«محمدعلی بهمنی»
محمدعلی بهمنی از نسلِ غزلسرایانی است که پس از نوجوییهای شهریار، سایه (و تاحدّی رهیِ معیری) به تجربهگری در این قالبِ باظرفیت پرداخت. البته سیاوشِ کسرایی، حسینِ منزوی، شفیعیِ کدکنی، سیاوشِ مطهری و دیگران نیز از همراهانِ این قافله بودند. سالِ ۱۳۵۰ با انتشارِ «حنجرهٔ زخمیِ تغزّل» اثرِ منزوی و «باغِ لالِ» بهمنی، غزلِ امروز که البته سالها توجهها را جلبکردهبود و بهرسمیّتشناختهشدهبود، حضورش را بهعنوانِ گونهای جدّی در میان دیگر گونههای شعرِ امروز تثبیتکرد؛ جریانی که "غزلِ مدرن" خوانده شد و خوشبختانه تابهامروز نیز دنبالشدهاست. بهمنی در سراسرِ این چنددهه هیچگاه این نوجوییها را رهانکرد. او حتّی از مدافعانِ غزلِ «پستمدرنِ» سالهای اخیر نیز هست! بهمنی برای هرچه نوترشدنِ غزلش، در دفترِ «من زندهام هنوز و غزل فکرمیکنم» گاه حتّی برخی مصراعها را پلّکانی ثبتکردهاست.
بهمنی خود تصریحکرده نوجویی در غزلش را وامدارِ نگاهِ نیما به شعر است:
_ جسمم غزل است اما روحم همه نیمایی است
در آینهٔ تلفیق این چهره تماشایی است
_ چترِ نیما است بهسر دارد و میبالد لیک
عطشی میکشدش از پیِ بارانِ دگر
غزلِ بهمنی درقیاسبا غزلِ سایه و منزوی، زبان و بیانی تازهتر و مضامین و حالوهوایی امروزیتر دارد. او گاه مصراعها را با «واو» آغازمیکند، از عناوینِ «آقا» و «خانم» برای خطاب بهرهمیگیرد و آوردن «ها!» برای بیانِ تأکید، پرسش، اظهارِ شگفتی و دیگر مقاصد، از ویژگیهای سبکیِ اوست. او گاه حتّی در برخی از غزلها یا بهتر است بگوییم غزلوارههایش، پرواندارد در برخی مصراعها ارکانی از وزن کم یا زیاد شود:
( ازجمله شعرِ: «حیفْ انسانام و میدانم تا همیشه تنها هستم» ).
بهمنی در بهرهگیری از مؤلفههای زبانِ محاوره نیز بسیار دستودلبازانه عملمیکند.
از دیگر ویژگیهای شعرِ او حضورِ پررنگِ دریا و اصطلاحات و مضامینِ وابستهبه آن (بندر، شرجی، موج، ماهی، ساحل) است. این ویژگی از تجربههای زندگیِ شاعر به شعرش راهیافته و مقلدانه نیست. در میانِ شاعرانِ معاصر، نیما و آتشی از آغازگرانِ این مؤلفه بودند. او حتی غزلِ زیبایی دریا را «خواهرِ» خود خواندهاست و خود جایی اشارهکرده این تعبیرِ زیبا را از زبانِ مردمانِ جنوب شنیده:
دریا شدهاست خواهر و من هم برادرش
شاعرتر از همیشه نشستم برابرش
خواهر سلام! با غزلی نیمه آمدم
تا با شما قشنگ شود نیمِ دیگرش
شعرِ بهمنی همچون هر شعرِ خوبی قابلیّتِ بالایی دارد برای بهخاطرسپردهشدن. او خود نیز سروده:
من از تبارِ غزلهای سهلوممتنع ام
که هرکه هوش سپردهاست، ازبرمکردهاست
طیّ سالیانی که مهمانِ خوانِ بیدریغِ شعر بهمنی بودهام، ابیاتِ فراوانی را از او بهخاطرسپردم یا مضمونِشان را درخاطر دارم. ازجمله این ابیات:
_ زخم آنچنان بزن که به رستم شغاد زد
زخمی که حیله بر جگرِ اعتماد زد
_ تا نیمه چرا ای دوست، لاجرعه مرا سرکش
من فلسفهای دارم یا خالی و یا لبریز
_ دیرسالی است که در من جاری است
عاشقی نقلیِ استمراری است
_ وحشتنکنید، آدمیزاده است
از چهره فقط نقابش افتادهاست
_ من شاعر ام و روزوشبام فرقندارد
آرام چه میجویی از این زادهٔ اضداد؟!
