eitaa logo
محمد علی رفیعی | فقه و اصول
325 دنبال‌کننده
350 عکس
78 ویدیو
218 فایل
این کانال به منظور ارائه‌ی مطالب مهمّ فقهی، اصولی و طلبگی، و بارگذاری صوت تدریس فقه و اصول است.
مشاهده در ایتا
دانلود
📔 حاشیه‌ی ۱- قوله (کفایه/ج۱/ص۲۱): و هو الذی یُبحث فیه عن عوارضه الذاتیة... . ادامه‌ی حاشیه‌ی ۱: ✅ چند مطلب در مورد این اقسام نُه‌گاه بیان می‌کند: 🔵 توهّم شده است که قسم ۹ -که پیش از این بیان شد- خارج از مقْسم است، زیرا واسطه (علّت) باید با ذی‌الواسطه (موضوع) اتّحاد داشته باشد، مانند ۷ مورد قبل از آن که واسطه (مثلاً افراد متعجّب در ۶) با موضوع (افراد انسان) اتحاد دارد، اما واسطه در این جا هر آن چیزی است که دخالت در حمل و ثبوتِ یک محمول بر شیء (موضوع) دارد، حتی اگر مانند آتش مباین با آب باشد. 🔵 در فقره‌ای که در متنِ می‌فرماید: "أي بلاواسطة في العروض" اشاره می‌کند که قوم (اهل منطق و فلسفه) خطا کرده‌اند؛ ایشان -بر خلاف آن چه آنان گفته‌اند- ملاک در را این می‌داند که نخواهد یعنی حمل مجازی نباشد؛ به این معنا که هر محمولی که برای حملش هیچ واسطه‌ای نخواهد، یا تنها واسطه‌ی در ثبوت بخواهد است؛ به دیگر بیان، بنا بر نگاه تمام اقسامی که گفته شد از شماره‌ی ۱ تا ۹ همگی است. 🔵 نسبت بین و تباین است؛ این روشن است. 🔵 نسبت بین واسطه‌ی در و واسطه‌ی در به نسبت با یک محمول، تباین است. 🔵 نسبت بین واسطه‌ی در و واسطه‌ی در به نسبت با محمول‌های متعدّد، عموم و خصوص من وجه است؛ این هم‌ روشن است. 🔵 از براهین نگاه این است که اگر نگاه ایشان را نپذیریم مسائل فقهی را باید از علم فقه بیرون کشید، زیرا محمولات و احکامی که بر افعال مکلّفین عارض می‌شود قطعاً به واسطه‌ی مصالح و مفاسد واقعی است که این مصالح و مفاسد مُباین با افعال مکلّفان است. ✴️@fegh_osoul_rafiee
📔 ۲- قوله (کفایه/ج۱/ص۲۱): هو نفس موضوعات مسائله... .مرحوم این بخش از کلام را اعتراض بر سخن برخی عالمان منطقی می‌داند که معتقدند گاه با موضوعِ برخی مسائلِ علم مُغایرت دارد. ایشان دو وجه برای عدمِ مُغایرت بیان می‌کند: 🔵🔸️ ۱- وجه اول: بی‌شکّ محمولِ مساله‌ی علم باید موضوع باشد. حال، اگر موضوعِ مساله با موضوع وَحدانیِ علم مُغایرت داشته باشد و مصداق آن محسوب نشود بحث از آن موضوع و ثبوت یا عدم ثبوتِ آن محمول برای آن، بحث از موضوعِ علم محسوب نمی‌شود، و با تعریفِ خودِ آنان از مخالف می‌شود. 🔸️ یعنی آنان را "ما یُبحث فیه عن عوارضه الذاتیة" می‌دانند؛ حال باید از آنان پرسید: این چه موضوعی است که برخی مسائل آن علم، بحث از عوارضِ ذاتیِ آن موضوع محسوب نمی‌شود؟! در حالی که شما موضوع را این چنین تعریف می‌کنید. 🔵🔸️ ۲- وجه دوم: بی‌شکّ و هدف از هر علم و مسائل آن بیش از یک چیز نمی‌تواند باشد؛ یعنی همیشه وَحْدانی است (مانند استنباط برای اصول). 🔸️ و در این نکته فرقی نمی‌کند که وحدتِ علم و تمایز علوم را نیز به خاطرِ وحدتِ غرض بدانیم، یا آن را نتیجه‌ی وحدتِ موضوع بدانیم. ادامه دارد... ✴️@fegh_osoul_rafiee
📔 ۲- قوله (کفایه/ج۱/ص۲۱): هو نفس موضوعات مسائله... . ادامه حاشیه‌ی ۲: ✅ مرحوم در ادامه‌ی سخنِ خود در توضیح وجه دوم می‌فرماید: 🔶️ وحدتِ ، یا از وحدتِ محمولاتِ مسائل علم نشات می‌گیرد و یا از وحدتِ موضوعاتِ مسائل؛ دلیل این‌ سخن نیز قاعده‌ی فلسفی‌ای است که استناد واحد به کثیر را مستحیل می‌داند، به این توجیه که "الواحدُ لا یصدر منه إلا الواحد"، و نیز معتقد به این قاعده‌ی فلسفی است؛ بنا بر این، باید یک عنوان جامعی در میان باشد که آن جامعِ وَحْدانی علّتِ حاصل‌شدنِ آن غرضِ وَحْدانی باشد. 🔸️ حال، اگر آن جامعِ وَحْدانی (ايجادکننده‌ی غرض)، جامعِ موضوعاتِ مسائل علم باشد که این یعنی عدمِ مغایرتِ با موضوعاتِ مسائل. 🔷️ و اما اگر آن جامعِ وَحْدانی (ایجادکننده‌ی غرض)، جامعِ محمولاتِ مسائل علم باشد نیز عدم مغایرتِ با موضوعاتِ مسائل اثبات می‌شود، زیرا محمول -در هر حال- از عوارضِ موضوعِ خود است، و اگر محمولِ کلّیِ علم (جامع بین محمولات) متّحد با محمولاتِ تک تکِ مسائلِ علم باشد نیز باید جامعِ وَحْدانی‌ای باشد که موضوعاتِ مسائل مصادیق و افرادِ آن محسوب شود، زیرا -بنا بر قاعده‌ی فلسفی مذکور- غرضِ وَحْدانی جز از یک مؤثِّر پدید نمی‌آید، و اين مؤثِّر وَحْدانى -بنا بر این صورت- همان موضوع کلّی و محمول کلّی‌ای است که بر موضوعات و محمولاتِ مسائلِ علم صدق می‌کنند. در این صورت نیز باید یک عنوان وَحْدانی می‌شود. ادامه دارد... ✴️@fegh_osoul_rafiee
📔 ۲- قوله (کفایه/ج۱/ص۲۱): هو نفس موضوعات مسائله... . ادامه حاشیه‌ی ۲: در ادامه‌ی دو برهانِ بیان‌شده در مورد عدمِ مغایرت با ریزموضوعاتِ مسائل موارد نقضی را از علم ، علم و علم مطرح کرده و پاسخ می‌دهد. 🔹️ اما علم موضوعش را "بدن انسان" دانسته‌اند، در حالی که مسائل آن، اجزاء و اعضای بدن است، نه خودِ بدن. اشکال اینجاست که نسبت بین و موضوعاتِ مسائل، نسبت جزئی و کلّی یا فرد و کلّی طبیعی است، در حالی که نسبت بین بدن و اعضای بدن، جزء و كلّ است. 🔹️ اما علم موضوعش (صورت‌های عقلی و ذهنی) است که هیچ مصداقی در عالَم خارج ندارند، مانند نوع و جنس. اشکال اینجاست که موضوعات مسائل باید مصداقِ باشد، در حالی که معقولات ثانیه مصداق ندارند. 🔹️ اما علم‌ چون موضوع آن را "کلمه و کلام" دانسته‌اند در حالی که موضوعات مسائل آن یا مصداق کلمه‌اند یا کلام. اشکال اینجاست که موضوعاتِ مسائلِ نحو بر هر دو صدق نمی‌کنند، بلکه یا کلام‌اند یا کلمه. 🔷️🔸️ در ادامه در پاسخ به هر کدام از این سه می‌فرماید: 🔸️ موضوع "بدن" نیست، بلکه برهاناً و عقلاً باید یک‌ جامع وَحْدانى باشد، حتی اگر ما نتوانیم آن را تصوّر کنیم، که ظاهراً آن‌ جامع "عضو" است. 🔸️ موضوع نیز مصداق خارجی‌اش همان اُمور ذهنی است، زیرا نیز در ذهن -که در نفس الأمر، خارج محسوب می‌شود- وجود دارد. 🔸️ موضوع نیز برهاناً و ضرورتاً باید جامعِ بین کلمه و کلام باشد، نه هر دو. 📌 آن چنان که روشن است بسیار اصرار دارد که بر اساس دو برهانی که اقامه کرد ضرورتاً باید یک جامع‌ِ وَحْدانى باشد. ✴️@fegh_osoul_rafiee
شرح و تبیین حاشیه ۳ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
📔 ۳- قوله (کفایه/ج۱/ص۲۱): ...تغایُرَ الكلّي و مصاديقه، و الطبيعي و أفراده... . در (ج۱/ص۴۹) در مورد این فقره از کلام می‌نویسد: گاه توهّم می‌شود که عطفِ "الطبيعي و أفراده" بر "الکلّي و مصاديقه" از باب عطف خاصّ بر عام است، زیرا یکی از اقسام کلّی است؛ به این توضیح که -همان طور که در منطق آمده است- سه قسم است: و و . 🔷️🔸️ ایشان در ردّ این توهّم دو اشکال را وارد کرده و می‌آورد: 🔸️ ۱- اشکال اول: اگر به تمام کلام در این فقره نگاه شود ایشان درصدد بیان این نکته است که با ریزموضوعاتِ مسائلِ علم اتّحاد خارجی دارد در حالی که مفهومش با مفهومِ آن موضوعات مُغایر است، سپس ایشان می‌فرماید: "... مانند تغایُرِ کلّی و مصادیقش، و طبیعی و افرادش". اگر بگوییم مراد ایشان از "الكلّي و مصاديقه" آن عنوانی است که شامل هر سه قسمِ کلّی می‌شود قطعاً صحیح نیست، زیرا و هیچ اتّحادی با افراد خارجی ندارند. 🔹️ ۲- اشکال دوم: و هیچ مصداقی در عالَم خارج ندارند، و کلّی‌بودنشان به خاطر حکایتِشان از چیزی است که در خارج کثرت خارجی دارد، نه به خاطر وجود مصادیقشان در خارج؛ از این رو، در منطق نیز گفته شده است که و تنها موطنشان عقل است در حالی که به واسطه‌ی وجودِ افراد خارجی‌اش موجود در خارج است. نیز در کلام خود تصریح به دو نکته‌ی "اتّحاد خارجی" و "مصادیق" می‌کند تا این توهّم را دفع کند. 🔶️🔹️از این رو، عطف "الطبیعي و أفراده" بر "الكلّي و مصاديقه" عطف تفسيری بوده، یا تنها تفنّن در عبارت است. ✴️@fegh_osoul_rafiee
شرح و تبیین حاشیه ۴ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
📔 ۴- قوله (کفایه/ج۱/ص۲۱): و المسائل عبارة عن جملة من القضايا... . در (ج۱/ص۵۰) می‌نویسد: با دقت در این بخش از کلام مرحوم دو نکته برداشت می‌شود: 🔷️🔸️ ۱- نکته‌ی اول: حقیقت آن است که اسمِ هر علمی -مانند علم‌ و علم و علم - یا بر مسائلِ آن اطلاق می‌شود -یعنی اسم علم، اسمِ مسائل است-، و یا بر عنوانِ جامع بین مسائلِ علم اطلاق می‌شود؛ یعنی ما به یک تعداد مسائلِ مرتبط که یک غرض وَحْدانی را حاصل می‌کنند مثلاً می‌گوییم: علم یا علم . 🔸️ اما خودِ ادراک و فهمِ آن مسائل، و یا مَلَکه‌ای که از پرداختن به مسائل حاصل می‌شود علمِ یا علمِ نمی‌گویند؛ یعنی علمِ به معنای "علم به مسائل فقهی" نیست، بلکه علم ، خودِ همان مسائلِ فقهی است. 🔹️ ایشان در ادامه می‌نویسد: نکته‌ی مذکور از عبارت "... لأجله دُوِّن هذا العلم" قابل استفاده است، زیرا در این عبارت می‌گوید: "مسائلِ پراکنده به این خاطر در ذیل یک علم قرار می‌گیرند که همگی همان غرض وَحْدانی‌ای را حاصل می‌کنند که این علم (مجموعه‌ی آن مسائل) برای آن غرض تدوین شده است"؛ کلمه‌ی "تدوین" و "هذا" به روشنی دلالت بر همین نکته دارد که مثلاً یا یعنی خودِ "مسائلِ تدوین‌شده"، نه "علم‌ به آن مسائل". 🔶️ دلیل این نکته نیز آن است که اگر اسامیِ علوم را به معنای ادراک یا ملکه بدانیم به ناچار با حقيقتِ -یعنی "ما یُبحث فی العلم عن عوارضه الذاتیة" و جامع بین موضوعات مسائل- منطبق نخواهد شد، زیرا موضوعِ ادراک و یا ملَکه آن چیزی نیست که در علم از عوارضِ آن بحث شود، و جامع بین موضوعات مسائل نیست. 📌 در این نکته در صدد آن است که روشن کند مثلاً علمِ ، "علم به مسائل فقهی..." نیست، بلکه خودِ مسائل فقهی است، زیرا این‌ متداول است که در تعریف علوم می‌گویند: "العلم بفُلان..."؛ از این رو، در ادامه علم را "العلم بالقواعد..." تعریف نمی‌کند. ادامه دارد‌... ✴️@fegh_osoul_rafiee
📔 ۴- قوله (کفایه/ج۱/ص۲۱): و المسائل عبارة عن جملة من القضايا... . در (ج۱/ص۵۰) می‌نویسد: با دقت در این بخش از کلام مرحوم دو نکته برداشت می‌شود: 🔷️🔸️ ۱- نکته‌ی دوم: تمایز علوم به اختلاف اغراضِ مُدوِّنینِ علوم است، نه به . 🔸️ دلیل این نکته آن است که تدوینِ مسائلِ پراکنده‌ای -که همگی غرضِ وَحْدانی‌ای را حاصل می‌کنند- در قالبِ یک علم، مورد تحسین عُقلاست، حتی در فرض اختلاف موضوعات و محمولاتِ آن مسائل. همچنین تدوینِ مسائلِ پراکنده در قالب یک علم را اگر هر کدام به تنهایی غرضی متفاوت را حاصل کند، تقبیح می‌کنند، حتی در فرضِ وحْدتِ موضوعات آن مسائل. 🔹️ از این رو، تمایز و استقلال علوم از یکدیگر به خاطر اغراضِ مُدوِّنین است. 🔶️ ایشان در ادامه در قالبِ یک اشکال و جواب می‌فرماید: وحدتِ غرض نمی‌تواند به صورت اِنّی کاشف از وحدتِ موضوع باشد، و قاعده‌ی "الواحد لا یصدر عنه إلا الواحد" نیز در اینجا به درد نمی‌خورد، زیرا اولاً چنین قاعده‌ای مورد پذیرش نیست، و ثانیاً تحسینِ عقلاء -که توضیح دادیم- با قطع نظر از کشف مذکور است، حتی چه بسا عقلاء هیچ توجّهی به این ندارند که وحدتِ غرض، کاشف از وحدتِ موضوع است یا نیست، حتی گاه برخی عقلاء و علماء که قاعده‌ی الواحد را جزماً قبول ندارند نکته‌ی ما را تحسین می‌کنند. 📌 نکته‌ی دقیقی که بیان می‌کند این است که ایشان برای ارائه‌ی معیار تمایز علوم را استدلالی عُقلایی ارائه می‌کند. ✴️@fegh_osoul_rafiee
شرح و تبیین حاشیه ۵ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