هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
در مرام عاشقان،
زندگی،
فرصت دفاع از حق است،
و بظاهر غوغای مبارزه،
(هدم دشمن و کشتهشدن).
رقابت بر سر عبودیت است
و
زیر شمشیر غمش رقصکنان رفتن؛
از معشوق دم زدن
و به او پیوستن.
مهم این است کجای این مبارزهای؟
حماسه را میشناسی یا نه؟
شروع حماسه،
شناخت طاغوت است؛
اوج مبارزه،
هدف گرفتن دشمن
و پایانش پیروزی است.
چه شهادت باشد، چه نباشد!
آری،
در مرام عاشقان،
میدان رزم،
عرصه مرگ نیست؛ فرصت دفاع از حق است.
مهم این است که در کهکشان «حیات طیبه» سیر کنی....
شهادت یکی از هنرهای مردان خداست
و عاشقان، گاه در جنگ رویاروی شهید میشوند
و گاه در تب «یالیتنا معکم» به «فوزا عظیما» میرسند...
چه بیچارهاند،
آنان که در لابلای پیله تردید زیستند
و از پروانگی جا ماندند.
کل ارض کربلا...
کرمان این روزها کربلاست
و ما
برای چندمین بار دیدیم
و باور نکردیم،
همهجا قرارگاه شهادت و میقات وصال است؛
مهم این است،
مسیر کربلایی شدن را یافته باشیم
و خود را به کربلا برسانیم
دریغا
که بجای عبور از خیابانهای منتهی به گلزار شهدا،
در مهآلود جادهها و تونلهای تاریک،
سردرگم ماندیم
و نپرسیدیم:
راه بهشت از کدام سوست؟
جنگ حق و باطل است
و باطل
با علمهای خوشنقش یهود و کافر و منافق
به میدان آمده است.
شباهت منافق با مؤمن تو را گمراه نکند!
کربلا و کربلاها سرزمین خاطرهاند و
کرمان، امروز کربلاست
و سرزمینی شده است پر از خاطرات کربلاییشدنها.
کربلا، مقصد عاشقان است
و باید همه سوی دیار عاشقان به کربلا برویم.
اما کدام کربلا موعد شهادت ماست؟
مسیر کربلاییشدن را گم نکنیم.
#دل_نوشته
#کرمان
#قصیدهواره
#مدح_مولا_امیر_المؤمنین (علیه السّلام)
سیمرغ غریب
شبهای دلم اگرچه یلداست
با یاد تو آفتابِ فرداست
چشم تو ستارهی امید است
یاد تو فروغبخش شبهاست
خورشید نگاه تو رقم زد
شبهای مرا که رنگ فرداست
خورشید که مژدهدار صبح است
از چشم تو میدمد که زیباست
خورشید دمید و جلوهی تو
در آینهی پگاه پیداست
دریای نگاه توست جوشان
اینگونه جهان به شور و غوغاست
خورشید نگاه توست هر صبح
دل را به نگاه خویش آراست
لبخند نگاه توست هر روز
بر پیکر صبح، طرح دیباست
از مشرق بیکران، نگاهت
در گسترهها هماره پیداست
مائیم و نگاه و اشتیاق و،
قلبی که هنوز در تمناست
در چشم تو التفات، جاری
در چشم من التماس پیداست
با چشم ترم بیا و بنشین
چون ساحل دلنشین دریاست
در ساحل موجهای آرام
بنشین که به یاد تو به نجواست
درچشم من ای تب تغزل
هرشب، شب شعر و اشک برپاست
مضمون ترانههای شیرین
در چشم تو سطرسطر پیداست
تو پلک بزن که آفرینش
در مستی خلسهی تماشاست
سیمرغ غریب قاف عشقی
تنهایی تو همیشه با ماست
در حلقه موج اشکهایت
آشفته همیشه زلف دریاست
با یاد تو خو گرفته، ای دوست
هرچند دلم همیشه تنهاست
در جستجوی تجلّی تو
ذکر «ارِنی» به روی لبهاست
ایوان طلای تو بهشت است
کوی نجف تو طور سیناست
جولانگه باطل است عالم
هرجا که تویی حقیقت آنجاست
تو دست مرا بگیر، لطفت
شکرانه بازوی تواناست!
لبخند تو وقت مرگ ما را
عیش است و برای ما مهیاست
مفهوم بهشت، دیدن تو
لبخند به مرگ با تو زیباست
در خلوت قبر و تیرگیها
یاد تو چراغ خانهی ماست.
