🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#فصلدوم
#قسمت509
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
مسیری که میرفت کمی اشنا به نظرم میومد، از شهر خارج شدیم و بعداز اینکه مسیر طولانی رو طی کردیم وارد روستای ونان شدیم.
یادمه بعداز نامزدی یه بار با علی اومده بودیم اینجا و فضای خیلی سرسبز و خوبی داشت.
خصوصا فصل بهار زیباییهای خاص خودش رو داره. از ماشین پیاده شدیم.
- میگم تا برگردیم دیر نمیشه؟ چون مامانتم منتظره؟
- نه خانمی، به زینبم زنگ زدم گفت ساعت دو میره، مام بعد یه ساعت برمیگردیم.
باشه ای گفتم و شروع به قدم زدن تو این روستای باصفا کردیم. زندگی تو روستا هم یجور قشنگه، اینجا از دود و دم ماشین و سر و صدای شهر خبری نیست. اونقدر صفا و صمیمیت بین خانواده ها هست که ادم دلش میخواد همینجا بمونه، اکثرا هم فامیل هستن و هر موقع دلشون برا هم تنگ شد خیلی راحت بدون ماشین میتونن بهم سر بزنن.
البته یه سری روستاها نوع زندگیشون مثل شهر شده و دیگه از حالت روستایی دراومده.
دستم رو گرفت و درباره همه چی باهم حرف زدیم، گوشیش زنگ خورد و تماس رو وصل کرد. تا اون حرف بزنه چشمم به درخت خیلی خوشگلی افتاد.
بی اختیار به سمتش پا کج کردم و دستی به تنه ی تنومندش کشیدم. خدا میدونه این درخت چند سالشه !
حضور علی رو پشت سرم حس کردم، با لبخندنگاهم میکرد. رو بهش گفتم
- کی بود؟معلومه خیلی خوشحالی، چی گفته که کبکت داره خروس میخونه؟
لبخند دندون نمایی زد و تو چشمهام عمیق نگاه کرد.
- یکی از دوستام بود، یه کار واجب سپرده بودم که الان زنگ زد خبرشو داد.
نگاهی به سمت راستمون کرد
- میگما بالا یه سوپر مارکت هست، صبحونه م کم خوردی، چیزی دلت میخواد برات بگیرم؟
- نه عزیزم، همونم خوردم شاهکار کردم، الان هرچی که یادم میاد کم میمونم عق بزنم.
- الهی دردت به جونم. بریم یکم دور بزنیم برگردیم.
همراهش از داخل یکی از کوچه های باریک بالا رفتم. همونطور که نفس نفس میزدم گفتم
- بیا بریم ...از اون سمت... دور بزنیم بریم سمت ماشین. چون گوشیمم یادم رفته بیارم یهو مامانم زنگ میزنه جواب ندم نگران میشه
دست روی چشمش گذاشت و به سمت ماشین رفتیم. تقریبا یک ساعت میشد که روستا بودیم با دیدن ماشینمون فکری به سرم زد. دوست داشتم حالا که کسی اینجا نیست، یکم خوش بگذرونم
- میگم نظرت چیه اینجا که کسی نیست، یه مسابقه باهم بدیم هر کی زود رسید بستنی مهمون کنه؟
- نه خانمی، از الان شکست رو به گردن میگیرم و خودم مهمونت میکنم
نوچی کردم و شروع به دویدن کردم، با عجله پشت سرم اومد
- زهرا صبر کن، ارومتر.... ای بابا....از دست تو زهرا...!
دستم رو روی کاپوت عقب ماشین گذاشت و همونطور که نفس نفس میزدم با خنده گفتم
- خب اقای بازنده... حالا میتونی شکست رو به گردن بگیری. الان خیلی میچسبه بستنی مهمونم کنی!
کنارم ایستاد و با شیطنت نگاهم کرد
- صبر کن برات دارم زهرا خانم حالا به حرف من گوش نمیدی!!!!
چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا توکانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌
♥️پارتاولرمان عاشقانه #نذرعشـــــــق💕👇
https://eitaa.com/eshgheasemani/74667
#ادامہدارد....
#کپےوفورواردحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ @eshgheasemani
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
🌹☘
🟢 این استغفار امیرالمؤمنین علیه السلام هست که 70 بند میباشد و مولا آن را هر سحر بعد از نماز صبح میخواندند:
✅هر شب یک بند از استغفار هفتاد بندی امیرالمؤمنین علیه السلام در کانال گذاشته میشه
💠فراز 62 استغفار امیرالمؤمنین 🌸🌿
62- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ لَا يُنَالُ بِهِ عَهْدُكَ وَ لَا يُؤْمَنُ بِهِ غَضَبُكَ وَ لَا تَنْزِلُ مَعَهُ رَحْمَتُكَ وَ لَا تَدُومُ مَعَهُ نِعْمَتُكَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ.
بند 62: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که به جهت آن به عهد تو نمیتوان رسید، و از خشم و غضبت نمیتوان در امان ماند، و با وجود آن، رحمتت نازل نمی شود، و نعمتت به واسطه ی آن از تداوم باز می ایستد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!
💎خدایا به حق حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها فرج مولامون تعجیل بفرما و مارو از خدمتگزاران وفادار مولا قرار بده 🤲
💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎
🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌹
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋
🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)
🌹🍃اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ . اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ
#سلامبرشهیدمظلومکربلا
🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.
🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ.
اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایَعتْ و تابَعتْ علی قَتله اللهمَّ العنهم جمیعاً
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
AUD-20220329-WA0025.mp3
زمان:
حجم:
4.87M
____________________________
🌼🍃
🍃
#صوتفوقالعادهزیبا
✨دعای زیبای ال یاسین🌼🍃
#حضرتامامزمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف)
در یکی از نامه هایی که به یاران با وفا خود فرستادهاند میفرمایند:
« هر گاه خواستید به وسیله ما، به سوی خداوند توجه کنید، و به ما روی آورید، پس همان گونه که خداوند فرموده است بگویید: سلام علی آل یاسین …»
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
#زیارتحضرتنرجسخاتونسلاماللهعلیها
🌹لطفا به نیابت از امام زمان علیه السلام بخونید🌹
🌼🍃بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ
وَآلِهِ الصَّادِقِ الْأَمینِ، اَلسَّلامُ عَلى مَوْلانا اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ.
اَلسَّلامُ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، الْحُجَجِ الْمَیامینِ، اَلسَّلامُ عَلى والِدَةِ الْأِمامِ، وَالْمُودَعَةِ اَسْرارَ الْمَلِکِ الْعَلاَّمِ، وَالْحامِلَةِ لِأَشْرَفِ الْأَنامِ
اَلسَّلامُعَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الْمَرضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا شَبیهَةَ اُمِّ مُوسىوَابْنَةَ حَوارِىِّ عیسى، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا اْلمَنْعُوتَةُ فِى الْأِنْجیلِ، الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمینِ، وَمَنْ رَغِبَ فى وُصْلَتِها مُحَمَّدٌ سَیِّدُ الْمُرْسَلینَ، وَالْمُسْتَوْدَعَةُ اَسْرارَ رَبِّ الْعالَمینَ.
اَلسَّلامُعَلَیْکِ وَعَلى آبآئِکِ الْحَوارِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى بَعْلِکِ وَوَلَدِکِ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى رُوحِکِ وَبَدَنِکِ الطَّاهِرِ، اَشْهَدُ اَنَّکِ اَحْسَنْتِالْکَِفالَةَ، وَاَدَّیْتِ الْأَمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فى مَرْضاتِ اللَّهِ، وَصَبَرْتِ فىذاتِ اللَّهِ، وَحَفِظْتِ سِرَّ اللَّهِ، وَحَمَلْتِ وَلِىَّ اللَّهِ، وَبالَغْتِ فى حِفْظِ حُجَّةِ اللَّهِ، وَرَغِبْتِ فى وُصْلَةِ اَبْنآءِ رَسُولِ اللَّهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِمْ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِمْ، مُعْتَرِفَةً بِمَنْزِلَتِهِمْ، مُسْتَبْصِرَةً بِاَمْرِهِمْ مُشْفِقَةً عَلَیْهِمْ، مُؤْثِرَةً هَواهُمْ، وَاَشْهَدُ اَنَّکِ مَضَیْتِ عَلى بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِکِ، مُقْتَدِیَةًبِالصَّالِحینَ، راضِیَةً مَرْضِیَّةً، تَقِیَّةً نَقِیَّةً زَکِیَّةً، فَرَضِىَ اللَّهُ عَنْکِوَاَرْضاکِ، وَجَعَلَ اْلجَنَّةَ مَنْزِلَکِ وَمَاْویکِ، فَلَقَدْ اَوْلاکِ مِنَ الْخَیْراتِ ما اَوْلاکِ، وَاَعْطاکِ مِنَ الشَّرَفِ ما بِهِ اَغْناکِ، فَهَنَّاکِ اللَّهُ بِما مَنَحَکِ مِنَ الْکَرامَةِ وَاَمْرَاَکِ.
