هدایت شده از بن بست
برای گنبد پنبه ای پوشالی
گنبدی گفت که من آهنی ام
شهره ام شهره به روئین تنی ام
هیبتم هیبت شیری خفن است
دوسه تا توی جهان مثل من است
گر مگس پر زند از اطرافم
جفت پرهاش به هم میبافم
هر که بی رخصت از اینجا گذرد
جان سالم کی از اینجا ببرد
راست یا چپ بزنی میرقصم
پاپ یا رپ بزنی میرقصم
مست بود و دهنش بو می داد
عارقش بوی هیاهو می داد
موشکی زان طرف قصه بگفت:
که من الماس تو را خواهم سفت
راه بر رفتن من می بندی؟
تو به گور پدرت می خندی
تو که باشی که کُری میخوانی
عوضی! نام مرا می دانی؟
آتش خشم مسلمانانم
مشت در هم گره آنانم
شده ای حامی قومی باطل
به همين اسم غریبت خوشدل
دست تو نیز بخون آغشته است
هر چه ارباب تو آدم کشته است
شده ای یار پلیدان، بدبخت!
دست بردار از اینان، بدبخت
مدتی چند از این قصه گذشت
روزگاری به غم وغصه گذشت
بود در خواب شبی آن گنبد
که قضا تیر به پهلویش زد
این طرف موشک سجیل رسید
آن طرف مرغ ابابیل رسد
شهر شد زیر و زبر از موشک
رفت در پوشک خود ان موشَ ک
فوجی از موشک قسام رسید
صاف رفت و به سر انجام رسید
گنبد آهنی پوشالی
داد از موشک ما جا خالی
گنبد پنبه ای پرکنده
بود از کردهٔ خود شرمنده
گنبد مسجد الاقصی را دید
پاک شرمنده شد و آه کشید
گشت سوراخ و به زانو افتاد
پاره و پوره به یک سو افتاد
حسن میرزانیا
#حماس
#فلسطین
#موشک
#حسن_میرزانیا
تلألو «الله اکبر»
این آیههای سورۀ حشر است، هان! بهگوش!
در صور میدمند، هلا خفتگان، بههوش!
بالابلندِ مأذنهها با اذان خوش است
زیباتر آنکه مسجدالاقصی زند خروش
میدان پر از تلألو «الله اکبر» است
مهلت تمام! زوزۀ بیدادها خموش!
سردار! صبح سورۀ اَسرا دمیده است
جای تو خالی است در این بزمِ نوشنوش
طوفان شدهست، جان برادر! کجاستی؟
دستی برآر تا که بگیری علم به دوش
بسیار زخم دیده و سر خم نکرده است
جانم به استقامت این خاک سختکوش
این فتح ناب، از نفحات شهادت است
بوی بهار میدهد این دشت لالهپوش
✍🏻 #فائزه_زرافشان
🏷 #مقاومت_اسلامی | #فلسطین | #طوفان_الاقصی
🇮🇷
1_1807753007.attheme
حجم:
108.3K
🔷 ایتا داره کم کم زمینه پیشرفت یک شبکه کامل ایرانی رو بوجود میاره✋
دوستان انگشت تون رو بزنید روی دایره بالای این پست،بعد از اینکه صفحه ای باز شد،پایین سمت راست نوشته اعمال،تا بزنید روش،فضای ایتا رو شبیه واتساپ می کنه و یک صفحه خوب وروشنی خواهید داشت.
👌بفرستید برای دوستاتون
شوخی با حضرت حافظ:
تا بر رُخ زیبای نگاری نظر افتاد
《پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد》
شد خیره دو چشمان و دل زار و ضعیفم
آلارم زد و جان و دلم در خطر افتاد
《از راه نظر مرغ دلم گشت هوا گیر》
تا دیده به آن مهوش قرص قمر افتاد
با عشوه ی او باطری قلبم چپکی شد
آن عاریه دندان ز دهانم به در افتاد
در جان و تنم زلزله ی موحش بم شد
آن قامت تا گشته به سویی دَمر افتاد
قرص قمرش دیدم و ناگاه به یادم
آن اشرف مخلوق ،جناب بشر افتاد
یک باره به یاد آمدم از دور ِ جوانی
یادم به سهیلا و زری و سحر افتاد
آن دل که چهل سال تمرگید به یک جا
با دیدن او باز به فکر دَدَر افتاد
از دور ندا دادمش ای دلبر فتّان
با این دل من هر که در افتاد ور افتاد
نزدیک بیا تا که ببینم قد رعنات
با دیدنت ای سرو شرر در جگر افتاد
نزدیک که شد برق سه فاز از سر من جست
چون دیده به دیدار یکی نره خر افتاد
《جاوید 》ندانست از این قصه بخندد
یا گریه کند چون که نگارش پسر افتاد
#محمد_جاوید
از آرشیو سال های قبل
20 مهر 1402
روز حافظ گرامی باد
"حافظکُشی: سخنی پس از یادروز حافظ"
حافظ، حافظهی ماست؛ نماد خاطرات ما چه سیاه و چه سفید؛ چه تیره و چه روشن. او آیینهای برای آرزوهای ماست؛ چه این جهانی و چه آن جهانی.
اورا نمیتوان در حصار حزبها و نژادها اسیر کرد. حافظ شاعر سلیقههای گوناگون است. او اگر در روزگار ما بود، احتمالا شعر سپید و نیمایی هم میگفت؛ همچنان که دوستدار شعر سنتی بوده است. با شاملو و فروغ دوست بود و شعرشان را میپسندید؛ همانگونه که شاید با شهریار موانست داشت و از تصاویر شعر منزوی در انزوای شاعرانهی خود لذت میبُرد. شاعران قبل و بعد از انقلاب را به اعتبار شعرشان و قوتکلامشان دوست داشت. باور قلبی من دربارهی او این است؛ هرچند هیچ سند تاریخی و رسانهای برای ادعاهایم ندارم. اصولا اهل شعر سندی برای اثبات کلام خود ندارند؛ چون در جهانی دیگر سیر میکنند.