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
دُرج ولایت؛ احادیث منظوم علوی.pdf
761.6K
«درج ولایت»
(چهل رباعی برگرفته از احادیث امیر بیان، حضرت مولا امیرالمومنین صلواتالله علیه)
این اثر، با همدلی و همکاری اساتید ارجمند آقایان:
دکتر محسن تیموری
و استاد عینیپور
به زبان فارسی و انگلیسی ترجمه شده است.
این اثر، به میمنت زادروز مولود کعبه
به شما علویمرامان تقدیم میشود.
امید است،
در معرفی و دفاع از مکتب علوی بیش از همیشه، سهیم باشید.
#دورها_آواییاست
#زباعی_علوی
#احادیث_منظوم
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
فایل کامل و تصحیحشده
هدیه به محبان و شیعیان مولا امیرالمؤمنین (علیه الصلاة و السّلام)
ما کشته عهد وفاقیم
زنده به این رسم و سیاقیم
دلخوش به طعن دوستانیم
از این جهت یک اتفاقیم
هی طعنها را بوسه دیدیم
استاد سبک انطباقیم
دلواپس اندوه یاران
با زخم ایشان هماتاقیم
همسفره زخم رفیقیم
از بس که غم خوردیم چاقیم
شعر «بنیآدم...» بخوانیم
با فکر سعدی باجناقیم
از نان وهم و شهرت و شعر
شکر خدا بی ارتزاقیم
حیران این بازی تلخیم
دلواپس این جفت و تاقیم
از بس به ما تلخی چشاندند
با شعر دیگر بیمذاقیم
ما نردبان اوج ایشان...
در ذهنشان شاید چلاقیم!
سوسو زدند این اختران و
عمری است ماه در محاقیم
خوانندمان استاد شعر و
مشغول نقد این نفاقیم
یاد پدر هرگز نکردند
اینروزها مضمون عاقیم
آنان کباب شعر خوردند
در کامشان طعم سماقیم
در ذهن اشباهالرجال است:
«مسندنشین طمطراقیم»
هان! شاعران انقلابی
ما شاعر عصر چماقیم؟
شوق لبی دل برد از ما
عمری است با حسرت ایاغیم
مانند ماهی در تلظی
بیم و امید و اشتیاقیم
دلگرم دیروز حضوریم
خاکستر سرد اجاقیم
بر عزت ما نرخ مگذار
ما شاعر زخم و فراقیم
مضمون لطف دوست هستیم
در چشم خوبان اتفاقیم
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
#امام_کاظم(علیهالسّلام)
شب بود و حصار غم، صدای زنجیر
یک دل، دل خسته، آشنای زنجیر
این پیکر خستهای که در تابوت است
مدفون شده زیر پارههای زنجیر
در ساحت عشق دید جای زنجیر
خلقی خُفته به لایلای زنجیر
پیچید شبی به دست و پای زنجیر
خاموش کند مگر صدای زنجیر...
هم صحبت او بود صدای زنجیر
بر پیکر او بود ردای زنجیر
با زخم شکفت در هوای زنجیر
آن مرد که بود آشنای زنجیر
#دورها_آواییاست
#رباعی_ولایی
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
چه روزگار غریبی است!
یکی،
جلسهی نقد شعر راه انداخته است و برای بازارگرمی، قول رتبه آوردن در جشنواره شعرها را به شاعران میدهد!
این یکی،
توصیهنامه مینویسد و دستورالعمل صادر میکند که به کدام کنگره بروید به کدام کنگره نروید!
یکی،
شعرش در کنگرهای،
بزور از غربال اولیه رد شده و پایینترین رتبه را در داوری آورده است، پیام داده که مجموعه شعرش نامزد دریافت جایزه فلان جشنواره شده است.
گریه کنیم یا بخندیم به این وضعیت؟
این دیگری،
در کنگرهای رتبه نیاورده است،
داد و هوار راه میاندازد، که من همیشه رتبه اول بودم، چرا دیگران در کنگرهها شرکت کردند که من رتبه نیاورم!
چرا فلانی را داور گذاشتید که با من بد است!
آن یکی،
در آن استان، برای خودش لیست سیاه درست کرده!
صراحتاً میگوید به فلان و بهمان شاعر رو ندهید، جایی دعوتش نکنید، شعرش را از کنگرهها حذف کنید!
یا به فلان و بهمان داور زنگ میزند که: چرا شعر فلان شاعر، رتبه نیاورد؟ و باید از حق دفاع کرد!