_ شبیخونخورده را میمانم و میدانم این را هم
که میگیرد ز من جادوی تو چون عقل دین را هم
_ پرنقشتر از فرشِ دلم بافتهای نیست
از بس که گرهزد به گره حوصلهها را
_ در آن هوای دلگیر، وقتی غروب میشد
گویی بهجای خورشید من زخم خوردهبودم
_ پدرم خواست که فرزندِ مطیعی باشم
شعر پیداشد و من آنچه نباید گشتم!
بهمنی همچون سایه و منزوی، در ترانهسرایی نیز خوشدرخشیده. ترانهٔ بهارانهٔ «بهار بهار/ پرنده گفت یا گل گفت... » از زیباترین عیدآهنگهایی است که حسرت و اندوهِ تنگسالیها را با خاطراتِ خوشِ کودکی پیوندزدهاست. تمامِ دفترِ «امانم بده» ترانهسرودههای اوست. ترانهسرایی چنان ذهنوزبانِ او را تسخیرکرده که برخی از غزلهایش بهسببِ ظرفیّت بالایِ ترانگی اجرا نیز شده و در یادها ماندهاست:
_ « من زنده بودم اما انگار مرده بودم... »
_ «با همهٔ بیسروسامانیام... »
_از خانه بیرون میزنم اما کجا امشب؟... »
از دیگر تواناییهای بهمنی سرودههای گاه کوتاه و بیوزن یا سپیدِ اوست. البته او در این میدان همواره خوش ندرخشیده و گاه مضمونی زیبا را در زبانی غیرشاعرانه شهیدکردهاست. از زمرهٔ قطعات زیبا و کوتاهِ اوست:
_ «زیباییِ تو/ حرفندارد/ باید سکوت کرد».
_ « من آن سنگام/ که دیوانهای/ به چاه انداخت.»
اما قطعهٔ زیر که البته مضمونی شاعرانه دارد، نثر است نه شعر:
_ « تا به حافظهها/ تحمیلنشوم/ اجازهنمیدهم/ کتابهای درسی/ شعرم را چاپ کنند»
دکتر احمدرضا بهرامپور عمران
شب که آرامتر از پلک
تو را میبندم
در دلم طاقت دیدارِ تو
تا فردا نیست ..
#محمدعلی_بهمنی
4_5935833231877211332.mp3
4M
🔥نقش فرش دل ...
وزن
مستفعل مستفعل مستفعل مستف
=(مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن)
خواننده : علیرضا قربانی
آهنگساز : تهمورث پورناظری
شعر : محمد علی بهمنی
#باآرزویسلامتیبرای
#استادمحمّدعلیبهمنی
#شاعروغزلسرایایرانی
گفتم بدوم تا تو همه فاصله ها را
تا زودتر از واقعه گویم گله ها را
چون آینه پیش تو نشستم که ببینی
بر من اثر سخت ترین زلزله ها را
پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست
بس که گره زده به گره حوصله ها را
یک بار تو هم عشق من از عقل میاندیش
بگذار که دل حل کند این مسئله ها را
🎼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای شعر امام رضایی معروفِ زنده یاد استاد محمدعلی بهمنی
🔸زنده یاد محمد علی بهمنی: در سفری که با همسرم به مشهد داشتم، در شب تولد اقا وقتی برای زیارت به حرم امام رضا (ع) رفته بودیم، به دلیل ازدحام جمعیت نتوانستم برای زیارت نزدیک ضریع امام رضا(ع) بروم.
