#اتفاق_خوب
#احمد_آقا
چه کسی جز خداوند میدانست که وقتی اینجا از احمدآقا نوشته شود و از علاقهاش به زیارت،
کسی پیدا میشود و داوطلب که احمدآقا را به زیارت بیاورد
حتی وقتی بگویی احمدآقا این اطراف نیست
و در کوهستان زندگی میکند
و بیش از 1000 کیلومتر فاصله دارد!
عزمشان را جزم کردهاند که بروند و احمدآقا و همسرش عروس خانم را برای زیارت آقا بیاورند،
به نام #ابراهیم_هادی قدم برمیدارند
نامی که اسم و رسم خودشان را پوشانده است،
نامی که به مردانگی و غیرت میشناسیم
و کسی هم پیدا شده که دلش خواسته
خانهاش را یکهفته در اختیار آنها بگذارد و میزبانشان باشد!
احمدآقا و عروس خانم همین روزها زائر آقا میشوند تا امثال من یاد بگیریم که حساب و کتاب این عالم جای دیگری رقم میخورد...
#ف_حاجیوثوق
@ghalamzann
شازده کوچولو گفت:
"از کجا بفهمم وابسته شدم"
روباه جواب داد:
"تا وقتی که هست نمیفهمی"
@ghalamzann
#مادرانه
قرارمان برایش اسم #زینب بود
و اینکه حتما زینبسادات صدایش کنیم
یادم هست دوران کودکی و نوجوانیام هیچ کدام از دوستانم زینب نبودند
در سالهای مدرسه هم زینب نداشتیم و زینب در نسلهای پیش از ما
شهرتش به غمخوار بودن بود،
و "زینب غمخوار" صفتی بود که به آدمهای رنجکشیده میدادند
کسی دلش نمیخواست نام فرزندش را زینب بگذارد چون میگفتند زینبها رنجکش و غمخوار میشوند،
اما زینب را دوست داشتم با همه معنای عجیبی که دارد و مسمای بینظیرش،
زینب یکی از زیباترین اسامی دنیاست
و پشت این نام دنیایی از فهم و دانش و عشق و معرفت و اراده و انگیزه نهفته است.
نامش را زینب گذاشتیم و همه ملزم شدند زینب سادات صدایش کنند و هرسال روز ولادت بانو که میشد برایش هدیه میگرفتیم و کیکی و تبریکی،
و چقدر در همان دنیای کودکیاش کیف میکرد و به نام قشنگش میبالید،
زینب فقط یک نام نیست هربار که این اسم را صدا میزنی، عظمت بانوانهی یک بخش مهم از تاریخ روایت انسان برایت زنده میشود، تاثیر نامها و کلمات را باید بیش از اینها دید و جدی گرفت و برایش برنامه داشت.
#ف_حاجیوثوق
@ghalamzann
#روزنوشت
سه نفری آمدهاند و پیله کردهاند و نمیروند
درست عین آدمبزرگها،
به نیت اعتراض و تحصن آمدهاند،
سعی میکنند قیافههای جدی بگیرند و با شوخیهای من نخندند،
یکی که زبلتر است اخمهایش را خیلی تابلو در هم کشیده و به شکل مادرانهای مراقب است بقیه هم بند به آب ندهند و تسلیم شوخیهای مکرر من نشوند،
جدی میشوم و میگویم بفرمایید فرمایشتان چیست
خیلی جدی میگویند آمدیم اعتراض،
و این قصه یکماهه اخیر آنهاست!
کمی "ننهمنغریبم" بازی درمیآورم که باز شروع شد و اینهمه حرف زدیم...
اما بیخیال نمیشوند
یکیشان میگوید جواب درست به ما بدهید شما سرمان را گرم میکنید!
راست میگوید دخترک زرنگ کلاس ششمی،
و این سختترین لحظه دنیاست وقتی در مقابل کودک و نوجوان جوابی نداری که قانعکننده باشد چون جنس جواب حقیقی مناسب سنشان نیست و پیچاندن را هم خوب میفهمند!
آنقدر شوخی میکنم که ریسه میروند و باز یادشان میآید که قرار بوده جدی باشند،
برایشان شکلات میآورم اول خودشان را میگیرند که نخورند،
ترفندها جواب میدهد و حالا دارند شکلات میجوند و همچنان در حال اعتراضند،
یکی میگوید قرار است کودتا کنیم
میپرسم کودتا را کجا یاد گرفتید؟
میگوید در کتاب تاریخ!
گوشی را برمیدارم و میگویم الو 110،
باز میخندند و روی صندلی پهن میشوند و دوباره بزرگترشان نهیب میزند که یادشان باشد برای چه آمدهاند!
برای بار چندم شروع میکنند به حرف زدن، آنقدر جدی و بزرگانه که دلم غنج میرود برایشان،
گوشی را باز میکنم و دگمه ضبط ویدئو را فشار میدهم اول متوجه نمیشوند اما تا میفهمند سرشان را در صندلی فرو میکنند، ساعتی به همین کشوقوسها میگذرد و با وعده وعیدی میفرستمشان که بروند، شب است و نباید بیش ازین بمانند، میروند اما دخترک کلاس ششمی همچنان بغض دارد،
یکساعت بعد پیام میدهد که من در تراس خانه هستم و هنوز لباسم را درنیاوردم با ایموجیهای اخم و قهر مینویسم چرا... میگوید به نشانه اعتراض...
میگویم سرد است دختر، پدرومادرت اذیت میشوند، میگوید حوصله کسی را ندارم
و تریپ افسردهها را میگیرد...
عزمشان را جزم کردهاند که در چالش پیش رویشان پیروز میدان باشند
و جوابی بگیرند که تابحال نگرفتهاند
و نمیدانند که دنیای آدمبزرگها
- بزرگهای سن و سالی-
همیشه حرفهایی برای گفتن دارد
که قابل گفتن نیستند.
#ف_حاجیوثوق
@ghalamzann
#جلسه_نوشت
جلسه به نام #ابراهیم_هادی شکل گرفته است،
آمدهاند بگویند که ذیل این نام چه میکنند
ابراهیم هادی را به جوانمردی میشناسیم به گرهگشایی، به جمع کردن آدمها،
به جاذبههای کمنظیرش،
به مردمداری و پهلوانیاش،
و حالا جلسه همینها را زنده کرده است
اینکه چه کسانی دارند با نام او
بارها را برمیدارند مهم نیست
برداشتن این حجم از بار است
که حالت را خوب میکند
ساختن خانههای خراب فلان روستا،
درمان بیماران نیازمند،
تعمیر وسایل زندگی
تهیه جهیزیه و هر چیز دیگری که
باری را از دوش پدری یا مادری برمیدارد
و همهی اینها به نام ابراهیم هادی انجام میشود
#بسیجی هستند
و اینبار دلت بسیجی شدن را آرزو میکند!
جلسه حسابی معطر شده است
بعضیها هم از برکات شهید میگویند
و نوری که به زندگیهایشان بخشیده است
جلسه خوب یعنی همین
یعنی حالت را خوب کند
و موجب نور باشد و انگیزه و حرکت
و خالی از شعار باشد و ادعا
جلسه خوب باید جمع و جماعت ایجاد کند
و من و منها را از میان بردارد
و امید که همین باشد.
