eitaa logo
محمد علی رفیعی | فقه و اصول
326 دنبال‌کننده
332 عکس
76 ویدیو
218 فایل
این کانال به منظور بارگذاری صوت تدریس، و مطالب مهم علم "فقه" و "اصول" است.
مشاهده در ایتا
دانلود
📔 حاشیه‌ی ۱- قوله (کفایه/ج۱/ص۲۱/چ‌مجمع‌الفکر): و هو الذی یُبحث فیه عن عوارضه الذاتیة... . 💠 مرحوم صاحب حاشیه‌ی محقّقانه‌ بر در اوّلین حاشیه‌ی خود (ج۱/ص۴۵/چ‌دارالحکمة) می‌نویسد: هدفِ در امر اوّل، بیان این نکته است که همان موضوعاتِ مسائلِ آن علم است، اما در توضیحِ چیستیِ موضوع علم با یک جمله‌ی معترضه خطای قوم در تفسیر را نیز بیان می‌کند. 🔻 () در این جا معنایی مقابل با معنای در (ذاتی باب ایساغوجی) است. 🔺️ ایشان در مورد در باب می‌فرماید: آن یعنی هر چه خارج از ذات نباشد -که همان طور که در علم میزان (منطق) بیان شده است- سه قسم است، و و ؛ نه آن که تنها خصوص مقولات عَرَضی نُه‌گانه است (که در فلسفه بیان شده است که در مقابل است، مانند و و... ). 🔵🔴 ایشان در ادامه ۹ قسم برای (آن‌ چه بر اساس ذاتِ شیء بر آن حمل می‌شود) بیان می‌فرماید: 🔴 ١- عارض بلاواسطه (مساوی): "الإنسان متعجّبٌ" که متعجّب‌بودن بی‌واسطه‌ی چیزی بر انسان حمل می‌شود، و البته افراد متعجّب و انسان مساوی است؛ فتأمّل! 📌 همه قبول دارند این قسم، است. 🔴 ٢- عارض بلاواسطه (اعمّ): "الناطق حيوانٌ"؛ حمل جنس بر فصل، که افراد محمول، اعمّ از موضوع است. 📌 قوم، التفات به این قسم نداشتند. (به همین خاطر معمولاً در کتب دیگر این قسم بیان نشده است) 🔴 ٣- عارض بلاواسطه (اخصّ): "الحیوان ناطقٌ" حمل فصل بر جنس؛ که افراد محمول، اخصّ از موضوع است. 📌 قوم، التفات به این قسم نداشتند. (به همین خاطر معمولاً در کتب دیگر این قسم بیان نشده است) ادامه دارد... ✴️@fegh_osoul_rafiee
برای فهم نکات در در این بخش باید چند نکته را توضیح دهیم: 🔶️ مراد از در بحث محمولی است که با توجّه به ذاتِ موضوع بر آن حمل می‌شود، که یا مطلقاً بلاواسطه است، و یا تنها در ثبوتش واسطه و علّت دارد. 🔷️ در اصطلاح در بحث دو کلمه وجود دارد: ۱- : یعنی آن ذاتی باب نیست، بلکه عَرَضی است. ۲- : در اینجا در مقابل است. 🔶️ یعنی آن چه علّتِ حمل و ثبوتِ محمول بر موضوع است. 🔷️ یعنی آن چه علّت و واسطه‌ی علم و ادراک چیزی باشد، مانند استدلال و برهان که واسطه‌ی اثباتی و علمی بین ما و نتیجه‌ی برهان است؛ یعنی حدّ وسط، واسطه در اِثباتِ ثبوتِ اکبر برای اصغر است. 🔶️ یعنی محمولی که حقیقتاً محمولِ شیء نیست، بلکه مجازاً به او نسبت داده می‌شود؛ این قسم بدون شکّ است، مانند "جَرَی المِیزابُ" که جریان -که حقیقتاً متعلّق به آب است- اما در این قضیه به خود میزاب (ناودان) نسبت داده شده است. ✴️@fegh_osoul_rafiee
📔 ۲- قوله (کفایه/ج۱/ص۲۱): هو نفس موضوعات مسائله... .مرحوم این بخش از کلام را اعتراض بر سخن برخی عالمان منطقی می‌داند که معتقدند گاه با موضوعِ برخی مسائلِ علم مُغایرت دارد. ایشان دو وجه برای عدمِ مُغایرت بیان می‌کند: 🔵🔸️ ۱- وجه اول: بی‌شکّ محمولِ مساله‌ی علم باید موضوع باشد. حال، اگر موضوعِ مساله با موضوع وَحدانیِ علم مُغایرت داشته باشد و مصداق آن محسوب نشود بحث از آن موضوع و ثبوت یا عدم ثبوتِ آن محمول برای آن، بحث از موضوعِ علم محسوب نمی‌شود، و با تعریفِ خودِ آنان از مخالف می‌شود. 🔸️ یعنی آنان را "ما یُبحث فیه عن عوارضه الذاتیة" می‌دانند؛ حال باید از آنان پرسید: این چه موضوعی است که برخی مسائل آن علم، بحث از عوارضِ ذاتیِ آن موضوع محسوب نمی‌شود؟! در حالی که شما موضوع را این چنین تعریف می‌کنید. 🔵🔸️ ۲- وجه دوم: بی‌شکّ و هدف از هر علم و مسائل آن بیش از یک چیز نمی‌تواند باشد؛ یعنی همیشه وَحْدانی است (مانند استنباط برای اصول). 🔸️ و در این نکته فرقی نمی‌کند که وحدتِ علم و تمایز علوم را نیز به خاطرِ وحدتِ غرض بدانیم، یا آن را نتیجه‌ی وحدتِ موضوع بدانیم. ادامه دارد... ✴️@fegh_osoul_rafiee
📔 ۲- قوله (کفایه/ج۱/ص۲۱): هو نفس موضوعات مسائله... . ادامه حاشیه‌ی ۲: ✅ مرحوم در ادامه‌ی سخنِ خود در توضیح وجه دوم می‌فرماید: 🔶️ وحدتِ ، یا از وحدتِ محمولاتِ مسائل علم نشات می‌گیرد و یا از وحدتِ موضوعاتِ مسائل؛ دلیل این‌ سخن نیز قاعده‌ی فلسفی‌ای است که استناد واحد به کثیر را مستحیل می‌داند، به این توجیه که "الواحدُ لا یصدر منه إلا الواحد"، و نیز معتقد به این قاعده‌ی فلسفی است؛ بنا بر این، باید یک عنوان جامعی در میان باشد که آن جامعِ وَحْدانی علّتِ حاصل‌شدنِ آن غرضِ وَحْدانی باشد. 🔸️ حال، اگر آن جامعِ وَحْدانی (ايجادکننده‌ی غرض)، جامعِ موضوعاتِ مسائل علم باشد که این یعنی عدمِ مغایرتِ با موضوعاتِ مسائل. 🔷️ و اما اگر آن جامعِ وَحْدانی (ایجادکننده‌ی غرض)، جامعِ محمولاتِ مسائل علم باشد نیز عدم مغایرتِ با موضوعاتِ مسائل اثبات می‌شود، زیرا محمول -در هر حال- از عوارضِ موضوعِ خود است، و اگر محمولِ کلّیِ علم (جامع بین محمولات) متّحد با محمولاتِ تک تکِ مسائلِ علم باشد نیز باید جامعِ وَحْدانی‌ای باشد که موضوعاتِ مسائل مصادیق و افرادِ آن محسوب شود، زیرا -بنا بر قاعده‌ی فلسفی مذکور- غرضِ وَحْدانی جز از یک مؤثِّر پدید نمی‌آید، و اين مؤثِّر وَحْدانى -بنا بر این صورت- همان موضوع کلّی و محمول کلّی‌ای است که بر موضوعات و محمولاتِ مسائلِ علم صدق می‌کنند. در این صورت نیز باید یک عنوان وَحْدانی می‌شود. ادامه دارد... ✴️@fegh_osoul_rafiee
📔 ۲- قوله (کفایه/ج۱/ص۲۱): هو نفس موضوعات مسائله... . ادامه حاشیه‌ی ۲: در ادامه‌ی دو برهانِ بیان‌شده در مورد عدمِ مغایرت با ریزموضوعاتِ مسائل موارد نقضی را از علم ، علم و علم مطرح کرده و پاسخ می‌دهد. 🔹️ اما علم موضوعش را "بدن انسان" دانسته‌اند، در حالی که مسائل آن، اجزاء و اعضای بدن است، نه خودِ بدن. اشکال اینجاست که نسبت بین و موضوعاتِ مسائل، نسبت جزئی و کلّی یا فرد و کلّی طبیعی است، در حالی که نسبت بین بدن و اعضای بدن، جزء و كلّ است. 🔹️ اما علم موضوعش (صورت‌های عقلی و ذهنی) است که هیچ مصداقی در عالَم خارج ندارند، مانند نوع و جنس. اشکال اینجاست که موضوعات مسائل باید مصداقِ باشد، در حالی که معقولات ثانیه مصداق ندارند. 🔹️ اما علم‌ چون موضوع آن را "کلمه و کلام" دانسته‌اند در حالی که موضوعات مسائل آن یا مصداق کلمه‌اند یا کلام. اشکال اینجاست که موضوعاتِ مسائلِ نحو بر هر دو صدق نمی‌کنند، بلکه یا کلام‌اند یا کلمه. 🔷️🔸️ در ادامه در پاسخ به هر کدام از این سه می‌فرماید: 🔸️ موضوع "بدن" نیست، بلکه برهاناً و عقلاً باید یک‌ جامع وَحْدانى باشد، حتی اگر ما نتوانیم آن را تصوّر کنیم، که ظاهراً آن‌ جامع "عضو" است. 🔸️ موضوع نیز مصداق خارجی‌اش همان اُمور ذهنی است، زیرا نیز در ذهن -که در نفس الأمر، خارج محسوب می‌شود- وجود دارد. 🔸️ موضوع نیز برهاناً و ضرورتاً باید جامعِ بین کلمه و کلام باشد، نه هر دو. 📌 آن چنان که روشن است بسیار اصرار دارد که بر اساس دو برهانی که اقامه کرد ضرورتاً باید یک جامع‌ِ وَحْدانى باشد. ✴️@fegh_osoul_rafiee
📔 ۳- قوله (کفایه/ج۱/ص۲۱): ...تغایُرَ الكلّي و مصاديقه، و الطبيعي و أفراده... . در (ج۱/ص۴۹) در مورد این فقره از کلام می‌نویسد: گاه توهّم می‌شود که عطفِ "الطبيعي و أفراده" بر "الکلّي و مصاديقه" از باب عطف خاصّ بر عام است، زیرا یکی از اقسام کلّی است؛ به این توضیح که -همان طور که در منطق آمده است- سه قسم است: و و . 🔷️🔸️ ایشان در ردّ این توهّم دو اشکال را وارد کرده و می‌آورد: 🔸️ ۱- اشکال اول: اگر به تمام کلام در این فقره نگاه شود ایشان درصدد بیان این نکته است که با ریزموضوعاتِ مسائلِ علم اتّحاد خارجی دارد در حالی که مفهومش با مفهومِ آن موضوعات مُغایر است، سپس ایشان می‌فرماید: "... مانند تغایُرِ کلّی و مصادیقش، و طبیعی و افرادش". اگر بگوییم مراد ایشان از "الكلّي و مصاديقه" آن عنوانی است که شامل هر سه قسمِ کلّی می‌شود قطعاً صحیح نیست، زیرا و هیچ اتّحادی با افراد خارجی ندارند. 🔹️ ۲- اشکال دوم: و هیچ مصداقی در عالَم خارج ندارند، و کلّی‌بودنشان به خاطر حکایتِشان از چیزی است که در خارج کثرت خارجی دارد، نه به خاطر وجود مصادیقشان در خارج؛ از این رو، در منطق نیز گفته شده است که و تنها موطنشان عقل است در حالی که به واسطه‌ی وجودِ افراد خارجی‌اش موجود در خارج است. نیز در کلام خود تصریح به دو نکته‌ی "اتّحاد خارجی" و "مصادیق" می‌کند تا این توهّم را دفع کند. 🔶️🔹️از این رو، عطف "الطبیعي و أفراده" بر "الكلّي و مصاديقه" عطف تفسيری بوده، یا تنها تفنّن در عبارت است. ✴️@fegh_osoul_rafiee
📔 ۴- قوله (کفایه/ج۱/ص۲۱): و المسائل عبارة عن جملة من القضايا... . در (ج۱/ص۵۰) می‌نویسد: با دقت در این بخش از کلام مرحوم دو نکته برداشت می‌شود: 🔷️🔸️ ۱- نکته‌ی اول: حقیقت آن است که اسمِ هر علمی -مانند علم‌ و علم و علم - یا بر مسائلِ آن اطلاق می‌شود -یعنی اسم علم، اسمِ مسائل است-، و یا بر عنوانِ جامع بین مسائلِ علم اطلاق می‌شود؛ یعنی ما به یک تعداد مسائلِ مرتبط که یک غرض وَحْدانی را حاصل می‌کنند مثلاً می‌گوییم: علم یا علم . 🔸️ اما خودِ ادراک و فهمِ آن مسائل، و یا مَلَکه‌ای که از پرداختن به مسائل حاصل می‌شود علمِ یا علمِ نمی‌گویند؛ یعنی علمِ به معنای "علم به مسائل فقهی" نیست، بلکه علم ، خودِ همان مسائلِ فقهی است. 🔹️ ایشان در ادامه می‌نویسد: نکته‌ی مذکور از عبارت "... لأجله دُوِّن هذا العلم" قابل استفاده است، زیرا در این عبارت می‌گوید: "مسائلِ پراکنده به این خاطر در ذیل یک علم قرار می‌گیرند که همگی همان غرض وَحْدانی‌ای را حاصل می‌کنند که این علم (مجموعه‌ی آن مسائل) برای آن غرض تدوین شده است"؛ کلمه‌ی "تدوین" و "هذا" به روشنی دلالت بر همین نکته دارد که مثلاً یا یعنی خودِ "مسائلِ تدوین‌شده"، نه "علم‌ به آن مسائل". 🔶️ دلیل این نکته نیز آن است که اگر اسامیِ علوم را به معنای ادراک یا ملکه بدانیم به ناچار با حقيقتِ -یعنی "ما یُبحث فی العلم عن عوارضه الذاتیة" و جامع بین موضوعات مسائل- منطبق نخواهد شد، زیرا موضوعِ ادراک و یا ملَکه آن چیزی نیست که در علم از عوارضِ آن بحث شود، و جامع بین موضوعات مسائل نیست. 📌 در این نکته در صدد آن است که روشن کند مثلاً علمِ ، "علم به مسائل فقهی..." نیست، بلکه خودِ مسائل فقهی است، زیرا این‌ متداول است که در تعریف علوم می‌گویند: "العلم بفُلان..."؛ از این رو، در ادامه علم را "العلم بالقواعد..." تعریف نمی‌کند. ادامه دارد‌... ✴️@fegh_osoul_rafiee
📔 ۴- قوله (کفایه/ج۱/ص۲۱): و المسائل عبارة عن جملة من القضايا... . در (ج۱/ص۵۰) می‌نویسد: با دقت در این بخش از کلام مرحوم دو نکته برداشت می‌شود: 🔷️🔸️ ۱- نکته‌ی دوم: تمایز علوم به اختلاف اغراضِ مُدوِّنینِ علوم است، نه به . 🔸️ دلیل این نکته آن است که تدوینِ مسائلِ پراکنده‌ای -که همگی غرضِ وَحْدانی‌ای را حاصل می‌کنند- در قالبِ یک علم، مورد تحسین عُقلاست، حتی در فرض اختلاف موضوعات و محمولاتِ آن مسائل. همچنین تدوینِ مسائلِ پراکنده در قالب یک علم را اگر هر کدام به تنهایی غرضی متفاوت را حاصل کند، تقبیح می‌کنند، حتی در فرضِ وحْدتِ موضوعات آن مسائل. 🔹️ از این رو، تمایز و استقلال علوم از یکدیگر به خاطر اغراضِ مُدوِّنین است. 🔶️ ایشان در ادامه در قالبِ یک اشکال و جواب می‌فرماید: وحدتِ غرض نمی‌تواند به صورت اِنّی کاشف از وحدتِ موضوع باشد، و قاعده‌ی "الواحد لا یصدر عنه إلا الواحد" نیز در اینجا به درد نمی‌خورد، زیرا اولاً چنین قاعده‌ای مورد پذیرش نیست، و ثانیاً تحسینِ عقلاء -که توضیح دادیم- با قطع نظر از کشف مذکور است، حتی چه بسا عقلاء هیچ توجّهی به این ندارند که وحدتِ غرض، کاشف از وحدتِ موضوع است یا نیست، حتی گاه برخی عقلاء و علماء که قاعده‌ی الواحد را جزماً قبول ندارند نکته‌ی ما را تحسین می‌کنند. 📌 نکته‌ی دقیقی که بیان می‌کند این است که ایشان برای ارائه‌ی معیار تمایز علوم را استدلالی عُقلایی ارائه می‌کند. ✴️@fegh_osoul_rafiee