و کمتر کسی میداند که آن کسی که دارد از حقش با داد و هوار دفاع میکند، از اعضای جلسه و حتی از وابستگان خود اوست!
اینها که نوشتم،
مشت، نمونه خروار است،
و آن کس که،
مصلحتاندیشی چشمش را بر روی حقایق نبسته،
حتماً مصادیق بسیاری از آنچه گفته شد، در ذهن سراغ دارد ...
جلالخالق!
این فرهنگ،
واقعاً همان است،
که ما از بزرگان میراث یافتهایم
و آیندگان قرار است از ما ارث ببرند؟
ای جماعت شاعر!
ای جماعت داور!
«فاین تذهبون؟»
@smahdihoseinir
https://eitaa.com/smhroknabadi
بازآ که ماندهایم به شوق عبور تو
پر کرده است فاصلهها را حضور تو
ای آفتاب روشن شبهای انتظار
این کوچه روشن است سراپا به نور تو
دیریاست انتظار تو داریم و تا هنوز
غربت نصيب ماست همه در مرور تو
زخم هزار حادثه بر جان خریدهایم
با مرهم نگاه همیشه صبور تو
امشب کدام کوچه، کدامین دریچه است
سرمست از طراوت عطر عبور تو؟
هان ای بهار عشق بر این کوچهمان ببار
تا بشکفد ز عطر بهار حضور تو
آئینهها حضور تو را آه میکشند
کی میدمد سپیده صبح ظهور تو؟
شب را عبور کرده، به نامت رسیدهایم...
بازآ که ماندهایم به شوق عبور تو
خرداد ١٣٧٨
#دورها_آواییاست
#غزل_انتظار
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
در سینهای که عطر سکوت تو میوزد
نور خداست از ملکوت تو میوزد
یک چشمه از زلال تماشای عاشقیاست
چشمی که در حریم سکوت تو میوزد
هر جا که عطر سرخ اجابت شکفته است
باور کنیم راز قنوت تو میوزد
ای عشق، راز سبز شکفتن به دست توست
یعنی بهار در برهوت تو میوزد
والاتر از همیشه و پایینتر از هنوز
معراج در حریم هبوط تو میوزد
ما کیستیم؟ پرسش بیپاسخ حیات
تقدیر ماست در جبروت تو میوزد...
تابستان ١٣٧٩
#دورها_آواییاست
#غزل_انتظار
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
سلام
اگر در بارهی موضوع مهم «رأی دادن»
با محورهای:
١. انگیزشی
( برای مخاطبان عام)
٢. تشویقی و غرور آفرین
(ویژهی رای اولیها)
٣. تبیینی
(ویژهی مخاطب مردّد و اسیر شبهات)
شعر و شعارهای شاعرانه بیافرینید،
بشدت، استقبال میکنیم...
#انتخابات
#من_رأی_میدهم
#جهاد_تبیین
@smahdihoseinir
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
(١)
با تکیه به «لاتخف» ندا خواهم داد
پیغام به هرچه آشنا خواهم داد
چون در پی تکلیف همه خون دادند
من رأی به خون شهدا خواهم داد...
(٢)
حالا من و تو در التهابی دیگر
در پاسخ منکران، جوابی دیگر
دنبال طلوع آفتاب عدلیم
پس جمعه عهد و انقلابی دیگر
#انتخابات
#انتخاب_درست
#ملی_میهنی
#من_رأی_میدهم
#جهاد_تبیین
دعوت و پویش
هدایت شده از شعر هیأت
حالا من و تو در التهابی دیگر
در پاسخ منکران، جوابی دیگر
دنبال طلوع آفتاب عدلیم
پس جمعۀ عهد و انقلابی دیگر
📝 #سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
✅ @ShereHeyat
#رباعی_پیوسته
شب بود و جدا ز یکدگر خواب و علی
شب بود و انیس بزم، مهتاب و علی
آن کافر تیرهروز با تیغ جفا
گویی که گرفت جان محراب و علی
رمضانالمبارک١٣۶۶
خم کرد ز غصه، پشت دنیا را تیغ
بر خاک نشاند عرش اعلا را تیغ
جبریل زغم کوفت به هم دست دریغ
آندم که شکافت فرق مولا را تیغ
رمضانالمبارک١٣۶۶
ای صبح به سجده صلاتم برسان
مشتاق لقایم و براتم برسان
خضر رهم و تشنه میان ظلمات
ای تیغ، به چشمه حیاتم برسان
رمضانالمبارک١٣٨١
منشق شده ماه از جبین در شب قدر
خورشید به خون نشسته بین در شب قدر
زخم است به سر گرفته جای قرآن
تقدیر علی است این چنین در شب قدر
رمضانالمبارک١٣٨١
مشتاق تو ماند آسمان، چشم براه
مبهوت زمین است و زمان، چشم براه
این است بهشت، با ملک، حورالعین
وآن: فاطمه تو، هم چنان چشم براه
رمضانالمبارک١٣٨١
#رباعی_پیوسته
#رباعی_علوی
#دورها_آواییاست
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
از صخرهها موج روان را پس بگیرید
باران زده! رنگینکمان را پس بگیرید
از ماه، راز جزر و مدها را بپرسید
این کشتی بیبادبان را پس بگیرید
در آسمان، جولان کرکس را ندیدید؟
بالی برآرید آسمان را پس بگیرید
این باغ زیتون شد شرابستان شیطان
از این گُرازان، باغتان را پس بگیرید
با نردبان و با چراغ آمد به غارت
از دزد دانا* نردبان را پس بگیرید!
