eitaa logo
قلمزن
527 دنبال‌کننده
728 عکس
136 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
در یکی از کوچه های قلعه ساختمان، جایی که خانه های کوچک نیازمندان بغل به بغل ساخته شده اند و نه استاندارد بنا دارند و نه ساخت وساز اصولی و درست، در یکی از خانه ها انفجاری رخ داده است، آبگرمکن بوده یا هر چیز دیگر، نمی‌دانیم اما چندخانه تخریب شده و حدود 60 خانه شیشه هایش ریخته اند! خانواده هایی که گرفتار نان شبشان هستند حالا باید به فکر شیشه های نداشته ی خانه هایشان باشند، می‌توانیم اندک اندک جمع کنیم و دستی برسانیم فصل سرما در راه است و شب ها بدون شیشه نمی‌توان در این خانه ها آسود، هر کسی به قدر توانش "یاعلی" بگوید، بسم الله🌷 ✳️عکس واقعی ست. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
دخترک لاکچری عکسش را درگروه با یک ژست عجیب و کدویی که در بغل گرفته و لباس عجیب تری که پوشیده و آرایش متفاوتی که کرده و در لوکیشن خانه شیکشان نشسته، گذاشته است و زیرش یک ویس که در آن داد می‌زند هالوییین مبااااارک! بعد در ویس دیگر از بچه های گروه میپرسد "شماها هالوین نگرفتید؟ یعنی حتی یک نفرتون هم جشن نگرفتین؟ اینکه خیلی بده"... تا چنددقیقه کسی چیزی نمی‌گوید، ترجیح می‌دهم سکوت کنم و منتظر عکس العمل بچه ها بمانم دخترک زبل گروه ویس میفرستد "هالوین مال خارجی هاست مال ما نیست" دخترک لاکچری صوت بعدی را میفرستد "به تو چه اصلا دلمون خواسته بگیریم فقط مال خارجی‌ها نیست بعضی ایرانیها هم می‌گیرند یعنی ایرانی های پولدار... " و قهقهه می‌زند! دخترک زبل سکوت کرده است و همه بچه های گروه سکوت کرده اند، برای دخترک لاکچری می‌نویسم " هالوین مال ايرانيهای پولدار نیست اصلا مال هیچ ایرانیی نیست هالوین برای بعضی از کشورهاست و ریشه اش خرافات و خیالاته اونها به خیالشون میخوان از خودشون در برابر موجودات خیالی محافظت کنند، ما جشن یلدا داریم و جشن نوروز و جشن های قشنگ دیگه، ما سفره هفت سین می چینیم و کرسی یلدا میذاریم نه اونها جشن های مارو می‌گیرند و نه ما جشن های اونهارو ... " بچه ها ادامه نمی‌دهند و البته مهم هم نیست آنچه ذهنم را پیش ازین هم درگیر کرده بود مدل رفتاری همیشگی دخترک است یک تبختر سازمان یافته نسبت به دیگران که نگاه بالا به پایین دارد و در بیشتر اوقاتِ مواجهه با همسالانش در حال جلوه گری داشته های لاکچری خود و خانواده اش می‌باشد! و بی طاقتی و ادبیات نامناسبش در مقابل نظر مخالف و مانوس نبودنش با بچه ها و موارد دیگرش، بچه ها همان می‌شوند که ما هستیم درست همان که ما هستیم کاش بشود بخاطر آنها کمی بهتر باشیم... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
قلمزن
#انفجار #شیشه در یکی از کوچه های قلعه ساختمان، جایی که خانه های کوچک نیازمندان بغل به بغل ساخته شد
دوستانی که در این مورد می‌پرسند برنامه گزارش 5 شبکه خراسان رضوی در تاریخ 8 آبان را از تلوبیون بگیرند و ببینند، ساعت 16:15 پخش شده است، متاسفانه میزان گستردگی فاجعه ملموس خواهد شد. ضمنا گزارش پنجی ها هم آمده اند پای کار و می‌گویند اگر خیرین کمک برسانند ما هم برای انعکاسش و گزارشش با هدف تکمیل کمک ها همراه هستیم، دستشان درست🙏 @ghalamzann
"نگار" من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به "غمزه" مساله آموز صد مدرّس شد @ghalamzann
⚫️شبی که مشهد خواب بود⚫️ شب میلاد نبی خداست خاتم پیامبران هفدهم ربیع درست همان زمانی که طاق کسری فروریخت، دریاچه ساوه خشکید و آتشکده فارس خاموش شد... در چنین شبی از میدان تلویزیون حرکت می‌کنیم تا به کارناوال های شادی بپیوندیم میدان فلسطین، احمدآباد، شریعتی، میدان بسیج، حرم مطهر و بازگشت از خیابان خسروی خیابان امام خمینی، خیابان بهشتی و کوهسنگی و باز میدان تلویزیون، خیابان ها و میادین مهم شهر را طی میکنیم و با کمال تاسف و حیرت و در عین جستجوی پیگیرانه، حتی یک بنر یک تابلو یک پرچم یک پیام تبریک از جانب شهرداری مشهد دیده نمی‌شود و این یک فاجعه است، حتی مقابل تلویزیون های شهری می‌ایستیم تا شاید آن وسط مسط ها یک کپشن تبریک یک عکس یک نشانه پیدا کنیم و دریغ از حتی یک مورد، هنوز هم باورم نمی‌شود مگر ممکن است؟!! مگر می‌شود این مناسبت فوق مهم آن هم در ایامی که دنیا برایش سینه سپر کرده است در مشهد همان که پایتخت معنوی ایران است، این همه مسکوت مانده باشد؟! از آن همه بودجه و اعتبار واقعا حتی یک بنر به این روزها نرسیده است؟!! اصلا از شهرداری بگذریم هیئات مذهبی امشب دقیقا کجا بودند؟ همان ها که چندروز قبل کوچه هارا سیاه‌پوش کردند برای دهه محسنیه!! امشب خستگی هارا می‌گرفتند؟ نیروهای انقلابی مشهد کجا بودند؟! فقط همان ماشین بسیج که دور میدان بسیج، بنر 13 آبان عَلَم کرده بود؟! مگر می‌شود در مشهد خبری نباشد؟ و فقط دو ماشین کارناوال ببینی که نوجوانان قرمزپوش!! در آن ایستاده باشند و شادی کنند و اتفاقا یک ماشین فقط برای امیرالمومنین حیدر بخواند و دشمنان ایشان را لعن کند!!! گروه های امربه معروف کجا هستند؟ اگر به اندازه بی حجابی برای این فاجعه در شهر مشهد گریبان چاک نکنید، قافیه را باخته اید دوستان، در هفته وحدت شب میلاد پیامبر مظلوم رحمت قرمزپوش ها برای ما جشن اثبات حقانیت! گرفتند، چطور می‌شود باور کرد که همه چیز اتفاقی بوده است... پی نوشت: بله در خیابان احمدآباد دوستان هیئتی نورافشانی می‌کردند و یک ماشین کارناوال جشن میلاد گرفته بود، اما آیا کفایت است؟! ف. حاجی وثوق @ghalamzann
دخترها می‌خواهند یک سرود برای خانم های محله اجرا کنند، با اینکه چادری نیستند اما خودشان تصمیم گرفته اند برای اینکه هماهنگ باشند و بقول خودشان سِت، چادر مشکی بپوشند، میگویم روسری هایتان اما سفید باشد غیر از یکنفر که معتقداست سفید زشتش می‌کند، بقیه استقبال می‌کنند، یک نفر برای چادر ساز مخالف دارد و می‌گوید لباس مهمونی بپوشیم، بقیه می‌گویند لباس ها شبیه هم نیستند و گروهمان قشنگ نمی‌شود، چادر