#اللهمعجللولیکالفرج💖
متاهلا مطالب عالی برای شما داریم☺️🌹
ایشون از اعضای قدیمی بودنا گفتم خوندن دوباره نظرشون خالی از لطف نیس
🕊️عشـــ❤ـــقآسمانے🕊️
. 🌹🍃سلام روزتون مهدوی☺️ 🔹دوستان عزیز از فردا هزینه ی عضویت در وی ای پی افزایش پیدا میکنه و 50هزار
دوستان از فردا هزینه وی ای پی 50هزار هست
و دیگه تخفیفی روی این رمان گذاشته نمیشه🌹
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#قسمت517
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
توماشین منتظر حمید موندم، طولی نکشید پراید سفید رنگش داخل کوچه پیچید.
از ماشین پیاده شدم، با دیدنم ماشین رو پارک کرد و پیاده شد
جلو رفتم و دست دادم
- سلام، خوبی
کلافگی از قیافه ش میبارید
- نه خوب نیستم علی، حالم خیلی بده
- بیا بشین توماشین من بریم کارت دارم
- حوصله ندارم علی، اعصابم خرابه!
- خبر دارم چی شده، بشین توماشین باید جایی بریم
چشم هاش گرد شد و گفت
- نکنه تو چیزی میدونی و بهم نمیگی؟
به سمت ماشین هلش دادم و وقتی نشستیم پرسید
- علی تورو خدا اگه یه چیزی میدونی بگو، از صبح اینقدر فکر کردم سرم داره میترکه!
ماشین رو روشن کردم و قبل از اینکه حرکت کنیم شماره ی صدیقه خانم رو گرفتم، بعداز چند بوق جواب داد
- الو سلام پسرم
- سلام صدیقه خانم الان خونه هستین؟
- اره پسرم بیا!
بعد از خداحافظی، راه افتادم
- اونجا براچی میریم؟
- صبر کن به زودی روشن میشه
عصبی گفت
- نکنه بازم این دختره تو این قضیه دست داره؟
بدون اینکه نگاهش کنم گفتم
- به خودت مسلط باش، هنوز چیزی مشخص نیست.
بالاخره جلوی درشون نگه داشتم و هر دو پیاده شدیم، زنگ رو که زدم صدیقه خانم زود در رو باز کرد، با دیدن من و حمید کمی نگران شد
- سـلام خیر باشه
- اجازه هست بیایم تو
از جلوی در کنار رفت و وارد خونه که شدیم حدیث با مانتو شلوار بیرون اومد، دست هام رو مشت کردم، به قدری از دستش عصبیم که هر لحظه ممکنه کار دست خودم بدم. بادیدنمون دستپاچه شد و با لکنت سلام داد، جوابش رو دادیم و صدیقه خانم گفت
- بفرمایین داخل، حدیث جان برو کتری رو بذار یه چایی دم کن
رو به صدیقه خانم گفتم
- نه صدیقه خانم ما عجله داریم، فقط اومدم چند تا سؤال از حدیث بپرسم
حدیث اب دهنش رو به سختی قورت داد و نگران به مادرش نگاه کرد
تمام حواسم به حمید بود که یه موقع از کوره در نره، وارد اتاق پذیرایی شدیم و بعداز نشستنمون صدیقه خانم گفت
- چی شده؟ نگرانم کردین
رو به حدیث گفتم
- اونروز که قرار بود با زهرا خانم بری پارک چرا نرفتی؟
♥️پارتاولرمان #نذرعشـــــــق💕👇
https://eitaa.com/eshgheasemani/74667
#ادامہدارد....
#کپےوفورواردحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ @eshgheasemani
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
🌹☘
🟢 این استغفار امیرالمؤمنین علیه السلام هست که 70 بند میباشد و مولا آن را هر سحر بعد از نماز صبح میخواندند:
✅هر شب یک بند از استغفار هفتاد بندی امیرالمؤمنین علیه السلام در کانال گذاشته میشه
💠فراز 67 استغفار امیرالمؤمنین 🌸🌿
67- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ حَمَلَنِي عَلَى الْخَوْفِ مِنْ غَيْرِكَ أَوْ دَعَانِي إِلَى التَّوَاضُعِ لِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ أَوِ اسْتَمَالَنِي إِلَيْهِ الطَّمَعُ فِيمَا عِنْدَهُ أَوْ زَيَّنَ لِي طَاعَتَهُ فِي مَعْصِيَتِكَ اسْتِجْرَاراً لِمَا فِي يَدِهِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِحَاجَتِي إِلَيْكَ لَا غِنَا لِي عَنْكَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ.
بند 67: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که مرا واداشت که از غیر تو بترسم، یا مرا به تواضع کردن پیش یکی از مخلوقاتت کشانید، یا به طمع آنچه نزد او بود به سوی او مایل شدم، یا چون پیروی اش را در معصیت تو برای من زینت و جلوه داده بود مرتکب شدم، در حالی که من میدانم همواره به تو محتاجم و هرگز از تو بی نیاز نیستم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!
💎خدایا به حق حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها فرج مولامون تعجیل بفرما و مارو از خدمتگزاران وفادار مولا قرار بده 🤲
💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎
🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌹
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋
🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)
🌹🍃اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ . اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ
#سلامبرشهیدمظلومکربلا
🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.
🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ.
اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایَعتْ و تابَعتْ علی قَتله اللهمَّ العنهم جمیعاً
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
AUD-20220329-WA0025.mp3
4.87M
____________________________
🌼🍃
🍃
#صوتفوقالعادهزیبا
✨دعای زیبای ال یاسین🌼🍃
#حضرتامامزمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف)
در یکی از نامه هایی که به یاران با وفا خود فرستادهاند میفرمایند:
« هر گاه خواستید به وسیله ما، به سوی خداوند توجه کنید، و به ما روی آورید، پس همان گونه که خداوند فرموده است بگویید: سلام علی آل یاسین …»
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
#زیارتحضرتنرجسخاتونسلاماللهعلیها
🌹لطفا به نیابت از امام زمان علیه السلام بخونید🌹
🌼🍃بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ
وَآلِهِ الصَّادِقِ الْأَمینِ، اَلسَّلامُ عَلى مَوْلانا اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ.
اَلسَّلامُ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، الْحُجَجِ الْمَیامینِ، اَلسَّلامُ عَلى والِدَةِ الْأِمامِ، وَالْمُودَعَةِ اَسْرارَ الْمَلِکِ الْعَلاَّمِ، وَالْحامِلَةِ لِأَشْرَفِ الْأَنامِ
اَلسَّلامُعَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الْمَرضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا شَبیهَةَ اُمِّ مُوسىوَابْنَةَ حَوارِىِّ عیسى، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا اْلمَنْعُوتَةُ فِى الْأِنْجیلِ، الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمینِ، وَمَنْ رَغِبَ فى وُصْلَتِها مُحَمَّدٌ سَیِّدُ الْمُرْسَلینَ، وَالْمُسْتَوْدَعَةُ اَسْرارَ رَبِّ الْعالَمینَ.
اَلسَّلامُعَلَیْکِ وَعَلى آبآئِکِ الْحَوارِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى بَعْلِکِ وَوَلَدِکِ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى رُوحِکِ وَبَدَنِکِ الطَّاهِرِ، اَشْهَدُ اَنَّکِ اَحْسَنْتِالْکَِفالَةَ، وَاَدَّیْتِ الْأَمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فى مَرْضاتِ اللَّهِ، وَصَبَرْتِ فىذاتِ اللَّهِ، وَحَفِظْتِ سِرَّ اللَّهِ، وَحَمَلْتِ وَلِىَّ اللَّهِ، وَبالَغْتِ فى حِفْظِ حُجَّةِ اللَّهِ، وَرَغِبْتِ فى وُصْلَةِ اَبْنآءِ رَسُولِ اللَّهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِمْ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِمْ، مُعْتَرِفَةً بِمَنْزِلَتِهِمْ، مُسْتَبْصِرَةً بِاَمْرِهِمْ مُشْفِقَةً عَلَیْهِمْ، مُؤْثِرَةً هَواهُمْ، وَاَشْهَدُ اَنَّکِ مَضَیْتِ عَلى بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِکِ، مُقْتَدِیَةًبِالصَّالِحینَ، راضِیَةً مَرْضِیَّةً، تَقِیَّةً نَقِیَّةً زَکِیَّةً، فَرَضِىَ اللَّهُ عَنْکِوَاَرْضاکِ، وَجَعَلَ اْلجَنَّةَ مَنْزِلَکِ وَمَاْویکِ، فَلَقَدْ اَوْلاکِ مِنَ الْخَیْراتِ ما اَوْلاکِ، وَاَعْطاکِ مِنَ الشَّرَفِ ما بِهِ اَغْناکِ، فَهَنَّاکِ اللَّهُ بِما مَنَحَکِ مِنَ الْکَرامَةِ وَاَمْرَاَکِ.
