eitaa logo
فلسفه نظری
2.4هزار دنبال‌کننده
530 عکس
84 ویدیو
142 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴مولوی شناسی ✅مثنوی، اصول اصول اصول دین است شهید مطهری هم به این معتقد بود. من هم معتقدم 💠 توضیحات از رهبر انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای 🔽🔽🔽🔽 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠کانال 🌿فلسفه نظری🌿 @falsafeh_nazari
🔴مثنوی اصول اصول اصول دین است یعنی چه ؟ برای پاسخ به این سوال به چند نکته باید توجه کنید: @falsafeh_nazari 1. مثنوی، کتاب معمولی داستان و قصه نیست که بتوان به راحتی آن را خواند و فهمید. مقدمات می خواهد، حتی با تسلط بر ادبیات فارسی و عربی، و حتی فلسفه و حکمت متعالیه هم نمی شود برخی از اسرار مثنوی را فهمید. باید عرفان دانست و مسلط به مباحث علم عرفان و تصوف بود. این سخن اگر خیلی برایتان عجیب آمد. بهتر است سخن حضرت امام خمینی (ره) در این باره را بشنوید که حتی معتقد است امثال حکیم سبزواری ها (صاحب منظومه) هم نمی توانند برخی از اسرار مثنوی را بفمند !! چه برسد به دیگران ! @falsafeh_nazari امام می ‌فرماید: «کثیرى از ناس، شعر مثنوى را جبر مى‏ دانند و حال آنکه مخالف با جبر است و علت آن این است که آقایان معناى جبر را نمى‏ دانند. و چنانکه مرحوم حاجى (مراد امام، حکیم ملا هادی سبزواری است) نیز در شرح خود بر مثنوى نتوانسته در شرح و تفسیر، مرام مولوى را برساند؛ زیرا حکیمى قول عارفى را بیان نموده بدون اینکه حظ وافر از قریحه عرفانى داشته باشد و بلاتشبیه مثل این است که ملحدى، مرام نبى مرسلى را شرح کرده باشد. بیان مرام شخصى قریب الافق بودن با اعتقاد او را لازم دارد، براى شرح قول عارف رومى، مردى صوفى که یک نحوه کشف ذوقى داشته باشد لازم است که آن هم نه با نثر بلکه با نظمى که از روى ذوق عرفانى برخاسته باشد مانند نسیمى که از سطح آبى برمى ‏خیزد، به شرح آن بپردازد.» بنابراین بیشتر کسانی که در وادی مثنوی، شرح و نقد می زنند چون مسلط به عرفان نظری و عملی و مباحث اصیل تصوف نیستند، در بیشتر مسائل دقیق و عمیق، دچار خطا می شوند. 2. مثنوی، اصول اصول اصول دین است. این جمله، عبارت خود مولانا در مقدمه مثنوی است و اشاره به این است که معارف الهی سه مرحله دارد؛ عام (مرحله عمومی)، خاص (مرحله دوم که بالاتر از اول است) و اخص (مرحله سوم که مختص عارفان است) @falsafeh_nazari به تعبیر دیگر، نوع نگرش‌ ها به هستی، سه مرحله دارد؛ نگاه عمومی (مراحل ابتدایی عامیانه)، نگاه خاص (مراحل متوسط سالکانه) و نگاه اخص (مراحل نهایی واصلانه و عارفانه)؛ اصول دین: معارف عام و معمولی دین است. اصول اصول دین: معارف متوسط سالکانه دین است. اصول اصول اصول دین: معارف نهایی و واصلانه دین است. مثنوی، این قسم سوم را توضیح می دهد. ◀️اگر گفته شود مثنوی دارای اشکالاتی است. @falsafeh_nazari در جواب می گوییم: چنانکه گفتیم مراد از عبارت اصول اصول اصول دین، نوع نگرش به عالم هستی و معارف نهایی و عارفانه دین است. یعنی جهان بینی عرفانی که همان مساله وحدت وجود (توحید عرفانی)، انسان کامل و مسائل مربوط به این دو مساله مهم. در مثنوی به روش های مختلف، این مسائل اصلی عرفان اسلامی، به تصویر کشیده شده است. خود مولانا می گوید: مثنوی ما دکان وحدت است / غیر واحد هر چه بینی آن بت است از این رو، مثنوی با روش های مختلف و بیانات گوناگون، در صدد است مساله وحدت وجود (توحید عرفانی)، انسان کامل و مباحث مهم عرفانی را با قصه، تمثیل، تشبیه، کنایه، استعاره، مجاز، و.... گوشزد کند. و اما اینکه؛ مولوی شیعه بوده یا سنی، از ابوبکر و عمر و عثمان تعریف کرده یا نکرده، قصه های ساختگی دارد یا ندارد، برخی مطالبش به نوعی بی ادبی محسوب می شود یا نمی شود، از شیعیان بد گفته یا نگفته، و .... چه وجه صحیحی داشته باشد و چه وجه صحیحی نداشته باشد و قابل قبول نباشد، خللی به بحث اصول اصول اصول دین وارد نمی کند. چون مراد از اصول اصول اصول دین، روشن شد. گرچه بنده معتقدم بیشتر اشکالات فوق، توجیه صحیحی دارد و ایرادی بر مثنوی به خاطر اشکالات بالا وارد نیست (مگر در موارد اندک) و البته اگر بخواهیم اشکالات را تک به تک پاسخ گوییم نیاز به مقالات سلسه وار دارد که خداوند توفیق این کار را عنایت فرماید. نوشته: حجت الاسلام و المسلمین وحید واحدجوان ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠کانال 🌿فلسفه نظری🌿 @falsafeh_nazari