📔 ۸- قوله (کفایه/ج۱/ص۲۲): لا الموضوعات و لا المحمولات... . در (ج۱/ص۵۳) در مورد معیار تمایز علوم می‌نویسد: 🔶️🔹️ این که تمایز علوم به محمولاتِ مسائل علوم نیست روشن است، و هیچ کسی چنین ادّعایی نکرده است. 🔶️🔹️ اما این که تمایزِ علوم به موضوعاتِ مسائلشان و در نتیجه به باشد چند اشکال دارد: 🔹️ ۱- اشکال اول: اگر استقلال و تمایز هر علم از علم دیگر به باشد پس به ناچار در فرض وحدتِ موضوع و تعدّدِ غرض باید یک علم تدوین شود؛ در حالی که عقلاء -در این فرض- تدوینِ یک علم را تقبیح کرده، بلکه -با توجّه به تعدّد غرض- دو علم تدوین می‌کنند. 🔸️ ۲- اشکال دوم: همان اشکالی است که مطرح کرده است؛ اگر تمایز علوم به تعدّد موضوع باشد به ناچار هر باب یا هر مساله‌ای نیز باید علمی مستقلّ محسوب شود. ادامه دارد... ✴️@fegh_osoul_rafiee
📔 ٩- قوله (کفایه/ج۱/ص۲۲): ... عنوانٌ خاصٌّ... . در (ج۱/ص۵٧) در توضیح نکته‌ای از می‌آورد: مهمّ آن است که علم واقعاً و ثبوتاً داشته باشد و همان محسوب می‌شود؛ از این رو، نیازی نیست که حتماً عنوانِ خاصِّ آن موضوع را بدانیم و بتوانیم از آن تعبیر کنیم. علم‌ به موضوع، ضروری نیست، بلکه وجودِ موضوع است که مهمّ است. ✴️@fegh_osoul_rafiee
📔 ۱۰- قوله (کفایه/ج۱/ص۲۲): و قد انقدح بذلک أن موضوع علم الأصول هو الكلّيّ المنطبق... . در (ج۱/ص۵٨) می‌نويسد: همان طوری که پیش از این نیز گفته شد موضوعِ اصول را عيناً همان موضوعات مسائل علم می‌داند، به صورتی که هر کدام از موضوعات مسائل علم مصداقی از است. همچنین نتیجه‌ی همه‌ی سخنان ایشان این است که موضوعِ علم همان کلّیِ منطبقِ بر موضوعات است که ثبوتاً و واقعاً تحقّق دارد، اما نه اسمی دارد و نه عنوانی؛ یعنی ما اثباتاً نمی‌دانیم چیست، اما ثبوتاً هست. 🔵🔷️🔸️جز آن اشکالی که در متن مطرح می‌کند اشکال دیگری که وارد است این است که اگر -همان گونه که صاحب قوانین معتقد است- موضوعِ اصول را (به اعتبارِ حجّیّت و دلیلیّتشان) باشد دو صورت دارد: 🔸️ ۱- صورت اول: موضوع را مجموعِ چهار دلیل (مجموعِ ) بدانیم. مشکلِ این صورت این است که ما در مساله‌ای نداریم که موضوعش مجموعِ باشد. 🔸️ ۲- صورت دوم: موضوع را تک تکِ آن چهار دلیل به صورت مستقلّ بدانیم. مشکل این است که اگر هر کدام از به تنهایی موضوع باشد از طرفی هیچ جامعی بین این چهار موضوع وجود ندارد که محسوب شود، و از سویی دیگر بر اساس هر کدام از این ادله‌ی چهارگانه باید یک علمِ اصولِ مستقلّ تدوین شود، زیرا بنا بر نظر آنان تمایزِ علوم به تمایزِ موضوعاتِ علوم است. 🔵🔷️🔸️ و همچنین اگر -بنا بر نظر صاحب فصول- موضوعِ اصول را اربعه (به اعتبار ذاتش و بدون‌نگاه به حجّیّت و دلیلیّتش) بدانیم بسیاری از علوم دیگر که ارتباطی با ندارند -مانند علم و علم و علم و...- نیز به ناچار باید از مسائلِ علمِ اصول محسوب شود. 🔴 بنا بر این، اگر -مانند صاحب قوانین یا صاحب فصول- موضوعِ را بدانیم نه می‌توانیم "ذات"ِ آن چهار دلیل را اراده کنیم و نه می‌توانیم آن چهار دلیل را به اعتبار "حجّیّت" و دلیلیّتش موضوعِ بدانیم؛ بلکه بنا بر این دیدگاه باید را به اعتبار قید و حیثیّت دیگری -غیر از حجّیّت و دلیلیّت- موضوع بدانیم. ✴️@fegh_osoul_rafiee