eitaa logo
کانال عشق
317 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
10.8هزار ویدیو
95 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از منتظرمنجی
🏴عاقبت منفورترین چهره‌های واقعه @khabarnews 👈«اخبار مهم در «ایتا
فوق العاده های کانال❤️👇 ❤️ 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎❤️
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻 ❣کتاب: آخرین امدادگر❣ 🧡عاشقانه های زندگی محمد حسن قاسمی 🧡 🕊 مدافع حرم 🕊 ✨نویسنده : پریسا محسن پور✨ 🌹قسمت : چهارم 🌹 «فصل سوم» 🌹از جاده‌های پر پیچ و خم این فصل از زندگی که رد شوم، خدا به استقبالم خواهد آمد.🕊 تا آن روز صبوری می‌کنم که دنیا را ساخته‌اند تا برای رسیدن به آن‌چه تو را می‌سازد‌، از هیچ رنجی 🌿نهراسی و محکم باشی و بروی و... بروی و‌... بروی... 🌹تا چراغ‌های روشن هدف را از دور ببینی ، جلوی در ساختمان بیمارستان ایستاده‌ام. چشمم گره خورده به تابلوی سردرش‌، که نوشته: 🌹بقیّة اللّه خَیْر لَکمْ إن کُنتم مؤمنین🌹 در خیالم خود را با لباس سبز پاسداری می‌بینم و آرم سپاه که روی سینه‌ام نقش بسته است.🕊 روحم پرمی‌کشد از روی میدان‌های مین طلائیه تا خنکای نسیم هویزه و زمین پر از پوکه‌های تیر و ترکش دشت عباس... رها می‌شوم میان موج‌های خروشان اروند و دستم می‌خورد به دست‌های بسته غواص‌های کربلای چهار.😔 دلم می‌تپد به یاد شهدای کربلای پنج و غروب شلمچه ... 🌹صورتم خیس می‌شود، از نم‌نم باران پاییزی اشک حسرت سال‌های دفاع مقدس که به دنیا نیامده بودم و توفیق خدمت نداشتم.😭 مشت‌هایم محکم فشرده می‌شود از غیرت کوبنده پاسداری‌ام! با خودم می‌گویم:«هنوز دیر نشده است؛ سپاه اسلام هنوز رزمنده می‌خواهد» و‌... در ذهنم می‌بینم که دارم بند پوتین‌هایم را محکم می‌بندم‌.🍃 لبخندی روی لب‌هایم می‌نشیند‌. 🌻زیر لب عاشقانه با خود نجوا می‌کنم:«ان شاءلله لباس سبز پاسداری یا لباس اتاق عمل‌، کفن غرق در خون آخرتم باشد...» در رؤیاهایم شناورم که دستی روی شانه‌ام می‌نشیند و من از بلندای خیال فرود می‌آیم به همان ساختمان بیمارستان! «حسن کجایی؟! یک ساعته صدات می‌کنم!»❣ صدای آشنای محمد‌، دوست دوران دانشگاهم‌، مرا بیرون می‌آورد از افکاری که چند روزی است آتش🍃 انداخته به جانم! می‌گویم: بسم الله الرحمن الرحیم و با هم می‌رویم داخل بیمارستان..🍃✨🍃 ......... 💐 🌺 💐 🌺 💐http://eitaa.com/mashgheshgh313 🌺 💐 🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻 ❣کتاب : آخرین امدادگر❣ 🧡عاشقانه های زندگی محمد حسن قاسمی 🧡 🕊 مدافع حرم 🕊 ✨نویسنده : پریسا محسن پور✨ 🌹قسمت : پنجم 🌹 «فصل چهارم» 🌹اینک من‌، محمد حسن! بنده کوچک حضرت عشق! سربازی گمنام در بیمارستان بقیه‌الله ‌الاعظم(عج)‌،🌻 شوق قطره‌ای را دارم که به دریا رسیده! جان این قطره‌ کوچک‌، به دستان تو بند است؛ دست‌هایم 🤲را بگیر حضرت عشق ... لباس اتاق عمل می‌پوشم و با محمد می‌روم برای دیدن مسئول بیهوشی. توی راهرو‌، جلوی رختکن می‌ایستم‌. نگاهی به اطراف می‌اندازم و به تعداد زیاد اتاق‌ها و رفت و آمد کادر اتاق عمل و آمار بالای بیماران خیره می‌شوم!