از گور خواب خویش برخیزید ای قوم!
از مرگ بگریزید! جان را پس بگیرید
هان! بر جبینها چیست غیر از نقش حسرت؟
آن آرزوهای جوان را پس بگیرید
شنهای ساعت مرگتان را میشمارند
این شیشه تُرد زمان را پس بگیرید
تاریخ را با تیغ بنویسید ای قوم
از خصمتان تیغ و بنان را پس بگیرید
اهریمنان این قصه را وارونه کردند
نبض بلوغ داستان را پس بگیرید
بر گونهها هی نقطهچین رد گلوله است
با هر گلوله این نشان را پس بگیرید
در حلقه اسلام جای قدس خالی است
آه این نگین بینشان را پس بگیرید
با رمز «سُبحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِه»
این شاهراه کهکشان را پس بگیرید
آه این بهشت گمشده این ارض موعود
این خانه، این کهفالامان را پس بگیرید
این قدس آغوش خدای مهربان است
از چنگ شیطان این جهان را پس بگیرید...
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
*پ.ن:
چو دزدی با چراغ آید...
#طوفان_الاقصی
#مرگ_بر_اسرائیل
# روز_قدس
@smahdihoseinir
https://eitaa.com/gardoune
باید به اشک توبه از امشب وضو کنم
فکری برای این دل بیآبرو کنم
باید که محو جلوه حسنآفرین شوم
تا کی برای دیدن تو رو به او کنم؟
این غصهها به درد دل من نمیخورد
آه ای غم بزرگ! تو را جستوجو کنم
حالا تو را ـ که این همه دلواپس منی ـ
با اشکهای غربت خود روبرو کنم
چشمان تو کجاست که محراب من شود
ابرو نشان بده که بر آن گوشه، رو کنم
جز شرم چیست حاصل این توبههای من؟
ای عدل محض! لطف تو را آرزو کنم
تا ناامیدم از همگان، این امید هست...
یک عمر مستی از مِی «لاتقنطوا» کنم
حالا که محو ماه شدم، محو مثل چاه
چون بادهای هرزه چرا های و هو کنم؟
عید فطر ١٣٩۵
#مناجات
#عید_رستگاری
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
استهلال
با تو، شب و تردید چه معنی دارد؟
بی لطف تو، امید چه معنی دارد؟
ای چشم تو آفتاب فروردینم
بی جلوه تو، عید چه معنی دارد؟
عید آمد و رفت، بخت بیدار نشد
چشمی روشن به دیدن یار نشد
از شوق زدیم ابرها را به کنار
ماه رخت ای دوست پدیدار نشد
ای پاسخ ضجهها و زاریهایم
پایان تمام بی قراریهایم
ای ماه تمام آخرین ماه ولا
ای مزد تمام روزهداریهایم
عید است و خریدار تو باشم ای ماه
لب تشنه دیدار تو باشم ای ماه
سی روز دعا کردهام و خواستهام
همسفره افطار تو باشم ای ماه!
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
#عید_فطر
#عید_رستگاری
#رباعی_پیوسته
#رباعی_انتظار
#مناجات
@smahdihoseinir
به یاد زندهیاد دکتر_ قیصر_امینپور
بی بال پریدن تو را سنجیدیم
در آینههای ناگهانت دیدیم
با صبر تو، ایمان تو، تنهایی تو
دستور زبان عشق را فهمیدیم
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
#دورها_آواییاست
#اردی_بهشت
#قیصر_امینپور
@smahdihoseinir
پیشکش به:
خاک پای زائران بارگاه کریمه اهل بیت
اى جوهر عقل! عشق را مفهومی
همچون شب قدر، قدر نامعلومی
قم با تو مدینهٔ ولایت شده است
تو، فاطمهٔ چهارده معصومی
یافاطمه اشفعی لنا فیالدنیا
یافاطمه اشفعی لنا فیالعقبا
یافاطمه اشفعی لنا فیالجنه
یعنی همهجا، هوای ما را همهجا...
