🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#فصلدوم
#قسمت81
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
حاج خانم بفرماییدی گفت و منتظر ادامه صحبت علی شد، خودمم خیلی دوست دارم بدونم درباره چی میخواد حرف بزنه که ادامه داد
- راستش خانم امیری ما دوست داریم تو خونمون برای اهل بیت مراسم بگیریم، گفتم از الان بهتون بگم که خدایی نکرده بعدا مشکلی پیش نیاد
نفس راحتی کشیدم، چه خوبه که علی اینقدر ریزبینه و فکر همه چی رو میکنه، خانم امیری لبخند پهنی زد و گفت
- چی از این بهتر، اصلا نگران این چیزا نباشین، حاجی خودش عاشق مراسمای اهل بیته. اتفاقا اگه یهموقع جا کم بود میتونین روی خونه ما هم حساب کنین.
خوشحال از این که همه چی جور میشه، خداروشکر کردم. خانم امیری رو بهم گفت
- دخترم، قبلنا که ما طبقه ی پایین میشدیم، تو حیاط سبزی میکاشتم و ماه رمضون اصلا سبزی نمیخریدیم، تو هم اگه دوست داشتی کمکت میکنم با هم میکاریم
- اتفاقا منم خیلی دوست دارم، به اقای محبی هم گفتم که ان شاءالله اینجا جور شه توحیاط سبزی و وسایل دیگه بکاریم
خانم امیری ان شاءاللهی گفت و بعد از خداحافظی سوار ماشین شدیم. قبل از اینکه ماشین رو روشن کنه گفتم
- زود باش بگوببینم قضیه ی تولیدی چی بود؟
با شیطنت نوچی کرد و گفت
- صبر کن به وقتش میگم دیگه
- بگودیگه علی، خواهشا
- باشه بابا، راستش وقتی دیدم به خیاطی علاقه داری تصمیم گرفتم به جای چرخ معمولی، چرخ صنعتی برات بگیرم که کم کم کارتو شروع کنی! وقتی هم که کارت حرفه ای شد میتونیم از بیرون سفارش بگیریم، خودمم کمکت میکنم.
- مگه تو خیاطی بلدی؟
- نه زیاد، مجرد که بودم یه وقتایی پیش دوستم امیر که تولیدی داره کمکش میکردم. خلاصه یه چیزایی بلدم
- میدونی دوست دارم در کنار دوختن لباس، ست حجاب هم کار کنم
ماشین رو روشن کرد و همونطور که حواسش به رانندگی بود گفت
- اتفاقا خیلی خوبه، من مطمئنم تو موفق میشی! فکر کن اگه کارمون بگیره میتونیم یه کارگاه بزرگ بزنیم و خانمایی که بی سرپرستن بیاریم سر کار که تو کارگاه مشغول باشن
- ما که نیتمون خیره! ان شاءالله که خدا کمکمون کنه
وارد خیابان اصلی که شدیم و پرسیدم
- حالا اون دوتا خبر دیگه ت چی بود؟
- اولیش اینکه استاد فاضل و خانواده ش از شهرستان برگشتن و فردا شامخونشون دعوتیم
هیجان زده گفتم
- جدی؟ واااای نمیدونی چه خبر خوبی دادی!! دلم برای کلاسای مهدویت تنگ شده بود، این مدت که کلاس برگزار نمیشد حس یه ادمی رو داشتمکه انگار یهگمشده ای داره
خندید و دستم رو گرفت و روی دنده گذاشت
✅ رمان نذر عشق در وی ای پی کامله با1566 پارت در دوفصل به همراه اموزش #همسرداری #مهدویت #تربیتفرزند😊
🔴برای خوندن کل رمان با پرداخت 35 هزار عضو vip شو😊
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ❌❌مهمتر اینکه چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا توکانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارتاولرمان عاشقانه #نذرعشـــــــق💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 #ادامہدارد.... #کپےوفورواردحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#فصلدوم
#قسمت82
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
-یعنی دلت برا من تنگ نمیشه؟
- مگه میشه تنگنشه اقا، شما تاج سری، دلبری!