🍃 🌹با تعجب‌، بلند و هیجان زده می‌گویم:«این‌جا برای خودش یه شهره‌ها! من گم می‌شم توی این راهروها!»🍃 🌹محمد می‌زند به پهلویم و زیر لب می‌گوید:«چرا این‌جوری نگاه می‌کنی؟ الان میگن این تا حالا اتاق عمل ندیده» من هم در جوابش می‌گویم:«باشه اگه گم شدم، یه گوشه از گشنگی مُردم خونم گردن تو!»😊 می‌گوید:«بازم که به فکر خورد و خوراکی! نمی‌میری! همه جا دوربین و آیفون داره! آیفون بزن میام پیدات می‌کنم!» 🌹طبق معمول‌، مشغول کل کل هستیم که مسئول بیهوشی به سمت‌مان می‌آید.به چهره گل انداخته من که به زور جلوی خنده‌ام را گرفته‌ام نگاهی می‌اندازد و می‌گوید:«سلام! شما کجا بودی تا حالا؟ می‌دونی این رفیقت چند روزه سر ما رو برده از بس گفته دوستم🌷 قراره بیاد این‌جا؟» هر سه می‌خندیم و من برگه معرفی را می‌دهم دستش و می‌گویم:«ببخشید! کارهای اداری طول کشید.»🍃 نگاهی به برگه می‌اندازد و می‌گوید:«از فردا بیا هم مشغول به کار شو‌، هم شیفت برات بنویسم‌.» 🌹لبخند تشکر آمیزی می‌زنم و با هول و اشتیاق می‌پرسم:«یه سوال دارم! محمد می‌گه شما با جایی که برای سوریه نیرو اعزام می‌کنند در ارتباطید.می‌شه من برم اون‌جا برای اعزام‌، شما هم منو سفارش کنید؟»🍃 یک لحظه انگار نگاهش به انعکاس شیشه‌ عینکم می‌خشکد! می‌گوید:«سوریه؟! 🌺شما اول برادریت رو ثابت کن! چقدر عجله داری‌، هستیم در خدمتتون آقای قاسمی! چهار تا شیفت بیا‌، بذار از راه برسی، بعد نوربالا بزن!» خجالت می‌کشم از حرفش و در جواب می‌گویم:«ای بابا! من اصلاً به خاطر همین اومدم این‌جا!» می‌خندد😊 و بعد از خداحافظی می‌خندد و بعد از خداحافظی با من تا میانه راهرو با محمد می‌رود و در گوشش چیزی می‌گوید...🌿 انگار هنوز جدی نگرفته است سؤالم را! اما من‌، دلم بی صبر و قرار است و مهیا برای وعده‌ دیدار‌....🍃✨🍃 ......... 💐 🌺 💐 🌺 💐http://eitaa.com/mashgheshgh313 🌺 💐 🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻 ❣کتاب : آخرین امدادگر❣ 🧡عاشقانه های زندگی محمد حسن قاسمی 🧡 🕊 مدافع حرم 🕊 ✨نویسنده : پریسا محسن پور✨ 🌹قسمت : ششم 🌹 «فصل پنجم» 🌹روزها پشت سر هم قطار می‌شوند و با سرعت‌، می‌آیند و می‌روند. بی‌آنکه ما فرصت کنیم نگاهی به گذشته‌های‌مان بیندازیم و جبران کنیم آن‌چه کنار گذاشته‌ایم وانبار کرده‌ایم برای روز مبادا...😔 🌹چند وقتی است که در اتاق عمل مشغول هستم. رشته‌ام را دوست دارم و تلاش می‌کنم بهترین باشم و بهترین کار را برای بیماران انجام دهم.