یا ابالفضل..
تا قامت سرو سبز عباس شکست
غم بود که در نگاه احساس شکست
عشق آمد و تا قامت خونین تو دید
افتاد و کنار پیکر یاس شکست
#حسین کیوانی
#تاسوعای۱۴۰۲
▪اَلسّلامُ عَلیک یا أبَاالْفَضْلِ الْعَبّاسَ
مِثْلِ عبّٰاسْ كَسْي هَسْت دِلٰاوَر بٰاشَد
بٰاْ هَمِهْ تِشْنِگي اَشْ يٰادِ بَرٰادَر بٰاشَد
مِثْلِ عَبّٰاسْ كَسيْ هَسْت كِهْ سَقّٰا بٰاشَد
جِگَرِ سُوخْتِه اشْ حَسْرَتِ دَريٰا بٰاشَد
مِثْلِ عَبّٰاسْ كَسْيْ هَسْتْ اَبٰابيلْ شَوَد
بٰالُ و پَر سُوخْتِه ، هَمْسٰايِه جِبْريلْ شَوَد
هيچ كَس مِثْلِ اَباالْفَضْلِ وَفٰادٰار نَبُود
لٰايِقِ تَشْنِگيُ و اِسْمِ عَلَمْدٰار نَبُود
هَر كَسْي خْوٰاست كِهْ فَردٰا بِه شَفٰاعَتْ بِرِسد
يٰا اَباالْفَضْلِ بِگُوييد بِه سَلٰامَتْ بِرِسَد
▪اگر گرفتاری حاجت داری بگو یا ابالفضل
🌴🕯🌴
مسیر سرخ
نگاهش قد و بالای تو بوسید
تمام او تماشای تو بوسید
نشست و روی زانوهای خسته
مسیر سرخ رگ های تو بوسید
#حسین کیوانی
محرم ۱۴۰۲
تاسوعا..
زشرم روی ماهش آب شد آب
به شوق دیدنش بی تاب شد آب
نه بر لب های خود آبی رسانید
نه از لب های او سیراب شد آب
#, سید مهدی حسینی
# کربلا لبریز عطر یاس شد
نوبت جانبازی عباس شد
تلنگر عاشورایی..
ننگ است گرفتار تفاخر باشیم
در جلوه گری پر از تظاهر باشیم
ای کاش که در دقایق آخر عمر
مُسلم نشدیم ،لااقل حر باشیم
#حسین کیوانی
محرم ۱۴۰۲
عصر تاسوعاست...
عصر تاسوعاست ای نقّاش فردا را نکش
صبح دریا را کشیدی ظهر صحرا را نکش
خسته با زین و یراقی واژگون آشفته یال
بیسوار و غرق خون آن اسب زیبا را نکش
یا تمام صفحه را با خیمهها همرنگ کن
یا به غیر از ما رأیت الا جمیلا را نکش
آن به دریا رفته دیگر بر نمیگردد به دشت
خشکی لبهای فرزندان زهرا را نکش
او که مجنون بود، مجنون ماند، مجنون شد شهید
مادرش لیلاست واویلای لیلا را نکش...
ما که جا ماندیم در ما رنگ عاشورا نبود
آبروداری کن و رسوایی ما را نکش
عاقبت آن مرد مردستان میآید بعد از آن
کس نگوید آن قد و بالای رعنا را نکش
✍🏻 #مهدی_جهاندار
🏷 #شعر_عاشورایی
🏴مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
شعر آیینی ماندگار و معروف "مکن ای صبح طلوع" را قدیمی ها به یاد دارندکه در دستجات عزاداری نیمه شب عاشورا ماه محرم خوانده می شد . این مرثیه در مراسمی موسوم به " صبح عزا" بهشکلی ویژه وبا ملودی پرهیجان توسط عزاداران حسینی در فومن انجام می شد واز نیمهشب عاشورا شروع و تا اذان صبح عاشورا ادامه داشت. برخی از مساجد شهر و روستاهای اطراف با راهاندازی دسته عزاداری و حرکت به سمت خانهها و سر دادن این مرثیه خاص که بعدها شهرت بسیار یافت و حتی جایگاهی ویژه در سراسر ایران پیدا کرد، از خورشید میخواهند که طلوع نکند و نگذارد محرم به روز دهم برسد.در واقع از «صبح» تقاضا می کنند که نیاید تا شب همچنان بپاید و این میهمان سرفراز را همچنان میزبانی کند و به فردائی دردناک و سفاک و خونین نسپارد.