✅ تهافت التفکیک_۲ اول: یکی از محورهای نقد جریان تفکیک به عرفان وحکمت اسلامی، استفاده حکماء از روش کشف وشهودی جهت نیل به حقیقت ونفس الامر امور میباشد. در پست قبل اشاره کردیم که مرحوم با آنکه در بحث ملاک صدق معارف با جریان به ملاک واحدی رسیدند وهر دو طرف بر لزوم سنجش علوم ومطالب اعتقادی با عقل وشرع تاکید داشتند اما بازهم از نقد دست نکشید و روش شهودی را باطل میدانستند. به گفته ایشان [ هرگز شخص عاقل بصیر نمی‌تواند به نفس مکاشفه (ولو صدها مکاشفه برای خودش حاصل شود) در معارف الهی خاصه مهم‌ترین مسائل(که توحید است) اعتماد بنماید بلکه باید به آنچه در قرآن میزان و مرجع و حجت در کشف حقایق و معارف است (که قرآن و حدیث باشد) رجوع نماید_ عارف وصوفی چه میگویند ص198_ ] چرا که به اعتقاد ایشان وقتی در روش معرفتی مثل کشف وشهود، شیاطین قدرت دخالت دارند، واساسا خود انسان در فهم آن امکان خطا واشتباه دارد [ ما را نسزد (بلکه جایز نبود) که کورکورانه از احدی به نام فیلسوف، عارف، ولی، واصل، مرشد و غیرذالک...استرشاد و تقلید و پیروی بنماییم_ص200 ]. . دوم: آنچه در ویدیوی بالا از طرف جناب آقای از اساتید وبزرگان نقل میشود این است که برای الله_بروجردی نسبت به کتاب شریف یک کشف عرفانی رخ داده است....سروش غیبی بر ایشان ندا میزند که [ راه را گم کرده است، آنرا رها کن!! ] بنابر نقل مرحوم تهرانی این مساله یک امر شهودی واز سنخ مکاشفات صوری بوده است [کشف یامعنوی است یاصوری. کشف صوری در عالم مثال حاصل شود از طریق مشاهده یا سماع یا ذوق یا بوسیله سایر حواس. درابتدای سلوک مکاشفات در خیال سالک ومثال مقید حاصل گردد_ ص196] . 🔻اما نکته مهم این است که بنابر مشرب مکتب تفکیک مرحوم آیه الله بروجردی نباید به آن امر کشفی که برایش حاصل شده بود توجه میکرد...ایشان را نَسِزَد که به یک ندای غیبی اکتفا کند وبدون آنکه آنرا با عقل وقران و روایات بسنجد، و مطمئن شود که از جانب شیطان نیست از آن پیروی کند. به قول مرحوم تهرانی [ مشَخِص حق از باطل درباب معارف الهی و مرشد ومنجی از مهالک تنها یکی عقل است ودیگر قرآن وحدیث_ص199] باید پرسید ندای فوق که آیت الله بروجردی را از خواندن مثنوی انذار داده بود آیا عقلانی واستدلالی بوده؟ یا قرآنی بوده؟ ویا روایی؟ قطعا هیچ کدام نبوده بلکه از سنخ یک منبع معرفتی مستقل به نام شهود حضوری قلبی بوده...خوب اگر کشف وشهود قلبی به تعبیر اهل تفکیک مذموم است وغیرقابل اعتنا، پس چرا به یک امر شهودی که برای فردی رخ داده استناد میکند؟ وآنرا سندی بر بی اعتباری کتاب مثنوی معنوی میداند؟؟ آیا بنابر اصول مکتب شهود آیت الله بروجردی غیر قابل اعتنا نیست؟؟ از کجا معلوم که آن ندا الهی بوده و از القائات نفس و خیال نبوده؟؟ اما سوال مهمی که از جناب سیدان باید پرسید این است که اگر فردی تحت تاثیر سخنان شما با میراث عرفانی حکماء و بزرگان شیعه از جمله کتاب مثنوی معنوی مخالف باشد و آنها را نقد کند، اما روزی ناگهان سروشی غیبی بر اوندا دهد که فلانی مولوی راه را پیدا کرده ومثنوی را بخوان تا هدایت شوی...آیا شما آن ندای شهودی را میپذیرید وبه آن استناد میکنید؟؟ فرض کنید به آیت الله بروجردی گفته میشد که برای فهم دقیق‌تر معارف الهی مثنوی مولوی را بخوان زیرا او راه را پیدا کرده، آیا شما بازهم به آن مساله استناد میکردید وآنرا میپذیرفتید؟؟ گمان نمیکنید آنجا که به نفع شماست پای شهود افراد را وسط میکشید وآنجا که بر علیه‌تان است در مذمت مکاشفات داد سخن سر میدهید؟؟ 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ 🔹فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari