eitaa logo
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
17.2هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
3.5هزار ویدیو
67 فایل
مدیر @Yaasnabi تبادل نداریم اگر کانالو دوست دارید یه فاتحه برای مادر 🖤بنده بفرستید تا اطلاع ثانوی تبلیغ شخصی نداریم به آیدی بالا پیام ندید لطفا
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دوتا کافی نیست
من و همسرم در سال ۹۴ عقد و در سال ۹۵ عروسی کردیم و رفتیم سر خونه و زندگی خودمون در حالی که همسرم تازه سرباز شده بود و کار ثابت هم نداشت. اون زمان من لیسانس رو تازه تموم کرده بودم و همسرم تازه ارشد گرفته بود. اوایل زندگی مون بسیار سخت بود. حقوق سربازی ماهی ۲۰۰ هزار تومان بود و یکسری مشکلات دیگه هم وجود داشت که همه با صبوری و استعانت خدا و کمک پدر مادرم حل شد بعد از چندسال. دوتایی تلاش کردیم من معلمی و شاگرد خصوصی و همسرم حتی با ماشین هم کار می‌کرد. هیچوقت نگفتبم در حد ما نیست. همه جوره قناعت کردم با اینکه تو خونه پدری اصلا طعم سختی رو نچشیده بودم ولی به فضل پروردگار امیدوار بودم. گذشت تا سال ۹۷ فروردین ماه دختر اولمون به دنیا اومد. با اومدن عزیز دلم خدا و پدر و مادر عزیزم کمک کردن و ماشینمون رو ارتقا دادیم. و بعد از ۱۰ ماه هم تونستیم خونه بزرگتری بخریم. در همون سال ۹۷ همسرم دانشجوی دکتری شد و منم ارشد گرفتم. هنوز کار ثابت نداشت با نذر و نیاز و توسل سال بعد تونست یک کار بسیار خوب فرهنگی مطابق میل و خواسته اش پیدا کنه که همه ش فضل خداست. من هم سال ۹۹ دانشجوی دکتری شدم. هم زمان هم درس میخونم هم بچه داری، هم کار خونه و هم برای کمک در هزینه های منزل مدرسه تدریس میکردم و هم پروژه از بیرون میگیریم و با همسرم انجام میدیم. ما همه اینا رو مدیون و مرهون خدای بزرگ میدونیم و اینکه بعضی آدمای حسود برای ما خیلی سنگ اندازی کردند که زندگی مون خراب بشه ولی نه تنها خدا کمکمون کرد بلکه زندگی خود اونها خراب شد. فقط امیدمون به خدا بود. با همه این اوصاف الان ۳ماه هست بچه دومم رو باردار هستم. به توصیه حاج آقا مجتبی در ماه مبارک رمضان بچه دار شدیم. هم سر دختر عزیز اولم و هم سر این یکی عزیزدلم. توی تربیت شون خیلی مهمه این مسئله و مدام از کتاب ریحانه بهشتی اعمال و رفتار تسبیحات رو انجام میدم. ما واقعا طعم خدا و فضل و کرم خدا رو تو زندگی چشیدیم خیلی جاها اذیت شدیم خیلی کم آوردیم ولی کوتاه نیومدیم و از خدا کمک خواستیم. الان وقت میوه چیدن ماست، به همین زودی بعد ۵ سال نتیجه زحمات و خونه دل خوردن ها و قناعت ها و شب بیداری و کار رو چشیدیم. زندگی مون هم مادی و هم معنوی ارتقا پیدا کرد. نمی‌خواستیم هم دخترمون تنها باشه با اینکه جفتمون درگیر درس و دانشگاه و کار هستیم گفتیم دومی هم بیاد و ان شاالله ۳ سال بعد هم سومی و.... این رو هم بگم که اگر پسری میاد خواستگاری تون و می‌بینید غیرت کار و خانواده داره و با ایمان هست بهش بله بگید و از چیزی نترسید. من معیارهای مادی رو رها کردم با اینکه شرایط مختلف برام وجود داشت ولی کسی رو انتخاب کردم که از نظر روحی بهم بیایم و باعث پیشرفت هم بشیم. اینجوری طعم دستاوردها رو باهم میچشیم خدا هم کمکمون میکنه و کلی هم لذت می‌بریم. الان زندگی ما برای همه اطرافیانمون مثال زدنی شده به لطف خدا. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیزم 😂😍😍 کانال شادی و نکات مومنانه ┄┅┅❅🟤🌼🟢🌸🔴🌺🟣❅┅┅┄                @khandehpak
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
🟣 با تاییدیه های سازمان غذا و دارو؛ سیب سلامت تاییدهGmp 🌸 جدیدترین روش ترک اعتیاد با ایجاد بی میلی شدید نسبت به مواد مخدر و سیگار در ابتدای شروع دوره درمان 🌸 برای همیشه بدون درد و خماری ترک کنید لینک کانال👇 https://eitaa.com/joinchat/3891593607Cd5b12a5a2d ❌فقط 10دقیقه برای عضویت زمان دارید ❌
این چه کانالیه که 400 هزار خانوووم عضو این کانال هستند ؟ 😍 بزرگترین کانال آشپزی در ایتا که مرجع آموزش های آشپزی حرفه ای با مواد دم دستی هست 😉 💚 آموزش ۳۰ مدل خورشت بدون مرغ 💚 آموزش انواع کیک بدون فر 💚 آموزش انواع دسر و ژله رنگی 👈 برای اولین بار سِرّی ترین راز های آشپزی رو از اینجا ببینید 🤫👇 https://eitaa.com/joinchat/652738933C4a15242f20 .