اما شاید کمتر کسی بداند که دودمه معروف «مکن ای صبح طلوع» که حدود یک قرن در شب عاشورا در فضای محافل عزاداری امام حسین علیه سلام خوانده می شود، سراینده اش خبازی از فومن قدیم به نام مرحوم کربلایی میرزا محمود بهجت پدر مرحوم آیت الله محمد تقی بهجت فومنی(ره) مرجع تقلید جهان تشیع است.آنطور که در کتاب مجموعه مراثی کربلایی محمود بهجت، به کوشش علی ابراهیمی اقلیدی(انتشارات شفق، ۱۳۹۰) آمده؛شاعر این دودمه تا سالیان اخیر ناشناخته بود. پس از مجلس روضهای آیت الله محمدتقی بهجت به مداح میگوید: «شعر مکن ای صبح طلوع از سرودههای مرحوم ابوی است».
کربلایی میرزا محمود بهجت فومنی متخلص به "قُمری" از شاعران گمنام عصر خود بود که در بازار فومن به نانوایی اشتغال داشت .این بزرگوار علاوه بر شغل خبازی، به حل وفصل مشکلات مردم نیز می پرداخت و قباله واسناد مهم به امضای وی می رسید. نوشته اند؛عشق به خاندان عصمت و طهارت(ع) در حد اعلی در جان وی فوران داشت. وی با اخلاص، پاکی و صداقت خود، در مصیبت امام حسین علیه سلام، آنچنان غرق در ماتم و عزا میشد و این داغ را با جان و دل درک میکرد که گویی عاشورا و وقایع آن برایش تجلی عینی یافته و شرح ماوقع را شخصاً درک کرده است. و ناخودآگاه از فرط غم، تصمیم به دگرگون نمودن اوضاع طبیعی زمان میگیرد؛ به صبح دستوری میدهد تا برنیاید تا این مصیبت دردناک رقم نخورد و در ادامه نیز با همان سبک و سیاق به آفتاب و چرخ، امر میکند که تا سر نزند . این بزرگوار در بهمن سال ۱۳۲۴ یا ۱۳۲۵ خورشیدی بود که در سن حدود هفتادو هفت سالگی چشم از جهان پوشید ودر کربلا مدفون شد. وی علاوه بر این مرثیه، کلوچه سنتی فومن را نیز از خود به یادگار نهاده وبانی پخت آن در فومن بوده است. گفته می شود؛ زمانی که به دیدار فرزندش به کربلا رفته بود، پخت آن را در آنجا فرا گرفت و سپس در حوالی سال ۱۳۱۳ خورشیدی به پخت وترویج آن در فومن همت گماشت که بعدهابا تغییراتی به شهرت رسید. خدایش بیامرزاد.
شب وصل است و تبِ دلبری جانان است
ساغر وصل لبالب به لب مستان است
در نظر بازیشان اهل نظر حیران است
گوئیا مشعله از بامِ فلک ریزان است
چشم جادوی سحر زین شب و تب گریان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع «یارب این بوی خوش از روضة جان می آید؟
یا نسیمی است کزان سوی جهان می آید؟»
«یارب این نور صفات از چه مکان می آید؟»
«عجب این قهقهه از حورِ جنان می آید!»
