eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
275 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
247 ویدیو
89 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
صائب نشود خشک به خورشیدِ قیامت بر خاک نویسند اگر شعرِ ترم را
ـــــــــــــــــــــــ غزل فارسی مادرِ همهٔ غزل‌های جهان ▪️بیماری اصلی شعرِ روزگارِ ما از همین‌‌جا شروع می‌شود که خودش نه‌تنها فُرمی –جز کار نیما– به وجود نیاورده است، بلکه فرم‌های شگفت‌آوری را که محصولِ نبوغِ خیّام و فردوسی و حافظ و مولوی و سعدی است، به یک سوی نهاده و در فرمِ بی‌فرمی ربعِ قرنی است که در جا می‌زند (چند کار منثور شاملو، آن هم نه همهٔ کارهایش را استثنا باید کرد که در بی‌فرمیِ ظاهری آنها نوعی فرم، اما نه فرم نهایی وجود دارد.) به عقیدهٔ من بُن‌بستِ شعر معاصر به دست کسانی خواهد شکست که یا فرم تازه‌ای ابداع کنند –کاری که نیما کرد و شاگردانش کمال بخشیدند– یا یکی از فُرم‌های تجربه‌شدهٔ قدیم یا جدید را با حال‌و‌هوایِ انسان عصرِ ما انس و الفت دهد و در فضای آن فرم‌ها، تجربه‌های انسانِ عصر ما را شکل دهد. می‌توان غزل گفت و غزل را به عنوان یک فرمِ باز، یک قالب گسترده و یک قاب پذیرفت؛ قابی که همه نوع تصویر –از منظره گرفته تا انواع پُرتره‌ها، در هر سبکی از سبک‌های نقاشی– در آن می‌تواند جای بگیرد، آن هم در زبانی که مادرِ همهٔ «غزل»‌های جهان است و هیچ زبانی نمی‌تواند بگوید برای «غزل» امکاناتی بیشتر از زیان فارسی دارد. من این حرف‌ها را به عنوان دفاع از غزل، به آن معنیِ احمقانهٔ «غزل‌های انجمنی» نمی‌گویم. می‌خواهم این مطلب بسیار ساده را یاد‌آور شوم که ادبیات و هنر، مجموعه‌ای از فرم‌های خاص‌اند و تحوّلات هریک از این فرم‌ها، به معنی نفی و انکار یا به کنار نهادن دیگر فرم‌ها نیست. ما در شعرِ سنّتی خویش قوالبی داریم و در داخلِ این قوالب فرم‌های بسیاری؛ فرم‌های ضعیف، نیرومند، راحت و دشوار. پیدایش قالب شعر آزاد، یا عروضِ نیمایی، به هیچ روی نفی مطلق آن قوالب نیست. آن قوالب می‌توانند آبستنِ فرم‌های خلّاق، برای بعضی از حال و هواهای عصر ما و عصر‌های آینده باشند. محمدرضا شفیعی کدکنی با چراغ و آینه، ۶۷۶–۶۷۳ اگرچه هیچ گل مُرده، دوباره زنده نشد، اما بهار در گُلِ شیپوری، مدام گرم دمیدن بود
⭕️ حمایت اهالی شعر و ادب از دکتر در انتخابات ✅ پایگاه اطلاع‌رسانی دکتر سعید جلیلی @saeedjalily
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای دکتر سعید جلیلی ،مرد صداقت و حکمت در گلشنِ ایران گلِ زیباست جلیلی آزاده و فرمانبر آقاست جلیلی تکرار رجایی و بهشتی ورییسی ست آیینه ی اخلاص ومصفّاست جلیلی جانباز فداکار و سلحشور زمانست در جبهه ی حق رهرو مولاست جلیلی چون کوه سرافراز وصبور است و مقاوم کآرامد ودانا وشکیباست جلیلی افتاده وخاکی ست سراپای وجودش با مردم افتاده هم آواست جلیلی در اوج وفاداری واخلاص و کرامت سرمشق همه دفتر دلهاست جلیلی کآرامد و بیدار به میدان سیاست آماده و پرشور ومهیا ست جلیلی چون مالک ومقداد وَسلمان وابوذر در راه علی ،یکّه وتنهاست جلیلی هرچند رجایی ورییسی همه رفتند امروز ،رییسی ِ دل ماست جلیلی از شیراز انتخاب ما دکتر جلیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎯 آشنایی‌زدایی یا بیگانه‌سازی در ادبیات، «آشنایی‌زدایی» یا «بیگانه‌سازی» یا همان: To defamiliarize & to estrange یعنی اینکه دنیایی را که نزد مخاطب، متعارف و عادی به‌نظر می‌رسد را به دنیایی بیگانه، غریب و نا‌آشنا تبدیل کنیم و قابلیت از‌دست‌رفته‌ی خواننده برای دریافت نامتعارف (یعنی دریافت جدید) را برایش زنده کنیم و احساس تازه‌ای را در او به وجود آوریم. نمونه‌داستان کوتاه که حاوی آشنایی‌زدایی یا بیگانه‌سازی است: «شب در هتل» اثر زیگفرید لنتس و نمونه رمان برای آن، رمان «سرگذشت ندیمه» اثر مارگارت آتوود است. 