@ghalamzann
چندروزیست که برگهای زرد و نارنجی درخت شاتوت کف حیاط را پر کردهاند،
قرار بود بگذاریم بمانند تا پاییز بیوقفه در حیاط عاشقی کند،
صدای "فاطمه" گفتن پدر #شهید را که میشنوم پشت شیشه میروم،
همسرش را صدا میزند،
(#فاطمه گفتنهایش را دوست دارم، یاد پدر را برایم زنده میکند)
صدا میزند "فاطمه بیا کمک کن سرم گیج داره و چشمام سیاهی میره"
نگاه میکنم دارد با همان پاهایی که به سختی راه میروند، برگهای حیاط را جارو میکند، قبل از آنکه فاطمهاش برسد خودم را میرسانم جارو را به سختی میگیرم، نمیدهد و شرم دارد،
التماس میکنم و میگیرم و مشغول میشوم،مادر شهید میآید و ابراز شرمندگی میکند،میخواهد جارو را بگیرد، نمیدهم
میگویم گذاشته بودیم بمانند، فقط همین،
میگوید همسایه برگهارا خواسته تا برای خودش رنگ مو بسازد!
و با همان زانوهای دردمندش مینشیند و برگهایی که در کیسه زباله بزرگ میریزم مرتب میکند و زوائدش را میگیرد!
نگفته برایمان سخت است، نگفته خودتان بیایید و ببرید،نگفته رنگ موی شما که واجب نیست،فقط کار مردم را راه انداخته،درست مثل همیشه،
و ما به این سلوک پدرانه و مادرانه
عادت کردهایم!
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#وحدت
برای این روزهایمان
که گاه از کوره در میرویم
گاه نابلدی میکنیم
گاه راه را به سمت بیراهه گم میکنیم
برای این روزهایمان
تا کار را به کاردان بسپاریم
و حکم را به قاضی
و پاسخ را به متولی
و آتش بیار معرکه نباشیم
زمین دشمن گاهی درست همان جاییست که فکر میکنیم زمین ماست!
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#یلدا
#چشمکزنها
(لطفا مطلب را فارغ از ایام فاطمیه بخوانید)
این چندروزه چندبار دلم خواسته برای دخترها اکسسوری یلدایی بخرم،
مثلا ماگ یلدایی، شال یلدایی، جوراب یلدایی، لباس یلدایی... از آنها که طرح انار و هنداونه دارد و سبز و سرخ است،
اما نخریدم
افسار دلم را گرفتم تا نخواهد و چشمش چشمکها را نبیند،نه اینکه اهل زهد باشم و چیزی از دنیا نخواهم ، اصلا و ابدا،
و خدا میداند چقدر گلگلی و رنگیرنگی را دوست دارم و میپسندم،
اما یک #رنج دارد بینمان ریشه میدواند و جای پایش را محکم میکند، اسمش را رنج میگذارم چون دارد ناخودآگاهمان را آزار میدهد، شدهایم دوندهای که هرچه میدود نمیرسد
و رنج نرسیدن دارد،
شدهایم آن موتورسوار سیرک که داخل قفس میچرخد و میچرخد و به جایی نمیرسد،
میشود به همهی چشمکزنهای این روزهای دنیا جواب بله داد، میشود سخت نگرفت و به هر آنچه بازار با جلوهگری مقابلت میگذارد، دست رد نزد و نه نگفت، اما آخرش چه میشود؟
ما هم میشویم بخشی از همین پلان و پازلی که امانمان را بریده، ما هم میشویم بخشی از همین زبادهطلبی و تنوعخواهیهای بیدلیل که تمام نمیشوند و هرروز به رنگی و شکلی عرض اندام میکنند،
کثرتها آرامش آدمها را گرفتهاند اما آدمها حواسشان نیست و برای رها شدن از رنج موادمخدر، به مصرف بیشتر مواد مخدر رو میآورند و #افیون_مصرف
قرار را از همه گرفته است.
این چنگزدنها تمامی ندارند خودمان را همین لحظه بیرون بکشیم، همین لحظه نجات بدهیم،
یلدا فقط بهانه دورهمی و لذتبردن از جمع خانواده در اوج آرامش و نشاط بوده است،
مبادا من چیزی به آن اضافه کنم
که با آن سنخیت ندارد،
و دغدغه غلط دیگری با کنشهای من آفریده شود.
#ف_حاجیوثوق
@ghalamzann
🏴السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده
طرح ویژه یلدا : نذر "مادر" دوعالم
🍊هر خانواده یک کیلو میوه🍏
برای آنکه فرزندان ما طعم انفاق را هرازگاهی بچشند و شب چله
در دورهمی خانواده احساس بهتری داشته باشند، پیشنهاد میکنیم در این طرح مشارکت کنید.
یکشنبه 28 آذر از ساعت 4 تا 5 عصر
در محل خیریه آماده دریافت یک کیلو میوه از هر خانواده هستیم،
یک کیلو میوه را به دست فرزند عزیزتان بدهید
تا بیاورد و کنار میوههای دیگر بگذارد،
تا شریک این حال و هوای خوب باشد.
✅نوع میوه مهم نیست.
✅تنقلات هم میشود برای خوشحال کردن کودکان نیازمند اضافه کرد.
این میوهها بستهبندی و روز بعد در اختیار خانوادههای آبرومند و نیازمند قرار میگیرند،
ارزشمندی شب چله به همین همدلیهاست.
@ghalamzann
#شب_چله
#خشکاله
پوستهای خشک شده میوه را داخل کیسه میریزم تا سینی برای پوستهای تازه آماده شود، کیسه دارد پر میشود و احساس مفید بودن، امید و جان تازهای به انگیزهام برای ادامه دادن میدمد،
حالا دیگر پلاستیک زباله هرروز پر نمیشود و هرروز یک کیسه پر از زبالهی تر از محل دفع زبالهها کمتر میشود
و به اندازه یک کیسه هرروز شیرابه کمتری تولید میشود و آلودگی کمتر،
اصلا از اینها بگذریم،
نکته مهم ماجرا اینجاست،
علوفه گران است، روستایی محروم دستش به علوفه نمیرسد و خشکاله یک ماده غذایی مفید و مغذی برای دامهای اوست، هم زباله کم میشود
هم غذای دام فراهم میگردد!
اینکار زحمتی ندارد، وقتی حس کنید دارید کار مفیدی انجام میدهید، انرژی مضاعف دریافت میکنید و حال خوبی نصیبتان میشود،
فصل زمستان و بخاری و پکیج،
فرصت خوبی برای تهیه خشکاله در زمان کوتاه است،با پسماند انواع میوهجات و صیفیجات و سبزیجات و...،
شب چله را از دست ندهید و کمک کنید تا انبوه زبالهی تر به جای شیرابه شدن،
بشود غذای دام
و دل روستایی مظلوم هم آباد گردد.
#ف_حاجیوثوق
@ghalamzann
#شب_چله
#لذت_های_شوآفی
(بازنشر)
روضه ی شب چله:
چندسالیست که شب چله را دوست ندارم،
شاید توصیفش سخت باشد اما دورهمیهای ساده و بی پیرایهی آن سالهای دور که پدربزرگها و مادربزرگها با کاسهای توت خشک و بادام و برگهی زردآلو و تخمه و چند انار برایمان بهشت میکردند این سالها شده است میزهای هزاررنگ با دهها تنوع شکلی و محتوایی که آخر شب حالت را تبدیل میکند به یک حال بد جسمی و روانی...جسمت تاب اینهمه تنوع و بههم خوری را ندارد و روانت تاب اینهمه تکثر و گاهی تبختر...
میگویند قدیمترها سادگی و صفای دورهمیها حال آدمها را خوب میکرده است، مگر مدعی احیای سنتها نیستیم؟ مگر شب چله جمع نمیشویم که سنت ایرانیاش را پاس بداریم؟
پس چرا حالمان را خوب نمیکند؟
به مدد فضای مجازی شوآفها را هر روز بیشتر میکنیم ، چیدمانهای عجیب و غریب، خوردنیهای رنگارنگ، بلاهایی که سر میوههای بخت برگشته میآوریم و اضافه کنیم به همهی اینها اختلاطها و حذف حریمهای محرم و نامحرمی و ارزشمندیهایی که روزبروز دارد از دستمان میرود...این احیای کدام سنت است؟
و ما کی و کجا به قدر نسل گذشته حال خوب عایدمان میشود؟!