یارب این آبِ حیات از چه دلی جوشان است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع «چه سَماع است که جان رقص کنان» می آید؟
«چه صفیر است که دل بال زنان می آید؟»
چه پیامی است؟ چرا موج گمان می آید؟
چه شکار است؟ چرا بانگ کمان می آید؟
چه فضائی است؟ چرا تیر قضا پران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
گوش تا گوش، همه کرّ و فرِ دشمنِ پست
شاه بنشسته، بر او حلقة یاران است
«پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست»
چار تکبیر زده یکسره بر هر چه که هست
خیمه در خیمه صدای سخن قرآن است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
وَه از آن آیتِ رازی که در آن محفل بود
«مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود»
«عشق می گفت به شرح آنچه بر او مشکل بود»
«خم می بود که خون در دل و پا در گل بود»
ساغر سرخ شهادت به کف مستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
این حسین است که عالم همه دیوانة اوست
او چو شمعی است که جانها همه پروانه اوست
شرف میکده از مستی پیمانه اوست
هر کجا خانه عشق است همه خانة اوست
حالیا خیمه گهش بزمگه رندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
https://eitaa.com/defapressgu
#عقیق_شعر
"گفت: ای گروه! هرکه ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
تا دست و رو نشُست به خون، مینیافت کس
راه طواف بر حرم کبریای ما
این عرصه نیست جلوهگه روبه و گراز
شیرافکن است بادیهٔ ابتلای ما
همراز بزم ما نبوَد طالبان جاه
بیگانه باید از دو جهان آشنای ما
برگردد آنکه با هَوَس کشور آمده
سر ناورد به افسر شاهی، گدای ما
ما را هوای سلطنت مُلک دیگر است
کاین عرصه نیست در خور فرّ همای ما
یزدان ذوالجلال به خلوتسرای قدس
آراستهست بزم ضیافت برای ما..."
#شب_عاشورا
#امام_حسین_علیه_السلام
#نیر_تبریزی
◾️
بوَد ده روزِ سالی موسمِ این دانهافشانی
ز غفلت مگذران بیگریه ایّامِ محرّم را..
#صائب_تبریزی
#محرم
ما ملت امام حسینیم
حتی اگر که تیغ ببارد، در بیعت امام حسینیم
ما جرأت زهیر و حبیبیم، ما غیرت امام حسینیم
در کودکی حوالۀ گریه، از روضۀ رقیه گرفتیم
پیری رسید و سینهزنان باز، در هیأت امام حسینیم..
قطرهبهقطره رود زلالیم، با عشق در مسیر کمالیم
حبّ الحسین یجمعنا، چون: جمعیّت امام حسینیم..
هیهات از حقارت و ذلت، هیهات از پذیرش منّت
للهِ حمد اگر که عزیزیم، از عزت امام حسینیم
ما از تبار یاس سپیدیم، حرّیم و زندهزنده شهیدیم
از لشکر یزید بریدیم، در بیعت امام حسینیم
ای شمرهای عصر تمدن! آلزیادهای تفرعُن!
در شامِ بغض و کینه بمیرید: «ما ملت امام حسینیم»
✍🏻 #محمد_مرادی
🏷 #شعر_عاشورایی
تلنگر عاشورایی..
در محور دین دچار زاویه مباش
درگیر خیال وخال وقافیه مباش
ایمان ویقین ،فقط حسین بن علی ست!
مثل عمر سعد و معاویه مباش
# حسین کیوانی
محرم ۱۴۰۲
#غزل
زان یار دلنوازم، شُکریست با شکایت...
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت :
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت...
رندانِ تشنهلب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بیجرم و بیجنایت!
چشمت به غمزه ما را، خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شبِ سیاهم، گم گشت راهِ مقصود
از گوشهای برون آی، ای کوکب هدایت...!
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان، وین راه بینهایت...
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست؟
کهش صد هزار منزل بیش است در بدایت!
هر چند بردی آبم... روی از درت نتابم،
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی، در چارده روایت...
#حافظ
محفل شعر قند پارسی
#غزل زان یار دلنوازم، شُکریست با شکایت... گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت : بی مزد بود و م
این غزل مشهور حافظو یک بار از زبان رقیه(س) بخونید.🖤
التماس دعا🙏
داستان کربلا
«هرکس میخواهد ما را بشناسد، داستان کربلا را بخواند. اگرچه خواندن داستان را سودی نیست، اگر دل کربلایی نباشد. از باب استعاره نیست اگر عاشورا را قلب تاریخ گفتهاند. زمان، هر سال در محرم تجدید میشود و حیات انسان هر بار در سیدالشهدا(ع). حُب حسین(ع) سرّالاسرار شهداست.