و روسری سفید با رای اکثریت قاطع تصویب می‌شود اما دخترک مخالف همچنان مخالف است، روز اجرا دخترک در گروه با عصبانیت صوت می‌گذارد که "من نمی‌خواهم در سرود چادر بپوشم و مثل پیرزنها چاقچونه بشوم" احتمالا منظورش "چادر چاقچور" است، بچه ها ناراحت می‌شوند که البته غیر از یکی، بقیه اصلا چادری نیستند و حجاب کامل هم ندارند، در گروه بحثشان می‌شود، ناخواسته گفتگو حول چادر بین‌شان شکل گرفته است، دخترکان بی حجاب چون خودشان انتخاب کرده اند که برای سرود چادر بپوشند حالا شده اند مدافع چادر، یکی میگوید خیلی هم قشنگ است آن یکی می‌نویسد من که اصلا شبیه پیرزنها نمی‌شوم و دیگری می‌گوید من که دوست دارم بپوشم تو هرکاری می‌خواهی بکن... کار به آنجا می‌رسد که دخترک بی‌حجاب گروه کلیپی درباره حجاب می‌گذارد، عاشقانه گفتگوهایشان و بحث هایشان را نگاه میکنم و به خودشان واگذار میکنم، میدانم این مدافع چادرشدن فعلا برای اجراست و ماهیت حقیقی ندارد، اما گفتگویشان جالب است، به وقت دفاع از آنچه می‌خواهند باشد، طوری قوی وارد می‌شوند که تعجب میکنی، نوجوانند دیگر❤️ شب اجرا آمدند همه با چادر و روسری سفید بلد نبودند درست ببندند گفتم من گریمورتان میشوم صف بستند و یکی یکی مهیایشان کردم، نکته جالب ماجرا این بود که می‌گفتند شبیه خودتان ببندید، (و این یعنی مربی بخواهد یا نخواهد حتی جزئیات سلوکش ثبت می‌شوند) دخترک مخالف هم خودش را با چادر مشکی و روسری سفید رسانده بود... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
بعضی ها با پای عقلشان پیش می روند، بعضی ها با پای عشقشان بالا می روند، بعضی ها را بلا و امتحان بالا و بالاتر می‌برد، اما مرکب دیگری هست که روی همه ی مرکب های قبلی را کم می کند! نه ادعای عقل دارد نه هوارکشی عاشقی و نه سینه سپر می کند که آماج بلا باشد، او می خواهد که شکسته ببیند تورا... فقط همین! می خواهد بیچارگی هایت را برایش ببری... او بنده اش را فقیر و شکسته میخواهد! و قد خضعت بالانابة الیک و عنوت بالاستکانة لدیک☘ میگویند "انابة" بازگشتن به خانه است! از آن بازگشتن هایی که صدجا رفته ای و ناامید شده ای و برگشته ای! میگویند "استکانة" اوج بیچارگی و درماندگیست، از آن بیچارگی هایی که به خاک می اندازد و سرتسلیم فرود می آورد! می گویند آن جا که دیگر چشمت نه به عقلت بود نه به عشقت بود نه به نمره های قبولی ات، متوجه خودش می شوی...خودِ خودِ خودش! و همه ی این همه یعنی: تو قرار است با بیچارگی و عجز و تنهایی ات برسی ...فقط همین! ☘مناجات تائبین : وَ قَدْ خَضَعْتُ بِالْإِنَابَةِ إِلَیْکَ وَ عَنَوْتُ بِالاِسْتِکَانَةِ لَدَیْکَ ‏ فَإِنْ طَرَدْتَنِی مِنْ بَابِکَ فَبِمَنْ أَلُوذُ وَ إِنْ رَدَدْتَنِی عَنْ جَنَابِکَ فَبِمَنْ أَعُوذُ... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
قلمزن
#هالوین #روزنوشت دخترک لاکچری عکسش را درگروه با یک ژست عجیب و کدویی که در بغل گرفته و لباس عجیب تر