🔸من از این زاویه به این موضوع نگاه کردم که بعد از سالها به مشهد آماده ام و حق من است که مرا را برای زیارت راه ندهد.
🔸وقتی داشتم به گنبد امام رضا (ع) نگاه میکردم این شعر به ذهنم آمد:
شرمندهام که همت آهو نداشتم
شصت و سه سال راه به این سو نداشتم
اقرار میکنم که من – این های و هوی گنگ-
ها داشتم همیشه ولی هو نداشتم
جسمی معطر از نفسی گاه داشتم
روحی به هیچ رایحه خوشبو نداشتم
فانوس بخت گمشدگان همیشهام
حتی برای دیدن خود سو نداشتم
یا مجتبی حسن
نازم دلبر مرا با همه حسن محشرش
خاک نشین و ساده جان نیست به کس تکبرش
آبخور غزاله ها نیم شکفته چشم او
مرتع باز آهوان دشت لطیف خاطرش
نیست بلیغ آن چنان : نسخه ی روی او بهشت
گل زده است آینه از چه نهم برابرش؟
خاک نعال او منم، درکف پاش چشم من
خار به چشمم آن عبا تنگ گرفته در برش
نقض نکرده عصمتش،خون مباح عاشقان
خاصه که نیست غیر از این هیچ گناه دیگرش
وه که چه عاشقانه شد وصف کریم اهل بیت
بی صله نیست این غزل گر برسد به محضرش!
دست شریف زادگان باغ چهار موسم است
درشب برف چله هم هست امید نوبرش
هیچ نمی برد دلم راه به سوز مرثیه
بس که نشاط می دهد روضه ی ذوق منظرش
" گوهر پاک از کجا عالم خاک ازکجا؟ "
هرکه به خاک جویدش خاک مزار برسرش!
شیر نمی درد چنین حنجره ی شکار را
زهر به کامم این غزل، شیر بریده حنجرش!
طشت به لعل می برد موج کدام گوهر است؟
جوهر اشک خواهرش یا جگر مطهرش
خوبترین حادثه میدانمت
استاد محمدعلی بهمنی از سرآمدان غزل معاصر نیز "پشت پا به اهل دنیا زد و رفت". بهمنی در کنار زندهیادان سیمین بهبهانی، منوچهر نیستانی و حسین منزوی از پیشگامان جریان "غزل نو" بود؛ شاعری راهگشا، جریانساز، تاثیرگذار با شعرهایی پرحس و حادثه. شماری از زیباترین، صمیمیترین و ماندگارترین غزلها و ترانههای این روزگار را به یادگار گذاشت و افزون بر این، زمینهساز ظهور موجی نیرومند از غزلهای "بهمنیوار" شد و نیز مایهبخش نگاه تغزلی خاصی در فضای شعر جوان امروز. مثل سیمین در کمالبخشی به غزل نو روایی نقش بسزایی ایفا کرد و نیز در گسترش غزل با اوزان بلند، و عطر صمیمیتی دل انگیز را در فضای ترانه و تغزل پراکند. رفتار چابک ذهنی- زبانی او در غزل، سرمشق نسل جوان ادبی امروز شد و تالی و توالی وسیع یافت. صرفنظر از برخی غزلهای متوسط و سنتنمون، اغلب آثارش شکل و شناسنامهی امروزی دارند. او نیز مثل منزوی برخی از معیارهای بلاغی شعر قدیم را ماهرانه در خدمت فضاسازیهای تازه به کار گرفت و در این راه توفیق بسیار یافت. برخلاف بیشینهی غزلهای پرمایه، نوآورانه و نخبهگرای سیمین که به دلیل غرابت موسیقیایی یا فضاسازیهای غریب، متاسفانه قبول عام نیافتند و فراگیر نشدند، آثار منزوی و بهمنی قلمرو های وسیع عواطف و علایق مخاطبان را در سطوح مختلف درنوردیدند و به مبانی و معیارهای جمال شناختی غزل، روحی تازه دمیدند.
