eitaa logo
تجربیات بارداری,بانوان بانوی بهشتی
16.9هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
67 فایل
مدیر @Yaasnabi تبادل نداریم اگر کانالو دوست دارید یه فاتحه برای مادر 🖤بنده بفرستید تا اطلاع ثانوی تبلیغ شخصی نداریم به آیدی بالا پیام ندید لطفا
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
از بی پولی خسته شدی ؟ ⚠️💯 اینجا میتونی یک حساب ۱۰۰ میلیونی بگیری و ماهانه باهاش تا ۲۰ میلیون درآمدزایی کنی 🤩😎 میگی چطور ؟ سریعا پست آخرو گوش کن 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2771648566Cc588dc0592 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
🔴اولین بالشت طبی برطرف کننده درد گردن وکمردر ایران😳 وقتی ازخواب پامیشی بالشتت خیس عرقه⁉️ شبا ازگردن درد خوابت نمیبره ⁉️ صبح پامیشی خیلی خسته وبیحالی ⁉️ نگران نباش😊 👇یه کانال پیدا کردم که فروش بی واسطه بالشتای طبی قابل شستشو داره که ضدتعریقِ، دردگردنتم آروم میکنه وخواب راحتی داری😍 https://eitaa.com/joinchat/2215183111Cf78a2dab1e سریع عضوشو👆چون به مناسبت ایام فاطمیه تخفیفات ویژه گذاشتن به قیمت عمده باارسال رایگان🖤
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۶۰۹ مادرم تازه دوقلو زایمان کرده بود که من و همسرم باهم عقد کردیم. ما درگذشته با هم همسایه بودیم و شناخت خانوادگی خوبی از هم داشتیم. هرچند به بسیاری از تفاوت های فرهنگی و اخلاقی مان بعد از ازدواج پی بردیم و البته ایشون چندسالی بود که خاطر خواه من شده بود و از طریق خواهرشون که دوست صمیمی من بودن به من ابراز علاقه کردن ولی چون اصلا شرایط ازدواج رو نداشتیم من جواب منفی داده بودم... تا اینکه سال ۸۲ خدا خواست و رسما با هم عقد کردیم. برخلاف خیلی‌ها به ما در دوران نامزدی چندان خوش نگذشت، چون همسرم دستش خالی بود، دانشجوی دانشگاه آزاد بود و خانواده اش چند دانشجو همزمان داشتند و از لحاظ مالی (برای کسی که در دوران عقد به سر میبَرَد) خوب حمایتش نمی‌کردند و علیرغم این بی پولی، محل زندگی خانواده های ما باهم دهها کیلومتر فاصله داشت😓. و خودمون هم دانشجوی دو استان مختلف بودیم، یعنی در ۴ شهر مختلف از جای جای جای ایران درین بین ما خیلی کم و هم خیلی کوتاه همدیگر را می‌دیدیم و اینجا بود که اختلافات فرهنگی خانواده های ما خودش رو نشون داد که الحمدلله با صبر و منطق تونستیم خوب باهاشون کنار بیایم. به محض اینکه همسرم شغل ثابت پیدا کرد باهم عروسی کردیم. ولی بدون هیچ پس انداز و سرمایه ی ظاهری و مادی. ولی در اصل با بزرگترین سرمایه که توکل به خدا و محبت اهل‌بیت بود، در عید غدیر زندگی مشترکمان رو شروع کردیم. تمام هزینه عروسی و پول رهن خانه را هم با پس اندازه‌های ماه‌های بعد به پدرشوهرم پس دادیم چون می‌خواستیم کاملا روی پای خودمان بایستیم. البته من راضی به جشن عروسی نبودم و آرزو داشتم با زیارت خانه خدا بریم زیر یک سقف ولی اینم با مخالفت جدی پدرشوهرم روبرو شد و... با جشن کوچکی راهی خانه مستاجری بسیار کوچیکی شدیم که اون موقع اگر ۵نفر مهمان داشتیم باید برای پهن کردن سفره، چیدمان خانه را تغییر می‌دادیم😁 ولی دوستش داشتیم و قانع بودیم. ما در روزهای زندگی مان بالا و پایین زیاد داشتیم، بی پولی و نداری هم داشتیم. ولی خیلی توکل می‌کردیم و اصلا از نداری نمی ترسیدیم و درعین حال اهل قناعت بودیم. با تمام این احوال، مهمان زیاد داشتیم و مطمئن بودیم که با مهمانها درهای روزی به رویمان باز می‌شود. چند ماه بعد از ازدواج، تصمیم گرفتم برای ارشد بخوانم و با همسرم تصمیم گرفتیم بچه دارشدن رو بگذاریم برای حداقل یکسال بعد... دکتر هم رفتیم و فهمیدیم برای بچه دارشدن مشکلی نداریم و خیالمان راحت شد که می‌شود😌 دقیقا همان زمان من متوجه تغییراتی در خودم شدم و فهمیدم باردار هستم😁 اولش شوکه شدم که من الان بچه نمی‌خواهم و پس درس و ارشد و...