با دخترها قرار پیاده روی گذاشتیم در محل قرار کمی زودتر ایستاده ام تا بچه ها معطل نمانند چهارتای اول را از دور می بینم دست تکان میدهم شروع میکنند به دویدن اشاره می‌کنم ندوید امانت هستند و نگرانم صدمه ببینند هنوز نرسیده اند که دخترک هالوینی به زمین میخورد خودم را می‌رسانم چیزی نشده و میخندد بعد با هیجان می‌گوید خانوم من و سگم اینجا زیاد میدویم و غلت میزنیم حرف را عوض میکنم دوباره می‌گوید خانم کاش سگم را می‌آوردم بچه ام دوروزه بیرون نیامده! و این جملات را با اداواطوار عجیبی می‌گوید، می‌گویم قرارمان پیاده روی آدمهاست می خندد و می‌گوید باشه دیشب با ماشین بچه رو گردش بردیم و ادامه می‌دهد به مامانم گفتم من و این بچه گرسنه هستیم برویم رستوران غذا بخوریم مامان گفت شاید رستوران سگ راه ندهد گفتم تو بپرس راه می‌دهد مامان پرسید اتفاقا صندلی برای سگ هم داشتند برای بچه استیک سفارش دادم خانوم... نمی‌گذارم ادامه دهد حالا 4 نفر بعدی هم اضافه شده اند بقیه هم نتوانستند بیایند تیم کوچک 9 نفره ما حرکت می‌کند، اما دخترک دلش می‌خواهد یک ریز از سگش بگوید از خانه ویلایی و از مهمانی هایشان، بحث که عوض می‌شود ناگهان می‌پرسد خانوم شما واقعنی واقعنی جشن هالوین نگرفتید؟! می‌گویم نه دخترم گفتم که ما ایرانی هستیم و هالوین برای ما نیست و دوستش نداریم میگوید خانوم آخه خاله هام و عمه هام و عموهام همه اونطرف هستند و هالوین دارند ما هم از اونها ارث بردیم میگویم اونها باید از شما ارث ببرند همه تون ایرانی هستید می‌خندد و ساکت می‌شود به چه فکر می‌کند نمی‌دانم این بچه این بچه ها دارند در بی هویتی مستهلک می‌شوند در بلاتکلیفی خانواده ها در کش و قوس این سو و آن سوی اطرافیان این بچه هارا تهاجم فرهنگی غرق نمیکند سرگردانی و بی هویتی و نداشتن تکیه گاه قدرتمند و باثبات فکری مضمحل می‌کند. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
اهل این خانه در منطقه ساختمان نان شبشان به سختی می‌رسد اما اتصال برق باعث شده همه خانه شان بسوزد با هرچه داشته اند، بچه های جهادی دارند خانه را بازسازی می‌کنند، می‌ماند وسایل زندگی، یک خیر برای بخاری مقداری واریز کرده است یک کمد هم مهیا شده، اما دیگر هیچ چیزی ندارند، بگردیم و وسایل اضافه دوروبرمان را که می‌تواند اولیه های یک زندگی را مهیا کند گرد هم بیاوریم به چند هم نیاز فوری داریم خانواده های زیادی این شب ها در سرما مانده اند، همت کنیم دوستان 🙏 بسم الله🌸 @ghalamzann
"ڪاری که انجام میدهید، حتی نایستید ڪه ڪسی بگوید خسته نباشید! از همان در پشتی بیرون بروید. چون اگر تشڪر کنند، تو دیگر اجرت را گرفته‌ای و چیزی برای آن دنیایت باقے نمیماند." @ghalamzann
