#رفیقِآسمونـےمَن
🌷🕊شهیداحمدکاظمی🕊🌷
✍️ #نوشته_شهدا
خُدایا!
شَهادت را نَصیبم ڪُن
دِلم بَراے حُسینخرازے پَر میکِشد
دِلم براے شُهـَـدا پَر میکِشد
دُنیا را رَها ڪُنید
دُنیا را وِل ڪنید
هَمه چیز را دَر آخِرَت پیدا ڪُنید
و رِضاے خُدا را
بر رِضاے مَخلوق ارجَحیت دَهید...✨
#شهید_دفاع_مقدس
#شهید_احمد_کاظمی
#جان_فدا
💔🥀🕊
#یادشهداباذکرصلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
#رفیقِآسمونـےمَن
🌷🕊شهیدمحمودکاوه🕊🌷
فرمانده بود اما...
برای گرفتن غذا مثل بقیه رزمندهها توی صف می ایستاد
سر صف غذا هم جلویی ها به احترامش کنار میرفتند
میخواستند او زودتر غذایش را بگیرد،
او هم عصبانی میشد، رها میکرد و میرفت...
نوبتش هم که میرسید، آشپزها غذای بهتر برایش میریختند
او هم متوجه میشد و میداد به پشت سرش...
#شهید_دفاع_مقدس
#شهید_محمود_کاوه🕊🌱
#جانفدا
#همراهشهدا
💔🥀🕊
#یادشهداباذکرصلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
#رفیقِآسمونـےمَن
🌷شهیدسیدعلی اکبرشجاعیان🌷
✍️#خاطرات_شهدا
اوایل جنگ بود تازه نتایج کنکور رو اعلام کرده بودن، رشته #پزشکی قبول شده بود، تا ديدمش رفتم جلو و روبوسي كردم. گفتم مبارك باشه پزشكي قبول شديد، ولي انگار براش اهميتي نداشت. با تبسّم گفت: هر وقت #شهيد شدم #تبريك بگيد.
یه بار هم یادمه توی #جبهه خيره شده بود به هليكوپتر انگار اولين بار بود که میدید. گفت: اين آهنپاره ساخته دست انسان است و پرواز ميكند. انسان خودش اگر بخواهد تا كجا می رود؟
کلا وضع زندگيشون خیلی خوب بود. پدرش پول تو جيبي خوبي بهش ميداد، اما هميشه جيبش خالي بود. وقتي #شهيد شد خيلي از كساني كه سرمزارش ميآمدند را نميشناختيم. معلوم شد پول توجيبيهاي #علی_اكبر، بركت سفره خيليها بوده...
#شهید_دفاع_مقدس
#شهید_سید_علی_اکبر_شجاعیان
#جان_فدا
#از_شهدا_بیاموزیم
#مدیون_خون_شهداییم
💔🥀🕊
#یادشهداباذکرصلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
#رفیقِآسمونـےمَن
🌷🕊شهیـدحاجرحمـانبهرامی🕊🌷
تاریخ تولد : ۱۳۴۷/۰۱/۲۰
محل تولد : خرمدره_زنجان
تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۱۲/۲۰
محل شهادت : سوریه
وضعیت تأهل: متأهل_داراےپنجفرزند
محل مزارشهید: گلزارشهدای خرمدره
#فـرازےازوصیـتنامہشهیـد
✍️...شهیددر وصیتنامه خود با سلام و ادب به پیشگاه حضرت ولیعصر(عج)، ائمه معصومین، امام خمینی(ره) و شهدای راه حق، امام خامنهای و اهل بیت حسینی و آرزوی نابودی اسرائیل و گروههای تکفیری و آل سعود، چنین می نویسد: " اگر شادی روح حقیر و امام و شهیدان و ائمه را میخواهید پیرو ولایت فقیه باشید."
••🍁وی از فرماندهان دوران جنگ بوده که۳۰سال در بانه استان کردستان خدمت کرده بود.
#شهید_مدافع_حرم
#شهیـد_حاج_رحمـان_بهرامی
#جانفدا / #جان_فدا
#سالروزشهادت
💔🥀🕊
#یادشهداباذکرصلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
#رفیقِآسمونـےمَن
🌷🕊شهیدداوودعابدی🕊🌷
#سالگرد_شهادت
🕊🥀 #داود برایم تعریف میکرد من صبحها بدون اینکه رزمندهها متوجه شوند شیر تهیه میکردم و میجوشاندم و بعد خودم میرفتم میخوابیدم.