پس بالا مىکنى سر خود را و مىگوئى
اَللّهُمَّ اِیَّاکَ اعْتَمَدْتُ، وَلِرِضاکَ طَلَبْتُ، وَبِاَوْلِیآئِکَ اِلَیْکَ تَوَسَّلْتُ، وَعَلى غُفْرانِکَ وَحِلْمِکَ اتَّکَلْتُ، وَبِکَ اعْتَصَمْتُ، وَبِقَبْرِ اُمِّ وَلِیِّکَ لُذْتُ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَانْفَعْنى بِزِیارَتِها، وَثَبِّتْنى عَلى مَحَبَّتِها، وَلا تَحْرِمْنى شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ وَلَدِها، وَارْزُقْنى مُرافَقَتَها وَاحْشُرْنى مَعَها وَمَعَ وَلَدِها، کَما وَفَّقْتَنى لِزِیارَةِ وَلَدِها وَزِیارَتِها، اَللّهُمَّ اِنّى اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ بِالْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِالْحُجَجِ الْمَیامینِ مِنْ آلِ طه وَیس، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ، وَاَنْ تَجْعَلَنى مِنَ الْمُطْمَئِنّینَ الْفآئِزینَ الْفَرِحینَ الْمُسْتَبْشِرینَ، الَّذینَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ، وَاجْعَلْنى مِمَّنْ قَبِلْتَ سَعْیَهُ، وَیَسَّرْتَ اَمْرَهُ، وَکَشَفْتَ ضُرَّهُ، وَآمَنْتَ خَوْفَهُ، اَللّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتى اِیَّاها، وَاْرزُقْنى الْعَوْدَ اِلَیْها اَبَداً ما اَبْقَیْتَنى، وَاِذا تَوَفَّیْتَنى فَاحْشُرْنى فى زُمْرَتِها، وَاَدْخِلْنى فى شَفاعَةِ وَلَدِها وَشَفَاعَتِها، وَاغْفِرْ لى وَلِوالِدَىَ وَلِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النَّارِ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا ساداتى وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
@eshgheasemanizyarat_narjes khaton_dar_samera.mp3
زمان:
حجم:
3.33M
________________________________
🌸🍃
🍃
#صوتفوقالعادهزیبا
✨زیارت حضرت نرجس خاتون🌼🍃
اگر حاجتی دارید بـه حضرت نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع) متوسّل شوید. ایشان چون مادر ولیّ وقـت ما هستند، به فـرزندشان مـی فرمایند که: پسرم! این شخص به من متوسّل شده. خواسته اش را بده.
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#فصلدوم
#قسمت510
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
در ماشین رو باز کرد و نشستیم. دستم رو گرفت
- بعضی وقتا خیلی شیطون میشیا!!! وقتی بهت میگم نرو، حتما یه دلیلی داره دیگه!!
چشمامو بستم و سرم به صندلی تکیه دادم
-اخ که چقدر دلم برا این شلوغ کاریا تنگ شده بود.
چشامو بازکردم و سرم رو به سمتش چرخوندم
- میدونی علی، وقتی بچه بودم خیلی با داداش حمید شلوغ میکردیم. یه بار یادمه مامان خونه نبود داداش خیلی اذیتم کرد، منم برا تلافیش توپشو انداختم پشت بوم...اینقدر عصبی شده بود که نگو.