به شوخی گفت
- خب حالااین شد حرف حساب، فقط از من تعریف کن و دلت برامتنگ بشه و الا حسودی میکنما!!!
از حرفش خندیدم که ادامه داد
- فردا خانم دکتر والی و دکتر انصاری هم هستن، به منم گفتن تو رو با خودم ببرم، هم شام دعوتیم، هم درباره خیریه جلسه داریم.
- وااااای چه ادم مهمی شدم من!! خب اینم از این، خبر سوم چیه؟
- خبر سوم اینکه با استاد فاضل درباره اصغر و شرایط زندگیش حرف زدم. قرار شده یه خونه ای براش اجاره کنیم و تو خیریه یه کاری بهش بدیم تا مشغول شه
- این که خیلی خوبه! ولی اون که نمیتونه کار کنه، چرا همون هزینه ای که برای کار کردنش میخواین بدین، همینجوری بدون کار کردن نمیدین؟
- زهرا...اصغر مَرده و من نمیخوام اینجوری غرورش بشکنه، چند باری که کمکش کردیم دیدمچجوری شرمنده میشه!
با استاد حرف زدم و گفتم میخوام یکی از اتاق های خیریه رو مطب کنم تا اونایی که شرایط مالی خوبی ندارن رایگان ویزیت شن، اصغر هم اونجا منشی میشه.
هم میتونه تماسهایی که با خیریه میشه رو جواب بده، هم اگه مریضی بود بهشون وقت بده .
اهی کشید و ادامه داد
- زهرا همش به فکر کارگاه خیاطیم، میخوام دنبال یه وام قرض الحسنه هم باشم که هر موقع کارمون گرفت یه کارگاه بزرگ بزنیم، مهری خانم و یه سریا که عضو خیریه هستن رو وارد کار کنیم
با محبت نگاهش کردم، چقدر دل بزرگی داره!
- علی تو خیلی مهربونی!
بادی به غبغبش انداخت و گفت
- میدونم عزیزم، اصلا هیشکی به پای من نمیرسه. ببین خدا چه شوهر مهربون و خوش اخلاقی نصیبت کرده!!! هر شب دو رکعت نماز شکر بخون!
پشت پلکی نازک کردم و به شوخی گفتم
- حالا من یه حرفی زدم تو چرا جدی گرفتی!
هر دو خندیدیم و جلوی یکی از مغازه ها نگه داشت.
- زهرا، حالا که وقت دارم پیاده شو بریم اینجا یخچال و فرش نگاه کنیم صبح هماهنگ کردم باهاشون! اگه خوشت اومد همین امروز بخریم. چون بعد از عید فکر نکنم وقتم ازاد شه!
باشه ای گفتم و بعد از مرتب کردن چادرم پیاده شدم.
وارد فروشگاه شدیم، یه اقای میانسالی که پشت میز نشسته بود با دیدنمون بلند شد و به سمتمون اومد.
با علی خیلی گرم سلام احوالپرسی کرد و سر به زیر سلامی بهم داد. احتمالا همدیگرو میشناسن، به سمت لوازم برقی راهنمایی کرد و گفت
- علی اقا صبح بهت گفتم اینجا هر چی لوازم جهیزینه بخواین داریم، این قسمت هم کلا لوازم برقیه! هر چی خواستین نگاه کنین، اگه مورد پسندتون بود بهم بگین
بعد از رفتنش، یخچالها رو نگاه میکردم، اما بیشتر حواسم به قیمت کارها بود تا یه چیز قیمت مناسب انتخاب کنم به علی فشار نیاد
- خب زهراجان نگاه کن هر کدوم که دوست داری بگو
باشه ای گفتم و ازبین تمام یخچالها اونی که قیمتش مناسب بود رو انتخاب کردم، علی متعجب گفت
- مطمئنی همینمدنظرته؟
- اره، اتفاقا از این یخچال خاله م هم داره خیلی راضیه. منم انتخابم همینه !
علی نگاه نافذی به چشمهام کرد و لبخندی کنج لبش نشست ولی چیزی نگفت.
چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا توکانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌
♥️پارتاولرمان عاشقانه #نذرعشـــــــق💕👇
https://eitaa.com/eshgheasemani/74667
#ادامہدارد....
#کپےوفورواردحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ @eshgheasemani
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#فصلدوم
#قسمت83
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
مشغول تماشای بقیه ی یخچالها شد و دست روی یکیش گذاشت
- زهرا یه لحظه بیا!
نزدیکش رفتم و گفت
- من میگم اینو بگیریم، نظرت چیه؟
نگاهی به قیمتش کردم، سرم سوت کشید.
- علی جان به نظرم اونی که من انتخاب کردم خیلی بهتره ها، هم قیمتش مناسبه هم اینکه کیفیتش خوبه! چون خاله نزدیک ده ساله داره، خیلی ازش راضیه!
- عزیز من، وسایل برقی رو بهتره یه چیز خوب و با کیفیت بگیریم که چندین سال بشه ازش استفاده کرد
- منم موافق حرفتم، ولی....
قبل از اینکه حرفم تموم شه، فروشنده رو نزدیکمون اومد. سکوت کردم، دست روی شونه ی علی گذاشت، علی به عقب برگشت و متوجه حضورش شد
- شرمنده مابین حرفتون مزاحم شدم، داشتم وسایل رو چک میکردم که یه لحظه حرفاتون رو شنیدم.
علی اقا منم با نظر حاج خانم موافقم. این دوتا یخچال که انتخاب کردین هر دو کیفیتشون خوبه ولی قیمت بالای این بیشتر به خاطر ظاهرشه، یه سری از مشتریا ظاهر وسایل هم براشون مهمه، میان قیمت بالارو انتخاب میکنن!
علی نگاهی بهم کرد و لبخندی تحویلم داد.
- خدا خیرت بده حاجی! تو این مدت از چند جا که پرس و جو میکردم خیلیاشون دست روی قیمت بالا میذاشتن و کلی هم تعریف میکردن. بالاخره ما که خیلی وارد نیستیم شما باز بهتر میدونی!
با ناراحتی سرش رو به علامت تأسف تکون داد و گفت
- بله متأسفانه خیلی از همکارا به خاطر اینکه لوازمشون رو بفروشن اطلاعات غلط به مشتری میدن و کلی بازار گرمی میکنن.
- ان شاءالله خدا برکت به کسب و مالتون بده. میثم خیلی از شما تعریف کرد
با شنیدن اسم میثم با خنده گفت
- آقا میثم لطف داره، ایشون مشتری ثابت ماهستن و خیلیا رو معرفی کردن. خلاصه ما سعی میکنیم تو کسب و کارمون خدارو در نظر بگیریم و با مشتری روراست باشیم. اگه خدایی نکرده یه وسیله ای از ما بخرین ولی در عرض یکی دوسال خراب بشه، ماشرمنده مشتریامون میشیم. خب علی اقا مزاحمتون نشم بقیه ی لوازمم نگاه کنین هر سوالی هم داشتین بپرسین.
بعد از رفتن فروشنده، علی نگاهی بهم کرد و با خنده گفت
- خانم ما یه پا کارشناس بوده و ما نمیدونستیم!
- ما اینیم دیگه، حالا مونده منو بشناسی، میدونی من اصلا دوست ندارم تجملی باشم، کیفیت الویت اولمه به جای اینکه چند برابر پول رو بدم به یه یخچال که کیفیتش با اون یکی مثل همه، فقط ظاهرش زرق و برق داره!
- بابا تو دیگه کی هستی!
خب این از یخچال، حالا بریم سراغ بقیه ی لوازم!
باشه ای گفتم و به سمت بقیه ی لوازمبرقی رفتم
چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا توکانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌
♥️پارتاولرمان عاشقانه #نذرعشـــــــق💕👇
https://eitaa.com/eshgheasemani/74667
#ادامہدارد....
#کپےوفورواردحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ @eshgheasemani
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋
🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)
🌹🍃اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ . اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ
#سلامبرشهیدمظلومکربلا
🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.
🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ.
اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایَعتْ و تابَعتْ علی قَتله اللهمَّ العنهم جمیعاً
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