eitaa logo
🕊️عشـــ❤ـــق‌آسمانے🕊️
16.6هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
38 فایل
#اللهم‌بارک‌لمولانا‌صاحب‌الزمان💚 🔴در آخرالزمان همه هلاک میشوند مگر کسانی که برای تعجیل فرج دعاکنن🌷 #رفیق👈 هر کاری میکنی به نیابت از حضرت نذر سلامتی و فرج مولا کن❗ این‌کانال وقف امام زمان علیه السلامه و مطالب غیرمرتبط، تبلیغ‌ و‌تبادل گذاشته نمیشه❌
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قبرستونا پُره از آدمایی که گفتن از شنبه، از فردا، هفته‌ی دیگه، امشب… 🔻 حواسمون باشه واسه هر کاری وقت نداریم… اگه میخوای حرفی بزنی، کاری بکنی، همین امروز انجامش بده! ⌛️ خیلی زود دیر میشه… او منتظر آمدن ماست… 🌿•°•🥀 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام شبتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ سفره رو با سلیقه چیدیم و بقیه رو دعوت کردیم بیان سر سفره. سحر و حمید با کمی فاصله کنار هم نشستن، چون هنوز عقد دائم خونده نشده کمی معذبن. نهار خوشمزه مامان رو دور هم خوردیم. سریع ظرف هارو جمع کردم و آماده شستن بودم که سحر به آشپزخونه اومد - زهرا جان، تو کف کن من آب بکشم.. متعجب نگاهی بهش کردم وگفتم - اصلا حرفش رو نزن. تو فعلا مهمونی، برو بشین. خودم میشورم و زود میام. چادرش رو مرتب کرد و نزدیکم اومد - اینجوری بیشتر معذبم، بکش بذار آب بکشم زود تموم شه بحثمون ادامه داشت، مامان وارد آشپزخونه شد. - سحر جان، اینجا چیکار میکنی؟ بیا برو بشین، من خودم به زهرا کمک میکنم. سحر روبه مامان گفت: - نه، خواهش میکنم بذارین کمک کنم. اینجوری احساس غریبگی میکنم با آرنجم به پهلوش زدم و به شوخی گفتم - نیازی نیس غریبگی بکنی! بذار فردا عقد بشین، اونوقت به زورم نمیتونم از پیش حمید بلندت کنم!!! سحر که متوجه شوخیم شده بود، با اصرار من و مامان پیش خانم جون رفت ونشست سریع ظرف هارو شستم، مامان هم چایی ریخت و میوه ها رو تو ظرف چید و حمید رو صدا کرد بیاد کمک. بعداز خوردن میوه و چایی سحر به مامان گفت - شرمنده با اجازه تون من یه زنگ به مامانم بزنم. مامان با لبخند باشه ای گفت و سحر به اتاقم رفت تا صحبت کنه.چند دقیقه ای گذشت که از اتاق بیرون اومد و گوشی رو نزدیک مامان گرفت - باشما کار دارن مامان گوشی رو کنار گوشش گذاشت - الو...سلام پروانه خانم، با زحمت های ما، حالتون خوبه - الحمدلله ماهم خوبیم - بله ان شاالله. نیم ساعتی استراحت کنن، بعد برن تا حلقه وکمی وسایل برای عقد بخرن. - خواهش میکنم، چه زحمتی. سحر نور چشم ماست. - چشم ان شاالله شب مزاحم میشیم، فقط تورو خدا خودتو زیاد به زحمت ننداز. - ممنون، باسحر کاری دارین بدم گوشی رو...باشه خدا نگهدار. تماس رو قطع کرد و گوشی رو به سحر داد. رو به بابا گفت - پروانه خانم گفتن شام بریم اونجا، برای مراسم فردا برنامه بریزیم و هماهنگ بشیم.. بابا لبخندی زد و گفت - ان شاالله، پس حمید جان من رو بذار مغازه، بعدش برین دنبال کارهاتون، برگشتنی خودم میام. حمید چشمی گفت و مامان ادامه داد - خب فعلا یکم استراحت کنین، بعد برین حلقه ولباس عقد بخرین. سحر نگاهی به من کرد و به مامان گفت - اگه اشکالی نداره من لباس عقد نخرم. حمید ومامان متعجب از حرف سحر به هم نگاه کردن. مامان گفت - دخترم، چرا نمیخوای؟ نمیشه که لباس عقد نخری؟! سحر نگاهی به من کرد و با لبخند ادامه داد - نه اینکه کلا نپوشم، زهرا هم در جریانه تقریبا دو هفته پیش من و زهرا باهم رفتیم خرید، یه لباس مجلسی گرفتم هم پوشیده س، هم مناسب عقده، مگه نه زهرا...! نگاهی به مامان کردم و گفتم - البته هرجور خودتون صلاح میدونین، ولی مامان راست میگه هم خیلی خوشگله، هم برای عقد عالیه. حمید نگاه پر از محبتی به سحر کرد - سحرخانم، من بابت هزینه ش مشکلی ندارم، اگر میخواین بریم پاساژ، هرچی دوست دارین بخرین تعارف نکنین. سحر که از حرف حمید خوشحال شده بود جواب داد - نه اصلا بحث این چیزا نیس، وقتی یه لباس نو دارم که مناسب عقد هم هست، چرا بریم کلی پول به لباس عقد بدیم، به نظرم اسرافه. میتونیم این پول رو برای کارهای دیگه در نظر بگیریم. خانم جون از زیر عینکش نگاهی کرد و گفت - ماشاالله به عروس خودم، الحق که تو خانومی کم نداری عزیزم. این بهترین کاره، خانم همیشه باید هوای همسرش رو داشته باشه. به حمید نگاهی کردم و گفتم: - خب لباس که حل شد ، حالا میمونه خرید حلقه هاتون. حمیدبا سر تأیید کرد و از سحر پرسید - شما جایی رو مد نظر دارین؟ - جای خاصی مدنظرم نیست، چون ست میخوایم بگیریم اگه جایی باشه بتونیم برای شما هم نقره شو بخریم خیلی خوب میشه از پیشنهاد سحر ذوق زده گفتم - راست میگه داداش، یکی از دوستات بود که جواهر سازی داشت، اسمش چی بود.....اووومممم... تا یادم بیاد حمید سریع جواب داد - محسن رومیگی؟همونی که تو پاساژ جواهرسازی داره؟ - اره...اره خودشه، ببین شایدداشته باشه ، یه زنگ بهش بزن - میزنم، ولی نمیدونم داره یا نه. اگه نداشته باشه بعید میدونم بتونه تا فردا آماده کنه. مامان جواب داد - توکل به خدا تو یه تماسی بگیر، ان شاالله جور شه. .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
33.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوشا آنان که مهدی یارشان بید...🌹🍃 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 🌹🍃السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان 🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ. 🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ. اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایَعتْ و تاب‍‍َعتْ علی قَتله اللهمَّ العنهم جمیعاً 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
AUD-20220329-WA0025.mp3
4.87M
____________________________ 🌼🍃 🍃 دعای زیبای ال یاسین🌼🍃 (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) در یکی از نامه هایی که به یاران با وفا خود فرستاده‌اند می‌فرمایند: « هر گاه خواستید به وسیله ما، به سوی خداوند توجه کنید، و به ما روی آورید، پس همان گونه که خداوند فرموده است بگویید: سلام علی آل یاسین …» 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
🌹لطفا به نیابت از امام زمان علیه السلام بخونید🌹 🌼🍃بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلى‏ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ‏ وَآلِهِ الصَّادِقِ الْأَمینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ مَوْلانا اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ. اَلسَّلامُ‏ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، الْحُجَجِ الْمَیامینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ والِدَةِ الْأِمامِ، وَالْمُودَعَةِ اَسْرارَ الْمَلِکِ الْعَلاَّمِ، وَالْحامِلَةِ لِأَشْرَفِ الْأَنامِ اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الْمَرضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا شَبیهَةَ اُمِّ مُوسى‏وَابْنَةَ حَوارِىِّ عیسى‏، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ اَلسَّلامُ‏ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا اْلمَنْعُوتَةُ فِى‏ الْأِنْجیلِ، الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمینِ، وَمَنْ رَغِبَ فى‏ وُصْلَتِها مُحَمَّدٌ سَیِّدُ الْمُرْسَلینَ، وَالْمُسْتَوْدَعَةُ اَسْرارَ رَبِّ الْعالَمینَ. اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ وَعَلى‏ آبآئِکِ الْحَوارِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ بَعْلِکِ وَوَلَدِکِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ رُوحِکِ وَبَدَنِکِ الطَّاهِرِ، اَشْهَدُ اَنَّکِ اَحْسَنْتِ‏الْکَِفالَةَ، وَاَدَّیْتِ الْأَمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فى‏ مَرْضاتِ اللَّهِ، وَصَبَرْتِ فى‏ذاتِ اللَّهِ، وَحَفِظْتِ سِرَّ اللَّهِ، وَحَمَلْتِ وَلِىَّ اللَّهِ، وَبالَغْتِ فى‏ حِفْظِ حُجَّةِ‏ اللَّهِ، وَرَغِبْتِ فى‏ وُصْلَةِ اَبْنآءِ رَسُولِ اللَّهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِمْ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِمْ، مُعْتَرِفَةً بِمَنْزِلَتِهِمْ، مُسْتَبْصِرَةً بِاَمْرِهِمْ مُشْفِقَةً عَلَیْهِمْ، مُؤْثِرَةً‏ هَواهُمْ، وَاَشْهَدُ اَنَّکِ مَضَیْتِ عَلى‏ بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِکِ، مُقْتَدِیَةًبِالصَّالِحینَ، راضِیَةً مَرْضِیَّةً، تَقِیَّةً نَقِیَّةً زَکِیَّةً، فَرَضِىَ اللَّهُ عَنْکِ‏وَاَرْضاکِ، وَجَعَلَ اْلجَنَّةَ مَنْزِلَکِ وَمَاْویکِ، فَلَقَدْ اَوْلاکِ مِنَ الْخَیْراتِ ما اَوْلاکِ، وَاَعْطاکِ مِنَ الشَّرَفِ ما بِهِ اَغْناکِ، فَهَنَّاکِ اللَّهُ بِما مَنَحَکِ مِنَ‏ الْکَرامَةِ وَاَمْرَاَکِ. پس بالا مى‏کنى سر خود را و مى‏گوئى اَللّهُمَّ اِیَّاکَ اعْتَمَدْتُ، وَلِرِضاکَ طَلَبْتُ، وَبِاَوْلِیآئِکَ اِلَیْکَ تَوَسَّلْتُ، وَعَلى‏ غُفْرانِکَ وَحِلْمِکَ‏ اتَّکَلْتُ، وَبِکَ اعْتَصَمْتُ، وَبِقَبْرِ اُمِّ وَلِیِّکَ لُذْتُ، فَصَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ‏ مُحَمَّدٍ، وَانْفَعْنى‏ بِزِیارَتِها، وَثَبِّتْنى‏ عَلى‏ مَحَبَّتِها، وَلا تَحْرِمْنى‏ شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ وَلَدِها، وَارْزُقْنى‏ مُرافَقَتَها وَاحْشُرْنى‏ مَعَها وَمَعَ‏ وَلَدِها، کَما وَفَّقْتَنى‏ لِزِیارَةِ وَلَدِها وَزِیارَتِها، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ‏ بِالْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِالْحُجَجِ الْمَیامینِ مِنْ آلِ طه‏ وَیس‏، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ، وَاَنْ تَجْعَلَنى‏ مِنَ‏ الْمُطْمَئِنّینَ الْفآئِزینَ الْفَرِحینَ الْمُسْتَبْشِرینَ، الَّذینَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ‏ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ، وَاجْعَلْنى‏ مِمَّنْ قَبِلْتَ سَعْیَهُ، وَیَسَّرْتَ اَمْرَهُ، وَکَشَفْتَ‏ ضُرَّهُ، وَآمَنْتَ خَوْفَهُ، اَللّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتى‏ اِیَّاها، وَاْرزُقْنى‏ الْعَوْدَ اِلَیْها اَبَداً ما اَبْقَیْتَنى‏، وَاِذا تَوَفَّیْتَنى‏ فَاحْشُرْنى‏ فى‏ زُمْرَتِها، وَاَدْخِلْنى‏ فى‏ شَفاعَةِ وَلَدِها وَشَفَاعَتِها، وَاغْفِرْ لى‏ وَلِوالِدَىَ‏ وَلِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النَّارِ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا ساداتى‏ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
zyarat_narjes khaton_dar_samera.mp3
3.33M
________________________________ 🌸🍃 🍃 زیارت حضرت نرجس خاتون🌼🍃 اگر حاجتی دارید بـه حضرت نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع) متوسّل شوید. ایشان چون مادر ولیّ وقـت ما هستند، به فـرزندشان مـی فرمایند که: پسرم! این شخص به من متوسّل شده. خواسته اش را بده. 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
سلام روزتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
✨﷽✨ ♥️ ✍ حمید گوشیش رو از روی میز برداشت، شماره ی محسن رو پیدا کرد و دکمه تماس رو زد، گوشی رو کنار گوشش گذاشت - الو...سلام محسن جان، خوبی داداش - اره حمیدم. سلامت باشی - داداش یه زحمتی برات داشتم، اگه خدا بخواد فردا مراسم عقدمونه، گفتم ببینم الان ست نقره و طلا داری بیایم؟ - سلامت باشی،باشه تانیم ساعت دیگه اونجاییم، قربانت خداحافظ. تماس رو قطع کرد و رو به ما گفت: - مثل اینکه همه کارا داره جور میشه، گفت یه نمونه جدید زدیم. میوه بخورین، اماده شین بریم. نگاهی به هردوشون کردم وگفتم - بریم؟؟؟ مگه چند نفری میرین؟ - حمید نگاهی به سحر کرد و گفت - من و سحر خانم و جنابعالی. نخواستم خوشحالیم رو بروز بدم ،نگاهم بین هردوشدن جابجا شد و گفتم - من براچی؟ شما برین دوتایی حلقه بخرین یکمم دور بزنین بیاین دیگه تو دلم گفتم خدایا جور کن منم برم! سحر باخنده گفت - تا اونجایی که یادمه خودت گفتی حق مادری به گردن ما داری!!! پس باید بیای! حمیدم تاییدش کرد و مامان و خانم جون هم گفتن باهاشون برم. خداییش بهتر ازاین نمیشد، تو دلم عروسی به پا بود - چون خیلی اصرار میکنین مجبورم بیام دیگه، چیکار کنم اخه. اگه نیام دلتون واسم تنگ میشه!! حمید باخنده گفت - نه اینکه دلت نمیخواست بیای!! تو گفتی و منم باور کردم. همه خندیدن و کم کم آماده شدیم، بابا رو به مغازه رسوندیم و به طرف پاساژ حرکت کردیم. حمید ماشین رو جلوی پاساژ نگه داشت و با آسانسور به طبقه دوم رفتیم. مغازه جواهر سازی آقا محسن، تقریبا انتهای راهروی پاساژ بود، کنار درش رسیدیم و حمید وارد شد وپشت سرش باسحر داخل رفتیم. آقا محسن یه پسر مذهبی تقریبا سی و دو،سه ساله به نظر میومد، به احترام ما بلند شد. باحمید دست داد، سلام دادیم و جوابمون رو با خوشرویی داد. نزدیکتر شدیم و چند نمونه ست حلقه روی شیشه ی پیشخوان گذاشت. - حمیدجان ، اینا از بهترین و پر فروش ترین کارهای ماست. خیلی هم طرفدار داره. برای آقایون نقره زدیم برای خانم ها طلا. همراه سحر به ست ها نگاه میکردیم، به قدری زیبا بودن که آدم دلش میخواست همشون رو بخره. کمی اونروف تر، یه گردنبند طلای طرحِ قلب بود، وسطش نگین عقیق یمنی داشت. از پایینش سه تا برگ طلا اویزون بود،چشمم به گردنبند بود و به سحر نشونش دادم، اقا محسن یه ست دیگه روی پیشخوان گذاشت ونشونمون داد ،چشم از گردنبند برداشتیم. - این کار جدیدمونه، البته هنوز نگین هاشون آماده نیس. اگه خوشتون بیاد میتونم تا فردا آماده ش کنم. رکاب انگشترها خیلی زیبا و خاص بود. چشم هر دو مون رو به رکابها بود.حمید نگاهی به سحر کرد و گفت - خب خانم، نظرتون چیه؟کدوم رو میپسندین! سحرنگاهی بهم کرد و کار جدید رو نشونم داد و گفت - اینا خیلی قشنگه، آقا حمید اگه شما هم موافق باشین همینارو انتخاب کنیم حمید با لبخند گفت - به روی چشم، فقط سنگ چی دوست داری بزنن روش، عقیق یا شرف شمس،یا فیروزه سحر با طمأنینه جواب داد - اگه امکاش هست سنگ عقیق باشه، فقط....