eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
272 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
247 ویدیو
89 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از ادبیات فاخر ایرانی انباردار ! ارزنی آمد مرجمك نام، گندمگون، ماش فرستاديم، نخود آمد ، برنجش دهيد كه  برنج است‌. گويند: روزی، زنی كه يتيم‌دار بود به نزد قائم_مقام، صاحب كتاب منشئآت و وزير محمدشاه آمد و گفت: زنی هستم كه يتيم دارم و غذا برای فرزندان يتيم خويش  می خواهم. قائم مقام نام او را پرسيد و آن زن گفت: نامم مرجمک  است.(مرجمک در زبان آذری  به معنی عدس است) قائم مقام، قلم به دست  گرفت و نگاشت: . انباردار! ارزنی آمد مرجمك نام، گندمگون، ماش فرستاديم، نخود آمد ، برنجش دهيد كه  برنج است. به این معنے که: اگر زنی گندم گون پیش شما  آمد که نامش مرجمک بود،  خود سر نیامده است،  بلکه او را ما فرستادیم؛ به او برنج دهید که در سختی و تنگدستی(به رنج) است. همان گونه  كه می‌بينيد در اين عبارت از نام، شش قلم حبوبات آمده است (ارزن، مرجمک، گندم، ماش،  نخود و برنج) که ایجاز گونه  استفاده شده است و هر یک در معنای ديگری. چقدر لذت‌بخش است  مطالعه و کاوش در ادبیات غنی فارسی ارزنی آمد (اگر  زنی  آمد) ماش فرستادیم (ما او را نزد شما فرستادیم) نخود آمد (خود سر نیامده است) . برنج است (به رنج : در سختی و تنگدستی است) گندمگون (به رنگ گندم) مرجمک (کوفته دال عدس) . دوباره بخوانیم ارزنی آمد مرجمک نام، گندمگون، ماش فرستاديم نَخُود آمد، برنجش دهيد كه بِرَنج است. . ((و این است معجزه زبان پارسی))
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تیزر نهمین کنگره ملی شعر و داستان ایثار، به میزبانی استان فارس 📚معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهبد و امور ایثارگران استان فارس
‌ وانکس که ترا بی‌تو کند، یار تو اوست... 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مصدرهای عتیقۀ فارسی مَحودن/ مَحاویدن/ مَحاییدن: محو کردن؛ پاک کردن؛ زدودن. رسول، صلّی الله علیه، گفت مر علی را که «رسول‌الله» بمَحای. علی را از دل برنیامد که «رسول‌الله» بمَحودی. هر چند که رسول می‌گفت، علی می‌پیچید. رسول، صلّی الله علیه، گفت: انگشتِ من بر آن نِهْ تا من بمَحایم... رسول، صلّی الله علیه، آن را بمَحود. سورآبادی، قِصصِ قرآنِ مجید، ص ۳۹۷. این مصدر در لغت‌نامۀ دهخدا نیامده‌است. گزین گویه ها
خَندِستانی: تمسخر؛ استهزا؛ ریش‌خند. خَندِستانی کردن: مسخره کردن؛ ریش‌خند کردن. هرکه بر وی بگذشتندی خندستانی می‌کردندی که این پیرِ خرف همی آب را پالان می‌سازد. سورآبادی، قِصصِ قرآنِ مجید، ص ۱۲۹. ای جوامرد، خندستانی مکن، که من به جای رحمت‌ام. همان، ص ۲۱۳. گزین گویه ها
علیهاالسلام 🔹چه بگویم از تو؟🔹 گفتم از کوه بگویم قدمم می‌لرزد از تو دم می‌زنم اما قلمم می‌لرزد عرق شرم چکید از قلم از توصیفم بس‌که نام تو بلند است بلاتکلیفم به شکوهت، به جلالت، به کلامت زینب پی نبردیم به یکتایی نامت زینب صبح از نور تو آیینۀ مضمون شده است از تو آموخته خورشید که خاتون شده است آمدی شمس و قمر پیش تو سوسو بزنند تا که مردان جهان نزد تو زانو بزنند چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد باز تکرار همان سورۀ «اَعطینا» شد جان عالم به تو از شوق مکرر می‌گفت به گمانم به تو آرام پیمبر می‌گفت: بی‌تو دنیای من از شور و شرر خالی بود جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود آسمان چادر گل بافته با آمدنت زندگی رنگ دگر یافته با آمدنت من در این مرحله لالم! چه بگویم از تو؟ من در اعماق خیالم... چه بگویم از تو؟ به خداوند قسم، از تو سرودن سخت است هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است آیه در آیه جهان محو تماشا شده است لب آیات به تفسیر شما وا شده است هر قدم شیوۀ تو راه تو، پیدا و نهان رسم مردانگی آموخت به مردان جهان از تماشای شکوه تو دهانم باز است زن اگر زینب کبراست که زن اعجاز است قبل تو کوه وقار اسوۀ معروف نداشت صبر تنها صفتی بود که موصوف نداشت یک گلستان گل پژمرده در آغوشت بود علم کرب‌وبلا یک‌تنه بر دوشت بود نام زن بعد تو معنای دگر پیدا کرد رادمردی تو این حادثه را زیبا کرد ای که زنجیر در آغوش تو آرام گرفت از مناجات تو سجاده هم الهام گرفت گرچه دل‌ها همگی سردتر از آهن بود خم به ابروت نیامد که دلت روشن بود از تو آموخته‌ایم آخر خط زیبایی‌ست که جهان با همه سختیش فقط زیبایی‌ست 🌱 عیدتون مبارک🌷
حسین آقاممتحنی مشهور به «حمید سبزواری» متولد سال ۱۳۰۴ در سبزوار است. او در ۱۴ سالگی سرودن شعر را آغاز کرد و اشعارش را در سبزوار به چاپ رساند. در ایام انقلاب اشعار و شعارهای انقلابی می‌سرود که یکی از معروف‌ترین آن‌ها سرود «آمریکا، آمریکا، مرگ به نیرنگ تو» است. از سبزواری به‌عنوان «پدر شعر انقلاب» یاد می‌شود زیرا کمتر حادثه‌ای بعد از انقلاب روی داده است که در شعر او منعکس نشده باشد. او جزو چهره‌های ماندگار کشور است و دریافت نشان درجه یک فرهنگ و هنر از افتخارات او است. وی در ۲۲ خرداد ۱۳۹۵ درگذشت و در سبزوار به خاک سپرده شد. مجموعه آثار او با نام «این بانگ آزادی» در ۴ جلد به چاپ رسیده است.
هر چند صد بیابان وحشی‌تر از غزالیم ما را به گوشهٔ چشم، تسخیر می‌توان کرد
دل داشتیم؛ دادیم! جان بود، عرض کردیم! چیزی که یار خواهد صبر است و ما نداریم...  
روشندلان خوش‌آمد شاهان نگفته‌اند آیینه عیب‌پوش سکندر نمی‌شود
صورت نبست در دل ما کینهٔ کسی آیینه هرچه دید، فراموش می‌کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لب‌تشنه خوابیدند پای حوض گلدان‌ها شاید تو برگشتی و برگشتند باران‌ها شاید تو برگشتی و شهریور خنک‌تر شد دنیا کمی آرام شد، خوابید طوفان‌ها شاید تو برگشتی و مثل صبح روز عید پر کرد ذهنِ خانه را تبریکِ مهمان‌ها آن وقت دورِ سفره می‌گویند و می‌خندند بشقاب‌ها، چنگال و قاشق‌ها، نمکدان‌ها آن وقت عطرِ چای لاهیجان و لیموترش آن وقت رفت و آمدِ شیرین قندان‌ها تو نیستی و استکان‌ها نیز خاموش‌اند ای کاش بودی تا تمام روز فنجان‌ها...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواننده:محسن نشاسته گر شاعر: سیده اعظم حسینی کاری از سیمای مرکز فارس ...... کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
تعبیر خواب‌های پریشانی‌ام، بیا دلتنگ بوسه‌ات شده پیشانی‌ام، بیا وقتی کنار بستر شعرم تو نیستی تنهاترین ترانهٔ بارانی‌ام، بیا در پیچ‌و‌تاب ذهن گره‌خورده‌ام فقط مشغول فنّ خاطره‌درمانی‌ام، بیا حال‌و‌هوای دفترم از بغض پر شده در جستجوی خندهٔ پنهانی‌ام، بیا حرف از ترنج، دست، زلیخای دیگری از جان برید این دل قربانی‌ام، بیا تنها دلیل رقص قلم‌های بی‌رمق یک سطر مانده تا ته ویرانی‌ام، بیا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن... 🍁🍂
ای یار دوردست که دل میبری هنوز چون آتش نهفته به خاکستری هنوز هرچند خط کشیده بـر آیینه‌ات زمان در چشمم از تمامی خوبان سری هنوز سودای دلنشین نخستین و آخرین، عمرم گذشت و تـوام در سری هنوز ای چلچراغ کهنه که زآن سوی سالها از هر چراغ تازه فروزان‌تری هنوز بالین و بسترم همه از گل بیآکنی شب بر حریم خوابم اگر بگذری هنوز ای نازنین درخت نخستین گناه من از میوه‌های وسوسه، بارآوری هنوز آن سیب‌های راه به پرهیز بسته را در سایه‌سار زلف، تو میپروری هنوز وآن سفرهٔ شبانهٔ نان و شراب را بر میزهای خواب، تو میگستری هنوز با جرعه‌ای ز بوی تو از خویش میروم آه ای شراب کهنه که در ساغری هنوز 🌹🌹🌹