چه می‌شود؟؟😕 ولی زود به خودم آمدم. از همان چند ساعت ناراحتی خودم هم پشیمان شدم و تصمیم گرفتم هم مادری کنم و هم درسم را بخوانم و الحمدلله موفق شدم. یکسال و نیم بعد از عروسی مان دخترم متولد شد. این زایمان را ناخواسته سزارین شدم. دردهای بعد از عملم خیلی شدید بود و از سزارین واقعا بدم آمد. که به سرم آمد. بگذریم. از خوش قدمی دخترم بگم که من ارشد و همسرم دکتری تخصصی قبول شد. ریحانه دوماهه بود که دانشجو شدم و دوسال و نیمگی او درسم تمام شد. بعد از ارشدم با اینکه می‌توانستم دکتری بخوانم و همسرم بسیار تشویقم می‌کرد ولی بخاطر فرزندم ادامه ندادم و دخترم ۳ساله بود که استخدام آموزش و پرورش شدم و به کسوت معلمی درآمدم. از ۴ سالگیِ دخترم با نصحیت های خواهرانه ی همکارم، بفکر فرزند بعدی افتادم ولی دچار بیماری مرموزی شدم که تا دوسال باردار نشدم. بعد از آن ۴ سال درمان‌ کردم و جواب درستی نگرفتم. دخترم کلاس اول بود که در نامه اش به امام رضا علیه السلام از ایشان خواهر و برادر خواسته بود. دلم خیلی شکست. فهمیدم خیلی دیر شده و وقتی مطمئن شدم بیماری من به فرزندم آسیب نمی‌زند، درمان را رها کردم و از خدا فرزند دیگری خواستیم. پسرم در ۳۳ سالگی من متولد شد. از روزی و قدمِ خیر این فرزندمان ما دوسالی ميهمان شهر کریمه اهلبیت عليهم السلام بودیم و زایمان فرزندم به صورت طبیعی(وی بک) توسط خانم دکتر رحمتی در بیمارستان ایزدی قم انجام شد و بسیااااار تجربه شیرینی بود.ایشون پزشک فوق‌العاده مسؤلیت پذیر و خوبی بودند که تا قبل از زایمانم فقط یکبار همدیگر را دیده بودیم و هیچ هزینه ای هم از من نگرفتند. من بخاطر فرزند آوریِ بیشتر، زایمان طبیعی را انتخاب کردم. و واقعا برایم خاطره شیرینی بود. 👈 ادامه در پست بعدی... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۶۰۹ الحمدالله بعد از سالها مستاجری و اثاث کشی ازین شهر به آن شهر و ازین خانه به آن خانه، بلاخره خانه خودمون رو ساختیم و صاحبخانه شدیم. پسرم ۴ ساله بود که ما تصمیم گرفتیم فرزند ديگری داشته باشیم. که کرونا شد و همسرم بخاطر بیماری آسم من، مخالف بود ولی وقتی امر رهبری را مدنظر قرار دادیم، مصمم شدیم. همان اوایل کرونا بود که دخترمان درگیر بیماری شد. خیلی پیگیری کردیم تا اینکه قرار بر جراحی شد، برای خارج کردن توده ی عفونی. در حالی که فقط قرار بود آن روز بستری بشود و فردا برود برای جراحی همان روز دخترم را به اتاق عمل بردند. بدون اینکه جواب آزمایش را بگیرند. دم در اتاق وقتی فهمیدند ناشتا نیست او را با غرولند برگرداندند😏. بعد که جواب آزمایش آمد، فهمیدیم پلاکت خونش بسیار پایین است و یک کیسه و نیم خون تزریق کردند و اگر در آن وضعیت جراحی میشد، معلوم نبود چه بلایی به سرمان‌ می آمد. فردایش جراحی انجام شد ولی موفق نبود. عفونت چنان در بدنش پخش شده بود که در بيمارستان هم مرتب تب می‌کرد ...تا ۴۲درجه😓 شب و روزهای بسیار سختی بر ما گذشت، دخترم را جواب کردند ولی ما قطع امید نکردیم و تلاش می‌کردیم و شاکر بودیم. ۴ دوره بستری در بخشها و بیمارستان های مختلف، جراحی و نمونه برداری از مغز استخوان و پوست و....