب 1439 چرا فراق؟ (قسمت دوم) آن‌ها باز به راه خود ادامه دادند تا تشنه و گرسنه به روستایی رسیدند و از اهل آن، غذا خواستند. اما آن‌ها خودداری کردند. در عوض، آن بندۀ خدا دیوار خرابی را که داشت فرومی‌ریخت، در آنجا بازسازی کرد. گفت: «لااقل در ازای این کار، دستمزدی می‌گرفتی تا بتوانیم غذایی بخوریم!» اینجا بود که آن بنده گفت: "هذا فِراقُ بَيْني وَ بَيْنِكَ" [2]؛ دیگر راه من از تو جدا شد. اما واقعاً مشکل موسی چه بود؟ اینکه از دارایی‌ها و دانایی‌هایش و از پیش‌زمینه‌های نبوت و اعتقاد و عبادتش آزاد نشده بود و با اینکه آمد و اظهار فقر کرد، خود را دارا می‌دید. برای همین، کارهای ولایی آن ولیّ خدا با افکار توحیدی او نمی‌خواند! درحالی‌که به طبق روایت اگر او داشت و درست تبعیت می‌کرد، اسرار هستی برایش باز می‌شد [3]. البته پس از آن، بندۀ خاص خدا راز کارهای خود را برای موسی گفت و تأکید کرد که هیچ یک از آن‌ها را به خواست خود نکرده، بلکه همه طبق و حکم الهی بوده؛ پس در درون آن‌ها خیر نهفته بوده و این خیر ممکن است در یا ابدیت آشکار شود. موسی باید از ابتدا شخص مقابلش را رها می‌کرد تا بتواند ولایتش را بیابد و بر کارهایش صبر کند. علاوه بر شکستن این قید باید از شخص خودش هم گذر می‌کرد و می‌دید آن‌که در درون او رشد و حرکت دارد، او نیست، مطلوبش است یعنی خدا. اصلاً و یعنی غیر از او را نبینیم. حتی پیامبر و امام و ولی را اگر مستقل ببینیم و بخواهیم با این استقلال‌بینی، از آن‌ها تبعیت کنیم، اسیر هستیم و نهایتاً به دچار می‌شویم. چون آن‌ها را بشری مثل خود می‌بینیم و می‌خواهیم و معنا را با همان نمودهایی که می‌شناسیم، بگیریم. مثلاً عادت کرده‌ایم به اسم و باطن‌بینی و... از غیب و درونمان خبر بگیریم؛ چون خودمان به آن راه نداریم. اما اگر کسی ظاهراً زندگی عادی داشته باشد و به ما معرفتی دهد که تکلیف بر عهده‌مان بگذارد، نمی‌خواهیم و نمی‌پذیریم. درست است که این آیات دربارۀ حضرت موسی نازل شده؛ اما برای همۀ ماست. با ولایت رفتن، خیلی سخت است؛ کار هرکس نیست. بلا دیدن‌ها دارد. اما باید بفهمیم اگر ولایت را قبول کردیم، همه کارش زیباست؛ اگرچه به چشم موسوی ما زشت بیاید! در جریان ولایت، امر و نهی در کار نیست. اگر امر و نهی بود، خیلی امکان داشت دخالت کند. اما در سیر با ولایت، نفس در هر میدان ضعیف و کشته می‌شود. به عنوان مثال، خدا به حضرت نگفت: از دست مردم، عصبانی نشو! حتی اگر می‌گفت: چرا عصبانی شدی؟ چه‌بسا او راحت می‌کرد و خطایش را کنار می‌گذاشت. اما در عوض، کار را سخت کرد و یونس را در شکم نهنگ انداخت تا وجودش ساخته شود. چنان‌که آدم را از در زمین انداخت. پس یا در وادی ولایت نیاییم، یا اسرارش را بچشیم و بیاییم. این‌قدر بازی درنیاوریم و انرژی خود و ولی را هدر ندهیم. وقتی با رسالت حرکت کردیم و ظاهر دین را گرفتیم، ولایت ما را به باطن آن می‌برد و در عالمش می‌اندازد تا خودمان دست و پا بزنیم و اسماء خدا را از درون، بیرون بکشیم و ظهور دهیم. پس نباید از سختی‌ها بترسیم. .......... [2] سورۀ کهف، آیۀ 78. [3] بحارالأنوار، ج13، ص301. ادامه دارد... @Lotfiiazar
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر مشهد جلسۀ دوازدهم، 27 رجب 1439 مردان خدا (قسمت اول) در روایت لقاء، به کاظمی در جلوۀ صفت طُهر رسیدیم و قدری در این باره گفتیم. یکی از آیاتی که دربارۀ آمده، آیۀ 108 سورۀ توبه است: "...فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرينَ." در آن (مسجدی که بر پایۀ تقوا بنا شده) مردانی هستند که دوست دارند پاک شوند و خدا پاکان را دوست دارد. این رجال که به صورت نکره آمده، در آیات دیگری از قرآن نیز به آن اشاره شده و اوصافی برایش ذکر شده است. آن‌ها مردانی هستند که نام و نشان و اسم و رسمی از ایشان نیامده و مکان و زمانشان هم روشن نشده؛ گویی دانستن این امور، مهم و لازم نیست. نه امام و پیغمبرند و نه کارشان دفاع از شخص خاصی مثل امام یا پیغمبر است؛ بلکه پر از معرفت‌اند و کارشان این است که هرجا شبهه‌ای پیش آید، به داد مردم می‌رسند و به آن‌ها آگاهی می‌دهند. آیۀ دیگری که از این رجال سخن گفته، آیۀ 20 سورۀ یس است: "وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدينَةِ رَجُلٌ يَسْعى قالَ يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلينَ." و از شهر دوردست، مردی با شتاب آمد و گفت: ای قوم من، از پیامبران تبعیت کنید. اگر آیات قبل را مرور می‌کنیم، می‌بینیم این مرد در شرایطی آمده که مردم، فرستادگان خدا را تکذیب کرده و گفته بودند آن‌ها افرادی عادی هستند و از سوی خدا نیامده‌اند. اما آن‌ها خدایی را مدّ نظر داشتند که خودشان ساخته بودند و می‌شناختند. برای همین به رسولان می‌گفتند ما شما را به بد گرفته‌ایم و اگر دست برندارید، شما را شکنجه می‌کنیم! اما رسولان می‌گفتند: ما را خدا فرستاده و فال بد و شومی از خودتان است؛ اما شما چون خود را فراموش کرده‌اید، همه چیز را از بیرون می‌بینید و به گردن دیگران می‌اندازید! ادامه دارد... @Lotfiiazar