🍃 🌹یک مدت‌، ریکاوری2 بودم؛ یک مدت هم ثابتِ عمل‌های سبُک اورولوژی2_1 و ارتوپدی2_2‌ . یک بار رفتم به مسئول بیهوشی گفتم: «من قبلاً بیمارستان ارتش اهواز✨ کار کردم و صفر کیلومتر نیستم‌. می‌خواهم بیهوشی ثابت جراحی مغز و اعصاب باشم.» او هم وقتی دید کارم خوب است و عاشق جراحی‌های فوق تخصصی هستم پذیرفت‌.🍃 🌹درگیری در قسمت‌هایی از سوریه شدت دارد‌، تقریباً هر روز تا نیمه‌های شب‌، اعمال جراحی مجروحینی که از آن‌جا اعزام می‌شوند‌، طول می‌کشد‌، بیشتر وقت‌ها از من می‌خواهند اضافه بر شیفت‌های موظفم‌، شب‌ها هم بمانم و عمل‌ها را راه بیندازم.👌 🌹دیروز ساعت هفت شب، شیفتم تمام شده بود ولی هنوز مجروح داشتیم‌. می‌خواستم بمانم که مسئول بیهوشی آمد و گفت:«برو خونه! به یکی دیگه می‌گم شب بمونه.» گفتم: «چرا؟»❓ گفت:«سقف ساعت اضافه کاریت پر شده‌، پولش برات حساب نمی‌شه!» از شرمندگی حرفش‌، سرم را انداختم پایین و با دل‌خوری آهسته جواب دادم:«کی حرف پول زد؟ من به خاطر این مجروح‌ها هر شب هم حاضرم بمونم بیمارستان.»🍃 در دلم گفتم:«حتماً فکر کرده برای پول داوطلب شیفت شبم! نکنه رفتارم یه جوری بوده که انگار دنبال اضافه کارم؟» حق دارد!👌 🌹هیچ کس نمی‌داند که من نذر کرده‌ام آن‌قدر برای رزمندگان مدافع حرم‌، کار کنم تا حضرت زینب (س) مرا هم به عنوان رزمنده بطلبد...🍃✨🍃 .......... 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌺http://eitaa.com/mashgheshgh313 💐 🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
11.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📕معرفی کتاب نویسنده: فاطمه‌سادات میر برگرفته از سخنان استاد لطفی‌آذر 💍اگر انگشتر الماسی داشته باشید و به‌طور اتفاقی داخل لجن بیفتد، چه کار می‌کنید؟ لابد می‌گویید این چه سؤال مسخره‌ای است! معلوم است دیگر، آن را برمی‌داریم و زیر شیر آب می‌شوییم تا گل و لایش برود و مثل قبل تمیز شود. ✨پس چگونه است که وقتی به انسانیت در وجود دیگران می‌رسیم، این مثال را فراموش می‌کنیم! یادمان می‌رود که در وجود این فرد خطاکار، بزرگ‌ترین الماس آفرینش قرار دارد. ➕💟كتاب مثبت من سخنی است برآمده از دل و درد دلی است با «من»؛ شاید این خود خواب آلود به خود آید و برتر وجودش را به خاطر آورد. 💳هزینه کتاب ۲۴.۰۰۰ تومان سفارش و پرداخت از طریق لینک زیر: https://idpay.ir/haamgaman/shop/253252
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 ✨ برای خواندن بیشتر نوشته‌های کوتاه روی لینک زیر بزنید:👇 http://saehat.ir/عکس-نوشته-ها 📱کانال تلگرامی:👇 @Lotfiiazar 🌐 سایت: saehat.ir