فأین تذهبون؟ اگر صراط مستقیم میجویی بیا، از این مستقیمتر راهی وجود ندارد: حُبّ حسین(ع). آری کربلا از زمان و مکان بیرون است و اگر تو میخواهی که به کربلا برسی، باید از خود و بستگیهایت، از سنگینیها و ماندنها، گذر کنی. از عاشورای سال 61 هجری قمری، دیگر زمان از عاشورا نگذشته است و همه روزها عاشوراست. زمان بر امتحان من و تو میگردد تا ببیند که چون صدای هَل مِن ناصرِ امام عشق برخیزد، چه مییکنیم؟ شریان قیام ما نیز به قلب عاشورا میرسد و این چنین ما هرگز از جنگ خسته نخواهیم شد. آماده باشید که وقت رفتن است. هر شهید کربلایی دارد و کربلا را تو مپندار که شهری است میان شهرها و نامی است در میان نامها، نه! کربلا حرمِ حق است و هیچکس را جز یاران امام حسین(ع) راهی به سوی حقیقت نیست. هر شهید کربلایی دارد و برای ما کربلا پیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است. یک منظر معنوی است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کردهایم، نه یک بار، نه دوبار، به تعداد شهدایمان. هر شهید کربلایی دارد که خاک آن کربلا تشنه خون اوست و زمان، انتظار میکشد تا پای آن شهید، بدان کربلا رسد و آنگاه خون شهید، جاذبه خاک را خواهد شکست و ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود و روحش را به آن سفری خواهد برد که برای پیمودن آن هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد.»
شهید سیدمرتضی آوینی
چو از جان پیش پای عشق سر داد
سرش بر نی نوای عشق سر داد
به روی نیزه و شیرینزبانی!
عجب نبود ز نی شکرفشانی
اگر نی پردهای دیگر بخواند
نیستان را به آتش میکشاند
سزد گر چشمها در خون نشینند
چو دریا را به روی نیزه بینند
شگفتا بیسر و سامانی عشق!
به روی نیزه سرگردانی عشق!
ز دست عشق در عالم هیاهوست
تمام فتنهها زیر سر اوست
#قیصرامینپور
آفتابی بر سر نیزه نمایان می شود
دور نورش شاپرک گریان و نالان می شود
آیه آیه نور میخواند میان کوچه ها
قلبهای کرکسان پر خوف و و لرزان می شود
ک.قالینی.نژاد_افروز
تلاوت کردقرآن راسری بالای سرنیزه
سری بی تن که بی شک آیه قرآن ناطق بود
گل طاها ویاسین وهمان شان نزول فجر
عزیزی که ذبیح حق و بر دیدارش عاشق بود
ک. قالینی نژاد_افروز
قامت رعنا شده نفش زمین نینوا
آسمان خون گریه کن بر نور چشم مرتضا
میزند زینب به سر در تلی از سر نیزه ها
تا گل گم کرده اش پیدا کند درکربلا
ک. قالینی نژاد_افروز
4_5969755042494809736.mp3
7.23M
به سمت گودال از خیمه دویدممن ....
😭
#مداحی
حاج محمود کریمی
التماس دعا،
"خندهی حرام: عاشورا در شعر کهن فارسی"
عاشورا و روایتهای مربوط به آن، به صورت پراکنده از سدهی پنجم هجری در شعر فارسی انعکاس یافته است. شاعران فارسی معمولا از این روز با نامهای عاشورا، عاشور، عشور و عاشر یا دهم محرم یاد کردهاند.
قدیمترین اشاره، بیتی است از اسدی توسی(ف ۴۶۵) مربوط به شعری در مناظرهی شب و روز که رضاقلیخان هدایت بر اساس منابع پیشین، آن را در مجمعالفصحا نقل کرده است. او عاشورا را یکی از چهار روز ارجمند نامیده است:
عید و آدینهی فرخ، عرفه، عاشورا
همه روز است چو بینی به ام از عقل و فهم
شاعران بیدیوان، مدبری
معزی از دیگر شاعرانی است که در دیوانش چندبار به عاشورا اشاره کرده است. در یکی از این اشارات او مرگ ممدوح در عاشورا را نشانهی سعادت و شهادت او دانسته است:
روز عاشورا به زاری کشته گشتی چون حسین(ع)
زآن سعادت با حسین اندر شهادت همسری
دیوان معزی
او همچنین به گردآمدن شیعیان در عزاداری روز عاشورا در دشت کربلا اشاره کرده است:
تاشیعه به دشت کربلا در
جمهور شوند روز عاشور...