پس بالا مىکنى سر خود را و مىگوئى
اَللّهُمَّ اِیَّاکَ اعْتَمَدْتُ، وَلِرِضاکَ طَلَبْتُ، وَبِاَوْلِیآئِکَ اِلَیْکَ تَوَسَّلْتُ، وَعَلى غُفْرانِکَ وَحِلْمِکَ اتَّکَلْتُ، وَبِکَ اعْتَصَمْتُ، وَبِقَبْرِ اُمِّ وَلِیِّکَ لُذْتُ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَانْفَعْنى بِزِیارَتِها، وَثَبِّتْنى عَلى مَحَبَّتِها، وَلا تَحْرِمْنى شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ وَلَدِها، وَارْزُقْنى مُرافَقَتَها وَاحْشُرْنى مَعَها وَمَعَ وَلَدِها، کَما وَفَّقْتَنى لِزِیارَةِ وَلَدِها وَزِیارَتِها، اَللّهُمَّ اِنّى اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ بِالْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِالْحُجَجِ الْمَیامینِ مِنْ آلِ طه وَیس، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ، وَاَنْ تَجْعَلَنى مِنَ الْمُطْمَئِنّینَ الْفآئِزینَ الْفَرِحینَ الْمُسْتَبْشِرینَ، الَّذینَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ، وَاجْعَلْنى مِمَّنْ قَبِلْتَ سَعْیَهُ، وَیَسَّرْتَ اَمْرَهُ، وَکَشَفْتَ ضُرَّهُ، وَآمَنْتَ خَوْفَهُ، اَللّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتى اِیَّاها، وَاْرزُقْنى الْعَوْدَ اِلَیْها اَبَداً ما اَبْقَیْتَنى، وَاِذا تَوَفَّیْتَنى فَاحْشُرْنى فى زُمْرَتِها، وَاَدْخِلْنى فى شَفاعَةِ وَلَدِها وَشَفَاعَتِها، وَاغْفِرْ لى وَلِوالِدَىَ وَلِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النَّارِ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا ساداتى وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
zyarat_narjes khaton_dar_samera.mp3
3.33M
________________________________
🌸🍃
🍃
#صوتفوقالعادهزیبا
✨زیارت حضرت نرجس خاتون🌼🍃
اگر حاجتی دارید بـه حضرت نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع) متوسّل شوید. ایشان چون مادر ولیّ وقـت ما هستند، به فـرزندشان مـی فرمایند که: پسرم! این شخص به من متوسّل شده. خواسته اش را بده.
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
19.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ویژه_تخریب_جنت_البقیع☝️
بسیار مختصر و مفید👌
.
🏴 سرگذشت تخریب قبرستان
بـقـیـع توسـط وهـابیت ملعـون
.
تقاضای نشر حداکثری 🙏🙏
.
