eitaa logo
🕊️عشـــ❤ـــق‌آسمانے🕊️
15.5هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
39 فایل
#اللهم‌بارک‌لمولانا‌صاحب‌الزمان💚 🔴در آخرالزمان همه هلاک میشوند مگر کسانی که برای تعجیل فرج دعاکنن🌷 #رفیق👈 هر کاری میکنی به نیابت از حضرت نذر سلامتی و فرج مولا کن❗
مشاهده در ایتا
دانلود
@eshgheasemanizyarat_narjes khaton_dar_samera.mp3
زمان: حجم: 3.33M
________________________________ 🌸🍃 🍃 زیارت حضرت نرجس خاتون🌼🍃 اگر حاجتی دارید بـه حضرت نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع) متوسّل شوید. ایشان چون مادر ولیّ وقـت ما هستند، به فـرزندشان مـی فرمایند که: پسرم! این شخص به من متوسّل شده. خواسته اش را بده. 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
سلام روزتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ ❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ روزهای عید به سرعت برق و باد پشت سر هم گذشت و بالاخره روز عروسی زینب رسید، لباسهایی که برای عروسی قرار بود بپوشم رو داخل نایلون کوچکی گذاشتم. خداروشکر عروسی زینب هم مولودیه و از این بابت خیالم راحته که هیچ گناهی انجام نمیشه و میتونم شرکت کنم. نگاهی به ساعت کردم با اینکه دلم نمیخواست ارایشگاه برم اما اصرار های مامان باعث شد با سحر بریم. مامان وارد اتاق شد و گفت - زهرا بیا زود نهارتو بخور، برو یه دوش بگیر! سحر گفت حمید میگه یه ساعت بخوابم بردنی من میبرم ولی عصر شاید نتونم بیام دنبالتون با علی اقا هماهنگ بشین باشه ای گفتم و به هال رفتم. همونطور که نهار رو میخوردم به علی پیام زدم که ساعت شش بیاد دنبالمون تا بریم تالار! با اومدن حمید و سحر چادر و روسریم رو سر کردم و سوار ماشین شدیم، در طول مسیر چندباری بابا به حمید زنگ زد احتمالا امروز سرشون شلوغه، رو به حمید گفتم - داداش برعکس همیشه چرا امروز سرتون اینقدر شلوغه همونطور که خیابون رو دور میزد گفت - امروز جنس جدید اومده مغازه، محسنم که مادرش مریضه نتونست بیاد. باید خودم برم حساب کتابارو بکنم، یه سریاشونو قراره بیان برای خیریه ببرن اونارم باید جدا بذارم که یه موقع اشتباه نشه. فقط زهرا به علی گفتی بیاد دنبالتون؟ - اره گفتم ولی هنوز جواب نداده - امروز سر اونم شلوغه، بهش زنگ بزن یه موقع یادش نره اونجا الاف بشین باشه ای گفتم و شماره ش رو گرفتم، اما بی فایده بود بهش پیام زدم بالاخره نگاه به گوشیش بکنه می بینه! حمید ماروجلوی در آرایشگاه پیاده مون کرد و تک‌بوقی زد و رفت. زنگ آرایشگاه رو زدیم طولی نکشید در روباز کردن، با دیدنمون ستاره خانم خیلی گرم سلام و احوالپرسی کرد، تو این مدت اخلاقم دستش اومده با خنده گفت - حتما مثل همیشه ارایش ملایم و شینیون ساده میخوای که با چادر راحت باشه درسته با خنده حرفش رو تایید کردم، جواب داد - یکم منتظر بمونین کار این دوتا خانم تموم بشه ، بعد کار شمارو شروع کنم. باشه ای گفتیم و بعد از نیم ساعتی که منتظر موندیم نوبتمون رسید، تعجب میکنم چرا علی اصلا زنگ یا پیام نزده امیدوارم گوشیش رو یه چکی بکنه! روی صندلی نشستیم و سریع کارشون رو با بسم اللهی شروع کردن، نمیدونم‌چقدر طول کشید بالاخره کارمون نزدیک ساعت شش تموم شد، گوشی رو برداشتم و دوسه بار شماره ی علی رو گرفتم. بالاخره تماس وصل شد، اما برخلاف تصورم به جای علی صدای اقا محسن تو گوشم پیچید - الو سلام خانم محبی، حالتون خوبه؟ - سلام شرمنده علی اقا اونجا نیست؟ - والا باهم بودیم، هرکاری کرد ماشینش روشن نشد رفت دنبال مکانیک، متاسفانه گوشیشم جا گذاشته بود تو ماشین، منم الان بیمارستان منتظرشم ! - خیلی وقته رفته؟ - الان دیگه باید برسه، دیدم چند بار تماس گرفتین گفتم شاید کار واجبی دارین مجبور شدم جواب بدم. اگه کاری از دست من برمیاد بگین انجام بدم - نه ممنون، اگه اومدن حتما بگین باهام تماس بگیرن چشمی گفت و تماس رو قطع کردم، کلافه پوفی کردم و رو به سحر گفتم - میگه ماشین خراب شده رفته دنبال مکانیک، گوشیشم مونده اونجا - حالا چیکار کنیم؟ میخوای زنگ بزنم به حمید؟ - نه بابا یه ده دقیقه ای صبر کنیم شاید اومد. فعلا یه ساعت به مراسم مونده! باشه ای گفت و کنارم روی صندلی نشست. چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا تو‌کانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ عاشقانه ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️حضرت زهرا سلام الله علیها می‌فرمایند: 🔸از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم: «ساعتی در روز جمعه قرار دارد که هر مسلمانی آن را دریابد و حاجت خیری را از خدا بخواهد خدا به او عطا خواهد کرد.» پرسیدم: یا رسول الله! کدام ساعت است؟ فرمود: إِذَا تَدَلَّى نِصْفُ عَيْنِ الشَّمْسِ لِلْغُرُوبِ 👈آن وقتی است که نیمی از خورشید غروب کرده باشد. ☘ و حضرت زهرا سلام الله علیها همیشه به خدمتکارش می‌فرمود: بر روی بلندی برو و هر وقت دیدی که نیمی از خورشید غروب کرده مرا باخبر کن تا دعا کنم. 📚 معانی الاخبار، ص۳۹۹. ❤️خرج ظهور می‌کنم دعای مستجاب را... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سيد ابن طاووس می‌فرمايد: اگر از هر عملی در عصر جمعه غافل شدی از صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی غافل نشو چرا كه در اين دعا سري است كه خدا ما را بر آن آگاه كرده است. 🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌹 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