همینقدر میدانم که میشود کاری کرد که شب چله آرامش بیاورد و مصفا باشد و همان صله ارحامی شود که فرمودهاند موجب طول عمر میشود، کافیست ما بخواهیم🌸
#ف_حاجیوثوق
@ghalamzann
#پناهنده
بینالحرمین را دوان دوان میروم
این اولین بار است که مردد نمیمانم
فروا الی الحسین...
آمدهام گریختهام دویدهام و هیچ چیزی
جز "تو" این آتش را آرام نمیکند
(چیزی داری برو امانات... هیچ!
کفشهایت... نمیخواهمشان...)
سراشیبی باب سه نقطه را با سر میروم
طوفان شده و باران میبارد!
زیر قبهام
خانم خادمه چوب پرش را تکان میدهد
تا کسی کنار ضریح نماند
رو رو رو! ...
زوار دست میکشند و میروند
شلوغ است غلغله...
خانم خادمه روی یک چهار پایه ایستاده است و
هیچ حرکت و توقفی از چشمش دور نمیماند،
کنار چهارپایهاش چسبیده به ضریح
زیر قبه رها میشوم...
پنجساعت ششساعت زمان را نمیدانم
هنوز نشستهام
زیر پای خادمه
چسبیده به مشبکهایت
نه کسی میگوید برو
نه کسی کاری دارد
فروا الی الحسین
گریختنم به سمت و سوی تو
مبارکم باشد
در شب جمعهای این چنین...
@ghalamzann
آمدنش بدون آنکه پدری داشته باشد
معجزه بود
تکلمش در ابتدای تولد معجزه بود
زنده کردن مردگان معجزه بود
و زیستنش
و سیره اش و سلوکش
و عروجش به آسمان...
و آن روز که باز میگردد
با مهدی موعود که سلام خدا بر او باد
و پشت سر ایشان نماز میگزارد.
میلادت مبارک
پیامبر مهربانی و اعجاز
مسیح بزرگ ما🌸
@ghalamzann
#فرهنگ_سلیقهای
#رسانه_ملی
نوشتن این اتفاق تکراری را دوست ندارم
و اکراه دارم بابتش
اما شاید باد صدا را به سر مأذنه برساند!
صبح روز چهارم دیماه
روز میلاد #مسیح علیهالسلام است
و برنامههای یک شبکه در حال پخش
و خبری از تبریک و حتی یک اشاره کوچک نیست،
برنامه زنده آغاز میشود مجری میآید و رسمش این است که همیشه همان ابتدا مناسبتها را بگوید باز هم خبری نمیشود
بخش "تقویم تاریخ" برنامه شروع میشود یقین دارم اینجا دیگر حتما تاریخ ورق میخورد و خبرش اعلام میگردد،
اولین مناسبت سالروز درگذشت آقای نجفی چهره فعال دوران مشروطه، دومین مناسبت سالگرد مرحوم صانعی نگارگر... میرسد به سالروز درگذشت چارلی چاپلین و توضیحی درباره زندگی او میدهد حالا نوبت سالروز تولد نیوتن است که آن هم جا نمیماند و و...
تقویم تاریخ هم تمام میشود و برنامه هم،
و میلاد مسیح علیهالسلام
گویی در تاریخ آقایان دیده نمیشود!
میلاد نبی خدا که حلقه مهمی در سلسله نبوت عالم است، به همین راحتی و با سلیقه و نظر شخصی ما نادیده گرفته میشود چون ما او را متعلق به مسیحیت میدانیم و در دایره محدود سلایق ما ربطش به همه بشریت و به مجموعه خلقت، قابل درک نیست و نمیگنجد!