با حرص از نردبون بالا رفت تا توپشو بیاره، منم از فرصت استفاده کردم و به هر سختی بود نردبون رو جابجا کردم تا نتونه بیاد پایین، بیچاره تو هوای گرم دوساعت تو پشت بوم موند. هر چی اصرار و التماس کرد نردبونو بذارم قبول نکردم.
با هیجان نگاهم میکرد ادامه دادم
- اما چشمت روز بد نبینه، مامان که اومد و داداش رو تو پشت بودم دید سریع نردبون رو گذاشت، وقتی اومد پایین، ماجرا رو به مامان گفت. مامانم از دستم عصبانی شد و منو یه تنبیه اساسی کرد. گفت تا سه روز اجازه ندارم برم بیرون و با سحر بازی کنم.
از حرفم خندید، ماشین رو روشن کرد و گفت
- یادم باشه حمید رو دیدم این کارتو به یادش بندازم یکم حرص بخوره. هر چند که عین خیالش نمیشه.
دستش رو گرفتم
- جون من نگیا، رو این قضیه خیلی حساسه
بلند خندید و سرش رو تکون داد. از روستا بیرون اومدیم و وارد جاده شدیم.
- میگما ولادت امام علی از اقا عیدی میخوام. به نظرت عیدی چی خوبه؟
لبخند کجی زد.
- من که عیدیمو گرفتم
سؤالی نگاهش کردم
- کی گرفتی که من نفهمیدم
- البته عیدی رو از طریق تو گرفتم
من که از حرفاش سر در نمیارم والا...از کدوم عیدی حرف میزنه که خبر ندارم!
نگاهم به قیافه ی مهربونش بود، خیلی داره مشکوک میزنه از صبح رفتاراش فرق کرده.
- خب بگو دیگه از کدوم عیدی حرف میزنی که روحمم خبر نداره
ابروهاش رو بالا داد
- صبر کن، موقع خوردن بستنی بهت میگم.
- الان داری به خاطر چند لحظه ی پیش که به حرفت گوش نکردم تلافی میکنی ؟
- گر صبر کنی ز گوره حلوا سازی!!!
تا به داخل شهر برسیم کلی اصرار و التماس کردم اما نگفت که نگفت.
بیخیال شدم و دیگه پیگیرش نشدم.
ماشین رو پارک کرد و پیاده شدیم و به سمت خونشون رفتیم.
جلوی درشون که رسیدیم، زنگ رو زد. صدای حسین و نرگس تا سالن میومد. در باز شد و با دیدن زینب با خوشحالی سلام دادم.
همدیگرو بغل کردیم و وارد خونه شدیم. با همه سلام و احوالپرسی کردیم، علی مستقیم به سمت نرگس و حسین رفت. وارد اشپزخونه شدم ببینم نهار چیه که مادر گفت.
- امروز نهار اش ماست پختم.
سفره رو باز کردیم و همه دور سفره نشستیم. چشمم به پیاله ای که سیر له شده داشت افتاد، داخل اشم کمی ریختم و با اشتها شروع به خوردن کردم.
خداروشکر اینبار حالم بد نشد، سفره رو جمع کردیم و کنار حسین نشستم. علی تمام حواسش بهم بود و همونطور که باحسین بازی میکردیم هر از گاهی حالم رو میپرسید.
خداروشکر امروز روز خوبی داشتیم، علی با حاج اقا حرف میزد و ماهم به اداهای حسین نگاه میکردیم و میخندیدیم. دلم برای حلما یه ذره شد حیف که دیشب اونجا بودیم و دیگه رومنمیشه به علی بگم باز بریم.
بعد از خوندن نماز مغرب، اماده شدم تا به خونه بریم. خداحافظی کردیم و به سمت ماشین رفتیم وسوار شدیم.
علی حواسش به گوشیش بود و نمیدونم چیو نگاه میکرد که هر از گاهی میخندید.
- بهچی میخندی؟
گوشی رو خاموش کرد
- خب...حالا وقتشه بریم سراغ بستنی که مهمون علی اقایی!!!
بازم جوابمو نداد، یکم دلخور شدم ولی به رومنیاوردم.
چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا توکانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌
♥️پارتاولرمان عاشقانه #نذرعشـــــــق💕👇
https://eitaa.com/eshgheasemani/74667
#ادامہدارد....
#کپےوفورواردحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ @eshgheasemani
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