بچهها که از خواب بیدار میشدند با یک قابلمه شیر جوشیده و آماده مواجه میشدند.
برای همهشان سؤال شده بود چه کسی این کار را میکند؟
با هم شوخی میکردند و میگفتند احتمال زیاد امام زمان (عج) این کار را میکند!
اما کمی بعد یکی از بچهها که تا نیمههای شب بیدار مانده و کشیک کشیده بود، بدون اینکه من متوجه شوم به دنبال من تا روستایی که برای تهیه شیر به آنجا رفته بودم آمده و متوجه شده بود که آماده کردن شیر کار من است.
صبح زود بچهها را بیدار کرده و گفته بود بلند شوید من مچ امام زمانی که شیر را آماده میکرد گرفتم.
✍️ #راوی:مادرشهید
#شهید_دفاع_مقدس
#شهید_داوود_عابدی
#جانفدا / #جان_فدا
📅 #تاریخ شهادت: ۶۳/۱۲/۲۲ 🥀
#همراه_شهدا
💔🥀🕊
#یادشهداباذکرصلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
#رفیقِآسمونـےمَن
🌷شهیدحمیدرضامدنیقمصری🌷
🥀حمیدرضا مدنی قمصری #جانباز_شیمیایی دوران دفاع مقدس در بیست چهارم مهر سال 71 در اثر تحمل رنج ناشی از مجروحیت به #شهادت🕊 رسید.
در ادامه خلاصه ای زندگی و #وصیت_نامه پر بار شهید و همچنین دست نوشته ای از شهید را می خوانید.
💔🥀🕊
#رفیقِآسمونـےمَن
🌷شهیدحمیدرضامدنی قمصری🌷
#خاطرات_شهدا«۴»
✍️#راوی:همسرشهید
✨اعظم صابری قمصری متولد اول خرداد ماه سال ۱۳۴۴ در قمصر کاشان است. در سال ۶۲ با #شهید_مدنی ازدواج کرده و ثمره این زندگی ۹ ساله آنها دو فرزند به نام های “ریحانه” و “مهدی” است.✨
❣️#اعظم_صابری_قمصری از روزهای ازدواجش با #حمید می گوید:
حمید پسر خاله من بود. او همبازی دوران شیرین کودکی ام بود.زمانی که به خواستگاری ام آمد،۱۷ سال داشتم و حمید۱۹ ساله بود.درست در شب سوم عید سال ۶۲ بود که آنها با یک جعبه شیرینی و یک حلقه به خانه ما در قمصر آمدند.دو سه روزه همه مراسم انجام شد و ما به عقد هم در آمدیم ومن همراه خانواده حمید به تهران آمدم.
دقیقاً سه روز بعد از آغاز زندگی مشترکمان، حمید به جبهه رفت و بعد از بیست روز به مرخصی آمد.
#شروع زندگی ما با #جنگ همزمان شده بود و این شرایط ۸ سال تمام ادامه داشت چرا که #حمید تا سال آخر جنگ در جبهه ماند.
❣️#همسر_شهید_مدنی ادامه داد:
🥀 روزهای سخت جنگ همین طور می گذشت تا این که #حمید در #عملیات_خیبر در #طلائیه شیمیایی شد. زمانی که #شیمیایی شده بود به ما خبر نداده بود.او به بیمارستان لبافی نژاد رفته بود و در آنجا سرپایی مداوا شده و دوباره به #جبهه بازگشته بود.
ولی من بعد از مدتی فهمیدم که او شیمیایی شده ولی هرچه می گفتیم که به جبهه نرو! او با حرفهایش ما را قانع می کرد و می گفت:
“#ناموس من در خطر است و من باید بروم و از ناموسم دفاع کنم”
#بعدازجنگ_چگونه_گذشت؟
🌱جنگ تمام شد، حمید برگشت اما با تنی زخمی و خسته که دیگر روی آرامش را ندید.
💔 #مجروحیت حمید شدید تر شد، به طوری که به همراه چند جانبازان به آلمان اعزام شد و در آنجا تحت درمان قرارگرفت.
از آن زمان به بعد هر سال حمید را به خارج اعزام می کردند،اما هیچ تاثیرو بهبودی نداشت.
📅 #سال ۶۹ حمید را به لندن اعزام کردند و آنقدر حال حمید بد بود که سه سال متوالی او را به لندن فرستادند، تا اینکه سال ۷۱ حال حمید خیلی بد شد به طوری که دیگر شیمی درمانی هم اثر گذار نبود.
🥀 شب اولی که حمید #شهید شد را هیچ وقت فراموش نمی کنم آن زمان مهدی ۵ سال بیشترنداشت. اولین شبی بود که حمید دیگر کنار ما نبود مهدی از من پرسید:امشب بابا کجاست؟ گفتم: بابا رفت بیش فرشته ها. دوباره پرسید مامان اگه بابا حالش بدبشه و درد بکشه کی بهش دارو می ده؟ من هم گفتم: فرشته ها مراقب بابا هستند و بابا دیگه درد نداره و حالش خوب شده، حالا هم خوابیده. وقتی این رو به مهدی گفتم آرام گرفت و خوابید.
#جانباز
#شهید_حمیدرضا_مدنی_قمصری🍃
#جانفدا / #جان_فدا
💔🥀🕊
#یادشهداباذکرصلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
#رفیقِآسمونـےمَن
🌷شهیدحمیدرضامدنی قمصری🌷
#خاطرات_شهدا«۶»
✍️#راوی:همسرشهید
#آخرین_روز_زندگی_حمید🕊🥀
همه دوستان و همرزمانش روزهای آخر به ملاقات حمید می آمدند.
#روزآخر انگار می دانست که می خواهد برود، همه را دید ولی بعد از ظهر حالش خراب شد و دیگر اجازه ملاقات به کسی ندادند و او را به اتاق ایزوله بردند، حدود ساعت ۸ بود که من کنار تختش رفتم. شروع کرد به حرف زدن … آخر شب که شد بعد از کلی حرف زدن گفت که چراغ را خاموش کن ولی من دوست نداشتم چراغ را خاموش کنم می خواستم بیشتر نگاهش کنم ولی حمید اصرار کرد و من چراغ را خاموش کردم سرم را کنار تخت گذاشتم و کمی چشمهایم را بستم .
کمی که گذشت #پرسید: “من کجا هستم؟!” گفتم: حمید جان! تو در بیمارستانی. دوباره پرسید و سه بار این جمله را تکرار کرد و هر بار هم می گفت نه اینجا بیمارستان نیست. بعد ساکت شد من فکر کردم خوابش برد، تا اینکه ساعت حدود یک نیمه شب بود که پرستار آمد و به من گفت از اتاق بیرون برو و من تعجب کردم ولی از اتاق خارج شدم و دیدم همه دکتر ها به اتاق حمید می آیند.
خیلی ترسدیم تا اینکه دکترها آمدند و به من گفتند: “حمید #شهید شده”.
دیگر نمی دانستم چه باید بکنم حالم خیلی بد بود گیج و مبهوت شده بودم. از دکتر خواستم اجازه دهد من یکبار دیگر او را ببینم.
رفتم و یک دل سیر نگاهش کردم و بعد به عموی حمید زنگ زدم و خبر را دادم . تا اذان صبح همه فهمیدند و به بیمارستان آمدند.
ولی چون #جمعه بود نتوانستیم مراسم خاکسپاری را انجام دهیم و روز #شنبه ؛ درست ۲۵ مهر ماه سال ۷۱ حمید از کنار ما رفت و روزگار را برای ما سخت تر کرد.
شب اولی که حمید شهید شد را هیچ وقت فراموش نمی کنم آن زمان #مهدی ۵ سال بیشترنداشت. اولین شبی بود که حمید دیگر کنار ما نبود مهدی از من پرسید:امشب بابا کجاست؟ گفتم: بابا رفت بیش فرشته ها.
دوباره پرسید مامان اگه بابا حالش بدبشه و درد بکشه کی بهش دارو می ده؟ من هم گفتم: فرشته ها مراقب بابا هستند و بابا دیگه درد نداره و حالش خوب شده، حالا هم خوابیده. وقتی این رو به مهدی گفتم آرام گرفت و خوابید.
از دست دادن حمید ضربه بدی به خانواده کوچک ما زد و بچه ها سختی زیادی را تحمل کردند. چه زمانی که او در جبهه بود و چه زمانی که از جبهه برگشت آنها هیچ وقت در راحتی و آسایش پدر را ندیدند.
حالا هر وقت دلم برایش تنگ می شود به سر مزارش می روم و با او درد دل می کنم.همیشه با یادآوری خاطرات شیرین در کنار حمید آرامش می گیرم.
نایب امام زمان (عج) را در زمان خود دیدم و به او عشق ورزیدم و سخنش را به جان و دل خریدم.