🎯 تعاریف و مفاهیم مختلف آشنایی‌زدایی: ۱. آشنازدایی: با توجه به اینکه بسیاری از ادراکات ما به سبب تکرار دچار عادت شده(اتوماسیون) و آنقدر این ادراکات برای ما عادی شده است که گاهی متوجه حضور آن نمی شویم(مثل صدای شنیدن آوای پرندگان و یا صدای عبور آب در رودخانه و یا صدای پیچیدن باد در درختان، برای کسی که در جنگل زندگی می کند این صداها را بعد از مدتی متوجه نمی شود ولی برای یک تازه وارد به جنگل این صداها قابل فهم و شنیدن است) در مورد زبان نیز وضع به همین شکل است یعنی بسیاری از واژگان زبان به سبب استفاده فراوان تاثیر اولیه خود را از دست می دهند و برای ما عادی می شوند بطوری که دیگر باعث جلب توجه ما نمی شوند و در اینجا وظیفه ادبیات این است که با کمک روشهای مناسب، بار دیگر این واژگان را ارزشمند و قابل توجه گرداند. در حقیقت شاعر و یا نویسنده با دمیدن روح قدسی در کالبد مرده کلمات، جانی دوباره به آنها می دهد و به تعبیر استاد کدکنی"رستاخیر کلمات" ظهور می یابد. برای درک بهتر مفهوم آشنازدایی لطفا" به مثالهای زیر دقت بفرمایید: نفس ها ابر/دل ها خسته و غمگین/ درختان اسکلتهای بلورآجین (اخوان-زمستان) در این اتاق تهی پیکر/ انسان مه آلود/ نگاهت به حلقه کدام در آویخته ( سپهری- زندگی خوابها) خیزید و خز آرید که هنگام خزان است(منوچهری) ۲. آشنایی زدایی، جایی ست که شما از یک پدیده، نماد یا شخصیت متعارف که از او ویژگی یا رفتار خاصی انتظار می رود، تصویر یا رفتار متفاوت و گاه متضادی ارائه دهید. ۳. آشنایی‌زدایی یعنی کلمات،  اشیا و ... تعریف متفاوتی پیدا کنن و معنی اولی که به ذهن خواننده میاد کاربرد نداشته باشه. مثلاً وقتی می‌گه صداش انگار سمباده‌ای روی چوبه، صدای خش دار شخص رو می‌رسونه. یعنی از سمباده  آشنایی زدایی شده. ۴. اگر در متنی چیزهای شناخته شده و پیش پا افتاده، به شکل جدید و تازه‌ای درک بشود، به آن  «آشنایی‌زدایی» می‌گویند. آشنایی‌زدایی یعنی هر چیزی که به آن عادت کرده‌ایم و عادی شده را بهم بریزیم و از نو، جور تازه‌ای بسازیم. محتوا و مفهوم همان است، سوژه همان است، شکل و شیوه‌ی بیان عوض می‌شود؛ تازه و بدیع و جذاب می‌شود. آشنایی‌زدایی یعنی غریبه کردن مفاهیم آشنا و معمولی! آرایه های ادبی
آیۀ مباهله میان باطل و حق، باز هم مجادله شد گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد محمد آمد و اهل کساء را آورد ورق‌ورق کتب کفر، برگ باطله شد محمد آمد و با پنج پاسخ محکم جواب‌گوی هزاران هزار مسأله شد چه دید اسقف نجران درون انجیلش؟ که بین راه پشیمان از این معامله شد خدا به خلق جهان حرف آخرش را زد و حرف آخر او آیۀ مباهله شد ✍🏻 🏷 |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درد دل مردم درد دل مردم فشار اقتصادیست بازارهای راکدِ رو به کسادیست درد دل مردم جناح و دسته بازیست دعوت به وحدت کردن و بی‌اتحادیست! ایراد کار از فکرهای خشک و خسته است ایراد کار اندیشه‌های انجمادیست اِشکال، دکان‌داری و مردم‌فریبیست اشکال، بی‌برنامگی و بی‌سوادیست مشکل، مسلمان‌های در ظاهر مسلمان! مشکل، تظاهر کردن و بی‌اعتقادیست! مردم به رنگ سفره‌ی خود چشم دارند آمارها، ارقام‌ها حرف زیادیست! بیچاره بابایی که فرزندش سرِ سال دلواپس خودکار و کیف و جامدادیست از درد مردم گفتن و بی‌درد بودن شوخی ندارد، حاصلش بی‌اعتمادیست دوران پشت میز آسودن گذشته است دوران خاکی بودن و کار جهادیست حلّال مشکل، "می‌توانیم" است و اخلاص حلّال مشکل، مردم و مردم‌نژادیست راهی که خرّمشهرها در پیش دارد در امتداد جاده‌ی بی‌امتدادیست