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
هدایت شده از دوتا کافی نیست
بیمارستانی که وُسع همه برسه... داشتیم از جلوی بیمارستان بوعلی می‌گذشتیم. گفتم علی آقا، تا چند ماه دیگه بچه‌مون این‌جا به دنیا میاد. با تعجب پرسید: «اینجا؟!» گفتم: «خُب، آخه این‌جا بیمارستان خصوصیه؛ بهترین بیمارستان همدانه.» على آقا سرعت ماشین را کم کرد و گفت: «نه، ما بیمارستانی را میریم که مستضعفین میرن. این‌جا مال پولدارهاست. همه کس وُسعش نمی‌رسه بیاد اینجا.» 🔸 توی ماه هشتم بارداری بودم و حالم اصلا خوب نبود. عصر پنجشنبه دهم دی ماه ۱۳۶۶ بود. وقت‌و‌بی‌وقت درد می‌آمد به سراغم. وصیّت علی آقا را به همه گفته بودم. تا گفتم حالم خوب نیست ماشین گرفتند و به بیمارستان فاطمیه(س) که بیمارستانی دولتی بود رفتیم. 📚 گلستان یازدهم 🔹خاطرات همسر کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
📌ما گرفتار آرزوهایی هستیم که اگر آنها را قیچی نکنیم، آنها رابطه ما را با حقیقت قیچی خواهند کرد. اگر به آن ها رحم کنیم، آنها به ما رحم نخواهند کرد. اگر با آنها سیاست صبر و انتظار پیش بگیریم، آنها این سیاست را با ما در پیش نخواهند گرفت. اولیاء آنها هستند که آنچه موجب میراندن آنها می شود را میراندند قبل از اینکه آنها را بمیراند. 📚کتاب تعلق کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
شناخت افراد از روی کف دست 😳🖐 اینجا یاد میگیری شخصیت هر کسی رو از روی کف دستش بشناسی یه چیزایی می‌شنوی که شاخ در میاری 😬 اگه میخوای رفیق خودتو بهتر از خودش بشناسی اینجا بیا 😀👇 👉 [ shakhsiat_shenasi 👉 [ shakhsiat_shenasi این مورد کاملا واقعیه 👌
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۶۴۱ من و همسرم سال ۸۱ ازدواج کردیم و در سال ۸۲ زندگی مشترکمونو شروع کردیم. به خاطر مشکلات مالی به مدت دو سال خونه پدر شوهرم زندگی کردم، همسرم چون باید کار می‌کرد، می‌رفت تهران ماهی دو روز میومد پیشم. بعد از ۱۰ ماه، دلمون بچه خواست که اقدام کردیم و باردار شدم که شب ولادت امام رضا خدا پسری بهمون هدیه داد که اسمش گذاشتیم رضا. پسرم ۳ ماهه بود که خدا کمک کرد شوهرم تونست یه خونه خیلی قدیمی که کلا یه اتاق ۱۲متری بود، اجاره کنه و ما رفتیم تهران، هفت سال تو همون خونه با همسایه و صاحبخونه خیلی خوبی که داشتم، زندگی کردیم. بعد رفتیم یه جای دیگه اجاره کردیم. تازه تونستیم جایی اجاره کنیم که سرویساش مستقل خودمون باشه چون قبلا حتی حمام هم با همسایه مشترک بود. خلاصه پسرم تقریبا ۸ سالش بود که خیلی دلش خواهر برادر می خواست، ما رو هم کلافه کرده بود که تصمیم گرفتیم اقدام کنیم، خدارو شکر باردار شدم و خداوند آقا ابوالفضل بهمون عنایت کرد. ناگفته نمونه که موقع بارداری دومم یه استرس بدی بهم وارد شد، دختر خواهرم به مدت ۳ روز گم شده بود که با دعای جمعی پیدا شد الحمدلله. ابوالفضل دو ماهش بود که با گریه های شدید شبانه، مجبور شدیم ببریمش دکتر. بعد معاینه دکتر گفت یه اکوی قلب ببریم گفتن دکتر همانا، از این دکتر به اون دکتر هم همانا. فقط خدا میدونه به ما چی گذشت، بیکاری همسرم، بی پولی از یه طرف خرج های دکترها اشکمونو در آورده بود، دکتر مشهد که اکو کرد گفت بچتون ناراحتی قلب داره ببرید تهران پیش فلان دکتر که متبحره. خلاصه ما رفتیم گفتن بچه تون رو باید عمل کنیم. این رو هم بگم موقع بیماری پسرم، الحمدلله هزینه های خیلی غیره منتظره جور میشد، طوری که اصلا فکر پول نمی‌کردیم، خدا اگه رنجی داده بود باز خیلی راه‌ها رو برامون باز کرده بود. خلاصه تا ۴ماه همین اوضاع بود که پسرم ۶ ماهه شد که یه روز تازه از بیمارستان مرخص شده بود، که باز حالش بد شد، بردیم دوباره بیمارستان، شب مبعث بود که بستری شد. وقت اذان صبح بود که از پنجره رو به آسمان کردم و به لبهای خشک بچم نگاه میکردم و به چشمهای پر از التماس که با نگاهش شیر مادر میخواست ولی دکتر منع کرده بود رو به آسمان گفتم خدایا تا کی باید آب و غذای بچم این سرم و آمپول ها باشه، خدایا راضیم به رضای تو یا شفای بچمو عیدی بده بهم... همین که انگار رضای منو خدا بشنوه چشمان بچمو دیدم که رفت و منم از حال رفتم، بله بچم رفت بهشت و آسمونی شد. بعد این اتفاق من خیلی محرم و شهادت حضرت علی اصغر و مادرش رباب را با جون و دل درک میکردم😭😭😭 من دیگه قید بچه رو زدم، حدود یکسال از این اتفاق ما خونه خریدیم چطوری نمی‌دونیم واقعا. اثاث جمع میکردیم بریم خونه خودمون که من یکم حالت تهوع داشتم ولی همش می‌گفتیم چون اثاث کشی داشتیم هی از بیرون ساندویچ میخردیم احتمال داره مسموم شده باشم. خلاصه چند هفته گذشت من خوب نشدم، در همین حین خارشهای عجیبی گرفتم به دکتر مراجعه کردم علائم که گفتم خانم دکتر گفتن قارچ بارداریه. خدایا منو میگی مردم تا به آزمایشگاه رسیدم جوابو که گرفتم بله باردار بودم .منو همسرم😳😳مگه میشه بله وقتی خدا بخواد میشه سال ۹۳ دخترم فاطمه زهرا بدنیا اومد بچه ای صحیح و سالم خدارو شکر. دخترم تقریبا ۳سالش بود که پدر شوهرم مریض شدن و افتادن. ما از پدر شوهرم مراقبت میکردیم با برادر شوهر بزرگم یه هفته خونه ی ما، یه هفته خونه ی اونا. با وجود سختی‌هایی که بود، چون هم فراموشی داشتن، هم نمیشنیدن و.... چون این اوضاع مون بود، منو همسرم خیلی مواظب بودیم، یعنی هم پسر داشتیم، هم دختر دیگه به بچه فکر نمی‌کردیم چون بعد یکسال نگهداری از پدر شوهرم ایشون بد وضعی داشت باید دو نفری حموم می‌بردیم یا پوشکشو عوض میکردیم خلاصه کی بچه میخواست... تا اینکه دوره ماهانه ام رو عقب انداخته بودم، همش میگفتن از بس استرس داری برا پدر شوهرت اعصابت بهم ریخته، یه چند هفته صبر کن... 👈 ادامه در پست بعدی.... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075