که همه شان در ماه‌های اولِ شروع کرونا و اوضاع سخت قرنطینه😷 و محدودیت عبور و مرور گذشت. تا اینکه خداوند مهربان، پزشک بسیار متعهد و خوش اخلاقی در سر راهمان قرار داد. بنام خانم دکتر لیلا شهباز نژاد فوق تخصص روماتولوژی اطفال. ایشون به یاری خدا بیماری رو تشخیص و درمان کردند و ما بعد از هفته ها به خانه برگشتیم. این بار بیشتر قدرِ باهم بودن را می‌دانستیم و در طول روز بارها از این که دور هم، کنارِ یک سفره می‌نشینیم از خدا شاکر می‌شدم و می‌گفتم همین یعنی عین خوشبختی💚 خداوند خیلی زود، تلخی آن روزها را با هدیه فرزند دیگر، برایمان شیرین کرد. از بارداری ام در سن ۳۸ سالگی بسیار خوشحال بودم و حس غریبی داشتم. دکتر بخاطر بتای بالا و سونویی که در مطبش انجام داد، حدس زد، دوقلو باشند. من بخاطر اینکه در خانواده دوقلو داریم فکر می‌کردم، توانش را ندارم و دوست نداشتم، ولی تسلیم خواست خدا بودم و راضی به رضای او. من در دو بارداری قبلم، با حس ششم قوی و مطمئن می‌دانستم که جنسیت فرزندی که در راه دارم‌ چیست. ولی این یکی اصلا برایم قابل حدس نبود. با پیشرفت بارداری فهمیدیم که یک قل سالم در رحم دارم و آن یکی فیبروم نسبتا بزرگیست که دارد در رقابت با جنین هر روز بزرگتر می‌شود. دکتر گفت تا ۶ ماهگی این فیبروم بزرگ‌ می‌شود و اگر تا آن موقع خطری نداشت، میتوانم بگویم فرزندت بر آن چیره شده و و بعدش هم خطر ساز نیست. که الحمدلله همین هم شد و فرزندم که بالاخره فهمیدیم دختر است قهرمانانه فیبروم را شکست داد. دخترم فوق العاده خوش روزی بود. رزق معنوی عجیبی با خود داشت که من واقعا هیچ وقت در عمرم آنقدر خودم را در زمینه معنوی باحال و مصمم ندیدم. کمتر غذایی را بی وضو خوردم و سعی می‌کردم تمام لحظات را مراقب احوالات باشم. روزها سخت ولی شیرین می‌گذشت. کلاسهای مدرسه هم مجازی بود و زحمت رفت و آمد نداشتم. بارداری را با روزهای سخت و شیرین و حتی ابتلا به کرونای خفيف سپری کردم تا به روزهای آخر رسیدم. همه خیلی خوشحال بودیم. من ازینکه خودم خواهر دار نشدم ولی دخترم خواهر دارد، خیلی ذوق داشتم. تا اینکه در اواخر هفته ۳۸ یک روز به شکمم ضربه ای وارد شد و چند ساعت بعد دچار علائمی شدم که با همسرم رفتیم بیمارستان. 👈 ادامه در پست بعدی... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
آرایشگاه داشتم یه خانمی مشتری ثابتم بود هر وقت میومد دنبال یه میکاپ بود منافذ و اسکار صورتشو کاور کنه،پر چاله چوله بود صورتش😑یه مدت بود پیداش نبوده برای عروسی خواهرش اومد پیشم،صورتش صافه صاف شده بود😳میگفت پکیج VIP رو از یه کانالی گرفته جدای اینکه اسکارش درمان شده رفع چین و چروک ، جوانسازی ، ضد جوش ، رفع لک پوست هم بوده , یک تیر و چند نشون زده😱 لینک کاناله رو برام فرستاد براتون میزارم عضو شید👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/783680319Cd4ec8ed0b5 اینم ایدی مشاورشون👈🏻@moshaver_po0ost 👉🏻
🚷اسرار تاریخ که نمیخواهند شما بدانید!! مطالبی در این کانال منتشر میشه که تا به حال هیچ جا نخوندین چون کسی جرئت منتشر کردنشون رو نداشته🔞‼️👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3005874328C052df701bb به دلایل مسائل به زودی پاک میشه❌👆🏿
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
🔴آقای کاظمی وزیر آموزش و پرورش: آزمون جــدید برای جذب معلم و امســـال برگـــزار میگـــردد ✅ جزئیــات تکــمیلی خـبر و شــرایط آزمــون رو در لینک زیر ببینید👇 https://eitaa.com/joinchat/585826589Cd0a274a826 برنامه جدید مطالعاتی در حال آماده سازی هست ، جا نمونید 👆⚠️
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۶۰۹ پزشکم نیامد بالای سرم و پزشک آنکال بیمارستان هم تلفنی تشخیص داد مشکلی پیش نیامده و دستور ترخیص داد. من چندبار اصرار کردم که مرا به اتاق عمل ببرند. چون فرزندم به پا در شکمم بود، دکترم گفته بود باید جراحی شوم. ولی آن شب در بیمارستان گفتند الان وقتش نیست. صبح فردا باز هم علائم وجود داشت که به همسرم گفتم امروز دیگر به حرفشان گوش نمی‌دهم و باید این بچه به دنیا بیاید. رفتیم بیمارستان. مامای بخش خواست از فرزندم ضربان بگیرد که در کمال ناباوری فهمیدم فرشته ی قشنگم پرکشیده و به آسمان رفته... همسرم بیرون بخش منتظر بود و نگران، دکتر آمد، اوهم با دستگاه سونو تشخیص قطع علائم حیاتی را داد و با اشک و ناباوری راهی اتاق عمل شدم. شوک عجیبی به من وارد شد ولی همان موقع پشت در اتاق عمل به خودم قول دادم محکم باشم و باز هم ازخدا طلب فرزند کنم. هیچ وقت فراموش نمیکنم که جراحم قبل عمل ازم پرسید میخواستیش؟؟😭😭😭چقدر یادآوری این سوال برایم جگرسوز است😔. در حالی‌که من آنقدر میخواستمش که به غربالگری دوم نرفتم چون می‌دانستم هرچه باشد و حتی اگر مشکل هم داشته باشد باز با همه ی وجودم میخواهمش. به همین‌ راحتی فرزندم بخاطر کوتاهی پزشکم وکادر درمان راهی بهشت شد و حسرت در آغوش گرفتنش برای همه ی دنیا در دلم ماند💔. ولی باز هم شاکر هستم و راضی به رضای خداوند علیم. سه روز از زایمانم گذشته بود که فهمیدم روزی فرزندم و شیرش با فشار و شدت زیاد جاری شد. آنجا بود که روضه رباب را با گوشت و خونم درک کردم😭 فدای اهل بیت بشوم که هر داغی که می‌بینیم عظیم تر و کامل ترش در زندگی آنها تجلی کرده است🖤 با وجود شیری که داشتم جوانه ی امیدی در دلم رشد کرد. با همسرم مشورت کردم و گفتم الان خانه ما بشدت منتظر یک نوزاد است. هم من شیر دارم و اگر طفل شیرخواری را به فرزندی بپذیریم، می‌تواند به ما و بچه ها محرم بشود و هم ما از فيض بزرگ کردنش بهره می‌بریم و هم آن طفل در آغوش گرم خانواده بزرگ می‌شود.😍 خیلی ازین فکر حالمان خوب شد. همسرم با رئیس بهزیستی شهرمان آشنا بود با ایشان صحبت کرد و راهنمایی گرفت. گفتند چون شرایط شغلی و تحصیلی ما بسیار مناسب است به احتمال زیاد خارج از نوبت به ما فرزند می‌دهند. پدرم با رئیس بهزیستی استان دوست بود از آنجا پیگیری کرد و شرایط ما را گفت. من میخواستم تا شیر دارم این اتفاق بیفتد که متأسّفانه علیرغم پیگیری های ما، هیییییچ قدمی از سوی بهزیستی انجام نشد و بعد از حدود ۵ ماه شیرم خشک شد و این اتفاق که می‌توانست بسیار مبارک باشد رخ نداد و من هنوز وقتی به آن فکر میکنم دلم می‌سوزد😔 وای بحال کسانیکه که درین قضایا مسؤل هستند و این گونه از کنارش بی تفاوت می‌گذرند. 👈 ادامه در پست بعدی... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
🔴عبای 1/500تومنی رو تا فردا فقط و فقط با 598تومن تهیه کن همراه با ارسال رایگان ✅فقط 30عدد موجوده❌❌❌ ❌تعداد قابل سفارش کاملا محدود❌ 💯همراه با تضمین کیفیت💯 جهت ثبت سفارش فوری👇👇 🌸😇http://eitaa.com/joinchat/1843003392C00d895b80a 😇🌸http://eitaa.com/joinchat/1843003392C00d895b80a ✈️ارسال رایگان به سراسر ایران✈️