در کدامین نقطه از جغرافیای این جهانی با دل و جانم عجینی، گرچه از چشمم نهانی "دوستت دارم مرا تا مرز نابودی کشانده" تا کجا یک خسته را با قلب زخمی می دوانی در هجوم بی کسی ها دست هایم را گرفتی عهد کردی تا همیشه تا تمام من بمانی عاشقت بودم،سکوت اما به لبهایم گره خورد تا شبی شاید خودت را ،از نگاه من بخوانی مثل یک کابوس اما ،دست های سرد کینه تیغ بر قلبت کشید و پر شدی از بد گمانی موج آرام نگاهت ،پر تلاطم شد برایم غرق دریایت شدم ، چون قایق بی بادبانی گم شدی در خاطراتم ، یک شب سرد زمستان می کشم پیراهن هر عابری ، شاید تو آنی چشم های خسته ام بو می کشد عطر تنت را کی شود روزی بیاید ،سوی کنعان کاروانی         زهی درویشی از مجموعه اشعارم فرزند بی برگی https://t.me/+CbeWmQqLhY01OThk
چهل و سومین محفل ادبی شاعران و نویسندگان پیشکسوت فرهنگی شیراز دوشنبه شب ۱۱ تیر ماه ۱۴۰۳ اداره پیشکسوتان فرهنگی شیراز پاسداشت روز تکریم خانواده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مباهله همـان دقیقه کـه ابلیس داستـان می گفت به گوش آدم و حــوا، نبــی اذان می گفت نبی تولـــد عیسـی مسـیح، خـــاتم بود نبی به حضرت مریم از آسمــان می گفت نبی؟ کــدام نبــی؟ نــام احمــد انجیــل... محمد است ...! ، علی از نهان و جان می گفت بـه راه رفـتـن و عـطـر و تـبســم آرام علـی، رمـوز نبـوت به راهبـان می گفـت نــه اینکــه ملت اسلام را بــه تنهــایی علی فضیلت وحدت به کهکشان می گفت در آن مقــال که آواز کــرد بلبــل مســت چگونه زاغچه ی لال ، داستان می گفت ؟ چه جــای بیــرق بی رونــق مباهلــه بــود؟ در آن مجـال که جبریل، توأمان میگفت: _ محمد آمـــده با ســـروران ارض و سمـــا محمد آمــده بود و چنین عیــان می گفت: که جمله عالمیــان در پنــاه فاطمه انـد فرشتگــان مقــرّب، سپــاه فاطمه انــد که با حســن به کرامت رســیده عالم خاک که با حسـین به معراج رفته خوشـه ی تاک چه جای ضامن و سوگندنامه است دگـــر؟ به پنجگانــه بیــا، چــون اقامه است دگــر به طبل خجلت نجــرانیان نواختــه شــد چنین گذشت که عیــد بزرگ ساخته شــد بیا کــه عید فرحبخش جان، مباهلــه است بساط بهجت مــا شیعیــان مباهلــه اسـت سجاد حیدری قیری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅طغیان شاعرانه علیه جمهوری رضاخانی 🔹پایه گذاران ادبیات مشروطه یعنی کسانی مثل ملک الشعرای بهار، فرخی یزدی، عارف قزوینی، ایرج میرزا و میرزاده عشقی، به دنبال ایجاد پل ارتباطی بین توده مردم و روشنفکران بودند تا از این طریق بتوانند تجدد را در ایران آن روزگاران و در میان عموم مردم ایران نهادینه کنند. 🔹میرزاده عشقی از متجددین حامی مشروطه است و حب وطن و ایمان به ارزش های تجدد در اشعارش موج می زند اما در برابر مانور جمهوری رضاخانی طغیان می کند و با سرودن منظومه بلند بالای "جمهوری نامه" انزجار خود را از این نوع جمهوری در شرایط اعلام می‌ دارد. 