در سالهای دور در محافل و مجامع ادبی چند باری با او دیدار و گفتگو داشتم و دریافتم که چقدر مثل شعرهایش روحی جذاب و جمالی دارد و مالامال است از صفا و صمیمیت.
افسوس که دانشکدههای ادبیات با سردمداری استادان کهنگرای دهههای اخیر که اوج تجدد و تحول در غزل را صرفاً در آینهی آثار شهریار، رهی، سایه یا تجربههای نخستین سیمین میدیدند از مرزهای مالوف و مرسوم جمالشناختی سنتی فراتر نرفتند و دهههای متوالی از رایحهی حس و حضور آثار امثال سیمین و منزوی و بهمنی بیبهره ماندند.
فقدان غمانگیز استاد بهمنی را به خانوادهی ایشان و نیز خانوادهی بزرگ ادبی ایران زمین به ویژه شاعران جوان و جویای راه، صمیمانه تسلیت میگویم.
شک ندارم که در جهان فراسو هم: زنده است و به غزل فکر میکند
دکتر محمدرضا روزبه ۱۰ / ۶ / ۱۴۰۳
آنروز که دل به دست حوا دادم
پرسید شما ؟ جواب دادم آدم
لبخند زد و گفت بیا سیب بخور
از هول حلیم توی دیگ افتادم
#خلیل_جوادی
ای شیوه ی لبخند تو شیرین حرکات
از مهر تو شد زمین پُر از آب حیات
هستی همگی بوی محمد می داد
وقتی که فرستاد خدا هم صلوات
#حسین_کیوانی
#صلوات
مدايح_محمدي_در_شعر_فارسي.PDF
2.39M
"مدایح محمدی در شعر فارسی"
احمد احمدی بیرجندی، از پژوهشگران شعر دینی است که کتابهای متعددی در حوزهی برگزیدهی اشعار شیعی و منقبتی منتشر کرده است. هرچند تالیفات او صرفا گزینشی تذکرهای از اشعار مذهبی پارسی است، نوع انتخاب متنوع او در آثار منتشرشدهاش، نگاه علاقهمندان به شعر دینی را به این گزینهها جلب کرده است.
مجموعهی مدایح محمدی، گزیدهای از اشعار ۳۶ شاعر پارسیزبان در ستایش رسول آخرین(ص) است که از سدهی چهارم تا دوران معاصر را در بر میگیرد. البته، به دلیل محدودیت اشعار، نام بسیاری از شاعران شاخص این حوزه، از قلم افتادهاست؛ چنانکه فقط در سدههای نخستین، میتوان ابیات آغازین ورقه و گلشاه عیوقی، ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی و ابیات شکوهمند سید حسن غزنوی در ستایش پیامبر را بر این مجموعه افزود.
#احمد_احمدی_بیرجندی
#مدایح_محمدی
https://eitaa.com/mmparvizan
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
🔹انا الیه راجعون🔹
فلک امشب نشان دادهست روی دیگر خود را
که پس میگیرد از خلق جهان، پیغمبر خود را..
فَلَک میریزد امشب بر سر خود، خاک عالم را
مَلَک بر اشک چشمش میکشد بال و پر خود را
یکی «انا الیه راجعون» روی لبش جاریست
یکی با گریه میگیرد سر زانو سر خود را
تمام عمر رو به قبله بود و حال میخواهد
بچرخاند به سمت قبله، حتی بستر خود را
بزرگان گِرد او هستند و میچرخد به آن سمتی
که تنها و به تنهایی ببیند حیدر خود را
علی ماند و پی کاری همه رفتند... پیغمبر،
به دوش این و آن نگذاشت، حتی پیکر خود را
#محمدحسین_ملکیان
وقتی نهاد نام شما را خدا حسن
گفتند عرش و فرش همه یکصدا حسن
در اوج تلخ کامی و آوار غصه ها
طعم عسل دهد به دهان ذکر یا حسن
دریای لطف و معدن جودند اهل بیت
اهل کرامتند همه منتها حسن...
