فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میزان لجبازی من به روایت تصویر 😄😂
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄
@khandehpak
#تجربه_من ۱۰۲۸
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
من متولد سال ۷۳، تو یه خانواده معمولی تو یه روستا به دنیا اومدم. فرزند اول خانواده بودم و بعد یه خواهر و برادر به جمع مون اضافه شد.
پدرم نانوا بود. مادرم خانه دار، از همون اول که یادم میاد پدرم لوسم میکرد. خیلی دوستم داشت. نمیذاشت کسی چپ نگاهم کنه البته من سو استفاده نمیکردم. خیلی قانع بودم تا بحال یادم نمیاد چیزی یا درخواستی از خانوادم داشته باشم.
از ۱۲ سالگی کم کم خواستگارا پیداشون شد که من گه گدار متوجه میشدم چون پدرم خودشون رد میکردن و میگفتن که دختر من موقع ازدواجش نیست. خلاصه این میرفت اون میومد تا ۱۳ سالگی ادامه داشت البته منم از سنم بیشتر میفهمیدم همینطور پسر عمم هم که خواستگار پرو پا قرص بود که بابام همون بهونه سن رو آورد گفت کوچیکه هنوز و خانواده عمه تا ۸ سال با ما قطع ارتباط کردن و من چون وابستگی داشتم به عمه جانم، خیلی ضربه خوردم.
تو ۱۳ سالگیم نزدیکای امتحان خرداد ماه بود که از مدرسه اومدم، مادرم حیاط جارو میکرد. گفت برات خواستگار اومده، منم جدی نگرفتم گفتم مثل بقیه رد کنین بره دیگه😄 غافل از این که خانواده راضی بودن میگفتن پسر و خانوادش خوبن همینطوری رد نکن بذار یه بار ببینیش...
دقیقا چهار روز بعد از اینکه به پسر عمه جواب رد دادن، خلاصه سرزده اومدن خونه مون، خواستگاری جلسه اول جوابم منفی بود، ولی تا سه ماه همینطور رفتن و اومدن تا اینکه بالاخره جواب مثبت دادم و خداروشکر میکنم بابت این انتخاب
دو سال بعد از ازدواجم تو ۱۵ سالگیم یهو متوجه شدم باردارم، نمیتونم بگم چه حسی داشتم. ترس و خوشحالی ولی همسرم همیشه قوت قلبم بود و میگفت تو میتونی یه مادر نمونه باشی.
من همچنان درس میخوندم و دوران بارداری فوق العاده خوب و راحتی داشتم پسرم تو ۱۶ سالگیم با زایمان سزارین و ۴۰ هفته به دنیا اومد و همدم مامان کوچولوش شد.
خیلی پسر آرومی بود، من اصلا معنی گریه شبانه و کولیک رو نفهمیدم ولی دیگه قصد نداشتم بچه بیارم. میگفتم همین یکی رو به هرچی میخواد برسونم دیگه بسه.
غافل ازینکه خدا یه چیز دیگه برام رقم زده، اوایل ۲۱ سالگیم بود که در اوج ناباوری فهمیدم باردارم. ولی اصلا ناراحت نشدمو خداروشکر کردم. تا ۳ ماهگیم سونو و دکتر نرفتم. اولین سونو که رفتم رو هیچ وقت یادم نمیره، مادرشوهرم بود و برادرشوهرم همسرم کربلا پیاده روی اربعین بودن.
دراز کشیدم رو تخت، یهو دکتر گفت این که سالمه اون یکی هم همینطور، هردوتاشون سالم و سرحال و منی که هاج و واج پرسیدم منظورتون چیه؟ گفت خانم مگه نمیدونستی دوقلو هستن و هر دو پسر. باورم نمیشد در کمال ناباوری من دوقلو باردار بودم و مادرشوهری که بشکن میزد از خوشحالی😃
خلاصه این بارداری هم خیلی راحت بودم و فقط سنگینی اذیتم میکرد، دوقلوهام تو هفته ۳۸ سزارین دوم به دنیا اومدن اونا هم خیلی اروم بودن ولی من چون بهشون شیر خشک ندادم، بزرگ کردنشون سخت بود.