🔹عشقی را در کنار کسانی نظیر مرحوم آیت الله سید حسن مدرس، در زمره مخالفان جمهوریت قرار داد اما مخالفت عشقی با جمهوری رضا خانی از جنس دیگری است؛ چرا که او انقلاب مشروطه را انقلابی نارس می‌داند و معتقد است در جامعه‌ای که مردم هنوز معنای مشروطه را به طور کامل درک نکرده‌اند نمی‌توان به یکباره سخن از جمهوریت به میان آورد. 🔹عشقی از جمله حامیان شعر نو در زمانی است که این نحله ادبی تازه در حال پا گرفتن در بین ادیبان ایران بوده است. در میان آثار منظوم وی "سه تابلوی مریم" بیش از هر اثری در بردارنده جنبه نوگرایی است. روزنامه "قرن بیستم" عشقی بیش از هر روزنامه دیگری حامی هواداران شعر نو بود به نحوی که نیما یوشیج، اولین آثار خود را در این روزنامه به چاپ رساند. 🔹میرزاده عشقی از جمله شاعران وطن پرستی است که آزادگی خویش را هرگز قربانی مطامع دنیوی حکام آن روز ایران نکرد. هم با استبداد پهلوی اول و هم با پادشاهی ولنگار قاجار در اواخر عصر احمدشاهی به مخالفت برخاست. او را باید شاعری در قله ادبیات روشنفکری و نوگرا دانست. 🌐 نور نیوز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوازدهم تیر ماه سالروز درگذشت «میرزاده عشقی» با نام اصلی "سید محمدرضا کردستانی" شاعر، روزنامه نگار، نویسنده و نمایشنامه نویس ‌روحش شاد و یادش گرامی
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ۱۲ تیر سالروز درگذشت میرزاده‌ عشقی (زاده ۲۰ آذر ۱۲۷۳ همدان -- درگذشته ۱۲ تیر ۱۳۰۳ تهران) شاعر، نویسنده و روزنامه نگار او از هفت سالگی در مدرسه‌های الفت و الیانس تهران به‌تحصیل پرداخت و زبان فارسی و  فرانسه را به‌خوبی آموخت و پیش از فراغت از تحصیل به‌سمت مترجمی نزد یک بازرگان فرانسوی مشغول به‌کار شد. در اوایل جنگ جهانی اول با دیگر مردان سیاسی به استانبول مهاجرت کرد و نخستین آثار شاعرانه‌اش مانند نوروزی‌نامه و اپرای رستاخیز شهریاران ایران را پدید آورد. پس از بازگشت با گروهی از نویسندگان ارتباط پیدا کرد و در صف طرفداران حزب سوسیالیست و همکاران اقلیت مجلس به‌مبارزه پرداخت. در این مبارزه و کوشش سیاسی نیش قلمش بیش از همه متوجه وثوق‌الدوله نخست‌وزیر بود. سخنرانی‌های تند و مقالات و اشعار آتشین او برضد قرارداد ۱۹۱۹ باعث شد که وثوق‌الدوله دستور دستگیری وی را صادر کند و او را روانه زندان کنند. مبارزات سیاسی و مقالات انتقادی شاعر جوان که مجرد می‌زیست تا پایان زندگی کوتاهش ادامه داشت. در سال ۱۳۰۲ که نغمه جمهوری ساز شد، عشقی با وجود روشنفکر بودن با آن ساز مخالفت گذاشت و در مقاله‌ای به‌عنوان جمهوری قلابی، مخالفت خود را نشان داد و در نخستین شماره روزنامه کاریکاتور قرن‌بیستم که در همان سال دایر کرده بود، چندین کاریکاتور و شعر تند، مبنی بر هزل بودن جمهوری و جمهوری‌خواهان درج کرد. میزان مخالفت او به آنجا رسید که شهربانی وقت دستور توقیف روزنامه را صادر و تمامی نسخه‌های آن را از سطح شهر جمع‌آوری کرد. وی در خانه‌اش به‌ دست دوتن ناشناس هدف گلوله قرار گرفت و در بیمارستان شهربانی جان سپرد. این شعر معروف بر سنگ قبرش حک شده است: خاکم به‌سر، ز غصه به‌سر خاک اگر کنم خاک وطن که رفت، چه خاکی به‌سر کنم؟ كه استقبالى است از غزل معروف حافظ با مطلع عشقت نه سرسرى‌ست كه از سر به‌در شود مهرت نه عارضى‌ست كه جاى دگر شود ‎
✏️ انجمن شعر زنان شیراز برگزار می کند. 💠جلسات عمومی انجمن با موضوع: شعرو التیام بخشی روح وروان 📝 از این هفته صبح روزهای چهارشنبه ساعت 9 تا 10ونیم ⭕مکان: فرهنگسرای کتاب ،واقع در خیابان شهید معزی (بلوار گلستان _فرعی معزی) چشم به راه زنان شاعر و فرهیخته می مانیم.. انجمن شعر زنان شیراز