همان
در شعر سدهی ششم و هفتم، بارها در دیوانها به بزرگی و فضلیت عاشورا و پیوند آن با عزاداری و غم اشاره شده است. این دست یادها را در اشعار شاعرانی چون: اثیرالدین اخسیکتی و خاقانی و انوری و عطار و کمالالدین اسماعیل میتوان دید. البته نخستین سوگیانهی عاشورا که این روز را از منظر وصف اندوه شهادت امامحسین(ع) معرفی کرده، قصیدهای مستقل از قوامی رازی به مطلع زیر است؛ شعر قوامی اولین مرثیهی عاشورایی است که با وزن مشهور "مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن" سروده شده و پس از او الگوی شاعران عاشورایی شده است:
روز دهم دهم ز ماه محرم به کربلا
ظلمی صریح رفت بر اولاد مصطفی
هرگز مباد روز چو عاشور در جهان
کآن روز بود قتل شهیدان به کربلا...
دیوان قوامی
از شاعران سدهی ششم، مجیرالدین بیلقانی در شعری مدحی که به سال ۵۷۸ سروده (سوم مهر) از همزمانی عاشورا و جمعه (چون امروز) در یکی از جنگهای ممدوح خود یاد کرده است:
به سال پانصد و هفتاد و هشتم روز عاشورا
سحرگه روز آدینه قمر در ثالث میزان...
دیوان مجیرالدین
خاقانی هم اندوه روزگارش را به عاشورا همانند کرده است:
من حسین وقت و نااهلان یزید و شمرِ من
روزگارم جمله عاشورا و شروان کربلا
دیوان خاقانی
در دیوان عطار و در خلال قصیدهای، او به ده روز محرم قسم خورده؛ نکتهای که نشاندهندهی تقدس این دهه در نگاه خراسانیان و ایرانیان آن دوران است:
به ده مبشّره و ده مقوّی عالم
به ده حس و به ده ایام روز عاشورا
دیوان عطار
کمالالدین اسماعیل (مقتول به ۶۳۵) هم خنده را در عاشورا حرام میداند:
چون محرم رسید و عاشورا
خنده بر لب حرام باید کرد...
دیوان کمالالدین
#شعر_عاشورایی
#عاشورا
@mmparvizan
2_5246768878138165354.pdf
20.83M
"به بهانهی درگذشت شاپور جورکش"
شاپور جورکش (۱۳۲۹فسا_ ۱۴۰۲ شیراز)، منتقد، مترجم و شاعر پیشرو فارس امروز درگذشت. خدایش بیامرزاد.
فارغ از اشعار او که سبکی متمایز با بسیاری از شاعران و جریانها دارد و کمتر مقبولیت عام و حتی خاص یافته، او را باید بیشتر منتقدی شعرآشنا دانست؛ هرچند تعریف او از شعر با غالب منتقدان روزگار ما متفاوت بوده است.
کتاب "بوطیقای شعر نو" از او، از بهترین آثاری است که در معرفی شعر نیما و ویژگیهای آن منتشر شده و توانسته مخاطب را بهسوی فهمی درست از شعر نیما و پیروانش، هدایت کند.
#شاپور_جورکش
#نشر_مرکز
#شعر
#نقد_ادبی
#نیما_پژوهی
@mmparvizan
آه ای غمت قصیدهی بیانتها حسین!
غم با دلت عجين شده از ابتدا حسین!
در موی بیدهای جهان مویه میکنند
موسیقی عزای تو را بادها حسین!
ای حُسن بیبدیل! چه حُسن سلیقه داشت
آن که نهاد نام بلند تو را "حسین"
تا بوده نی به حرمت تو گل نداده است
این است فرق بین نی و نیزهها، حسین!
وقت نوشتن از تو قلم سرخ میشود
همخانواده است گل سرخ با حسین
من ماهی قناتم و روز و شبم یکیست
ای کاش میرساند به دریا مرا حسین.
ای شعر ناب نام تو را "آب" مینهم
تا بعد خواندن تو بگویند: "یا حسین"!
#کبری_موسوی_قهفرخی