ای دختر «عصمت» و «ولیالحسَنات»
بانوی کریمه، گنج لطف و برکات
یا ایتها الفاطمةُ المعصومه
تقدیم به محضرت، هزاران صلوات...
#سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
#رباعی_پیوسته
#حضرت_معصومه_سلاماللهعلیها
#دورها_آواییاست
@smahdihoseinir
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
إِنَّ اللَّهَ اشتَرىٰ مِنَ المُؤمِنينَ أَنفُسَهُم وَأَموالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ ۚ
شهادت حق تو بود؛
سید خدوم و مظلوم
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
#تلنگر
او؛ شاعر زمانهها....
یک.
این روزها برای چندمین بار، اشعار قیصر امینپور را مرور میکنم، که میدانم هر بار دریچهای تازه از دنیای احساس، اندیشه و هنر شعری او را به رویم میگشاید.
بر این باورم، اگر شاعران اندکی درنگ و دقت داشته باشند این روزها بیش از همیشه خلاء حضور او را حس خواهندکرد.
سالهاست که قیصر امین پور در میان ما و زمانه ما نیست، اما شعر او هست و خلأ شناخت شعر او و الگو گرفتن از نگرشها و پردازشهای شاعرانه او در شعر بسیاری از ما شاعران مشهود است.
بسیاری از آیینیسراها و هیئتینویسها، شعارشان «مردمی سرودن» است و تجربهها نشان داده است که این شعار، همچنان بسیار ناپخته مانده است و «اظهرٌ منالشمس» است، که الگوی مردمی سرودن را از قیصر امینپورها نیاموختهاند و ای کاش میآموختند و مییافتند...
بخشی از شعر امروز با روزگار و زمانه خود، بیگانه است؛ ترجمان درد واقعی مردم نیست. برخی شاعران، یا آنقدر حس و حال و زبان و بیان شعر را پایین آوردهاند (به این بهانه که مردم عام آن را بفهمند) و برخی، حد اعلای شعرشان، اعتراض با هدف دیده شدن، عقدهگشایی از جریان مخالف و تسویه حسابهای سیاسی یا شخصی است.
درقیاس با برخی شاعران امروز، قیصر امینپور شاعر زمانه بود و دردهای زمانهاش را روایت میکرد و امروز بر این باورم که هنوز شاعر زمانه ما و حتی زمانههاست.
نمیگویم شعر شخصی نداشت، اتفاقاً بسیار داشت! اما همان تجربههای زندگی خصوصیاش را به نحوی بیان نمود که خواندن آن، حس همان تجربه در زندگی را به ما میبخشد و دریچهای از حکمت و اندیشه در زندگی را پیش روی ما میگشاید:
حرفهای ما هنوز ناتمام... /تا نگاه میکنی:/ وقت رفتن است/ باز هم حکایت همیشگی! / پیش از آنکه با خبر شوی،/ لحظه عزیمت تو ناگزیر میشود/ آی... /ای دریغ و حسرت همیشگی! / ناگهان/ چقدر زود/ دیر میشود! (دیوان، ص۲۷۱)
حکمتهای عامیانه، تعریضها و اعتراضهای او اکثراً بیحساب و کتاب نیست. «هزار چون و هزاران چرای بیزیرا» ( همان، ص134) اضطرابها و دلنگرانیهای آینده، مرور گذشته نجیب و پر از لحظههای نگاه ناگهانگی (همان، ص138) که در شعر او نمود یافته، تصویری از حالات عاطفی و واکنشهای مردم ماست.
قیصر ذاتاً شاعر بود و جنونی که در شعر او وجود دارد، شعر او را زنده و سرپا نگاه میدارد و این، باعث شده است همه ما همچنان به شعر او نیازمند باشیم و پس از مدتی سرودن یا خواندن شعرهای بی سر و ته و سخیف خود یا دیگران، مجبور شویم به او پناه ببریم و از او بخواهیم دریچهای تازه از شعر واقعی را با شعرهایش به روی ما بگشاید بلکه بروزرسانی شویم؛ که یادمان نرود، تعریف واقعی شعر و شاعر چیست؟
آری او شاعر زمانههاست....