روزنوشت های یک مربی آن روی دیگر هم دارند فقط همین نیست که دلت برای کتابخوان شدنشان غنج برود و برای یک بار نماز خواندنشان و محبتشان و پیام های عاشقانه شب و روزشان که برایت میفرستند و تو خوش خوشانت باشد! روی دیگری هم هست آنجا که چند دختر به غایت بدحجاب و پر از رفتار جلف را ببری بیرون و هرکسی که رد می‌شود نگاه شماتت بارش را نصیب تو کند آنجا که در وسط خیابان جیغ بکشند و با صدای بلند حرفهای نامربوط بزنند و تو خجالت بکشی آنجا که وقتی چشمشان به پسرها می افتد با اداواطوارشان جلب توجه کنند آنجا که در شوخی هایشان حرفهای رکیک بشنوی آنجا که یله گی نه فقط در رفتارشان که در کلامشان هم شرمنده ات میکند آنجا که مجبوری بدترین یواشکی هایشان را بشنوی و وسط هردو جمله بگویند "خانم تروخدا به مامانامون نگین" آنجا که مورد سرزنش دیگران باشی آنجا که متهم شوی به هر چیزی و داخل آدم! آن هم از نوع ولایی اش حسابت نکنند اگر می‌خواهید مربی باشید باید بچه هایتان را به چنگ و دندان بگیرید و در کارزار فشارهای اجتماعی بشوید مدافع همین دخترکان یله که بدیهیات رفتاری را در خانواده نیاموخته اند... امثال ما فقط مدعی هستیم مربی واقعی آقای بود که زنده می‌کرد و رشد میداد و به ثمر می‌رساند و آدم‌ها را طیف بندی نمی‌کرد خدایش رحمت کند که آنچنان با کلامش تازیانه میزد که از خواب چندین ساله بپری و یادت بیاید که اصلا برای چه آمده ای و قراراست به کجا برسی، برای مربی بودن باید رشد کرد باید قوی شد آنقدر که همه آدمها زیر پروبالت جایی برای پناه گرفتن داشته باشند. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
ساعت نه و نیم شب پیام داد که حال بابا بد شده برایش دعا کنید زنگ زدم از شدت گریه نمیتوانست صحبت کند گفت بابا سکته کرده و بردنش بیمارستان... در گروهی که با دوستانش دارند گفتم "بچه ها برای بابای دوستتون دعا کنید" ، خواستم دلش آرام شود اما همه ذهنم درگیر دل دخترکی بود که تاب این همه نگرانی را نداشت، گفتم بیخبرم نگذار گفت چشم نیمه شب پیام داد "بابا رفت...دیگه بابا ندارم" دخترک فقط 12 سال دارد و این رفتن ناگهانی پدر جوانش به شدت بیقرارش کرده است (این را چشیده ام که داغ پدر سنگین است آن قدر که برای مدتی دنیا برایت تمام می‌شود و "خوب باقی ماندنت" بسته به این است که چقدر مهیا شده باشی) دخترک شکسته است ناامید است اینکه چرا خدا اینهمه زود پدرش را از او گرفته اینکه چرا این ظلم اتفاق افتاده اینکه چرا او و چرا بابای مهربانش... تا خود صبح فقط حرف میزنیم و می‌دانم فعلا سودی ندارد جز اینکه کسی هست که حرفهایش را بشنود و فقط همین، و باید بگوید و بگرید تا خالی شود، تلخ است اما باید بچه ها را برای مصیبت ها مهیا کرد باور اینکه "دنیا محل عبور است" اگر اتفاق بیفتد و اگر معاد با همه فرازونشیبش بدون ترس و دلهره به جان بچه ها بنشیند تحمل مصائب برایشان ممکن میشود بچه ها را برای روزهای سخت آماده کنیم نترسیم از گفتن احتمالات، باور کنیم که باور معاد عبور از دنیارا برای همه ما راحت تر خواهد کرد کتاب "خداحافظ راکون پیر" را برایشان خواهم خواند، برای بچه هایی که مثل همه بچه های دنیا، مرگ را ماجرایی ترسناک و پایانی نافرجام می‌دانند. ف. حاجی وثوق @ghalamzann