تقسیم مال و بخشش آن کار کوچکی است
وقتی فقط کریم گره خورده با حسن
اوج هنر نمایی تان بوده در جمل
وقتی نشانده شور و شر فتنه را حسن
از آن زمان چه سخت برایت گذشت عمر
آنهم جوار زور و زر و کینه ها حسن
حرفی گزاف نیست که تاریخ گفته است
از تو کلید خورده اگر کربلا حسن
حتی بدون گنبد و گلدسته و ضریح
داری گره گشایی و دارالشفا حسن
#محمدجواد_منوچهری
#یاامامحسنمجتبیعلیهالسلام
خراسان در خراسان نور در جان تو میچرخد
مگر خورشيد در چاك گريبان تو میچرخد؟
خراسان مُهر دريا میشود با گامهای تو
به دست ابرها تسبيح باران تو میچرخد
اگر شوق وصالت نيست در آيينهها، درها
چرا آيينه در آيينه، ايوان تو میچرخد
طواف عاشقان هم بر مدار چشمهاي توست
سماع صوفيان هم گرد عرفان تو ميچرخد
.
به سقّاخانهات زيباست رقص كاسههاي نور
در اين پيمانه، آن پيمانه، پيمان تو میچرخد
.
بيابان در بيابان گرگ شد، هر كوه، صيّادی
چقدر آهوی زخمی در شبستان تو میچرخد
.
در اين آدينه لبريز از آغاز گل، شاعر!
شروع تازهای در بيت پايان تو ميچرخد
#علیرضا_قزوه
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
هزج مثمن سالم
۱۲ شهریور زادروز ناصرخسرو قبادیانی
(زاده ۱۲ شهریور ۳۸۳ بلخ -- درگذشته سال ۴۶۷ بدخشان) فیلسوف، شاعر و جهانگرد
او در دوران کودکی با حوادث گوناگون روبرو بود، از جمله جنگهای طولانی سلطان محمود و خشکسالی بیسابقه در خراسان که به محصولات کشاورزان صدمات فراوان زد و نیز شیوع بیماری وبا در این خطه، که جان عده زیادی از مردم را گرفت.
وی از ابتدای جوانی به تحصیل علوم متداول زمان پرداخت و در دربار پادشاهان و امیران از جمله سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی به عنوان مردی ادیب و فاضل به کار دبیری اشتغال ورزید. پس از شکست غزنویان از سلجوقیان در نبرد دندانقان، به مرو و به دربار سلیمان چغری بیک، برادر طغرل سلجوقی رفت و در آنجا نیز با عزت و اکرام بهحرفه دبیری ادامه داد و به دلیل اقامت طولانی در این شهر به ناصرخسرو مروزی شهرت یافت.
او بعدها، شغل دیوانی را رها کرد و راه سفر در پیش گرفت و مدت هفت سال سرزمینهای گوناگون از قبیل آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، جزیرةالعرب، آذربایجان، ارمنستان، قیروان، تونس و سودان را سیاحت کرد و سه یا شش سال در پایتخت فاطمیان یعنی مصر اقامت کرد و در آنجا در دوران المستنصرباله بهمذهب اسماعیلی گروید.
وی از شاعران و نویسندگان برجسته ادبیات فارسی است و در فلسفه و حکمت دست داشته است که آثارش از گنجینههای ادب و فرهنگ ما محسوب میشود. او از بلندی همت، عزت نفس، صراحت گفتار، و خلوص در گفتارش سرشار بود.
علی دشتی در اینباره میگوید: وی مردی بود با مناعت طبع، اندیشهورز، خرسند، فروتن، بردبار در برابر رویدادها و سختیها، که در راه رسیدن به هدف پای میفشرد.
آثار:
دیوان اشعار فارسی.
دیوان اشعار عربی.
روشنایینامه
سعادتنامه
دلیلالمتحرین
دیوان اشعار
جامعالحکمتین: رسالهایاست به نثر دری "فارسی" در بیان عقاید اسماعیلیان.
خوانالاخوان: کتابیاست به نثر در اخلاق و حکمت و موعظه.
زادالمسافرین: کتابی است در بیان حکمت الهی به نثر روان.
گشایش و رهایش: رسالهای است به نثر روان فارسی، شامل سی پرسش و پاسخ آنها.
وجه دین: رسالهایاست به نثر در مسایل کلامی و باطن و عبادات و احکام شریعت.
بستانالعقول و دلیلالمتحرین که از آنها اثری در دست نیست.
سفرنامه: این کتاب مشتمل بر بخشی از مشاهدات سفر هفت سالهاش بوده و یکی از منابع مهم جغرافیای تاریخی به حساب میآید.
سعادتنامه: رسالهایاست منظوم شامل سیصد بیت.
روشنایینامه: این رساله نیز به نظم فارسی است.
"زیارت"
ای دمِ افلاکیان، از قدمِ خاکیات
زمزمهی خاکیان نغمهی افلاکیات
هستیِ ما "نیست"ان، آیتِ لولاکیات
باز نظر دوخته بر نفَسِ پاکیات؛
شعرِ به لب آمده؛ بسته به نامت امید:
زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید
ماه: پریده است تا نور بجوید مگر
باد وزیده است تا نافه ببوید مگر
غنچه رسیده است تا با تو بروید مگر
سرمه کشیده است تا شعر بگوید مگر_
این قلمِ موسیاه بر ورقِ روسپید:
زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید
آدم با عشق تو آمده است از عدم
عیسی در مهدِ تو کودکِ نازکقدم
با نفست جبرئیل تازه شده دمبهدم
من هم با نام تو شاعر و عاشق شدم
هر کس در عشق تو، مُرد فَماتَ شهید:
زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید
ای همه روی تو نیک! ای همه بوی تو خوش!
سِرّ دو عالم تویی، رازِ مگوی تو خوش
سورهی معراج را سیرت و خوی تو خوش
گل همه گل چهرهات، جلوهی روی تو خوش
رضوان بیرونِ خُلد مانده و نامت کلید:
زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید
تشنهی عطشان منم، رود فرات منی
غرقهی طوفان منم نوحِ نجات منی
قالبِ لغزان منم، وزن ثبات منی
مردهی عصیان منم، نحوِ حیاتِ منی
نبض تو را میزند این جان با هر ورید:
زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید
انت نبیّ عزیز، انت رسول کریم
انت شفیع امین، انت قویّ بسیم
انت صراطُ الهدی و شارع مستقیم
محبُّکَ فیالنّعیم، عدوُّکَ فی الجحیم
نحنُ مستضعفون وَ انت کهف سدید
زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید
ای شهِ بطحانژاد، ای مهِ طاهالقب
ای مدنیاعتبار، ای گلِ مکّینسب
روی تو بدرالدّجی خوی تو شمسالعرب
سیرت تو مصطفی، صورت تو منتخَب
لب بگشا سمت ما ای گلِ روی تو عید:
زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید
بندهی دربانِ توست، شاه و وزیر است اگر
چاکرِ فرمان توست، میر و امیر است اگر
تشنهی احسان توست صدر و فقیر است اگر
تازهنگهبانِ توست خواجهنصیر است اگر
آن یک یارِ کهن این یک عبدِ جدید:
زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید
گرچه در ادراکِ تو اهلِ غلوّ نیستم
بینفسِ پاک تو، هیچم، پس کیستم؟
عمری با مهر تو، زنده شدم، زیستم
اینک بر درگهت، خاضع میایستم
ای همه لطفت وسیع، ای همه صبرت سعید:
زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید
ای جان! در باز کن! نور خدا را ببین
ای دل! در شامِ تار، شمس و ضحا را ببین
شوقِ فلک را ببین رقصِ سما را ببین
اذن بده یا رسول! بر در ما را ببین
روی به درگاه تو، شرم قدم را خمید:
زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید
قبلهی حاجات یا سورهی اسراست آن؟
قبّهی فردوس یا گنبد خضراست آن؟
کعبهی آمال یا جان و دلِ ماست آن؟
انس و ملَک معتکف، جمله بر این آستان
در حرمت روزگار خادم و عالم مرید
زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید
گفتم: درماندهام. گفت: بگو مصطفی
گفتم: پایان درد؟ گفت: هماو، مصطفی
روزه و حج و نماز غسل و وضو مصطفی
حق همه حق مرتضی هو همه هو مصطفی
شور در آغاز ماند، شعر به آخر رسید
زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید*
#محمد_مرادی
وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصيدِ(کهف/۱۸)
https://eitaa.com/mmparvizan
دهان خشک کویر، آبشار شد با تو
نهال بی ثمری، غرق بار شد با تو
به جای دانه ی مردار، دانه ی جان چید
مزاج زاغ زبون، طبع سار شد با تو
درخت معرفت، از کوچه ی خزان می رفت
به رغم آن همه زردی، انار شد با تو
جهان کوچک زن داشت زیر گِل می رفت
گُلی به عاطفه دادی، بهار شد با تو
چقدر لیقه ی خورشید در دواتت بود
چقدر خط افق آشکار شد با تو
چقدر هسته ی خرما که با تو شد تسبیح
شمار ذکر ازل بی شمار شد با تو
چقدر بر سر تو ریختند خاکستر
چقدر خصم قسم خورده یار شد با تو
پس از تلفظ نامت، جهان شمیم گرفت
زمین شوره و شن ، لاله زار شد با تو
ندای توست که پیچیده در مناره ی کوه
حرای گم شده دردانه غار شد با تو
به برگ غنچه نوشتم، *محمّد* و آنک
بهار شد با تو، نوبهار شد با تو
سجاد حیدری قیری
#سجاد_حیدری_قیری
#محمد_را_دوست_دارم
زندگانی: نقدِ امروز است، جایِ نسیه نیست
ای بسا آدم که رنگِ رویِ فــــــــــــــــــــــــردا را ندید
#علیرضا_شیدا
شقایق
از سهراب سپهری
...ظهر تابستان است
سایهها میدانند که چه تابستانی است
سایههایی بیلک
گوشهای روشن و پاک
کودکان احساس، جای بازی این جاست
زندگی خالی نیست
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست
آری
تا شقایق هست، زندگی باید کرد.
هشت بهشت، حجم سبز، ص ۲۷۵.
#شقایق
#سهرابسپهری
آخرین پیمبر
مصائب تو مگر از مسیح کمتر بود؟
چه قدر سهم دل آخرین پیمبر بود؟
چه زجرها که کشیدی که سر برآرد دین
درخت عمر تو با خون دل تناور بود
تو را چگونه گذشت آن کبود لحظاتی
که چشم شعب ابیطالب از غمت تر بود
حجاز حجم نفسگیر کینه بود و لجاج
نفاق قوم تو یک کارزار دیگر بود
تو با دو قاطبۀ شرک و جهل جنگیدی
و رنجهای تو حتی از این فراتر بود...
امین! یتیم پر آوازۀ بنیهاشم!
نگاه تو خود اماننامهای معطر بود
✍🏻 #پروانه_نجاتی
🏷 #شعر_نبوی