ادامه دارد...
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
#قیصر_امینپور
#شعر_مردمی
@smahdihoseinir
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
#تلنگر
او؛ شاعر زمانهها....
دو.
قیصر در شعر خود به نقد روزگار ما و بویژه فرهنگمداران، فرهنگسازان و مدعیان میپردازد...
در نگاهی تأویلی، به نظر میرسد، حال و روز کسانی را که ادای شاعران را در میآورند، اینگونه به تصویر میکشد و نجیبانه به آنان حق میدهد که با شاعران بچرخند:
در حسرت پرواز با مرغابیانم
چون سنگپشتی پیر، در لاکم صبورم (دیوان، ص ۶۲)
همچنین تصویری از شاعران واقعی را ارائه میکند:
خدا روستا را/ بشر شهر را/ ولی شاعران آرمانشهر را آفریدند/ که در خواب هم خواب آن را ندیدند (همان، ص ۱۵۴)
از روزگار غوغای آهن و برج و تهاجم به آسمانها دردمندانه میگوید:
دور کرد و کور کرد عشق را
دورباشها و کورباشها
زخم میزند به چشم آفتاب
تیغ برج آسمان خراشها (همان، صفحه ۵۸)
و به یادمان میآورد:
به جستجوی یادداشتهای دردهای جاودانگی خود باشیم(همان، ص ۱۴۴)
و به تعریض اعتراف میکند که:
هرچه گفتم هیچکس نشنید یا باور نکرد
من دهانی نیستم از زمره این گوشها (همان، ص 57)
ای کاش ذهن و زبان و بیانمان قیصر امین پورِ دیگری شود و شعر زمانه را به چالش بکشیم و اعتراض کنیم:
چرا همیشه همین است آسمان و زمین؟ (همان، ص ۵۲)
و فطرت شاعرانه خود را بجوییم.
قیصر نصیحتمان کرد، اما گوش ما خریدار نصیحت او نبود...
او انگار پلیدی پدیدۀ «تجاری» شدن هنر و فرهنگ در زمانه ما را از همان روزها حدس میزد و پیشبینی میکرد که سرود:
این حنجره، این باغ صدا را نفروشید
این پنجره، این خاطرهها را نفروشید
و:
یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم
این هروله سعی و صفا را نفروشید! (همان، ص۶۷)
ادامه دارد...
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
#قیصر_امینپور
#شعر_مردمی
@smahdihoseinir
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
#تلنگر
او؛ شاعر زمانهها....
سه.
این روزها در لابلای بسیاری از شعر شاعران، «آنچه یافت مینشود، آنم آرزوست! ...» به دنبال جنونی از جنس جنون قیصر امین پورم، او که در پایان دهه دوم زندگی (یعنی همان اوایل شاعریاش) سرود:
من کجا حق دارم/ مشقهایم را/روی کاغذهای باطله با خود ببرم؟ /میروم/ دفتر پاکنویسی بخرم/ زندگی را باید از سر سطر نوشت (ص ۳۷۶)
۲۴ ساله یا ۲۵ ساله بود که سرود:
گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت
با رعد سرفههای گران سینه صاف کرد (ص391)
و ثابت کرد شاعر است و شعر را میشناسد و بلد است شعر را پردازش کند.
براستی، کدام یک از شعرای ما توانستهاند به اقتضای زمانه خود، تا این حد شاعر باشند و مردم را با شعر خود آشتی دهند؛ نه اینکه شعر را تا سطح مردم عام به حضیض سخافت و پستی بکشانند.
او دردمندانه از مخاطبش میخواهد:
صفات بغض مرا فرصت بروز دهید
درون سینه من انفجار زندانی است! (ص ۳۹۳)
و برادرانه نصیحتمان میکند:
هان ای گیاه هرزه که با لاله همدمی
رو خار باش، خار به از هرزه بودن است! (ص ۳۹۵)
شعر او تصویری شگرف، عمیق و دقیق از حال و هوای زمانهاش را تصویر میکشد؛ راستی شعر ما تصویر زمانه ما شده است؟
ز بس فرشته به تشییع لاله آمد و رفت
صدای مبهم برخورد بال میآید
مپرس از دل خود لالهها چرا رفتند
که بوی کافری از این سوال میآید (ص ۳۹۶)
واقعیت امر این است که برخی از ما شاعران -که تعدادمان متاسفانه کم هم نیست- از حقیقت شعر و از حقیقت شاعری دور افتادهایم و این، روزها حتی نمیدانیم از خود و از شعر چه میخواهیم؟ و درست گفت قیصر که از زبان بیخبران زمانهاش گفت: عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم (ص۳۹۲) این مضمون، و امثال آن هنوز هم کارکرد زبان حال دارد و قابل تأویل به زبان حال بیخبران زمانه امروز ماست؛ چون او شاعر زمانههاست ...