مهدی صدقیAUD-20220506-WA0021.mp3
زمان: حجم: 10.88M
🎧 صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی 🎙 ‌ 🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌹 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
سلام شبتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ ❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ کلافه به صندلی تکیه دادم و از شدت استرس اینکه نکنه علی دیر بیاد، تند تند پاهامو تکون میدادم، ستاره خانم با دیدنم گفت - نهایتش با اژانس بانوان میرین، چرا اینقدر سخت میگیری دختر - بحث سخت گرفتن نیست، اخه با این ارایش و سر و وضعمون نمیشه که سوار ماشین غریبه بشیم. با ماشین خودمون راحتترم همونطور که موی دختر بچه ای رو کوتاه میکرد ادامه داد - نهایتش خودم میبرمتون! لبخندی به این همه مهربونیش زدم و تشکر کردم. چشمم به گوشی بود و زیر لب صلوات میفرستادم علی زود زنگ بزنه، که صفحه ی گوشی روشن شد و اسم نفسم روش خودنمایی کرد، سریع تماس رو وصل کردم و اینبار با شنیدن صداش انگار جونی تازه گرفتم - سلام...خوبی زهرا! شرمنده امروز همه کارام بهم ریخته. کجایین شما؟ - سلام قربونت، تو ارایشگاه منتظریم - الان میام، چند دقیقه ای میرسم. با خوشحالی باشه ای گفتم و تماس رو قطع کردم. هر دو اماده شدیم و کامل رو گرفتیم تا مبادا چشم نامحرمی بهمون بیفته، با تک زنگ علی از ستاره خانم خداحافظی کردیم و بیرون رفتیم. تو کوچه نگاه کردم خبری از ماشینمون نیست - عه... نکنه اشتباهی رفته؟ پس کو؟ با بوقی که ماشین جلویی زد سحر گفت - نکنه اون مگانِ که جلو پارک کرده؟ با دقت نگاه کردم، در ماشین باز شد و علی با کت و شلوار سرمه ای رنگ پیاده شد، با عجله به سمتش رفتم و پرسیدم - پس ماشین خودت کو؟ - مکانیک بالاسرشه، محسن سوییچش رو داد گفت شمارو برسونم سوار ماشین شدیم و راه افتاد - خدا خیرش بده، پس مارو رسوندی میخوای ماشینو ببری پس بدی؟ - اره مکانیک گفت، کارش کمه. تا من برگردم درستش میکنه خداروشکری گفتم و به خیابون شلوغ روبروم نگاه کردم، گوشیم زنگ خورد با دیدن شماره مامان سریع تمام رو وصله کردم - سلام مامان خوبی؟. - سلام پس کجا موندین شما؟ - تو راهیم یکم دیگه میرسیم - باشه، ماهم پنج دقیقه ای میشه رسیدیم. تماس رو قطع کردم و زیر چشمی نگاهی به علی که تمام حواسش با رانندگی بود انداختم. این بار برعکس روز عقدمون خیلی ساده موهاشو یکطرفه شونه کرده، اما باهمون سادگی بدجور منو عاشق خودش کرده، با ایستادن ماشین، نگاهم به در تالار که خانمها وارد میشدن افتاد - کاری نداری؟ - نه خانم برین به سلامت، منم برم ماشینو پس بدم. چادرم رو مرتب کردم و ازش خداحافظی کردیم و وارد تالار شدیم ✅ رمان نذر عشق در وی ای پی کامله با1566 پارت در دوفصل به همراه اموزش 😊 🔴برای خوندن کل رمان با پرداخت 35 هزار عضو‌ vip شو😊 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ❌❌مهمتر اینکه چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا تو‌کانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ عاشقانه ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹☘ 🟢 این استغفار امیرالمؤمنین علیه السلام هست که 70 بند میباشد و مولا آن را هر سحر بعد از نماز صبح میخواندند: ✅هر شب یک بند از استغفار هفتاد بندی امیرالمؤمنین علیه السلام در کانال گذاشته میشه 💠فراز 61 استغفار امیرالمؤمنین 🌸🌿 61- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ دَلَّسْتُ بِهِ مِنِّي مَا أَظْهَرْتَهُ أَوْ كَشَفْتُ عَنِّي بِهِ مَا سَتَرْتَهُ أَوْ قَبَّحْتُ بِهِ مِنِّي مَا زَيَّنْتَهُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ. بند 61: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که با آن، آنچه را ظاهر کرده بودی واونه جلوه دادم، یا با آن، آنچه را ازمن پوشانده بودی بر ملا کردم، یا با آن آنچه را زینت داده بودی زشت شمردم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! 💎خدایا به حق حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها فرج مولامون تعجیل بفرما و مارو از خدمتگزاران وفادار مولا قرار بده 🤲 💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎 🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌹 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