من الان یه مامان ۳۰ ساله هستم، پسر بزرگم ۱۵ و دوقلوهام ۸ ساله هستن و در حسرت داشتن دختر. چون مطمئنم اگه باردار بشم باید خیلی حرفا از دور و برم مخصوصا مادرم بشنوم. از خدا خواستم که خدا خواسته بهم یه دختر بده. برام دعا کنید.
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
🕊 کمک به جراحی پا #دختر_بچه_معلول سه ساله
🏮دختر بچه سه ساله از بدو تولد مبتلا به کلات فوت شدید هر دو پا شده ، یک بار جراحی آشیل ناموفق داشته و باید دوباره #جراحی بشه ! خانواده توان تامین هزینه های سنگین جراحی و کاردرمانی رو ندارن!
🍃 تسلای دل امام زمان عج و به نیت فرج در روند درمان این طفل معصوم، سهیم باشید. شماره کارت #رسمی به نام مجموعه جهادی #چشم_به_راه
●
6063731105809819●
6063737005258387●
5041721112091989●
5892107046668854کد دستوری👈
*6655*1*33#🪩 ارتباط مستقیم با گروه 👇 ┏━━━━━━━━━━━━━━━🇮🇷┓ https://eitaa.com/S7QfvmVIh2MaXNEm ┗🕊━━━━━━━━━━━━━━━┛ مبالغ اضافه صرف سایر امور خیر می شود.
#تجربه_من ۹۷۱
#سختیهای_زندگی
#مشیت_الهی
#رزاقیت_خداوند
#خواهر_برادری
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#قسمت_دوم
خیلی دوست داشتم دوباره اقدام کنم اما اینقدر فشار اطرافیان زیاد بود که میترسیدم تا اینکه اتفاقی توی یک کانال دیگه لینک کانال شمارو دیدم و وارد شدم کلی تجربه خوندم کلی مطلب دیدم و اینقدر برام جذاب بود که همون شب وقتی همسرم اومد گفتم بیا برای بچه سوم اقدام کنیم، همسرم مخالفت کردن اما نه سفت و سخت چون خودشونم موافق بچه هستن.
توی همون مدت به لطف خدا و محبت پدر همسرم ارث به پدر همسرم رسید و تونستن خونه شونو که دوطبقه بود بازسازی کنن و یک طبقه شو دادن به ما ازین بابت خیلی خاطرم جمع شد و این دفعه هربار که توی جمع مینشستم از اینکه میخوام بچه بیارم میگفتم و بقول خودم فکرا رو آماده کردم که وقتی باردار شدم کمتر تیکه بندازن.
الان به لطف خدا که منو لایق دونستن متوجه شدم شش هفته است باردارم. خانواده خودم همه خوشحال شدن چون اونام به این باورند که بچه تعداد زیاد خوبه چون همه مون از داشتن هم خوشحالیم و بخاطر اینکه همدیگه رو داشتیم، تونستیم نبود پدرومادر رو تحمل کنیم.
به پدر رو مادر همسرم هم یواش یواش گفتیم اما همچنان سرد برخورد کردن (بیشتر جوش میزنن بخاطر شرایط اقتصادی) اما هنوز توی فامیل علنی نکردیم😅ولی من آماده آماده ام.
من میگم بچه ها سنشون نزدیک باشه واقعا بهتر باهم کنار میان و اینکه اگه من صبر کنم تا شرایط مالی بهتر بشه شاید واقعا شرایط محیا بشه اما سن من دیگه جوون نمیشه و واقعا باور دارم به حرف یکی از دوستان که تجربه شون رو توی کانالتون خوندم اینکه شاید چیزی قسمت مون نباشه اما خدا به برکت وجود بچه بهمون لطف میکنه و اون چیز رو برامون مقدر می کنه. مث همین خونه. واقعا میگم شاید چون خدا دیده من اینقدر فرزند آوری رو دوست دارم و معتقد هستم خدا قبلش برام این شرایط رو درست کرد که خونه دار بشم تا فکرو خیالم کم بشه. ایمان دارم هرچی داریم از برکت وجود فرزندان مونه.
انشالله فرزندم هرچی که هست سالم و صالح به دنیا بیاد و سربازی بشه برای امام زمانمون و خدا به هرکس که فرزند میخواد قسمت و روزیش کنه.