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#مراقب_امید_آدمها_باشیم
مثلا آمده مشورت بگیرد و درددل کند
از دوستان خوب و توانمند
و پای کار و پر از دغدغه،
باسواد، نخبه دانشگاهی
و بیاندازه مخلص و دوستداشتنی،
تقوای عجیبی دارد
وقت حرف زدن مراقب است چیزی نگوید که باعث غیبت باشد حتی غیبت از کسانی که نمیشناسم
از معدود آدمهاییست که وقت حرف زدن حتی درددل کردن،مدام توضیح میدهد که نکند من ذرهای فکر کنم طرف مقابلش نیت سوئی داشته یا مثلا هوای نفسی یا منیتی...اصلا و ابدا!
تلاش میکند همه را توجیه کند که حواسش نبوده قصدش خیر بوده سن و سالش بالاست
حوصلهاش کم شده و و و...
او هوای نفسش را کشته
اما من که هوای نفس دارم
هرچه میگوید تصور میکنم و تصور که نه... تجربهها را به یاد میآورم
و این دست من نیست
بسوزد پدر تجربه...!
تعریف که میکند بیاختیار میخندم
با هر جملهاش لبخندی میآید
و نمیتوانم پنهانش کنم
در تعجب است چرا میخندی؟!
میگویم میخواهی تهش را من بگویم؟
و میگویم... او هم میخندد
اع از کجا فهمیدی؟!
میگویم بسوزد پدر تجربه...
ادامه میدهد و میپرسد راهکار چیست
میگویم راهکاری ندارم
نمیپذیرد... نه حتما داری حتما میدانی...
میگویم اگر راهکار میدانستم رها نمیکردم...
برق میگیردش.. نهه... چرااا...
میگویم چرایش بماند
اما قرار نیست تو رها کنی!
میگوید همه کارها خوب پیش میرود
همه چیز موفقیتآمیز است
اما چون در تیمشان نیستم
همراهی نمیکنند اصلا من را نمیپذیرند
لبخندم باز میآید و او حرصش میگیرد
میغرد که بجای خندیدن بگو چه کنم
میگویم کارت را بکن فارغ از دیگران
میگوید نمیشود که چندصدایی باشد
خوب نیست مردم چه میگویند!
راست میگوید چندصدایی خوب نیست
باید آبروداری کرد
مردم که نمیدانند و نباید بدانند
باید آبروداری کرد تا جمع، جمع بماند.
میگوید میشود بیایی و جلسه بگذاریم
و تو از کار جمعی بگویی تا دلها نرم شوند و اختلافات جمع؟
میگویم دوست من دوست خوب من
مساله شما اختلاف نیست
تو پایت را جایی گذاشتهای که کسی دردش آمده، جایی را تنگ کردهای،
و ما آدمها برایمان سخت است
تعارف که نداریم هرکسی که تهدید برای جایگاه ما باشد، حذفش میکنیم
این یک قاعده است مگر خلافش ثابت شود...
اما دلم نمیخواهد لااقل او رها کند، با همهی خوبیها و زلالیتی که در وجودش سراغ دارم،
او حیف است
نباید امیدش ناامید شود
جلسه را میگذاریم تا او و اوها هرگز ناامید نمانند.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
باران ببارد میروی
باران نبارد میروی
این بغض بی صاحب چرا
از تو ندارد پیروی...
@ghalamzann
کفران نعمت است
اگر حالت بهشت نشود
وقتی درست همان وقت که نیازمندی
عزیزی یادت کرده باشد و دعایت...
شکر!
@ghalamzann
#احمد_آقا
همراه همسرش #عروس_خانم و پسرشان چندروزی مشهد بودند،
دوستان خیّر این خانواده را از هزار کیلومتر آنطرفتر آوردند و برایشان روبروی بابالجواد(علیهالسلام) جایی گرفتند و بالاخره این زن و مرد زحمتکش را زائر آقا کردند.
احمدآقا که حالا دیگر #مش_احمد_آقا باید صدایش کنند به آرزویش رسید و آنان که بانی شدند تا او و خانوادهاش برای اولین بار طعم زیارت را بچشند، نمیدانم چه احوالی دارند.
الحمدلله
@ghalamzann