به نظر میرسد وقت آن رسیده که به شعرهایی که میسراییم با وجدان بیدار بنگریم و از خود بپرسیم: در کجای شعر امروز ایستادهایم؟ فاصله ما با قیصر، آیا کم شده است؟ جایگاه شعر ما در ۱۰ یا ۲۰ سال دیگر کجای این ادبیات خواهد بود؟ چقدر مردم زمانهمان را با شعر واقعی آشتی دادهایم؟
خوب است از ابتدا شروع کنیم؛ ابتدای شعر «بیتابی» است و برای بیتاب شدن، خود را در معرض نسیمی از سوی دوست بگذاریم، تا باغی از برگهای لرزان شویم (ص ۴۰۳) و برای یافتن معنی صریح حضور به اصل نسخه قاموس خود رجوع کنیم (ص ۴۰۱)
قیصر شعر، راه را به ما نشان داده است؛ او شاعر زمانههاست. برای چندمین بار، شعر قیصر را بخوانیم و راه درست را بیابیم:
ز پشت پنجره برخیز تا به کوچه رویم
برای دیدن تصویر، قاب لازم نیست! (ص ۳۹۰)
براستی، چرا قابها ما را در حصار خویش نگه داشتهاند...
ادامه دارد...
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
#قیصر_امینپور
#شعر_مردمی
@smahdihoseinir
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
#تلنگر
او؛ شاعر زمانهها....
چهار
در سطرهای پیشین دردمندانه نوشتم:
بسیاری از آیینیسراها و هیئتینویسها، شعارشان «مردمی سرودن» است و تجربهها نشان داده است که این شعار، همچنان بسیار ناپخته مانده است و «اظهرٌ منالشمس» است، که الگوی مردمی سرودن را از قیصر امینپورها نیاموختهاند و ای کاش میآموختند و مییافتند...
قیصر امین پور مثل همچون حافظ و سعدی و دیگر شاعران برجسته میدانست که برای مردمی شدن شعر، باید به سراغ زبان و بیان مردم برود و تصویرهای ذهنی، حکمتهای عامیانه و باورهای مردمی را که در کنایات و لحن آنان ظهور و بروز مییابد، در شعر به زبان هنری بازسازی کند.
در بخش دوم این یادداشت، با ذکر شواهدی، از تجربههای عامیانهنگاری قیصر امینپور مینویسم.
*بهرهگیری از کنایات:
یکی از ابعاد هنر قیصر عزیز، استخدام و به کارگیری کنایات، عبارات مردمی و حکمتهای عامیانه است، به عنوان ماده خام، و سپس کانالیزه کردن و عبور دادن آن از صافی ذوق هنر شعری.
حاصل این ریاضت و تلاش هنری، شعری است به معنی واقعی کلمه؛ و در حکم آینهای است با دو جلوه؛ یک رویۀ آن، ویژه مردم است که جلوههایی از زبان و اندیشه خود را در آن میبینند و در دیگر روی آن، خواص و هنرمندان، جلوههای غرورآفرین و هنرمندانه شعر را به تماشا مینشینند:
به عنوان مثال، کنایه «چشم دیدن کسی را نداشتن» به این شکل در شعر او جلوه شاعرانه گرفته است:
انگار/ این روزگار چشم ندارد من و تو را/ یک روز/ خوشحال و بی ملال ببیند! (دیوان، ص۱۳)
و:
از بد، بدتر اگر هست/ این است/ اینکه باشی/ در چاه نابرادر، تنها/ زندانی زلیخا/ چوب حراج خورده بازار بردهها/ البته بی که یوسف باشی! / پس بهتر است درز بگیری/ این پاره پوره پیراهنِ/ بیبو و خاصیت را/ که چشم هیچ چشم به راهی را / روشن نمیکند! (همان، ص ۲۳)
در این شعر، کنایات «چوب حراج خوردن»، «درز گرفتن پیراهن» و «چشمبراهی»، برگرفته از کنایات حکمت آمیز عامیانه است. همچنین کاربرد اتباع «پاره پوره»، یعنی چینش دو واژه که یکی معنادار و دیگری بیمعنی است و ساخته ذهن مردم.