او اهل شعر و عشق و خرد و عرفان بود؛ به قول حافظشناسان، انسان کامل نه که کاملا انسان بود. حافظ مقدس نبود چون فرشتگان که "عشق ندارند"؛ هرچند به جهان قُدس ایمان داشت. قلبش مملو از شکّی یقینی بود.
عاشق قرآن و ورد سحر بود؛ هرچند موسیقی را نیز دوست میداشت. به جهانی دیگر میاندیشید؛ هرچند هیچگاه از این جهان و لحظههای خوش و رنگارنگش نگسسته بود.
از نظر او، هیچچیز ناپسندتر از دورویی و دروغ نیست؛ چیزی که نقُل محفل اهل سیاست است. او اهل سیاست و کیاست بود؛ اما در سیاستش عشق و مهر و انساندوستی، اصول نخستین قانون اساسیاند.
حافظ نه رند یکلاقبا و ملحدی است که برخی به او چسباندهاند؛ نه عارف سالکی که جز خدا و عالم غیب چیزی نمیبیند. او منشوری است بین طیفهای مختلف رنگ و بیرنگی: سیاه و سفید، کبود و خاکستری و سبز و سرخ و آبی. ایرانیِ ایرانی است نه آنطور که برخی دوستدارند باشد؛ مسلمان مسلمان است نه چنانکه مشایخ و واعظان اعصار اراده میکنند؛ اهل معرفت است؛ اما نه در نظام سلسلهها و فرقهها.
او به اصول حقیقت پایبند است؛ اما وابسته به حزب و گروهی نیست و به دنبال اصلاح جهان است؛ اما وابستهی بیانیههای شرق و غرب نمانده است.
فال حافظ دلیلی بر همین رنگارنگی ذهن و زبان اوست؛ حافظی که در روزگار ما و در جغرافیای گستردهی تفسیرش و در رسانهها و تریبونهای ما، تنها بخشی از جهانش را میتوان دید.
حال پیش از تعریف و مصادرهی حافظ به سلیقهی این و آن، باید گفت که ما در شناخت و معرفی حافظ، راهی جز این دو نداریم: یا اینکه اورا رنگارنگ و همانگونه که هست بپذیریم یا اورا بکُشیم و قطعهقطعه کنیم؛ زوایدش را دور بریزیم و از باقیماندهی او حافظی ناقص و شکستهبسته خلق کنیم. اما بدانیم که حافظکشی ما در حافظهی تاریخ میماند.
#محمد_مرادی
#حافظ
#حافظ_کشی
https://eitaa.com/mmparvizan
ﺁﺗﺶ، ﮔﻠﻮﻟﻪ، ﺳﻨﮓ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ
ﺟﺎﯼ ﻗﻠﻢ ﺗﻔﻨﮓ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﻮﭖﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺷﻌﺮ
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺑﻤﺐ ﺑﭙﯿﭽﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺷﻌﺮ
ﺑﺎﯾﺪ ﻗﻠﻢ ﺑﻪ ﺭﻗﺺ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺟﻨﻮﻥ ﮐﻨﺪ
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺑﺸﻮﺩ « ﻓﺘﺢ ﺧﻮﻥ » ﮐﻨﺪ
ﺑﺎﯾﺪ ﻟﺒﺎﺱ ﺭﺯﻡ ﺑﭙﻮﺷﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﻦ
ﺑﺎﯾﺪ ﺳﭙﺎﻩ ﻗﺪﺱ ﺷﻮﺩ ﻭﺍﮊﻩﻫﺎﯼ ﻣﻦ
ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﺍﻥ ﺷﻌﺮ ﺍﮔﺮ ﻧﻌﺮﻩﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ
ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﺟﺎﻫﻠﯿﺖ ﺍﯾﻦ ﻋﺼﺮ ﻣﯽﺷﺪﻧﺪ
ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺣﺮﻑ ﻟﯿﻠﯽ ﻭ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻧﻤﯽﺯﺩﻧﺪ ...
ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺷﺎﺧﻪﯼ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻧﻤﯽﺯﺩﻧﺪ
ﺍﺯ ﺑﺲ ﺧﯿﺎﻝ ﺩﺭ ﺧﻢ ﺍﺑﺮﻭﯼ ﯾﺎﺭ ﻣﺎﻧﺪ
ﺍﺯ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻗﺒﻠﻪ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻧﻮﺍﺭ ﻣﺎﻧﺪ
ناموس زخم خورده ای از بس که بی کسی
از بس که طعنه خورده و بیت المقدسی
ﺍﯾﻦﮔﻮﻧﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﮔﺮﮒ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻋﺰﯾﺰ ﺷﺪ
ﯾﻮﺳﻒ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﻌﺮﮐﻪﻫﺎ ﺭﯾﺰﺭﯾﺰ ﺷﺪ
ﺍﯾﻦﮔﻮﻧﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺳﻮﺧﺖ
بر عکس معجزات خدا، « الخلیل» ﺳﻮﺧﺖ
از خون گرمتان، عرق سرد می زنند
در مسجد شکسته یتان، نرد می زنند
آری شما حماسه ولی ما جنازه ایم
ما خواب مانده ایم کجا انتفاضه ایم؟
تنها برای منفعت خود برادریم
امروز روز نکبت ما بود بگذریم
آه ای برادر عربم روزه ات قبول
فانظر الی تظلمنا ایها الرسول
#محمد_مهدی_خانمحمدی