#بر_آل_سعود_لعنت
#بر_وهابیت_لعنت
▪️حال دل بیچارهی ما تا تو نباشی
مانند بقیعی است که ویران شده آقا
#تخریب_بقیع
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#قسمت518
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
دستپاچه گفت
- مـ...مـــمــ....مــن کی ؟
- حدیث طفره نرو، چرا اونروز از زهراخانم خواستی بره پارک و خودت نرفتی
- به جون مامان من از چیزی خبر ندارن
صدیقه خانم که انگار تازه متوجه قضیه شده، عصبی گفت
- ببینم حدیث باز چه غلطی کردی؟
حدیث از ترس زبونش بند اومده بود، نگاهی به حمید کردم، رگ گردنش باد کرده و هر لحظه احتمالش هست کنترل خودش رو از دست بده
- ببین حدیث یه نفر کلی عکس از زهراخانم و اون پسره بین فامیل پخش کرده، تو از اون پسره چی میدونی
حدیث سکوت کرد و این سکوتش باعث شد عصبی تر بشم، تمام سعیم اینه خودم رو کنترل کنم. یاد زهرا که افتادم چشم هام رو بستم و گفتم
- زهراخانم اونروز به اصرار تو میره پارک تا با اون پسره حرف بزنه ولی سر قرار که میره تو نمیری! نمیخوای که بگی اینا دروغه ها؟
دوباره سکوت کرد، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم. عصبی داد زدم..
- حدیث حرف بزن و زودتر بگو، نذار یه جور دیگه باهات برخورد کنم
حمید یهو خیز برداشت و عصبی گفت
- دختره ی نفهم جواب بده، برا چی زهرا رو فرستادی پارک، اون پسره ی عوضی کی بود که با زهرا عکس گرفته
صدیقه خانم بلند شد و کنار حدیث نشست، رنگ پریده به نظر میومد محکم بازوی حدیث رو گرفت و گفت
- مگه لالی جواب نمیدی؟ یا حرف میزنی، یا اون زبونت رو از حلقونت میکشم بیرون
حدیث که مامانش رو عصبی دید ، از ترس زد زیر گریه و گفت
- به روح بابا قسم من نمیخواستم اینجوری بشه،
حمید تیز نگاهش کرد و گفت
- از اینکه ابروی زهرا رو ببری چی بهت میرسید، زبون باز کن بگو کی بهت گفت همچین غلطی بکنی؟
صدیقه خانم گفت
-یکیتون به من توضیح بدین قضیه چی بوده؟
جواب دادم
- چند روز پیش،حدیث از زهرا خانم میخواد بره با دوست پسرش حرف بزنه تا دست از سرش برداره، زهرا خانم به ناچار تنهایی میره و با اون پسره حرف میزنه. ولی حدیث خانم شما سر قرار نمیره و میگه مامانم حالش بده و نمیره.
اون از خدا بی خبرا هم جوری عکس میگیرن و وانمود میکنن که انگار زهراخانم و اون باهم دوستن. حالا اون عوضیا عکسایی که گرفتن رو به فامیل پخش کردن. الانم زهراخانم توشماله و از ظهر حالش بد بوده و با آرامبخش تونستن بخوابوننش.
صدیقه خانم با شنیدن این حرف شروع با کتک زدن حدیث کرد
- ای بی چشم و رو، حرف بزن ببینم دور از چشم من چه غلطی میکنی، حرف بزن تا نکشتمت
حدیث زیر بار کتک گریه میکرد، نمیدونم چجوری جلوش رو بگیرم. حدیث با گریه و التماس گفت
- باشه میگم تو رو به روح بابا نزن
صدیقه خانم با شنیدن این حرف دست از کتک زدن برداشت و تو سرش زد و گریه کرد.
- آبروم رو بردی حدیث
یه لیوان آب براش آوردم و دادم دستش. حدیث با گریه گفت
♥️قسمتاولرماندرحالتایپ
#نذرعشـــــــق💕👇
https://eitaa.com/eshgheasemani/74667
#ادامہدارد....
#کپےوفورواردحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ @eshgheasemani
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
✅رمان نذرعشق 1566 پارت هست در دو فصل
🔹فصل اول 866پارته، فصل دوم 700پارت
✅❤️به همراه اموزش #همسرداری #مهدویت #تربیتفرزند😊
🔴اگه میخوای زودتر از بقیه بخونی و تموم کنی، با پرداخت 50 هزار عضو vip شو😍😍
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ❌❌مهمتر اینکه چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا توکانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#قسمت519
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
- من اشتباه کردم، همش تقصیر مهسا بود اون ازم خواست این کارو بکنم
حمید از جا پرید و عصبی گفت
- کدوم مهسا؟ درست حرف بزن ببینم
حدیث از ترس حمید با هق هق ادامه داد
- مهسا...نا...مزد...سعید
حمید با چشم های گرد شده نگاهم کرد و رو به حدیث گفت
- چی ازت خواسته بود اصلا تو اونو از کجا میشناسی؟
- میخواست....سر...زهرا یه بلا....یی بیاره... و آبروش رو ببره.
صدیقه خانم عصبی داد زد
- یعنی تو اینهمه نمک به حروم شدی که با اونا برعلیه زهرا نقشه کشیدی؟ بگو چرا اینکارو کردی آخه؟
حدیث که هق هق گریه ش بالا رفته بودگفت
- اون...قرار...بود...کمک...کنه...من....به...سینا...برسم.
از پارچ آب روی زمین یه لیوان آب ریختم و دستش دادم و گفتم
- اینو بخور تا آروم بشی بعد بگو ببینم از اول چی بینتون گذشته.
حدیث چند قلپ از اب رو خورد و کمی که آرومتر شد گفت
- یه روز رفته بودیم خونه ی دوستم تولد، اونجا مهسا رو دیدم باهم دوست شدیم و کم کم صمیمی تر شدیم. تا اینکه فهمید با شما میخوام برم مشهد، بهش درباره ی زهرا حرف زدم و گفتم که دختر خیلی خوبیه وقتی اونو شناخت بهم گفت اگه تو کارایی رو که من میگم بکنی منم کمکت میکنم به سینا برسی. اولش قبول نکردم بعدش متقاعدم کرد و گفت که زهرا تو زندگی ما دخالت میکنه و باعث شده سعید ازم سرد بشه! گفت که زهرا همش به سعید پیام میزنه و میگه که زنت رو طلاق بده.
با تهمتایی که مهسا درباره ی زهرا به حدیث گفته بودکم مونده بودم سرم رو به دیوار بکوبم. ادامه داد
- روز اول که با زهرا حرف زدم دودل بودم که به حرفای مهسا گوش کنم یانه، بعدش دوباره خام حرفاش شدم و تصمیم گرفتم انتقام مهسا رو از زهرا بگیرم. اینجوری هم اون به هدفش میرسید هم من به سینا میرسیدم.
تو مشهد ازم خواست یه قرص برنج داخل چاییش بریزم ولی من از خدا ترسیدم و گفتم این کارو نمیکنم.
چند باری بهم فشار آورد ولی این کارو نکردم، همون شبی که من داشتم تلفنی تو مشهد حرف میزدم و شما اومدین بیرون و با زهرا و سحر دعوا کردین..
حس کردم خون به مغزم نمیرسه، عصبی داد زدم
- حمید این پست فطرت خونشون کجاست؟
حمید که عصبی تر از من به نظر میومد گفت
- قبلش باید تکلیف اون پسره رو مشخص کنیم
حدیث گفت
- من آدرس اون پسره رو دارم، اونروز مهسا گفت بهتون پیام زده که زهرا و میثم تو کوچه دارن حرف میزنن، زهرا اصلا مقصر نبود، مهسا از میثم خواسته بود سر زهرا یه بلایی بیاره اما...
حمید گفت
- اما چی؟
- اما خدا اینقدر دوستش داشت که علی آقا به موقع رسیده بود.
با یادآوری همه اون حرفا پاهام دیگه توانی نداشت. یاد حرف زینب افتادم و گفتم
- ببین حدیث به زهرا پیام دادن که فردا سوپرایز جدیدی داره تو میدونی میخواد چیکار کنه؟
♥️پارتاولرمان #نذرعشـــــــق💕👇
https://eitaa.com/eshgheasemani/74667
#ادامہدارد....
#کپےوفورواردحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ @eshgheasemani
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
✅رمان نذرعشق 1566 پارت هست در دو فصل
🔹فصل اول 866پارته، فصل دوم 700پارت
✅❤️به همراه اموزش #همسرداری #مهدویت #تربیتفرزند😊
🔴اگه میخوای زودتر از بقیه بخونی و تموم کنی، با پرداخت 50 هزار عضو vip شو😍😍
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ❌❌مهمتر اینکه چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا توکانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