اووممم... از گفتن بقیه حرفش دو دل بود، حمید با محبت نگاهش کرد و گفت - فقط چی؟ بگو اگه برا آقامحسن مقدور باشه میگیم درست کنن سحر که با حرف حمید، کمی خیالش راحت شد گفت: - میشه سنگ عقیق بزنید روشون. بعد روی سنگ انگشتر نقره مردونه "یاعلی" و روی انگشتر طلا "یازهرا" حک بشه؟ از سلیقه خاص وزیبای سحر هیجان زده شدیم و حمید روبه آقا محسن گفت: - خب داداش خودت شنیدی عروس خانم چی میخوان، برات مقدوره این کار؟ آقا محسن نگاهی به حمید کرد و گفت - بله که میشه ، الان چند نمونه سنگ عقیق میارم ببینین کدوم رو میپسندین، انتخاب کنین، روش کار کنیم نمونه ها رو آورد و سحر وحمید باهم سنگ مورد نظرشون رو انتخاب کردن. کارمون که تموم شد، سحر نزدیک گوش حمید چیزی گفت که حمید لبخندی زد و با سر تاییدش کرد.هر دو به سمتم برگشتن و سحر گفت - زهرا جان، خیلی زحمت کشیدی برا ما، میخوایم به خاطر زحماتت یه کادو هم مابرات بخریم. تامن جواب بدم حمید، همون گردنبند که چشمم رو گرفته بود رو به آقا محسن نشون داد و گفت - بی زحمت اینم همراه انگشتر ها حساب کن. هر چقدر مانعشون شدم فایده نداشت، هرچند خیلی خوشحال شدم و تو دل خدارو شکر کردم. بعداز خداحافظی از مغازه بیرون اومدیم و کلی از هردو تشکر کردم. سوار ماشین شدیم، ماشین رو نزدیک مغازه ابمیوه فروشی نگه داشت و پیاده شد، به ماهم گفت پیاده شیم. هرسه وارد مغازه شدیم و سه تا آب هویج بستی سفارش داد. تواین هوای گرم واقعا چسبید. بعداز خوردن آبمیوه، کارهامون که تموم شد سحر رو به درخواست خودش دم خونشون پیاده کردیم تا به پروانه خانم کمک کنه و با حمید راهی خونه شدیم. .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgeasemani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاش ! هر روز صبح یادمان می افتاد... که چه قدر دوستمان دارید و برایمان دعا می کنید... "دوستت دارم" ❤️ و برای ظهورت دعا می‌کنم! 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
‍ ‍ 🌺گفت: برای من و خانواده ام دعا کنید. فرمود: فکر کرده ای که برایتان دعا نمی کنم؟! آن هم وقتی که اعمالتان هر روز و هر شب بر من عرضه می شود! درک مطالب برایش سخت بود. امام رئوف (سلام الله علیه) فرمود: "قرآن را نخوانده ای؟! آنجا که فرموده : «عمل کنید که خدا و رسول و مومنان کار شما را خواهند دید. به خدا قسم مراد از مومنان در این آیه، علی بن ابی طالب (سلام الله علیه) و امامان هستند". قلب عبدالله بن ابان آرام شد. حالا مطمئن بود که امام زمانش هر روز و هر شب دعایش می کند؛ هم برای او، هم برای خانواده اش، هم برای تک تک شیعیان. 📚کافی، جلد1، ص 219. 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. سلام دوستان😊✋ میگم دیدین این روزا تو اکثر کانالا میگن هر روز خدارو به خاطر داشته هات شکر کن؟ میخوام یه سوال کنم شما اولین چیزی که بخواین شکر کنین چیه؟ برام بفرس😊👇 @khodaaa69 .
تعدادی از جوابای دوستان😊 امروز که نشسته بودم و به نعمتهای خدا فکر میکردم مثل همه ی دوستان به نظرم دوستی و عشق به اهل بیت و ولایت امیرالمؤمنین بزرگترین و برترین نعمتیه که خدا بهمون داده امیدوارم بتونیم همیشه قدم در راه اهل بیت علیهم السلام برداریم و همیشه در خدمت امام زمانمون باشیم .
. حالا یه سوال دارم کیا رمان رو میخونن؟؟ خصوصا نوجوونا بگن☺️ هر کی میخونه یه 🌹 بفرسه برام @khodaaa69 .