لطفا برای سلامتی تو راهیم دعا کنید و صلواتی نثار رفتگان همه مون و در کنارش پدر و مادر منم بکنید. 🌷❤️
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۹۸۵
#سالخوردگی
#سختیهای_زندگی
#دعا_و_توسل
#مشیت_الهی
#قسمت_دوم
بعد هم به مادرم زنگ میزنه، مادرم هم میگه من هفته ای یکبار میام لباس ها رو با دست میشوم، حمام میبرم ولی بیشتر نمی تونم بیام راهم دوره و خودم چهارتا بچه دارم هرچی به خواهر میگم گوش نمیده.
زن دایی میگه شما خودت رو اذیت نکن من هواشو رو دارم، مادر بزرگم رو می بوسه میگه حاج خانم من هر روز صبح حسن آقا که میره سر کار، میگم من رو بذاره اینجا بچه که ندارم کاری ندارم میام تا عصر پیشت.
از فردا هم همین شد یکی دو ماه هر روز می اومد عین گل به مادر بزرگم میرسید مادرم میگفت هر شب تا صبح مادر بزرگم گریه میکرد که خدایا به حق اشک من پیرزن، این دختر رو منتظر نذار.
چند روز بعد زن دایی از حال میره تو بیمارستان بهش میگن حامله ای، دکترش میگفت امکان ندارد ذخیره تخمدانش صفره...
با اینکه بهش استراحت مطلق داده بودن ولی بازم می اومد میگفت بچه من رو خدا نگه میداره ! خدا بهش یه پسر داد سال بعد هم دوباره بدون هیچ درمانی یه دختر !
مادر بزرگم هیچ وقت دختر دایی ام رو ندید چون تو بارداری زن داییم فوت شد ولی زن داییم همیشه میگه این بچه ها رو از دعای مادرتون دارم !
خواستم بگم گاهی یه دعا گره باز میکنه...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#استاد_قرائتی
✅ من نردبان تو شدم...
میگویند: پدری دست بچهاش را گرفته بود. داشت میرفت. به جایی رسیدند. یک معرکه گیری، معرکه گرفته بود. جمعیت هم ایستاده بودند تماشا میکردند. این بچه قدش کوچک بود. گفت: آقاجون من هم میخواهم ببینم. گفت: بغلم بیا. گفت: من میخواهم بهتر ببینم. گفت: پایت را روی دوش من بگذار.
بچه پایش را روی دوش او گذاشت، بچه که روی دوش رفت گفت: بابا، گفت: بله! گفت: حالا خوب میبینم. گفت: الحمدلله! گفت: بابا، گفت: بله! گفت: از تو بهتر میبینم. گفت: الحمدلله! گفت: بابا، گفت: بله، گفت: اصلاً من میبینم و تو نمیبینی. آخرش پدر گفت: آقا جون اینکه تو می بینی، برای این است که من نردبان تو شدم.
آقای سوپردولوکس! این مادری که لهجه دارد و پدری که پیر شده، این نان مفت به تو داد و شما خوردی و فوق لیسانس شدی. حالا بد مستی نکن. پایت را روی دوش همین پیرمرد گذاشتی و نان مفت خوردی و تحصیل کرده هستی. حالا چه خبر است؟ باید مواظب باشیم.
#تکریم_سالمندان
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#سوال_مخاطبین
✅ سوالات شما...
لطفا تجارب شخصی خود را در زمینه سوالات مطرح شده با ما به اشتراک بگذارید👇
🆔@dotakafinist3
🆔@dotakafinist3
#معرفی_پزشک
#ناباروری
#سزارین_چهارم_و_پنجم
#بارداری_پرخطر
#زایمان_طبیعی_بعد_از_سزارین
#افتادگی_رحم
#وابستگی_بچه
#آداب_قبل_بارداری
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
.
🔸️در مورد هوش مصنوعی چی میدونی؟!
🔹️میدونی با هوش مصنوعی کارا خیلی راحت شده؟!
🔸️میخواهی هوش مصنوعی یاد بگیری؟!
🔺️آموزشهای هوش مصنوعی را با ما یاد بگیر😍
💢تو کانال هوشیار عضو بشو👇
╭⊱ꕥ هوشیار | هـــــوش مصنوعــی ꕥ⊱
✎ 💥 https://eitaa.com/joinchat/567280432C5c17cc71c0
╰───────
#تجربه_من ۹۸۴
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#تنبلی_تخمدان
#سختیهای_زندگی
من تو یه خونواده پرجمعیت بدنیا اومدم و ته تغاری خونه مون هستم. در کودکی پدرم رو از دست دادم اما با تلاش های مادرم که فوق العاده زن قوی و باایمانی بودن بچه ها بزرگ شدن و ازدواج کردن و هر کدوم رفتن سر خونه زندگیشون، بجز من که قبل از کنکورم مادر مهربونم رو هم از دست دادم.
من یکی از دانشگاه های تهران قبول شدم و با یه آقایی از شهری دیگه که هم رشته ای بودیم ازدواج کردم. یه سال عقد بودیم و بعدش خیلی ساده رفتیم سر خونه و زندگیمون .
من از خواهران و برادرام دور شدم چون
محل زندگیمون یه شهر دیگه بود، همون ماه اول باردار شدم، وقتی متوجه شدم چون غیرمنتظره بود شوکه شدم، اما خیلی زود با شرایطم کنار اومدم و با بچه م انس گرفتم.
البته برای همسرم هم غیرمنتظره بود اما خیلی ساده و راحت پدر شدنش رو پذیرفت.
پسرم بدنیا اومد و تا خانواده م از شهر خودمون بیان چندروز طول کشید.(لبته زایمانم ده روز زودتر از تاریخی بود که پزشکم مشخص کرده بود.)
سزارین شدم و تنها کسی که پیشم بود، همسرم بودن، روز دوم زایمانم چون کسی نبود کارای بچه مو انجام بده، یادمه خودم سرم رو از دستم کشیدم و بلند شدم بچه مو شستم و پوشکشو رو عوض کردم.
ضعف ناشی از زایمان، کم خونی شدید، دوری خانواده، شب بیداری ها و افسردگی بعد از زایمان شرایط سختی رو برام فراهم کرد اما همه فدای سر امام زمان :)
قبل از دوسالگی پسرم تصمیم گرفتیم برای بچه دوم اقدام کنم، پیش خودم گفتم حالا یه کم یه نفسی بکشم، یه کم به خودم زمان بدم، وقت زیاده (شاید چون همسرم بخاطر شغلشون کمتر خونه بودن و تقریبا همه ی کارای بچه رو خودم انجام میدادم)
خلاصه چند ماهی گذشت و اقدام کردیم اما چون جدی نبودم برام مهم نبود که چرا نتیجه نمیگیریم، تا اینکه یه سال گذشت و نگران شده بودم، رفتم دکتر و...
مشخص شد تنبلی تخمدان دارم، کلی دارو و سونو و آزمایش اما نتیجه نگرفتم، الان پسرم ۶ سالشه و تنبلی تخمدانم هم هنوز باهامه...
خواستم بعنوان خواهر کوچکتر و یکی که تجربه کرده بگم امروز و فردا نکنید، فاصله ی سنی بچه ها هرچه کمتر، بهتر...
علامه حسن زاده آملی یه جمله دارن که نقل به مضمون: « اگه پرده ها کنار بره، مشخص میشه که بیشتر دلیل عذاب کسایی که تباه شدن اینه که تسویف کردن، یعنی امروز و فردا کردن»
وقت برای مسافرت ، تفریح، درس،کار و...همیشه هست، اما برای مادر شدن زمان کمه...
خلاصه که دعام کنید و اگه قصد چندفرزندی دارین، هرچه زودتر اقدام کنید
یاعلی🌱
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
وقتی خدا تو تیمت باشه، همیشه میبری، اصلا باختی تو کار نیست. من وقتی ازدواج کردم خیلی شرایطمون خوب بود، دوران عقد همسرم همیشه حساب بانکیش پر بود. چون مغازه دار بود. همیشه به قول خودش پول تو دست و بالش بود.
ما عروسی کردیم، رفتیم زیر یه سقف شرایط کم کم داشت سخت میشد، انگار افتادیم تو سراشیبی زندگی هر روز که میگذشت، شرایط سخت تر بود انگار دخل و خرج مون با هم جور در نمیآمد.
از خونه ۱۲۰متری حالا رفته بودیم تو خونه ۵۰متری زندگی میکردیم، من خونه پدرم اصلا طعم نداری و نکشیده بودم. پسرم به دنیا اومد تو اون شرایط سخت بعداز یکسال فهمیدم دوباره باردارم. مستاجر بودم یه بچه تو بغلم بود، یه بچه دیگه باردار بودم.
سال ۹۹ تو اوج کرونا پسر دومم به دنیا اومد، زندگی هنوز تو سختی خودش بود من و بچه هام هر ۳کرونا گرفتیم. دوتا بچه که پوشک می شدن و مریض با مادر مریض، همسرمم کارشو از دست داده بود.
برادر همسرم خیلی کمکحالمون بود. من خجالت میکشیدم برامون برنج و روغن و گوشت و مرغ میآورد، هر وقت میآورد بعدش کلی گریه میکردم، می گفتم خدایا خودت کمک کن به رحمتت امید دارم.
خجالت رو تو صورت همسرم میدم. همیشه دلداریش میدادم که دلم روشنه نگران نباش دلم میسوخت براش...
پدرشوهرم مریض شد، آوردیمش خونه خودمون تا جایی که شد منو همسرم بهش رسیدیم. اونم فقط برامون دعا میکرد.
پدرشوهرم آذر ۱۴۰۱ به رحمت خدا رفت. از دعای پدر شوهرم مغازمونو عوض کردیم و ورق زندگیمون برگشت. خونه مون رو هم عوض کردیم.
خونه رو که عوض کردیم، خونه پُر بود از برکت و آرامش، به همسرم میگفتم زندگیمون شده شبیه تیرکمون که همینجوری داریم میریم عقب یهو پرت بشین جلو میوفتیم تو خوشبختی...
همسرم می خندید میگفت چی میگی؟ گفتم حالا ببین، الان به همسرم میگم یادته بهت چی می گفتم. بازم میخنده...
تو زندگی فقط توکلتون به خدا باشه و ناامید نشین.
#سبک_زندگی_اسلامی
#رزاقیت_خداوند
#برکت_دعای_پدرومادر
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#استاد_قرائتی
✅ اگر به فقیر چیزی میدهی بگو این حق خودت است و منتی بر من نیست. حتی به اولادت خرجی میدهی نگو: من خرجی تو را دادم؛ شاید اگر بچه نداشتی خدا به خودت هم اینقدر نمیداد.
#سبک_زندگی_اسلامی
#رزاقیت_خداوند
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دکتر_سعید_عزیزی
✅ چطور تشخیص بدیم که فرزندمان #بیش_فعال هست یا خیر؟!
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🔴در ایران خانوادهها را با وعدهی بیپولی از فرزندآوری میترسانند اما در اروپا برای زنان بروشور تهیه میکنند تا زنان باردار بتوانند خدمات رفاهی و مالی از دولت دریافت کند
◾️هر چقد که در ایران پول زنان را صرف عملهای زیبایی؛ خریدهای غیر ضروری؛ سرمایه گذاریهای کاذب؛ کاشت ناخن و عملهای معده و پیکرتراشی و تزریق ژل میکنند یا عدهای را تشویق به خرید خانه در ترکیه، مهاجرت و تحصیل در دانشگاههای بیاعتبار خارجی میکنند و به همان اندازه هم زنان ایرانی را از فرزندآوری با وعدهی فقر و کمبود سلامت منع میکنند؛
اما جالب آنجاست زنان عاقلهی غرب؛ زنان غربی را با تشویق به فرزندآوری زیاد به افزایش سلامت عمومی بدن و بهبود وضعیت اقتصادی راهنمایی میکنند.
✍عالیه سادات
اخبار داغ سلبریتی ها
┄┅┅❅🇵🇸 🇵🇸 🇵🇸 ❅┅┅┄
@BaSELEBRTY
#تجربه_من ۹۸۴
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#تنبلی_تخمدان
#سختیهای_زندگی
من تو یه خونواده پرجمعیت بدنیا اومدم و ته تغاری خونه مون هستم. در کودکی پدرم رو از دست دادم اما با تلاش های مادرم که فوق العاده زن قوی و باایمانی بودن بچه ها بزرگ شدن و ازدواج کردن و هر کدوم رفتن سر خونه زندگیشون، بجز من که قبل از کنکورم مادر مهربونم رو هم از دست دادم.
من یکی از دانشگاه های تهران قبول شدم و با یه آقایی از شهری دیگه که هم رشته ای بودیم ازدواج کردم. یه سال عقد بودیم و بعدش خیلی ساده رفتیم سر خونه و زندگیمون .
من از خواهران و برادرام دور شدم چون
محل زندگیمون یه شهر دیگه بود، همون ماه اول باردار شدم، وقتی متوجه شدم چون غیرمنتظره بود شوکه شدم، اما خیلی زود با شرایطم کنار اومدم و با بچه م انس گرفتم.
البته برای همسرم هم غیرمنتظره بود اما خیلی ساده و راحت پدر شدنش رو پذیرفت.
پسرم بدنیا اومد و تا خانواده م از شهر خودمون بیان چندروز طول کشید.(لبته زایمانم ده روز زودتر از تاریخی بود که پزشکم مشخص کرده بود.)
سزارین شدم و تنها کسی که پیشم بود، همسرم بودن، روز دوم زایمانم چون کسی نبود کارای بچه مو انجام بده، یادمه خودم سرم رو از دستم کشیدم و بلند شدم بچه مو شستم و پوشکشو رو عوض کردم.
ضعف ناشی از زایمان، کم خونی شدید، دوری خانواده، شب بیداری ها و افسردگی بعد از زایمان شرایط سختی رو برام فراهم کرد اما همه فدای سر امام زمان :)
قبل از دوسالگی پسرم تصمیم گرفتیم برای بچه دوم اقدام کنم، پیش خودم گفتم حالا یه کم یه نفسی بکشم، یه کم به خودم زمان بدم، وقت زیاده (شاید چون همسرم بخاطر شغلشون کمتر خونه بودن و تقریبا همه ی کارای بچه رو خودم انجام میدادم)
خلاصه چند ماهی گذشت و اقدام کردیم اما چون جدی نبودم برام مهم نبود که چرا نتیجه نمیگیریم، تا اینکه یه سال گذشت و نگران شده بودم، رفتم دکتر و...
مشخص شد تنبلی تخمدان دارم، کلی دارو و سونو و آزمایش اما نتیجه نگرفتم، الان پسرم ۶ سالشه و تنبلی تخمدانم هم هنوز باهامه...
خواستم بعنوان خواهر کوچکتر و یکی که تجربه کرده بگم امروز و فردا نکنید، فاصله ی سنی بچه ها هرچه کمتر، بهتر...
علامه حسن زاده آملی یه جمله دارن که نقل به مضمون: « اگه پرده ها کنار بره، مشخص میشه که بیشتر دلیل عذاب کسایی که تباه شدن اینه که تسویف کردن، یعنی امروز و فردا کردن»
وقت برای مسافرت ، تفریح، درس،کار و...همیشه هست، اما برای مادر شدن زمان کمه...
خلاصه که دعام کنید و اگه قصد چندفرزندی دارین، هرچه زودتر اقدام کنید
یاعلی🌱
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅ چندفرزندی...
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۹۸۳
#رویای_مادری
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سختیهای_زندگی
#توکل_و_توسل
#بارداری_خداخواسته
سال ۸۹ بود که از این همه خواستگار بی ربط و مخالف عقایدم خسته شده بودم. ما خانواده مذهبی هستیم از اینکه بعضی از خانم ها برای اینکه برادر و پسر گمراه شونو به راه بیارن از گزینه "زن مذهبی براش بگیریم به راهش میاره" استفاده میکنند، دلم خیلی شکسته بود.
شنیده بودم روز عرفه، دعا عرفه را در حرم امام رضا ع بخونی، هرچی از خدا بخوای بهت میده. هرجور بود باید میرفتم. بعد اجازه گرفتن از استادای دانشگاه و پیدا کردن یه تور زیارتی زنانه با مادرم راهی مشهد شدیم.
دعای عرفه رو تو حیاط حرم تو سرما با مادرم خوندیم و دعا کردیم و چند روز بعد اومدیم تهران
تو همون هفته اول سه تا خواستگار زنگ زدن که در همون تماس اول رد شدن. منم ناامید که دیدی چیزی درست نشد. تقریبا ۳ هفته بعد از بازگشت باز یه خواستگار دیگه تماس گرفت. این یکی از قضا رد نشد. اومدن و ماهم به توافق رسیدیم و وصلت سر گرفت.
چند وقت بعد با همسرم که صحبت میکردیم، برام تعریف کرد که: "چند وقت بود هر خانواده ای رو برای وصلت معرفی میکردن اصلا هیچ وجه مشترکی باهاشون نداشتم. انقدر که فکر میکردم یعنی هیچ کس پیدا نمیشه؟! چرا انقدر آدم های بی ربط سر راه من قرار میگیرن.
یک روز مانده به عرفه تصمیم گرفتم برم مشهد و دعا رو در حرم بخونم و همونجا از امام رضا ع بخوام، بالاخره با یکی از دوستانم آخر شب بعد از کلی کنار خیابون ایستادن، تو بوفه یه اتوبوس جا پیدا کردم و راهی مشهد شدم."
وقتی تو دوران نامزدی باهم مشهد رفتیم دیدیم روز عرفه با فاصله چند تا فرش از هم نشسته بودیم و امام رضا ع ما رو بهم رسوند.
البته اینجوری نبود که تو زندگی مشکل نداشته باشیم ولی همیشه دلگرم به واسطه بودن امام رضا ع برای ازدواجم بودم
از مشکلاتی که اون زمان خیلی هم نادر بود، نداشتن خونه مستقل تا ۴ سال، دنبال کار ثابت بودن و چیزی که نمیدونستیم انتهاش کجاست و چی میشه، ناباروری...
اتفاقی که ۱۱ سال طول کشید. یازده سال پر از دلهره و استرس. از این دکتر به اون دکتر، کلی آزمایش مختلف، دارو و ... و در آخر همیشه یک جواب رو میشنیدیم شما چیزیتون نیست. علت ناباروریتون مشخص نیست.
تا اینکه به لطف خدا و دکترم که خیلی عالم و متدین بودن بعد از چند دوره درمان که از سال ۱۴۰۰ شروع کردم در آبان ۱۴۰۱ صاحب دوقلو پسر شدیم. ویارم به خاطر دوقلویی و داروهایی که میخوردم خیلی بد بود. سرکار هم میرفتم.
به لطف خدا این دوره هم تمام شد و دوقلو های پر روزی من بدنیا اومدن. اداره ما که همیشه سر وام دعوا بود تقریبا ۴ تا وام خوب به کارمندها داد. همه همکارها بعد ۲۰ سال بالاخره تغییر وضعیت شدن. تو اداره همه میگفتن دوقلوهات خیلی خوش قدم بودن.
دوقلو داری خیلی سخت بود بخصوص برای من که ۱۱ سال راحت بودم برای خودم. خوابشون کم بود. شبها هر دوساعت و حتی کمتر برای شیر بیدار میشدن. تایم بیدار شدن شونم باهم هماهنگ نبود. اوایل همه ذوق داشتن کمک زیاد داشتم کم کم هی گفتن دیگه ماشالله راه افتادی و کمک نمیخوای و رفتن. من موندم و همسر و دوقلو ها...
بچه ها سه ماه شون بود که من در کمال ناباوری شک کردم که شاید باردار باشم. بی بی چک استفاده کردم دو خط قرمز شد. چیزی که سالها قبل همیشه منتظرش بودم. ولی بازم باور نکردم، آزمایش خون دادم دیدم بله، بچه سومم تو راهه. اسمشو گذاشتیم معجزه بعد از این همه سال.
شرایطمون سخت بود. ولی منو همسرم خیلی خوشحال بودیم و مطمئن بودیم حکمت بزرگی در این بچه نهفته ست تا ۵ ماهگی از ترس شماتت دیگران به هیچ کس نگفتیم. وقتی همه متوجه شدن باز اومدن کمک.
چون بدنم ضعیف بود زایمان خیلی سختی رو پشت سر گذاشتم، هر چقدر ویار و بارداریم راحت تر از دوقلو ها بود، زایمانم سختتر. تا ۱۰ روز از شدت درد نمتونستم از جا بلند شم. پسرم هم خیلی ریز بود. به لطف خدا اون روزها هم گذشت.
الان مادر دوتا پسر ۲۰ ماهه و یک پسر ۸ ماهه هستم. هر سه در اوج شیطنت و کنجکاوی اند. دوره سختی رو به تنهایی میگذرونم البته خدا هوامو داره به مو میرسه ولی پاره نمیشه.
برام دعا کنید تا بتونم مادر خوبی باشم و شرایط برام آسانتر بشه
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075