#جانباز
#شهید_حمیدرضا_مدنی_قمصری🍃
#جانفدا / #جان_فدا
💔🥀🕊
#یادشهداباذکرصلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
#رفیقِآسمونـےمَن
🌷🕊شهیدایوب رحیم پور🕊🌷
#خاطرات_شهدا
#محمدپارسا سه ساله با لحن بچه گانه و با عصبانیت و ناراحتی میگفت : مامان نذار شوهرت بره، گناه داره، میره شهید میشه. ایوب فقط میخندید.
#نیایش بعد از رفتن پدرش جیغ میزد و گریه میکرد و به من میگفت: بابا اگر شهید بشه تقصیر توئه ، من رفتن بابام رو از چشم تو میبینم، همه بابا دارن من ندارم.
حالا بعد از #شهادت پدرشون می گویند: دلم برای بابام میسوزه که تیر به سرش زدن . ایوب میگفت: مریم جان، من میدانم #شهید میشوم عکس و فیلم از من زیاد بگیر، بچهها بزرگ شدند پدرشان را ببینند.
روزهای آخر #شهیدزنده صدایش می کردم. موقع رفتن گفتم: #ایوب جان #وصیـتنامہ ننوشتی، گفت: نمازت را اول وقت بخوان همه چیز خود به خود حل میشود . فقط من را ببخش که نتوانستم مهریه ات را کامل بدهم.
عکس های حضرت آقا و سیدحسن نصرالله را قبل از رفتن خرید و گفت: اینها تمام سرمایه من هستند ، وقتی نگاه به عکس آقا میکنم انرژی می گیرم ، و همه آن عکسها را با خودش به #سوریه برد.
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_ایوب_رحیم_پور
#جانفدا / #جان_فدا
✍️ #راوی: همسرشهید
💔🥀🕊
#یادشهداباذکرصلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
#رفیقِآسمونـےمَن
#سالگرد_شهادت
🌷🕊شهید علی تجلایی🕊🌷
#علی به همراه برادر کوچکترش #مهدی در بهمن ماه ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی شرکت داشت و #مهدی در منطقه عملیاتـی در میدان مین به #شهادت رسید.
علی بر آن بود که پیکر برادر را برگرداند.
همانطوری که اجساد بسیاری از شهدا را برگردانده بود.
پس از #شهادت برادر، به اصغر قصاب عبداللهی گفت: این چه سری است که برادران کوچکتر، برادران بزرگ خود را اصلاً در شهادت مراعـات نمیکنند، سبقت میگیرند و زودتر از برادر بزرگشان به مقصد میرسند...
این در حالی بود که اصغر قصاب #عبداللهی نیز از پیشدستی برادر کوچکترش مرتضی گلهمند بود.
📅 #تاریخ_شهادت: ۶۳/۱۲/۲۵ 🥀
#شهبد_دفاع_مقدس
#شهید_علی_تجلایی
#جانفدا / #جان_فدا
#همراه_شهدا
💔🥀🕊
#یادشهداباذکرصلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
#رفیقِآسمونـےمَن
#سالگرد_شهادت
🌷🕊شهید مهدی باکری🕊🌷
دیر به دیر می آمد اما تا پایش را میگذاشت توی خانه بگو و بخندمان شروع میشد.
خانه مان کوچک بود؛ گاهی صدایمان میرفت طبقه ی پایین.
یک روز همسایه پایینی بهم گفت: به خدا این قدر دلم میخواد یه روز که آقا مهدی میاد خونه لای در خونه تون باز باشه، من ببینم شما دو تا زن و شوهر به هم دیگه چی می گید، اینقدر می خندید؟
📚 #منبع:یادگاران،جلد ٣
#شهید_دفاع_مقدس
#شهید_مهدی_باکری
#جانفدا / #جان_فدا
📅 #تاریخ_شهادت: ۶۳/۱۲/۲۵ 🥀
#همراه_شهدا
💔🥀🕊
#یادشهداباذکرصلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
7.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#رفیقِآسمونـےمَن
#وصیـتنامہشهیـد
دخترم، سی سال است نخوابیدهام؛ من بر چشمهایم نمک میریزم تا...
+ نامهی #حاج_قاسم به دخترش که تازه منتشر شده.
#قهرمان_من
#سرداردلها
#حاج_قاسم
#جانفدا
💔🥀🕊
#یادشهداباذکرصلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🇮🇷@gahramane_man🇮🇷