📋 سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر مشهد خلاصۀ 13 11 حقیقت توحید منافاتی ندارد که انسان عین توحید باشد و در عین حال غذا بخورد و بخوابد و خرید کند و... . در مقابل بدون حرکت رو به محور توحید، حتی انسان هم ارزشی ندارد؛ چون او را زاویه‌نشین و محدود می‌کند. درواقع ، ظهور تمامیت حق‌تعالی در تعین‌های عرش تا فرش و روح تا بدن است؛ یعنی همه چیز سر جای خودش و این می‌شود دینداری؛ همان چیزی که امام زمان(عجل‌الله‌فرجه)... متن کامل در لینک زیر: saehat.ir/خلاصه-دروس/ادب_توحيد/حقیقت-توحید @Lotfiiazar
آیت الله ممدوحی، شاگرد علامه: مرحوم علامه فوق العاده متواضع و ساده زیست بودند حتی من خودم دیدم که از گوشه خیابان از یک چرخی دو سه عدد پرتقال خریدند و در جیب شان گذاشتند و رفتند 🆔 @Arefin ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ امام جواد عليه السلام : به دل آهنگ خدا داشتن برتر است تا خسته كردن جوارح به عبادت.... 📕بحار الأنوار ،ج 78 🆔 @Arefin ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✍شیخ حسنعلی نخودکی (ره) : بدانید و آگاه باشید ، خداوند رحمت کند شما را ، براستی که اساس طریقت حقیر بر این سه پایه محکم و استوار است : 1. بیداری قبل از اذان صبح ، 2. غذای حلال ، 3. توجه به نماز اول وقت و حضور قلب در هنگام نماز . 🆔 @Arefin ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
💞 قلک‌های گره‌گشا ❇️ یکی از برنامه‌های منظم حضرت آیت‌الله‌خامنه‌ای در قامت رئیس جمهور در دوران دفاع مقدس، دیدار نمادین با برخی اقشار مردم بود که دارایی‌های خود را به جبهه‌های جنگ هدیه می‌دادند. هدایایی مثل پول نقد، زیورآلات زنانه و حتی قلک‌های کودکان. ایشان در یکی از همین دیدارها، ارزش این هدایا را اینگونه توصیف کرده‌اند: 🌸 «هرگز نباید تصور کرد که هدایاى مردمى خلأیى را پر نمى‌کند. بعضى فکر مى‌کنند که با این مخارج سنگین جنگ و خرج‌هاى میلیاردى، مثلاً هدایاى مردم یا طلاى فلان زن مؤمن یا پول قلک فلان نوجوان یا کودک مگر چه قدر تأثیر دارد؟ من باید عرض بکنم که این تصور درست نیست. 🌼 همین هدایایى که به ظاهر کوچک مى‌نماید، در مواقع حساسى گره‌هاى ریز و مشکلى را باز کرده. گاهى آن چنان وجود این پول و این امکان گره‌گشا بوده و یک مشکل فورى و فوتى به وسیله‌ى اینها حل شده که انسان از نیت خیر صاحبانش واقعاً به حیرت مى‌افتد.» ۱۳۶۵/۰۷/۲۲ ❣️ @Khamenei_Reyhaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 | احساسات زنانه در نگاه اسلامی حفظ شده است 🌸 رهبر انقلاب: در اسلام از زن خواسته نشده در حالی که زن است، مثل مرد فکر کند، مثل مرد کار کند، مثل مرد بخواهد - یعنی خصوصیت زن بودن که یک خصوصیت طبیعی و فطری و محور همه احساسات و تلاشهای زنانه است، در دید اسلامی حفظ شده. #️⃣ بیانات حضرت‌آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار با جمعی از بانوان ۱۳۷۹/۰۶/۳۰ دریافت کیفیت بالا aparat.com/v/v8nMa ❣️ @Khamenei_Reyhaneh