بیگمان مخاطب عام از این شعر به جهت حضور جدی نشانههای زبان مردمی بهره خواهد برد و خواص نیز از ظرایف زبان شعر او، که در قالب نیمایی، فرم و انسجام خاص خود را یافته است.
بیگمان برجستهترین رفتار قیصر امینپور با ادبیات عامیانه، بهرهگیری هوشمندانه او از کنایات است و بازسازی هنرمندانه آن. ببینید کنایه «سنگ تمام گذاشتن» را چگونه در این بیت، با تصویری شفاف و هنرورزانه اما حسرتمند به کار میبرد:
آخر دلم با سربلندی میگذارد
سنگ تمام عشق را بر خاک گورم (همان، ص ۶۲)
نمونه دیگر:
سوخت دست و بال ما از این همه
کاسههای داغتر از آشها (همان، ص ۵۹)
ادامه دارد...
#قیصر_امینپور
#شعر_مردمی
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
#تلنگر
او؛ شاعر زمانهها....
پنج.
*حکمتهای عامیانه
حکمتهای عامیانه نیز از دیگر ابعاد مهم ادبیات مردمی است که کاربرد هنرمندانه آن به شعر غنای هنری و محتوایی میبخشد:
دلی که گرد خویش میتند تار
اگرچه قدر یک مگس، خودش نیست
مگس به هر کجا به جز مگس نیست
ولی عقاب در قفس، خودش نیست! (همان، ص ۷۴)
و:
دوباره پلک دلم میپرد نشانه چیست
شنیدم که میآید کسی به مهمانی( همان، ص 304)
*حذف و ایجاد تعلیق
از ویژگیهای زبان مردم، حذف عبارات غیرضروری با هدف ایجاد تعلیق و سپردن درک مفهوم به مخاطب است؛ بر اساس نشانههایی که در کلام جایگذاری شده است.
شاعران هوشمند و نکتهسنج براحتی میتوانند سعدیوار، از این تکنیک بیانی الگوسازی کنند و بهرهها ببرند:
در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست
از گل و لاله گزیر است و ز گلرویان نیست
... ساربانا خبر از دوست بیاور که مرا
خبر از دشمن و اندیشه بدگویان نیست.
اگر اجزای حذف شده در زبان را به شعر سعدی بیفزاییم، حاصل عبارت چنین نازیبا خواهد شد:
در من این (حقیقت) هست که صبرم ز نکورویان نیست
از (تماشای) گل و لاله گزیر است و ز (تماشای) گلرویان (گزیر) نیست
ساربانا (فقط) خبر از دوست بیاور (نه کس دیگر) که مرا خبر از دشمن و اندیشه بدگویان نیست.
قیصر امین پور از همین قاعده و طرفیت زبانی مردم بارها در شعر بهره جسته است:
همه حرف دلم با تو همین است که: «دوست...»
چه کنم؟ حرف دلم را بزنم یا نزنم؟ (همان، ص۲۰۱)
میخواستم که ولوله برپا کنم ولی...
با شور شعر، محشر کبری کنم، ولی... (همان، ص ۲۲۷)
* صمیمت، سادگی فطری، بیتکلفی در کلمه و کلام
شاعران برتر، در به کارگیری زبانِ «سهل ممتنع»، به جای سادهاندیشی، به سادگی کلمه و کلام، طراوت، جذابیت، مؤانِست و آشنایی ذهن مخاطب، و جمعاً بیتکلفی آن میاندیشند.
شعر میتواند در عین عمیق و حکمتآمیز بودن، جذابیت و طراوت داشته باشد، به عبارت دیگر تماماً شعر باشد، اما ساده و بیتکلف.
این غزل از مرحوم قیصر امینپور، از بهترین نمونههای غزل معاصر و در شمار برجستهترین نمونههای «سهل ممتنع» است؛ که در کنار سادگی فطری، ممتنع، هنرمندانه و نغز سروده شده است:
سراپا اگر زرد و پژمردهایم
ولی دل به پاییز نسپردهایم
چو گلدان خالی، لب پنجره
پُر از خاطرات ترک خوردهایم
اگر داغ دل بود، ما دیدهایم
اگر خون دل بود، ما خوردهایم
اگر دل دلیل است، آوردهایم
اگر داغ شرط است، ما بردهایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم!
اگر خنجر دوستان، گردهایم!
گواهی بخواهید، اینک گواه:
همین زخمهایی که نشمردهایم!
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست، عمری به سر بردهایم (دیوان، ص314)
#قیصر_امینپور
#شعر_مردمی
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir